راوی حکایت باقی


بزم شاه در حرمسرا و رزم سربازان در قفقاز

شاه هوسران قاجار، در میان زنان حرمسرای خود می‌لولید و اشتهای سیری‌ناپذیرش به دنبال زنان تازه و تجربه‌های تازه در زمینه‌های جنسی بود و خود را برای لذت‌بخش‌ترین «مسابقه‌ی نرم‌تنان» که سوگلی‌هایش آن را ترتیب داده بودند، آماده می‌کرد.



«آرین» وبلاگ مادری جوان و داغدار در ایران

آنچه که مادر از ساعات سخت انتظار پاسخ دکتر، دقایق دیدار آخر با فرزند، ساعت تحویل پیکر طفل خود از سردخانۀ بیمارستان، و لحظۀ خاک‌سپاری او در آخرین پست‌های وبلاگ خود نوشته، یکی قصه باشد پر از آب چشم. و شاید آنچنان که آن شنونده در ایمیل خود نوشته: تلنگری که همه ما نیاز داریم.



با «جُنگ صدا» در سفری شنیدنی به تهران!

این یادداشت‌ها با عنوان «تهران، شهری که دیگر نمی‌شناسم» حاصل دیده و شنیده‌های «ناهید کشاورز» مقیم شهر کلن در آلمان است که بعد از حدود بیست سال برای دیدار عزیزان خود به ایران سفر کرده. با ما در این سفر دیدنی و شنیدنی همراه باشید.



با «جُنگ صدا» در سفری شنیدنی به تهران!

این یادداشت‌ها با عنوان «تهران، شهری که دیگر نمی‌شناسم» حاصل دیده و شنیده‌های «ناهید کشاورز» مقیم شهر کلن در آلمان است که بعد از حدود بیست سال برای دیدار عزیزان خود به ایران سفر کرده. با ما در این سفر دیدنی و شنیدنی همراه باشید.



ای دشمن ار تو سنگ خاره‌ای، من آهنم

به بهانۀ بیست و دومین سال درگذشت «حسین گل‌گلاب»، مردی که سرود «ای ایران» را برای ما به‌یادگار گذاشت.



تاریخ ناگفتۀ حرمسراهای شاهان قاجار

هر شب شش نفر زن حرم در خدمت به شاه، به نوبت می‌آمدند. گستردن رختخواب وظیفه یک زن بود. دو نفر با او در رختخواب می‌خوابیدند که هر وقت او به هر پهلو که می‌خوابد، در خدمت باشند. زن دیگری، نقل و قصه می‌گفت و یک نفر هم برای خدمت بیرون رفتن و انجام فرمایشات در همان اتاق می‌ماند.



شقایق، اینجا من خیلی غریبم

پنج سال پیش، وقتی گزینۀ سی سال ترانه‌های «اردلان سرفراز» با نام «از ریشه تا همیشه» انتشار یافت، بر همگان روشن شد که ترانۀ «شقایق»، به «خسرو گلسرخی، شقایقی که به‌فرمان باد پرپر شد» تقدیم شده بود.



صدای سخن عشق در «جُنگ صدا»

یادنوشته‌ای به‌نام «تجربه» از «امیر نادری» کارگردان نام‌آشنای سینمای ایران که تجربۀ اوست از اولین عشقی که دلش به آن گرم شد. داستان عشقی که با همۀ تلخی و مزۀ گسی که در خاطر او گذاشت، ولی شنیدنش باز شیرین است.



در بدرقۀ هفتۀ عشق رادیو زمانه

«اسپندارمذگان» بدرقه‌ای خوش در پایان «هفتۀ عشق رادیو زمانه»



با «فروغ» در انتهای راه

اهمیت «سفرنامه ایتالیا» که برای اولین بار به شکل گفتاری در پانزده برنامۀ به‌هم پیوسته در «رادیو زمانه» پخش و ارائه شد، در امکان آشنایی بیشتر ما با روحیه و نگرش «فروغ» به پدیده‌ها، زندگی، هنر و اجتماع پیرامون خود بود. آنچه که بعدها از او «فروغ فرخزاد» شاعر و فیلمساز را ساخت.



عشق داغی است که تا مرگ نیاید، نرود

در زمان قدیم فرقه‌ای بودند که آنان را «حُلمانیه» می‌نامیدند. باورمندان این فرقه هر کجا فرد زیبایی را می‌دیدند، به خاک افتاده و او را سجده می‌کردند. آنان بر این باور بودند که زیبارویان نیز نشانی از ذات یکتا دارند؛ پس شایسته‌ی پرستش‌اند.



با «فروغ» به تماشای آن زن مو سرخ

در آخرین بخش با «فروغ» به تماشای زنی به‌خواب رفته که گیسوانش هنوز رنگ سرخ خود را حفظ کرده و وقتی آدم به دست‌هایش که روی سینه برهم قرار گرفته چشم می‌دوزد، بی‌اختیار غمگین و متاثر می‌شود، می‌رویم.



با «فروغ» در اپرای شهر رُم

در کنار این در و دیوارهای قدیمی اما، «فروغ» مردم زنده و روز را می‌بیند. با خلقیات و رفتارهای متفاوت‌شان، با تبختر و خود بزرگ‌بینی‌هایشان و با ژست گرفتن‌های روشنفکرانه‌ای که گویا در آن زمان نیز نوعی فضیلت به‌شمار می‌رفت.



نیمۀ گمشدۀ من چه کسی می‌تونه باشه؟

از آن زمان به بعد است که هر نیمه‌ای از نیمه‌ی دیگر خود جدا افتاده‌است. یکی در شرق، دیگری در غرب. یکی اینجا، دیگری آنجا و چنین شد که هر نیمه، نیمه‌ی دیگر خود را گم کرد. و از آن زمان بود که عشق به‌وجود آمد. چون هر نیمه در پی یافتن نیمه‌ی گم‌شده‌ی خویش است تا خود را کامل کند. پس آن‌چه که ما آن را «عشق» می‌نامیم، درواقع کوشش، آرزو و اشتیاقی است که انسان برای پیدا کردن آن نیمه‌ی دیگر دارد که از او جدا افتاده ‌است.



در «جُنگ صدا» با آن روزگار خوش سپری شده

در این برنامه مطلبی را خواهیم شنید که دست شنونده را می‌گیرد و از کوچه‌های قدیمی خاطرات دور عبور می‌دهد و به میدان‌های پر ازدحام و شلوغ امروز می‌رساند.



با «فروغ» و ترانه‌های او

«فروغ فرخزاد» را می‌دانیم که ترانه‌سرا نبود و شعری برای اجرا به‌ شکل ترانه نسرود. آنچه که تا به‌حال توسط خوانندگان مختلف خوانده شده، همه بعد از مرگ او و برگرفته از اشعاری‌ست که در دفترهای این شاعر به‌چاپ رسیده است. تعداد این ترانه‌ها آنقدر هست که بتوان از مجموعۀ آن آلبومی شنیدنی فراهم کرد. شما ترانه‌های دیگری سراغ دارید که شعرش از «فروغ» باشد؟



با «فروغ» در ازدحام کوچۀ خوشبخت

هنوز هم هنوز است وقتی اوائل پاییز هر سال مادرم لباس‌های زمستانی بچه‌ها را از صندوق‌ها بیرون می‌آورد تا به‌قول معروف «آفتاب بدهد»، دیدن لباس‌های کودکی‌ام که مادرم به حفظ آنها علاقه دارد، جستجو در جیب‌های آنها و پیدا کردن نخودچی یا کشمش گندیده‌ای که غالبا در ته جیب‌های آنها وجود دارد در من حالت عجیبی ایجاد می‌کند. ناگهان خودم را، همچون دوران کودکی‌ام، کوچک و معصوم و بی‌خیال می‌بینیم و چند دانه گندم و شاهدانه که با کرک‌های ته جیب مخلوط شده مرا به گذشتۀ خیلی دوری برمی‌گرداند و احساسات لطیف و شاد کودکانه را در من بیدار می‌کند.



با «فروغ» بر سنگفرش‌ خیابان‌های رُم

نگاه «فروغ» از بلندای ساختمان مدرن ایستگاه راه‌آهن شهر «رم»، به سنگفرش سادۀ قدیمی کف خیابان قطع می‌شود و در این میان «مردم» را می‌بیند. مردم عادی کوچه و خیابان را. و این مردم، در چشم «فروغ» همان مردمی‌اند که «می‌فهمند». اظهار فضل و افاده‌های دوستان هنرمند و روشنفکر ایتالیایی‌اش برای او چندان پذیرفته نیست.



از مرغ و تخم‌مرغ تا استاد و دانشگاه!

اگر قرار بر این است استاد یا مدرس و معلم دانشگاه کسی باشد که خود بر مبنای سلسله مراتبی از تحصیل به آن مقام رسیده باشد تا بتواند دیگران را آموزش دهد و آنها را هم «استاد» کند؛ پس اولین استادانی که در دانشگاه تهران در هفتاد و دو سال پیش تدریس کردند و آموزش دادند از کجا «استاد» و فارغ‌التحصیل شده بودند؟



با «فروغ» در پختگی سفر

از قدیم شنیده‌ایم و گفته‌اند: «بسیار سفر باید تا پخته شود خامی». اما به‌راستی در جوهر سفر چیست که خام را پخته می‌کند؟