خانه > حقوق انسانی ما > امنيت فردی و اجتماعی > نامهای به همه | |||
نامهای به همهاکبر گنجیما را چه میشود که بر زندانی شدن عزیزانمان چشم میپوشیم؟ آن انسانی که میتوانست بگرید کجا رفت؟ بر سر آن آرمانهای شریف اخلاقی چه آمد؟ از کجا به کجا رسیدهایم؟ این سقوط اخلاقی- معنوی که جز به مصرف به چیز دیگری نمیاندیشد چگونه در ما پدید آمد؟ چرا این همه دروغ میبافیم؟ این خودخواهی و خودبزرگبینی بیمارگونه در ما چگونه پدید آمد؟ چرا کسی بیرحمانه ما را سرزنش نمیکند؟ چرا سکوت در مقابل ظلم و بیداد؟ قرنها سینهزنی و عزاداری برای امام حسین توسط کسانی که در مقابل چشمانشان فجایعی به مراتب بدتر از فاجعه کربلا روی میدهد چه معنایی دارد؟ باید بر سر و روی خود بکوبیم، اما نه برای امام حسین یا شهادت او و یارانش، که از فروریختن ارزشهای اخلاقی و احساس پاک انسانی نسبت به درد و رنج دیگر آدمیان. این "روح سازگاری ایرانی" با نظامهای استبدادی چه ارزشی دارد که کسانی در زمینه آن داد سخن سر دادهاند؟ تاریخ بلند ما، تاریخ برسر کار آوردن نظامهای خودکامه و ساخت و پاخت با آنهاست. اگر غیر از این بود، نظام سلطانی تا این حد در میان ما پر دوام نبود(از کوزه همان برون تراود که در اوست). ما شاه پرستان حداکثر کارمان این بوده که اگر از شاهی خسته شدیم، شاه دیگری بر سر کار آوردیم. به دیگران فخر فروختهایم که فلان پادشاهمان "عادل" بوده است. آقای خمینی که از احوال ما کاملاً آگاه بود، "ولایت مطلقه ی فقیه عادل" را ارزانیمان کرد. غافل از اینکه به محض واگذاری قدرت مطلق به یک تن، اولین چیزی که از او ستانده خواهد شد، "قدرت عدالتورزی" است. و اینچنین بود که فقیه عادل دستور قتل عام هزاران زندانی محکوم به حبس را صادر کرد. و ما هرگز از خود نپرسیدیم چرا افرادی که در دادگاههای غیر علنی، بدون وکیل، بدون هیأت منصفه محکوم به حبس شده بودند را فقیه عادل به قتل رساند و ما سکوت کردیم؟ امروز هم در بازخوانی آن جنایت، به دنبال آمران و مجریان فاجعه میگردیم تا مجازاتشان کنیم. اما دنبال محاکمه چه کسی هستیم؟ متهم اصلی این فاجعه من و تو و ما بودیم و هستیم که آن روز سکوت کردیم و امروز هم سکوت میکنیم و با سکوتمان جنایت و شکنجه و زندان و استبداد را تثبیت و تحکیم میکنیم. ما اینها را بر سر کار آوردیم و ما خواهان ادامه حکومت اینان، که محصول روحیه مستبدپسند مایند هستیم. احمد قصابان، مجید توکلی،احسان منصوری (بازداشتیهای نشریات دانشگاه امیر کبیر، بازداشت شده در 13و19اردیبهشت و 26خرداد) بهاره هدایت، محمد هاشمی، علی نیکو نسبتی، مهدی عربشاهی، حنیف وقفی، علی وقفی (بازداشتیهای 18تیر درب اصلی دانشگاه امیر کبیر)، عبدالله مومنی، بهرام فیاضی، مرتضی اصلاح چی، مجتبی بیات، حبیب حاجی حیدری، مسعود حبیبی، سعید حسینی نیا، آرش خاندل،اشکان غیوثوندی، عزت الله قلندری، محمد حسین مهرزاد( بازداشتیهای 18تیر دفتر ادوار تحکیم) را رژیم جمهوری اسلامی با همکاری و مشارکت همه ما زندانی کرده است. از زیر بار مسئولیت نمیتوان شانه خالی کرد. فرزندانم چگونه به من نگاه خواهند کرد، آنگاه که این همه حقارت و پستی و زبونی را در من مینگرند؟ آیا تاکید بر " ساختار"های پایدارسیاسی – اجتماعی، توجیهگر بی عملی من خواهد بود؟ مگر همچون ساختارگرایان آدمی را عروسک خیمه شب بازی ساختارهای نامریی میدانیم؟ فرزندانم به من پاسخ خواهند داد : چیزی به نام ساختار در جهان خارج وجود عینی ندارد، پستی و حقارت خود را با ساختارتوجیه مکن، " آدمیان هستند که تاریخ خود را میسازند ولی نه آنگونه که دلشان میخواهد، یا در شرایطی که خود انتخاب کرده باشند، بلکه در شرایط داده شدهای که میراث گذشته است". طی سالهای گذشته روزنامهنگاران، دانشجویان، کارگران، زنان، معلمان، وکلا، اقلیتهای مذهبی، اقلیتهای قومی، به دلیل فعالیتهایشان،هزینههایی پرداخت کردهاند. اما نوعی عدم تناسب میان پرداخت هزینه و واکنشهای جهانی و داخلی نسبت به گروههای مختلف دیده میشود. دهه گذشته(1376-1386) میزان و ملاک خوبی برای سنجش این مدعا است. در این دوره اقشار مختلف اجتماعی حول علائق و ترجیحات گوناگون هویت مییابند. با معیارهای مختلفی میتوان درباره میزان فعالیت گروهها و هزینه متعاقب آن قضاوت و داوری کرد. شاید زندانی شدن مهمترین شاخص هزینه فعالیتهای دگراندیشانه و دگرباشانه در ایران باشد. از این رو میتوان زمان زندانی شدن اقشار مختلف فعال و واکنشی که متعاقب آن برانگیخته شده است را با یکدیگر مقایسه کرد. به عنوان مثال، واکنش بینالمللی به بازداشت یک فعال کارگری گسترده است، برای آنکه مراکز بینالمللی کارگری و نهادهای مدنی جهانی مدافع حقوق کارگران وجود دارد. زنان در موقعیت کاملا ویژهای قرار دارند. اگر یک زن فعال بازداشت شود، واکنش سریع نهادهای حقوق بشری و زنان فمینیست را به دنبال خواهد داشت. زنان فعال و مبارز، از چند روز تا حداکثر دو هفته بازداشت شدهاند*. به محض آنکه زنی بازداشت میشود، نهادهای حقوق بشری به طور هماهنگ به این اقدام اعتراض مینمایند. اما بازداشت دانشجویان که طی دهه گذشته، نسبت به دیگر اقشار، بیشترین مدّت زندانی (تا 7 سال) را تحمل کردهاند، اعتراض چندانی برنمیانگیزد. دلایل این امر چیست؟ یکی از دلایل این امر، عدم وجود جنبشهای دانشجویی در جهان غرب، مشابه جنبش دانشجویی سال 1968 است. وقتی فعالان جنبش دانشجویی آلمان از مبارزات مردم جهان سوم دفاع کردند، هابرماس در تأئید این امر گوشزد کرد: "همدردی با رنجها و مشقتهای مردم جهان سوم مبین حساسیت اخلاقی پیشرفتهای است که لازمه فهم ودرک ظلم و سرکوب به طور کلی است". چنان جنبشی اینک وجود ندارد تا از دانشجویان گرفتار رژیمهای خودکامه دفاع نماید. دلیل دیگر این امر، روشن بودن اهداف دیگر اقشار اجتماعی است. آنها یک هدف خاص را تعقیب مینمایند: کارگران برای تشکیل سندیکا و اتحادیه کارگری مستقل از دولت مبارزه میکنند. زنان برای رفع تبعیض و برابری حقوقی با مردان مبارزه میکنند. معلمان برای حقوق خود و منافع نهاد صنفی شان مبارزه میکنند. روزنامهنگاران با اطلاع رسانی و تحلیل مردم را از حقایق مطلع میسازند. اقلیتهای مذهبی برای حق حیات مذهبی، مستقل از مذهب شیعی حاکم، مبارزه میکنند. اقلیتهای قومی برای رفع تبعیض قومی و برخورداری از منابع کشور که از آنها دریغ میشود، مبارزه میکنند. اما دانشجویان برای چه مبارزه میکنند؟ هدف یا اهداف آنها چیست؟ دلیل دیگر این امر، ثبات نسبی شرکتکنندگان در فعالیتهای خاص است. یک زن، همیشه یک زن است و همیشه میتواند برای آرمان برابری زنان و مردان مبارزه نماید. یک کارگر و یک معلم، تا بازنشستگی یک کارگر و یک معلم محسوب میشوند. اگر هم موفق به تأسیس اتحادیه کارگری شوند، مبارزاتشان تازه آغاز میشود. یک کرد ایرانی، تا آخر عمر یک کرد ایرانی است. اما دانشجو، فقط چند سال دانشجو است، میآید و میرود. و اگر نهادی وجود نداشته باشد که آن مبارزات را تداوم بخشد، شاید نامی هم از آنان به یادگار نماند. اما شاید مهمترین دلیل، مسأله اهداف عام دانشجویان باشد. دانشجویان، نسبت به دیگر اقشار اجتماعی، تاکنون اهداف وسیعتری را تعقیب کردهاند: از نقد ساختاری قدرت گرفته تا دفاع از حقوق تمامی اقشار اجتماعی. اگر مکانی در اختیار داشتهاند، صمیمانه آن را در اختیار دیگران نهادهاند تا صدای خود را به گوش همگان برسانند. اگر نشریهای داشتهاند از آن به عنوان تریبون آزاد استفاده کردهاند. هرکس را بازداشت کردهاند، اینان اولین گروه معترض بودهاند. شجاعانه در مقابل خودکامگان ایستادهاند، و چون دنباله رو احزاب نشدهاند، همیشه از سوی آنها که جز رفتن به مجلس و دولت هدف دیگری ندارند، متهم به تندروی و عبور از خطوط قرمز شدهاند. عبدالله مومنی همیشه میگفت: اینان برای رسیدن به قدرت هر خفت و خواری را تحمل میکنند، تمام شعارهای آزادیخواهانه را کنار نهاده و برای آنکه توسط شورای نگهبان تأیید شوند به شعارهای دهه شصت بازگشتهاند. وقتی دانشجویان سخن میگویند، انسان مطمئن است که هیچ منفعت شخصی در پس سخنان آنان نهفته نیست. آنان نه حزبی دارند، نه قرار است به ثروت و قدرت دست یابند. مدتی دانشجویند، مبارزه میکنند و تنها دستاوردشان اخراج از دانشگاه و رفتن به زندان است. اما دیگران که روی زندان را نمیبینند و فقط به قدرت چشم دوختهاند، همیشه در طی سالهای گذشته به دانشجویان تاختهاند که شما عامل شکست ما بودید. دانشجویان هزینه استقلال و آزادیخواهیشان را میپردازند. در شرایط کنونی آنچه اهمیت دارد چگونگی گذار به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر است. مسأله اصلی دفاع از آزادی و حقوق بشر از طریق حمایت از ستمدیدگان است، نه به قدرت رسیدن کسانی که در طول سالهای گذشته هیچگاه از حقوق ستمدیدگان دفاع نکردهاند و بلکه برای کسب قدرت و راضی کردن ارباب قدرت به ستمدیدگان تاختهاند. دفاع همه جانبه از مؤمنی و دیگر دانشجویان و زندانیان وظیفه اخلاقی همه ماست. اما این حمایت را نباید به چند یاداشت و اطلاعیه محدود کرد. مگر دانشجویان فعالانه از کارگران و معلمان و زنان و غیره دفاع نکردند؟ پس چرا ما آنها را از حمایت خود محروم میکنیم؟ اینک فرزندان آزادیخواه ما ایرانیان در سلولهای انفرادی تحت فشار و شکنجه قرار دارند تا به جرم ناکرده اعتراف نمایند. سلول انفرادی به گور میماند. در ته تاریکی و تنهایی خود رها میشوی. تو را از آنچه نشانی از زندگی و سرزندگی است میگسلند. نه کتابی در کار است، نه روزنامهای، نه رادیو و تلویزیونی. نه میتوانی روی عزیزت را ببینی تا زخم روح مجروحت را به مرهم حضورش آرامش دهی، و نه حتّی میتوانی صدایش را ولو برای لحظهای از ورای سیم تلفن بشنوی، مبادا که روح لگدمال شدهات در گرمای مهر سلام آشنایی برای لحظهای از وحشت سیاه غربت تنهایی زندان بیاساید. حتّی دیدار با وکیل را هم از تو دریغ میدارند مبادا توّهم عدالت ولو برای لحظهای خیال تو را خوش بدارد. تنها رهایت میکنند اما برای آنکه مبادا آرامش تنهایی نصیبت شود دست بسته و بی پناه به چنگال بازجویان تندخو و درشتگو میسپارندت. بازجو بر جسم و جان تو قدرتی خداگونه مییابد، و از هر وسیله غیراخلاقی و فشار غیرانسانی بهره میجوید تا تو را درهم بشکند، و کرامت انسانی تو را ویران کند. تو را ساعتهای متمادی بی خواب نگه میدارد، به زبان تهدید و تحقیر با تو سخن میگوید، به تو اتهامهای ناروا نسبت میدهد، تو را به براندازی نظام سیاسی یا به کارهای دون شأن و خلاف اخلاق متهم میکند، و از تو میخواهد که خود موارد اتهام خود را بیآفرینی و زحمت پروندهسازی را خود بر دوش بگیری. بهراستی چند تن از ما میتواند چنین شرایط غیرانسانی و ویرانگری را تاب بیاورد؟ آیا تاکنون هیچ یک از ما را با چشمبند همچون حیوانی که به مسلخ میبرند بر روی زمین کشانیدهاند، و در حالی که مشت و لگد بر سر و رویمان میبارد، روحمان را زیر رگبار سخنان ناسزا و شرمآور تحقیر و لگدمال کردهاند؟ هیچ میدانیم روح بلند و شکننده انسانی که به جرم حقخواهی و حقگویی لگدکوب تحقیر رجالههای حقیر میشود و دهانش فقط به فریاد زیرآب گشوده میشود چه رنجی را از سر میگذراند؟ تجربه به ما آموخته است که سگهای درنده آستان "سلطان" به کمتر از ویرانی روح و شخصیت و کرامت این جوانان حقجو و حقگو رضایت نخواهند داد. این جوانان نازنین برای احقاق حق و کرامت من و تو، برای سربلندی و عزّت فرزندان من و تو، برای آزادی و عدالت در سرزمین من و تو بانگ و خروش برآوردند. آنها را در زندان اهرمن رها شده و بیپناه نپسندیم. اکبر گنجی، ۸ مرداد ۱۳۸۶ * سرکار خانم مهرانگیز کار و شهلا لاهیجی پس از بازگشت از کنفرانس برلین، به اتهام شرکت در آن کنفرانس، بازداشت و پس از 54 روز آزاد گردیدند. فریبا داودی مهاجر در اسفند ماه 1379به مدت یکماه بازداشت شد، که آنهم با جنبش زنان ارتباط نداشت. بازداشت سرکارخانم شیرین عبادی هم به دلیل دفاع از موکل صورت گرفت. هیچیک از زنانی که در یکی دوسال اخیر به دلیل شرکت در فعالیتهای مربوط به زنان بازداشت شده اند، بیش از 15 روز زندانی نشده اند. البته 9 تن از زنان فعال در جنبش زنان اخیراً به حبس محکوم شدهاند. این هم شیوه دیگری است که رژیم از آن برای کنترل اجتماعی استفاده می کند. طی چند سال اخیر افراد زیادی احکام سنگین قطعی گرفتهاند. اگر فرد همچنان به فعالیت مخالفتآمیز ادامه دهد، حکم به اجرا گذارده خواهد شد. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
چرا اینقدر روده درازی؟! هیچکس حوصله خوندن کامل این متن رو نداره. چرا نویسنده ها و نشریات ایرانی بلد نیستن مختصر و مفید بنویسن.
-- حمید ، Jul 31, 2007انسان با وجود این انسان های مبارز و آزاده قوت قلب می گیرد برای مبارزه تارسیدن به آزادی و عدالت.
-- آرش مبارز ، Jul 31, 2007هیچ راهی به جز انقلاب که بدون کمک خارجی نمی تواند صورت بگیرد وجود ندارد . متاسفانه روشنفکران غربت نشین ما که هر کدام به طریقی از منبعی خارجی و یا غیر مستقیم از طریق آن به زندگی نسبتا مرفه و آزادی در غرب دست یافتا ه اند ، برای وجیه المله باقی ماندن یکی به جمهوری اسلامی میزنند و یکی به امریکا . در این میان چین وروسیه و اتحادیه اروپا سرگرم معامله اند و ککشان از اینکه اینهمه زندانی سیاسی در ایران روانه سیاهچال شده اند نمیگزد . اعلامیه های گاه پر طمطراق آنها را نبینید . آقای سولانا اینقدر به تهران رفت و آمد کرده که بعید نیست بزودی یک تابعیت ایرانی هم به او بدهند . این امریکا ستیزی را باید کنار گذاشت و کمی هم لبه تیغ را بسوی روسیه و چین و اروپا گرفت .
-- کیارش ، Jul 31, 2007زنده باد گنج پر رنج
-- Amin ، Aug 1, 2007گويی ما ايرانيان به بيماری مزمن خودويرانگری دچاريم! مرگ والاترين ارزشهای انسانی چون "آزادی " و سکوت در برابر ستم و ستمکاران بی پروا و گاهی همراهی با آنان ،امروز و آينده ماو انسان های پس از ما را با پرسش آزارنده ای روبرو خواهد کرد. درد همنوع را فراموش ميکنيم و در هنگام دردمندی فراموش ميشويم. شايد بهترين رفتار برای آنانکه در بيرون از ايران هستند ، سازماندهی حرکت های دانشجويان جهان برای همياری دانشجويان پاک نهاد ايران باشد. سخت و دشوار است ولی پر فايده!
-- بريران ، Aug 1, 2007پيروز باشيد!
متن رو خوندم! موافقم که از خودم شرمزده می شم، اما آخرش یک سوال به ذهنم رسید! باید چیکار کرد ؟ منم باید برم بیرون و فریاد بزنم و مثل اونا دستگیر بشم و به زندان بیفتم ؟ چند نفر دیگه لازمه تا این کار به نتیجه برسه؟ تنها راه حل این جریان فریاد کشیدن و به زندان افتادن و بعدش از ایران رفتن و مقاله نوشتنه ؟ هیچ راه ساختیافته تری برای مبارزه وجود نداره؟ واقعا آقای گنجی شما که همه این راهها رو تا حالا رفتین هیچ راه جدیدتری نمی شناسین که نتایج بهتری داشته باشه که ما بیشتر برنده بشیم ؟
-- غزل ، Aug 1, 2007گنجی یادش رفته این دفعه پایینش امضا کند: «اکبر گنجی - کالیفرنیا»
-- شیرین ، Aug 1, 2007درود بر شما.
-- برديا ، Aug 1, 2007ميخواستم از اكبر گنجي تشكر كنم.اين مبارز خستگي ناپذير راه آزادي.اينجا واقعا" زمستان است.ديگر ايران جاي زندگي نيست.انسانيت مرده است و انسانهاي آزاده روزبروز دارند در اين مملكت دق مي كنند.هر روزمان به سختي مي گذرد.مثل پرنده اي در قفس،آرام آرام داريم جان مي دهيم.امروز چندمين بار در ماههاي اخير به خاطر مسائل روحي ناشي از تالمات اجتماعي با وجود جوان بودن سن به پيش دكتر رفته ام.
در اين سرزمين آزادگان هرگز نه براي من آزادي بوده و نه برابري.
باید از استادان دانشگاه سئوال کرد که چطور میتوانند در کلاس های درس حاضر شوند و توی صورت دانشجویان را نگاه کنند. حضور و طهور یک استاد بدون دانشجو معنا ندارد و جوهر حیات آنها را دانشجویان تشکیل میدهند. به عنوان یکی از فارغ التحصیل شده های این مرز و بوم به همه استادان میگویم که آنچه در کلاس ریاضی و فیزیک یاد گرفتم مانند آن استاد که درس زندگی و زندگانی به من داد در خاطرم نمانده است. آن استاد که سر در لاک خود کرده و میبیند که با دانشجویان چه میکنند و دم بر نمی آورد شریک جرم این جانیان است. چرا نان را به نرخ روز میخورید و از ولی تعمت خودتان که دانشجویان هستند میگذرید؟ مپر شما ها بدون این دانشجویان استاد میتوانید بمانید؟ اصلا مگر این نظام به وفا داران خود وفا کرد که به شما هم وفا کند و یقین بدانید که روزی هم نوبت شما خواهد رسید حالا اگر اصلاح طلب هستید یا اصولگرا چپ هستید و راست.
-- داریوش ، Aug 1, 2007aghaye ganji ma bekhatere eshtebahe shoma va amsale shoma inchenin avare shodim,gahi asare bazi az karhaye afrad,zendegi ye mellat ro ta chandin nasl kharab mikone,
-- Nasim ، Aug 1, 2007Be nazare man, age hame va hame bedonand va agahi peyda konand ke hoghoghe-ensani va avalie ensanha to ye ejtema chie, bad az kozeh...agahi o arzesh o azadegi mitaravad
-- Agahi ، Aug 2, 2007اون کسی که باید شرمنده باشه و بشه خود شما هستید. این درسته که بعد از 10 یا 15 سال یک تغییر 180 درجه (ظاهرا) در شما ایجاد شده، ولی این شما و افرادی مثل شما که «شریعتی پرست هستند» بودید که این بلا رو سر ملت آوردید.
شما هم زمانی «پاسدار» و «کمیته چی» همین رژیم ضد مردمی بوده اید. آیا دست شما به خون ایرانیهای وطن دوست آغشته نشده؟ آیا شریک جرم، از لحاظ حقوقی و نه عاطفی و یا فلسفی، این جنایتکاران نیستید؟
من و امثال من بعد از انقلاب بدنیا آمدیم و یا در بحبوحه انقلاب نوجوانی بیش نبودیم. ما را شریک جرم خود نکنید. در دهان ما حرف نگذارید. و آری و صد آری که هراس و وحشت بر دل ما افتاده است. اگر از شکنجه های قرون وسطایی این حاکمان نمیترسیدیم هزار بار تاکنون از حقوق دوستانمان دفاع کرده بودیم...
-- مهرداد ، Aug 2, 2007Akbare Ganji mitoune california bashe ya har jaye digar. Ishan zamani az jomhourie eslami hemayat mikardand mesle makhmalbaf o soroush o kheilihaye digar kheili az iraniha dar khiaban raftand o marg bar shah goftand, chand nafar az ishan hazerand in jarianha tekrar shavad? kheiliha sadegh boudand, jang raftand o ya be khatere iran koshte shodand o ya alil, in akhounda che hormati baraye in azizan dashte o darad? hich, khak kardane ostokhane in azizan dar daneshgaha o meydanhaye shahrhaye keshvar be esme in regim bishtar tohin hast ta mehro mohabat o khoubi. Tanha ahmaghha hastand ke be eshtebahe khod pey nemibarand. Bayad jorat o shojaate amsale ganji ra sotoud. moshkele keshvare ma ine ke mokhalef ziade az shoufere taxi gerefte ta zane khane dar vali badbakhti in ja hast ke in hame nirouhaye mosbat jahat nadarad, Dar hale hazer hich hezb o sazmani vojoud nadarad ke betavanad in nirouhaye mokhalef ra jahat bedahad. inchallah ba zaman hal khahad shod. be omide rouzi ke zolm o setam o dorough az keshvare azizeman az rishe bar kande shavad
-- NAM ، Aug 2, 2007و مظلومترین و بی دفاعترین افراد جامعه ما همانا دانشجویان هستند.
و فراموش نکنیم که امام علی (ع) فرمودند: ردم جز به صلاح حاکمان،اصلاح نپذیرند و حاکمان جز به پایداری مردم، نیکو نگردند.
-- صادق جم ، Aug 2, 2007" اکبر گنجی"، اگر فشارهائی(!) که در زندان بر تو وارد شده به من هم وارد می شد، حکما الان قاطی می کردم. فقط یک مطلب، تو قبل از رفتن به زندان و قبل از وارد شدن فشارها هم حال و روز خوشی نداشتی، داشتی؟ بقول قدیمی ها، وقتی همه عقل درست و حسابی داشتند، بعضی ها نداشتند، چه رسد به امروز که خیلی ها....
-- خشایار ، Aug 2, 2007جهت اطلاع جناب گنجی یادآور می شوم در همان سال 1969 و قیام جنبش دانشجویی وقتی در آلمان دانشجویان وارد کلاس جناب آدورنو - استاد همین جناب هابرماس - شدند و از او خواستند کلاس را تعطیل کرده و به آنها بپیوندد او به پلیس زنگ زد تا بیایند و آنها را بازداشت کند ! ضمنا آیا ایشان فکر نمی کنند که امثال ایشان طی سالها دمیدن بی امان بر طبل پلورالیسم و رلاتیوسم - با هدف حذف رقیب از قدرت - عملا زمینه ساز همین سقوط اخلاقی-معنوی و فراموشی آرمانهای والای اخلاقی شده اند که امروز در فقد آنها ناله سر می دهند ؟!!
-- شهاب الف - انگلستان ، Aug 2, 2007يه ذره منطقي تر به قضيه نيگاه كنن خيلي خوب ميشه !
-- علي گل نهالي ، Aug 4, 2007نظر بدهید ... داديم چاپ نکرديد با تشکر از اداره مميزی
-- Medusa ، Aug 21, 2007از ماست که بر ماست!
-- هادی ، Aug 27, 2007آقاي گنجي عزيز!
-- جواد ، Sep 4, 2007همه (بيشتر) سخنان شما درست و حقيقت است! اما آيا جامعه ي ايران معني حرف شما را فهميده اند؟ آيا مردم ما هرگز فرصت دوباره انديشي داشته اند؟ حرف هاي شما همه در بعد فلسفي و سياسي درست اند ولي آيا از نظر جامعه شناختي، فلسفه ي سياسي غرب براي كشور شرقي ، مسلمان و شيعه ي ايران عملي اند؟
آقاي گنجي ! شايد در توهم باشيد! هوشيار شويد و با ديد بازتر به جامعه ي ايران نگاه كنيد.
در ضمن هيچ دليلي ندارد اين همه از ليبراليسم بر عليه سوسياليسم (مقالات قورمه سبزي و شريعتي و ......) دفاع كنيد!
من هم چون شما آزادي خواه و ليبرالم و مي گويم مرگ بر سوسيليسم ، كمونيسم و ماركس!
اما امروز زمان اين حرف ها نيست. در ايران هيچ جرياني نمي تواند آزادي را به بهانه اقتصاد از مردم بگيرد.اميدوارم!
i think the same way that we did the revalution in 79, going on the roof and call for chang at night.
-- me ، Dec 27, 2008