تاریخ انتشار: ۱۸ بهمن ۱۳۸۵ • چاپ کنید    

با «فروغ» در ازدحام کوچۀ خوشبخت

علیرضا افزودی


دوازدهمین بخش از «سفرنامۀ فروغ فرخزاد به ایتالیا» را با دکلمۀ شعر «هدیه» از مجموعۀ «پری‌خوانی» با صدای «خسرو شکیبایی» شروع می‌کنیم.
«پریشادخت شعر ایران» لقبی بود که زنده‌یاد «مهدی اخوان ثالث» بعد از مرگ «فروغ» به او داد. عنوان «پری‌خوانی» شاید برای این مجموعه از دکلمه‌ها با در نظر داشت آن لقب بوده؛ و شاید هم نه.

بهرحال آنچه در این شعر و دکلمه مهم است، همانا نگاه «فروغ» است به ازدحام کوچۀ خوشبخت؛ و این کوچۀ خوشبخت، شاید نمادی‌ست از انبوهی خاطرات خوش گذشتۀ شاعر. چنانکه حتی آنجا که دارد سفرنامه می‌نویسد و قصدش نگارش دیده و شنیده‌هایش از کشور ایتالیاست، از دیدن سنگفرش قدیمی خیابانی، راه به کوچۀ خاطرات کودکی می‌کشد و می‌نویسد:

«. . . هنوز هم هنوز است وقتی اوائل پاییز هر سال مادرم لباس‌های زمستانی بچه‌ها را از صندوق‌ها بیرون می‌آورد تا به‌قول معروف «آفتاب بدهد»، دیدن لباس‌های کودکی‌ام که مادرم به حفظ آنها علاقه دارد، جستجو در جیب‌های آنها و پیدا کردن نخودچی یا کشمش گندیده‌ای که غالبا در ته جیب‌های آنها وجود دارد در من حالت عجیبی ایجاد می‌کند. ناگهان خودم را، همچون دوران کودکی‌ام، کوچک و معصوم و بی‌خیال می‌بینیم و چند دانه گندم و شاهدانه که با کرک‌های ته جیب مخلوط شده مرا به گذشتۀ خیلی دوری برمی‌گرداند و احساسات لطیف و شاد کودکانه را در من بیدار می‌کند.
هنوز دفترچه‌های مشق کلاس دوم و سوم دبستانم را دارم. تمام ثروت مرا کاغذهای باطله‌ای تشکیل می‌دهد که در طول سال‌ها جمع کرده‌ام و به هر کجا که می‌روم همراه می‌برم. کاغذهایی که دست دوستانم روزی بر آنها نشانه‌ای نقش کرده، خطی کشیده یا تصویری طرح کرده است. از دیدن هر یک از آنها به‌یاد یکی از روزهای از دست‌رفتۀ زندگی‌ام می‌افتم و مثل این است که همه چیز برایم دوباره تجدید می‌شود. . .»

برنامۀ دوازدهم را از «اینجا» بشنوید!
بخش یازدهم این سفرنامه را هم در «اینجا» بشنوید.

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)





از دست ندهید


‌نگاهی‌ به‌ رمان‌ «سپیده‌دم‌ ایرانی»

گزارش يك زندگى: روی قبرم ویسکی بپاشید

تهران: يک ايستگاه تا جهنم

روان‌شناسی رفتارهای جنسی

مسیحیان روز رستاخیز چه گوش می‌دهند؟