تاریخ انتشار: ۱۶ مهر ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
خطابه اکبر گنجی به مناسبت دریافت جایزه «آزادی و آینده رسانه‌ها» سال ۲۰۰۷

«به امید دود شدن و به هوا رفتن چیزهای سفت و سخت»

«جایزه آزادی و آینده رسانه‌ها» وابسته به بنیاد اسپارکاس لایپزیگ آلمان در سال ۲۰۰۷ به طور مشترک به اکبر گنجی روزنامه‌نگار ایرانی، واسیل ایوانف خبرنگار تلویزیون بلغارستان و دکتر وولفرم ویمر سردبیر مجله آلمانی «سیسرو» اهدا گردید. آن چه در ادامه می‌آید، پیام اکبر گنجی به این مراسم است.

***

خانم‌ها و آقایان
جناب آقای بوخارد یونگ، شهردار محترم شهر لایپزیگ
جناب آقای هارولد لنگن فلد، رییس هیات مدیره بنیاد اسپارکسه
به دلیل عدم صدور ویزا، این فرصت میمون از من دریغ شد که در این مراسم مهم و باشکوه در میان شما باشم و با پاس‌داران آزادی و چالش‌گران با ارباب قدرت و ثروت (سرمایه‌سالاری) دیدار نمایم.

آنا پلی کف کایا، روزنامه‌نگار افشاگر روس، که در سال ۲۰۰۵ موفق به دریافت این جایزه‌ی معتبر شد، اینک در میان ما نیست. برای این که در سال گذشته به دست نیروهای اهریمنی به قتل رسید. در همین جا یاد او و دیگر روزنامه‌نگارانی را که جانشان فدای حقیقت‌یابی و افشای آن شد، گرامی داشته و به آن‌ها وعده می‌دهیم که آن راه را همچنان گشوده نگاه داریم.

نهم اکتبر سال‌گرد انقلاب مسالمت‌آمیز مردم آلمان شرقی سابق از شهر لایپزیگ است و پس از آن جهانی رهایی و آزادی را تجربه کرد. این توفیق نصیب دو برگزیده‌ی دیگر این بنیاد، آقایان ولف‌گنگ ویمر و واسیل ایوانووال شد که در این روز تاریخی در آن شهر حضور داشته باشند و پیشاپیش به آنان نیز به خاطر دریافت این جایزه تبریک عرض می‌کنم.

اگر چه بشریت در راه ایجاد نظام‌های دموکراتیک گام‌های بلندی برداشته است، اما دموکراسی‌های موجود و محقق، با آرمان دموکراسی فاصله‌ی بسیار دارند. حتی در جوامع دموکراتیک نیز ، فساد و سوء استفاده‌ی زمام‌داران سیاسی همچنان وجود دارد و روایط دموکراتیک بر کل جامعه جاری و ساری نیست.

رسانه‌های بزرگ و مهم و تأثیرگذار، به جای پرداختن به مسائل مهمی که مستقیماً به زندگی مردم و درد و رنج واقعی آن‌ها مربوط است، به مسائلی می‌پردازند که نتیجه‌ای جز سطحی و غیرسیاسی کردن جامعه ندارد.

به جهان اسلام و خصوصاً منطقه‌ی خاورمیانه (که اینک مسأله‌ی جهان غرب است) و تصویری که رسانه‌های غربی از آن ارائه می‌نمایند، بنگرید. گویی اسلام و مسلمانی و خاورمیانه چیزی نیست جز یک تروریسم بنیادگرا که می‌خواهد با سلاح‌های کشتار جمعی جهان غرب و فرهنگ آن (یعنی مدرنیته) را نابود کنند.

این تصویری صد درصد ایدئولوژیک (به تعبیر مارکس «آگاهی کاذب») است که فضای ذهنی جامعه را برای حمله نظامی به عده‌ای وحشی آماده می‌کند. گویی شبحی در حال تسخیر جهان غرب است: شبح اسلام. تمام قدرت‌های غرب برای بیرون راندن این شبح در اتحادی مقدس شرکت جسته‌اند. چرا رسانه‌های غربی چنان می‌نمایانند که بن‌لادن و ملاعمر و احمدی‌نژاد و خامنه‌ای نماد جهان اسلامند؟

تردیدی وجود ندارد که اینان جنگ‌طلب‌اند و حیاتشان در گرو بحران‌آفرینی و جنگ‌طلبی است. اما در منطقه خاورمیانه، اندیشمندان و مسلمانان بسیاری وجود دارند که از اسلام سازگار با دموکراسی و آزادی و حقوق بشر دفاع می‌کنند. ولی در رسانه‌های غربی صدای آن‌ها شنیده نمی‌شود.

بنیادگرایان مسیحی و یهودی به صدای بنیادگرایان مسلمان نیاز دارند تا آتش جنگ را شعله‌ور سازند. اگر جهان غرب، خواهان صلح پایدار است، چاره‌ای جز شنیدن صدای مسلمانانان آزاداندیش و دموکرات و میانه‌رو ندارد. اگر چه نواندیشان مسلمان دموکرات در جوامع اسلامی از نفوذ قابل توجهی برخوردارند؛ اما به دلیل سانسور گسترده ، آن‌ها از امکان انتشار افکار صلح‌جویانه و آزادی‌خواهانه محروم هستند.

رسانه‌های غربی با روشی که در رابطه‌ی با جهان اسلام در پیش گرفته‌اند ،به جای حقیقت، آگاهی کاذب به مردم تحویل می‌دهند و به جای صلح، بر طبل جنگ می‌کوبند. برای گریز از جنگ، باید جبهه‌ی جهانی صلح‌طلبی را در برابر بنیادگرایان یهودی – مسیحی – مسلمان تشکیل داد.

اگر بر مسیر دموکراسی گام بر نداریم، صلحی در کار نخواهد بود. دموکراسی‌خواهی گوهر صلح‌طلبی ماست. ما گرفتار یک نظام سرکوب‌گر ناقض آزادی و حقوق بشر هستیم. نظام‌ها‌ی غیردموکراتیک، پنهان‌کار و دروغ‌گو هستند. نظام سیاسی‌شان چیزی جز تاریک‌خانه نیست. به وعده‌هایشان نمی‌توان اعتماد کرد. علنی چیزی می‌گویند و پنهانی کار دیگری می‌کنند.

به ایران امروز بنگرید که زمام‌داران خودکامه و بنیادگرا چه بر سر آن آورده‌اند؟ تمام رسانه‌های مستقل را تعطیل کرده‌اند. سایت‌ها را به شدت فیلتر کرده‌اند. روزنامه‌نگاران را زندانی کرده‌اند. در میان کشورهای خاورمیانه، بیشترین زندانی روزنامه‌نگار، از آن ایران است.

روزنامه‌نگاران با اتهام اقدام علیه امنیت ملی و براندازی نرم و انقلاب مخملی و ... مواجه هستند. ده‌ها روزنامه نگار از ترس زندان و نان، کشور را ترک کرده‌اند. این یک تصویر کوچک از بخشی از وضعیتی است که ما گرفتار آن هستیم

در عین حال مبارزه برای دموکراسی و آزادی وجود دارد و رژیم، فقط با سرکوب گسترده توانسته این وضعیت را تداوم بخشد. آرمان آزادی و دموکراسی، و امید به آینده‌ای که هراس جنگ در آن وجود نداشته باشد، مبارزان ایرانی را پیش می‌برد.

«جایزه آزادی و آینده رسانه‌ها» را نه حق خود ، که حق تمامی کسانی می‌دانم که در شرایط وحشت و رعب («اعصار ظلمانی» به تعبیر هانا آرنت) در ایران به مبارزه ادامه می‌دهند و مشعل آزادی‌خواهی را همچنان روشن نگاه داشته‌اند.

فرو ریختن دیوار برلین برای میلیون‌ها انسان آزادی به ارمغان آورد و برای ما امید رهایی از سلطه‌ی رژیم سلطانی متکی به کاربرد روش‌های سرکوبگرانه‌ی رژیم‌های توتالیتر. فرو ریختن دیوار برلین، یک مصداق از مصادیق دود شدن و به هوا رفتن چیزهای سفت و سخت بود. ما هم به امید دود شدن و به هوا رفتن هر آن چه سفت و سخت است، به پیکارمان ادامه خواهیم داد.

اکبر گنجی، هشت اکتبر ۲۰۰۷

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

با تمام احترامی که برای شما آقای گنجی قایلم می خواستم چند نکته ای را یاد آور شوم:
شما در صحبتهایتان گفتید: "گویی اسلام و مسلمانی و خاورمیانه چیزی نیست جز یک تروریسم بنیادگرا که می‌خواهد با سلاح‌های کشتار جمعی جهان غرب و فرهنگ آن (یعنی مدرنیته) را نابود کنند." چرا فکر می کنید که این گونه نیست؟!!! در اینجا نقل قولی می کنم از سعید پیوندی، استاد جامعه شناسی که کتابی به نام "دین و آموزش در ایران" را در پاریس به چاپ رسانده است؛" نظام آموزشی اين دوکشور(عربستان و یمن) باعث می شود که نسلی از جوان ها با تنفر از غرب، تنفر از مسيحيت، تنفر از غير مسلمانان و با يک نگاه سنتی به جهان تربيت بشوند.اين نسل همان است که از دل آن تروريست بيرون می آيد. آدم هايی از اين سيستم بيرون می آيند که به راحتی با القاعده همراه می شوند. آدم هايی درمی آيند که نمی توانند دگرگونی های جديد جهان را بپذيرند. به همين دليل، به مبارزه با اين تحولات روی می آورند." و کدام روشن اندیش ایرانی است که نداند تنها تفاوت سیستم آموزش ما با این دو کشور در نهادینه کردن تنفر در کودکان ما همان سنت است و الباقی کارهای سیستم آموزشی ما با همین هدف و با همین نتیجه پیگیری می شود. کیست که به ایران آمده باشد و شعار مرگ بر آمریکا، مرگ بر انگلیس و مرگ بر اسراییل را نشنیده باشد؟ کیست که نداند در جامعه ما بمبگزاری تروریستی یک جنگجوی فلسطینی در یک رستوران اسراییلی، جایی که مردم عادی و نه نظامیان، در میان مردم، و نه فقط رسانه ها، پیروزی اسلام شمرده می شود؛ یا ربودن دو سرباز اسراییلی توسط حزب الله لبنان و پایه گزاری ویرانی جنوب این کشور(که حتی مردم عادی آنرا پیروزی حزب الله در جنگ 33 روزه می دانند)؛ کیست که نداند، جز اندک قلیلی، همه در کشور ما غرب مظهر فساد و تباهی نوع بشر و پاکسازی زمین از فساد را وظیفه شرعی، اخلاقی و انسانی خود می دانند؟ آیا همه و همه اینها در نتیجه همین ایدئولوژیک کردن نظام آموزشی (اشاره به بخش دیگری از مقاله سعید پیوندی) و بهتر بگویم ایدئولوژیک کردن تک تک جنبه های زندگی ما نیست؟ و آیا کودکی مسلمانی که در ایران، یمن، عربستان، اسراییل، لبنان، پاکستان، سوریه و ... درس می خواند و بالنده می شود با کودکی که در نروژ، سوییس، دانمارک، آلمان و ... رشد می کند، همانند می اندیشند؟

پینوشت: مقاله سعید پیوندی در روز پنجشنبه 5 مهر بر سایت رادیو زمانه انتشار یافت.

-- احسان ، Oct 10, 2007

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)