تاریخ انتشار: ۱۹ تیر ۱۳۸۶ • چاپ کنید    

«مادام بوواری» سنگسار می‌شود

منیره برادران

پنجشنبه گذشته، حکم جعفر کياني، مردي که به اتهام زناي محصنه با مکرمه ابراهيمي محکوم به سنگسار شده بود، به اجرا درآمد. گویا در ملاعام و در روستای آقچه کند و بعد از تکذیب و تائیدهای مکرر مقامات و قول شاهرودی مبنی بر توقف حکم سنگسار.

و مکرمه کجاست؟ سایت میدان، سایت کمپین قانون بی‌سنگسار، می‌نویسد: «هنوز اطلاع دقيقي از آخرين وضعيت قضايي مکرمه ابراهيمي که در زندان چوبين قزوين به سر مي‌برد در دسترس نيست و وکلاي داوطلب وي عليرغم مراجعات مکرر موفق به خواندن محتويات اين پرونده نشده‌اند. سعيد اقبالي، يکي از وکلاي مکرمه، ضمن ابراز نگراني از وضعيت وي به خبرنگار "ميدان" گفته است: مسئولان دادسراي تاکستان و قاضي پرونده همچنان قصد اجراي حکم را دارند.»

مکرمه منتظر است تا او را هم در کفن بپوشانند، در گودالش کرده و سنگسارش کنند.


تابلوی سنگسار- اثر آرتا داوری، ۱۹۸۶

کابوس سنگسار
سال‌هاست که مکرمه و جعفر در زندان در کابوس سنگسار به‌سرمی‌برند. جرم؟ عشق، عشقی ممنوع، یا «حرام». آن دو زمانی در اسلام‌شهر می‌زیسته‌اند، ١٣ سال پیش خانواده را ترک گفته و به تاکستان رفتند. چهار سال و نیم در آنجا با هم زندگی کردند و صاحب فرزندی شدند که اکنون ١١ سال دارد و گویا همراه مادرش زندانی است. مکرمه و جعفر بعد از چهار سال و نیم به اسلام‌شهر بازگشتند. چرا؟ از غربت و دربدری‌ها بود؟

در شهر خود، اسلام‌شهر و نه در غربت تاکستان دستگیر می‌شوند پیرو شکایت شوهر اول مکرمه، که مدعی شده بود همسرش ربوده شده است. قاضی شهادت آن دو را که با هم ازدواج کرده‌اند، نپذیرفته و رابطه آنها را براساس علم خود زنا تشخيص داده است. زنای محصنه.

ما نه مکرمه ابراهیمی را می‌شناسیم، نه از زندگی سابق او با همسر اول، که شاکی پرونده است، اطلاع داریم و نه از زندگی خارج از حصار دین آنها. نمی‌دانیم رابطه‌اش با همسر اول چگونه بوده، به اجبار به همسری او درآمده بود؟ آیا امکان این بود که از او طلاق بگیرد؟ آنها حتی از صفحات حوادث روزنامه‌ها هم حذف هستند. مکرمه و جعفر علاوه بر حکم به سنگسار، محکوم به سکوت هستند. اگر تلاش وکلای جوان و روزنامه نگارانی که برای تغییر قوانین مربوط به سنگسار کوشش می‌کنند، نبود، همین مقدار را هم نمی‌دانستیم.

وسوسه‌های مادام بوواری
اما ما مادام بوواری را می‌شناسیم، رمان گوستاو فلوبر که بیشک یکی از شاهکارهای جاودان ادبیات جهان است. وسوسه‌های مادام اما بوواری به قدمت عمر بشر است و تاریخ و مکان نمی‌شناسد. خانم مکرمه ابراهیمی می‌تواند همان مادام بوواری باشد که صد و پنجاه سال پیش در شهرستانی در فرانسه در رمانی می‌زیسته است. او در فرار از یکنواختی‌های زندگی شهرستان، که او را تا مرز افسردگی آزار می‌دهد، اسیر وسوسه عشق ممنوع می‌شود و زندگی خویش و خانواده را بر سر آن به تباهی می‌کشاند.

گوستاو فلوبر در این رمان همه عناصری را که دست به دست هم می‌دهند تا پایانی تراژيک برای اما بوواری بسازند، به روی خواننده می‌گشاید تا خود او داوری کند. نویسنده از داوری می‌پرهیزد و حضوری پنهان در رمان دارد. گوستاو فلوبر جائی گفته است که او مادام بوواری است. شناخت ما به لطف تصویرهای زیبای فلوبر از محیط و رفتار اوا بوواری و آدمهای پیرامونی‌اش بیشتر از شناخت خود اوا از خویشتن است.

ما اما را می‌فهمیم با این‌همه وقتی ساده دلی‌اش در عشق و تجمل‌جوئی او را کور می‌سازد، بر او خشم می‌گیریم. شاید او را مقصر بدانیم که همسرش، شارل بوواری، پزشک محبوب شهر دارائی اندک، شهرت و کار خود را از دست می‌دهد. او را مقصر بدانیم که دختر نازپرورده‌اش به یتیم خانه سپرده می‌شود و از آنجا به کارگاه ریسندگی، که می‌دانیم تا پایان زندگی از آنجا رهائی نخواهد یافت.

مادام بوواری با خوردن دارو خود را مجازات می‌کند و به طرز دردناکی جان می‌کند. ما هم بر مرگ دردناک او اشک می‌ریزیم و هم بر سرنوشت اندوه‌ناک همسر و دخترش.

اما مقصران واقعی کسان دیگری هستند: دو معشوق اما بوواری که ساده‌دلی و عشق بی آلایش او را به بازی گرفته و از آن سوءاستفاده می‌کنند و تاجر حیله گری که به بهای ورشکستگی بوواری‌ها، جیب خود را پر می‌کند. اینها اما مکافات نمی‌شوند. حتی فلاکت اما بوواری ذره‌ای تاثر در آنها برنمی‌انگیزد. اینها را رمان به ما می‌گوید.

هیچ خواننده‌ای اما، مادام بوواری را مجرم نمی‌داند. مکرمه‌ها اما در ایران امروز «مجرم» هستند. مکرمه چه بسا نه از نعمت اوا بوواری برخوردار بوده و نه از آزادیهای نسبی او در فرانسه ١٥٠ سال پیش. مکرمه و جعفر کیانی باید صرفا به خاطر پیروی از عشقی ممنوع با دهشتناکترین وضع کشته شوند.

حقوق کسی را پایمال کرده‌اند آنها؟ یا اینکه حقوقشان پایمال می‌شود؟

اگر خود اما بوواری هم به زندگیش پایان نمی‌داد، نه دستگیرش می‌کردند و نه سنگسار. اما بهرحال بوواری عنصری ناباب و نامحبوب شمرده می‌شد در آن زمان و جامعه تاب تحملش را نداشت. گوستاو فلوبر را به خاطر نوشتن این رمان و به جرم رواج بیاخلاقی محاکمه کردند.

در فرانسه امروز، نه گوستاو فلوبر محاکمه می‌شود و نه سرنوشتی چنان تراژیک در انتظار اما بوواری است. اما بوواری از آزادی و حق انتخاب همسر برخوردار است. اگر عشق به دیگری در میان باشد، پاسخ به آن به حوزه خانواده مربوط می‌شود و در نهایت به طلاق می‌انجامد. نه قانون و نه هیچکس دیگر حق قضاوت و مجازات در این حوزه را ندارد. اما قانون در کار است تا از قتلهای ناموسی پیشگیری کند.

واژه «زنا» در کتاب‌های تاریخ
واژه‌های «زنا» و «زنای محصنه» برای مادام بوواری در فرانسه امروز واژگانی بیگانه هستند. او می‌تواند این کلمات را در کتابهای تاریخ جستجو کند یا اگر درد دیگران راحتش نمی‌گذارد، سراغش را از اخبار کشور ما می‌گیرد.

مرتبط:
قوه قضائیه اجرای سنگسار جعفر کیانی را تایید کرد
واکنش کمیسر عالی سازمان ملل نسبت به سنگسار جعفر کیانی
اخبار ضدونقیض از "اجرای" حکم سنگسار در تاکستان
سنگسار زن و مرد تاکستانی "متوقف" شد

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

هیچ چز کمدی تر ازین نیست قانونی باشد بعد وقتی براساس ان حکم صادر شود بگوییم چرا اجرا شده است!! این مطلب البته ریشه در دین هم دارد. یعنی دینداران تا کنون نگفته اند جهاد و قتل که در قران اهم به ان اشارات تاریخی و غیره شده است از نظر انسانی پذیرفتنی نیست. حتی بسیاری از دینداران انرا برای زمان ضرورت حفظ میکند. مقتضیات زمانی فقط به اینده مربوط نمیشود بلکه اینده را هم شامل میگردد. حکم و قاون انجا میکاند اما هیچگاه رد و نفی نمیشود چون سخن االله است. مطلب به این اشکاری همیشه با سکوت بسیاری همراه بوده یا با ناز و کرشمه های فلسفی توجیهی دینی. قانون در کتابی نوشته شده که مقدس است. شما وقتی نمیتوانید تقدس انرا زیر سووال برید و نفی کنید همیشه باید اماده باشید تا شخصی انرا به اجرا گذارد. کلیت ان کتاب را هم نمیتوان غیر مقدس شمرد چون اصل مسلمانی به ان استوار است. پس چاره چیست؟ سووالی اینست چه فرقی است میان قانون گذار جکومت اسلامی ایران که فرمان قتل میدهد با بمب گذاری مسلمان که مردم را به قل میرساند و ب کسی که فرمان قتل سلمان رشدی رادرست میداند؟ چه فرقی میکند انگاه در کجا هستیم در ایران دست حکومت است که قانون گذار و مجری ان است و در بیرون ان مرزها هم باز باورمند های به قانون مقدس. چه قرق میکند کجا؟

-- علیرضا ، Jul 10, 2007

خاطرتان هست به خاطر اهانت به ایرانیان در فیلم کذایی 300 چه جنجالی به پا شد.
پس کجایند که ببیند با انسانها چه می کنند
گیرم که زنا..... گیرم که گناه کار ... آیا مجازاتی چندش آور تر .. غیر انسانی تر از سنگسار نبود
شرم بر شما.. شرم...

-- لیلا ، Jul 11, 2007

یک گزارش از ایران
یک جوک:
روشنفکران دینی؛ دکتر عبدالکریم سروش، عمادلادین باقی، آیت اله منتظری، سید محمد خاتمی و جمعی بیش از هزاران نفر از همین طایفه نامه ای منتشر کرده اند، که در آن به سنگسار جعفر کیانی اعتراض کرده اند. اینان در این اعتراضنامه ی خود خواستار راه پیمایی در روز جمعه 22 تیر از دانشگاه تهران, بعد از مراسم نماز جمعه، شدند.
محفوظ

-- محفوط ، Jul 12, 2007

جانم از حیاتم بيزار است. پس ناله‌ی خود را روان می‌سازم و در تلخی جان خود سخن میرانم و بخدا می‌گویم مرا ملزم مساز، مرا بفهمان که از چه سبب با من منازعت می‌کنی. آیا برای تو نیکوست که ظلم نمایی و عمل دست خود را حقیر شماری؟
کوههای خود را برمن پی‌درپی میآوری و غضب خویش را بر من می‌افزایی. پس برای چه مرا از رحم بیرون آوردی؟ کاش که جان می‌دادم و چشمی مرا نمی‌دید. پس می‌بودم چنانکه نبودم و از رحم مادر به قبر برده می‌شدم. آیا روزهایم قلیل نیست! پس مرا ترک کن، ظالم! از من دست بردار تا اندکی گشاده رو شوم، قبل از آنکه بروم بجایی که از آن برنخواهم گشت.

-- زهره ، Jul 12, 2007

آن روز می آید ، می دانم
آن روز می آید.
روزی که قطار تاریخ
ازکنار قبر امروزما می گذرد
مادری می گرید
کودکی مضطرب از سوت سکوت
گونه بر پنجره ای می ساید
لوک ران می داند
لوک ران می داند
که چرا سوت سکوت
اینچنین سنگین است.


ایرج کلن

-- ایرج ، Jul 12, 2007

ayaaa be raasti in, hamaan amaanatist, ke ghore-ye faalash be naam-e maa zadand.engaari asemaan-e paak mi-daanest, ke in, baar-e palid o naa paak raa be doosh nakeshid!!! baa adab,mehr

-- mehr ، Jul 13, 2007

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)