خانه > انديشه زمانه > مقالات > پوپر و آخرالزمانگرایی احمدینژادی | |||
پوپر و آخرالزمانگرایی احمدینژادیمیثم بادامچیپوپر در کتاب جامعهی باز و دشمنان آن1 (به اختصار جامعهی باز) به نقد رویکردهای اتوپیایی و تاریخباور به سیاست و تقابل چنین رویکردهایی با دموکراسی پرداخته است. این کتاب در دفاع از عقلانیت و آزادی در برابر ایدئولوژیهای فاشیسم و نازیسم در اروپای زمان جنگ جهانی دوم نگاشته شده است. بگذارید یک آزمایش فکری ترتیب دهیم و فرض کنیم پوپر زنده بود و با آخرالزمانگرایی احمدینژاد که در سخنان او در مجمع عمومی سازمان ملل امسال هویداست مواجه میشد. نقد احتمالی پوپر بر این ایدئولوژی آخرالزمانگرا، که من آن را «احمدینژادیسم» مینامم، چه میبود؟ آنچه در این نوشتار میآید پاسخ به این پرسش از منظر فلسفهی سیاسی پوپر در کتاب جامعهی باز است. احمدینژاد در سخنرانی در مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک فاز دیگری از مهدویت سیاسی و آخرالزمانگرایی حکومت اسلامی ایران را نشان داد. او از تقابل ریشهای دو جریان خیر و جریان شر در جهان امروزی خبر دارد و اینکه: «دوران تحمیل اندیشهی سرمایهداریِ بیعاطفه و تحمیل سلیقه و علاقهی یک گروه خاص بر جامعهی جهانی، توسعهی سلطه بر جهان به نام جهانیسازی و عصرِ برپایی امپراطوریها به پایان رسیده است.» و «اغلب ملتها و از جمله مردم آمریکا در انتظار تغییرات گسترده، عمیق و واقعی هستند» و «یک اقلیت محض [یهودیها و صهیونیستها] با یک شبکهی پیچیده با طراحی غیرانسانی، بر اقتصاد و سیاست و فرهنگِ بخشهای مهمی از جهان حاکم» است. «اندیشهی لیبرالیستی و سرمایهداری سلطهگر که انسان را از اخلاق و آسمان جدا میکند، نهتنها سعادت را به ارمغان نمیآورد بلکه خود عامل بدبختیها و از جمله جنگها و فقرها و محرومیتهاست.» «به لطف خدا همچنان که مارکسیسم به تاریخ پیوست، سرمایهداریِ توسعه طلب نیز به تاریخ سپرده خواهد شد.» و «امروز باید با یک تعهد جمعی، در برابر وضع موجود قیام کنیم.» «دورانی خواهد آمد که عدالت همهگیر و جهانشمول میشود ... و راه کمال معنوی انسان گشوده و سیر او به سوی خداییشدن و تجلی اسماء الهی محقق» میشود و « اینها همه در سایهی حاکمیت انسان کامل، آخرین ذخیرهی خداوند، فرزندی از نسل پیامبر گرامی اسلام یعنی حضرت مهدی (علیه السلام) محقق خواهد شد که خواهد آمد و حضرت مسیح ابن مریم (علیهما السلام) و انسانهای صالح دیگر نیز او را در این ماموریت بزرگ جهانی همراهی خواهند فرمود.» و «با کمک انسانهای مومن و صالح همهی آرزوهای تاریخی بشر برای آزادی، کمال، رشد، امنیت و آرامش، صلح و زیبایی را به همراه خواهند آورد.» پس: «بیایید در انتظار آن دوران زیبا و در تعهدی جمعی، سهمی مناسب در فراهمکردن بسترها و مقدمات برای ساختن این آینده بر عهده بگیریم.2» سخنان فوق از اندیشهای آخرالزمانی، اتوپیایی و مبتنی بر مهدویت سیاسی حکایت میکنند که البته اینبار به علت موضع ضعف گویندهاش به دنبال خیزش جنبش سبز مردم پس از انتخابات متقلبانه و خونبار ۲۲ خرداد، بهجای ادبیات تهاجمی همیشگی گوینده جامهای از الفاظ زیبا و ملایم و بشردوستانه به خود پوشیدهاند. چنانکه از جملات فوق که صورتی از سخنان همیشگی گویندهاند برمیآید، احمدینژاد به نوعی تاریخباوری3 و جبر تاریخی4 معتقد است. تاریخباوران معتقدند که نیرویی نامرئی عملکرد انسانها را در طول تاریخ هدایت میکند و فارغ از ارادهی آنها سرنوشت محتومی را در آینده برای آنها رقم میزند. در تاریخباوریِ احمدینژاد و استاد ایشان آقای مصباح یزدی این نیروی نامرئی دو صورت دارد که غیرخودیها و خودیها را در بر میگیرد: در مورد غربیها (به خصوص دول آمریکا و اسرائیل) و لیبرالها و سکولارهای معاند و سرمایهدارها و مخالفین نظام جمهوری اسلامی آنها را مغضوبانه به نابودی هدایت میکند و در مورد جریان حق یعنی جمهوری اسلامی و مدافعان آن (از قبیل حماس و حزبالله لبنان و ونزوئلا و برخی کشورهای فقیر) آنها را به صلاح و رستگاری و پیروزی و غلبهی نهایی هدایت میکند. جمهوری اسلامی و مدافعان آن موید به الطاف الهی و تائیدات امام غایباند و در پایان تاریخ (یا همان آخرالزمان که از دید معتقدان به این عقیده نزدیک است) شیطان بزرگ و اسرائیل و سایر مظاهر غرب و نظام سرمایهداری نابود خواهند شد. براین اساس فارغ از ارادهی غربیها و مردمان آمریکا و اسرائیل سرنوشت محتومی در آیندهی تاریخ در انتظار دول این کشورهاست. این عقاید هرقدر هم از دید ما خندهدار به نظر برسند، در ذهن کسانی چون احمدینژاد حضور دارند و با جستجویی در اینترنت میتوان شواهد بسیاری برای آن یافت. ایدئولوژی احمدینژادیسم و مصباحیه دنیا را صفر و یکی میبیند و آن را به جریان خیر و جریان شر، دوست و دشمن و خودی و غیرخودی تقسیم میکند. درنقطهی مقابل، پوپر معتقد است آیندهی تاریخ بشر کاملاً باز است و تماما به نحوهی عملکرد خود انسانها بستگی دارد. براساس نظر پوپر «انسان صاحب تقدیر خویش است، و این بدان معناست که ما انسانها مطابق اهدافمان میتوانیم تاریخ بشر را تحت تاثیر قرار دهیم یا عوض کنیم، همانطور که چهرهی زمین را [با انقلاب علمی و تکنولوژیکی و فلسفی] عوض کردهایم.5» و «آینده تماماً به خود ما بستگی دارد و ما در بند هیچ جبرتاریخی نیستیم.6» اگر پرسیده شود پس تکلیف ارادهی الهی، که در اندیشهی دینی جایگاه مهمی در حیات انسانها دارد، در تاریخ چه میشود پاسخ آنست که در این قرائت از دین خداوند اگر اراده کند که در تاریخ مداخله کند از طریق تاثیر بر اراده و اندیشهی تکتک انسانها این کار را انجام میدهد نه از طریق عواملی مغایر و ورای ارادهی جمعی انسانها. به عبارت دیگر بر خلاف جمعگرایی احمدینژاد و مصباح یزدی که در آن عملاً تاریخ هویتی مستقل از ارادهی تکتک انسانها دارد، طرفداران فردگرایی روششناختی در میان نواندیشان دینی بر عدم وجود هویتی مستقل از ارادهی انسانها موثر بر تاریخ تاکید دارند و آن را مغایر دین نمیدانند. یعنی قرائت نواندیشانه و دموکراتیک نواندیشان دینی از دین با فردگرایی روششناختی سازگارست. پوپر معتقد است تاریخباوری به جزماندیشی منجر میشود چرا که مدینهی فاضلهی تاریخباوران بر اساس قوانینی اداره میشود که ورای نقد و مسلم فرض میشوند.10 اگر احادیث میلیتاریستی در مورد امام زمان را لااقل تا درجهای مورد قبول نمایندگان تفکر آخرالزمانی احمدینژادیستی بدانیم نقد پوپر را میتوان به این جریان هم بسط داد. در مدینهی فاضلهی احمدینژاد و مصباح یزدی علیالقاعده چندان جایی برای نقد و پرسشگری در مورد احکامی که جامعهی اسلامی توسط آنها اداره میشود وجود ندارد، چون قوانین اعمالشده از طرف حاکمان حقیقت محض و از طرف خداوند دانسته میشوند.11 پوپر اما در نقطهی مقابل طرفدار عقلگرایی انتقادی و منتقد این نوع جزماندیشی است. او عقلگرایی انتقادی را چنین تعریف میکند: «آمادگی برای شنیدن استدلالات انتقادی و یادگیری از تجربه. باور عمیق به اینکه ممکن است من بر خطا باشم و تو بر صواب و با کوشش ممکن است بتوانیم به حقیقت نزدیکتر شویم.12» در عقلگرایی انتقادی حقیقت منحصر به مذهب من، نژاد من و خانواده و تبار من نیست. عقل به تساوی میان انسانها تقسیم شده است و عدهای محدود بهرهی ویژهای از آن ندارند. پوپر منتقد افلاطون است آنجا که افلاطون معتقد بود خدایان و عدهی بسیار قلیلی، یعنی فیلسوفشاهها، عقلی مافوق و برتر از مردم عادی دارند. شاید بتوان نظریهی ولایت مطلقهی فقیه را هم که مورد دفاع آخرالزمانگرایان شیعه مانند مصباح یزدی و احمدینژاد است نوعی نظریهی افلاطونی در مورد حقیقت و حکومت دانست. افلاطون هم در نظریهی سیاسیاش آنجا که از حق «فیلسوفان الهی» برای حکومت سخن میراند، از نوعی حکومت دینی (البته دین در معنای عام آن که شامل ادیان یونان باستان هم بشود و نه دین به معنای خاص اسلام یا مسیحیت و غیره) دفاع میکند که در آن حاکمان صاحب عقولی مافوق مردم عادی دانسته میشوند. در نظریهی سیاسی افلاطون خواص (یا همان فیلسوفان) حق حکومت بر عوام (بقیهی مردم) را دارند چرا که فهمشان برتر از عوام است. نظریهی ولایت فقیه هم از حق «فقیهان الهی» برای حکومت دفاع میکند و عقل و خرد فقیهان را ما فوق عقل و خرد بقیهی مردم مینشاند. بر این اساس میتوان ادعا کرد نظریهی ولایت فقیه نوعی قرائت فقهی از نظریهی سیاسی افلاطون است. بر طبق نظریهی افلاطون حکومت حقِ فیلسوفهایی است که به دانشهایی متصل به مقامات الهی13 دسترسی دارند که بر انسانهای غیرفیلسوف مخفی است. برطبق نظریهی ولایت فقیه، حکومت هم حق انحصاری فقهاست؛ به خاطر اشراف آنها به علم فقه است که طبق این نظریهی اعظمِ علوم الهی و علمی تنها فقها با آن دسترسی دارند. کلمهی ولایت در عبارت ولایت فقیه البته به قول عبدالکریم سروش نوعی مقام عرفانی هم به ولی فقیه میدهد و او را واجد دستیابی به پارهای علوم خفیهی عرفانی میشمرد.14 درست مانند فیلسوف شاه افلاطون که عارف به آگاهی عرفانی و علوم خفیه دانسته شده است و از این رو عقل او برتر از عقل بقیهی مردمان است. اما عقلگراییِ انتقادی پوپر مخالف این نوع نسبتدادن عقول ویژه به حاکمان است و آنرا مغایر دموکراسی میداند.15 در دموکراسی حکومت حق هیچ کلاس یا طبقهای اعم از فیلسوفان یا فقیهان نیست چراکه عقل تمام مردمان یکسان فرض میشود.16 در لیبرال دموکراسی پوپری کسی بر اساس موید به الطاف خفیهی الهی شمردهشدن و ارتباط با امام زمان مستحق حکومت شمرده نمیشود. مشروعیتبخشی به حکومت بر اساس نسبتدادن مقامات عرفانی به حاکمان نارواست و واردکردن عرفان در سیاست هم به سیاست لطمه میزند و هم به عرفان. پوپر میان دو نوع عرفان تمییز قائل میشود: عرفانی که وارد سیاست میشود و بر اساس آن حق ویژهای برای حکومت به افرادی داده میشود که بنا بر ادعا موید به الطاف الهی و روحالقدساند. این نوع عرفان به استبداد میانجامد. نوع دیگر عرفان، عرفانی است که در هنر و شعر و موسیقی و ادبیات خود را نشان میدهد. چنین عرفانی منافاتی با آزادیخواهی ندارد.17 پوپر معتقد است تاریخباوری معمولاً با عرفانِ سیاستزدهی نوع اول همراه است و از آن مشروعیت کسب میکند. اتفاقاً احمدینژادیسم و مصباحیسم هم با نوعی عرفانِ آمیخته به سیاست همراهاند و از آن کسب مشروعیت میکنند و از این رو منافی عقلگرایی انتقادی است. داستان هالهی نور احمدینژاد در یکی از سفرهای قبلیاش به نیویورک و نقل آن به آقای جوادی آملی را در اثبات آمیختگی عرفان و سیاست در تفکر احمدینژاد به یاد آورید. اعتقاد به هالهی نور تنها در بستر نوع خاصی از عرفان شکل میگیرد که در آن کرامات خاصی به افرادی که مرتبط با امام زماناند نسبت داده میشود. بر این اساس احمدینژاد خود را در نقش منجیای میبیند که برای ظهور منجی بزرگتر (امام زمان) مقدمهسازی میکند. آمیختگی نوعی عرفان با سیاست در تفکر مصباح هم بهراحتی با مطالعهی آثار او قابل فهم است. مصباح یزدی هم احمدینژاد را برگزیده میداند. در کتاب «گفتمان مصباح» که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی چاپ شده، مصباح یزدی با واسطه از قول شخصی که احمدینژاد را نمیشناخته نقل میکند که قبل از انتخابات ریاست جمهوری نهم شب بیست و سوم ماه رمضان در حال احیا، پیش از نیمهشب به خواب میرود. در خواب به او ندا میشود که بلند شو برای [ریاست جمهوری] احمدینژاد دعا کن، وجود مقدس ولیعصر (عج) دارند برای [ریاست جمهوری] احمدینژاد دعا میکنند.18 احمدینژاد معتقد به نزدیکبودن زمان سقوط سرمایهداری جهانی و صهیونیسم است. پوپر اما معتقد است نه با علم و نه با هیچ ابزاری مِنجمله دین نمیتوان به پیشبینی آیندهی تاریخ پرداخت، چراکه آینده کاملا به ارادهی ما انسانها بستگی دارد و پیشبینیناشدنی است. از این منظر میتوان او را منتقد پیشگوییِ آخرالزمانیِ آیندهی جهان دانست. آخرالزمانگرایان برای پیشبینی زمان ظهور و نشاندادن ارتباط میان خود و امام زمان گاهبهگاه به روایات موسوم به علایم ظهور در میان کتب حدیث شیعه استناد میکنند و علایم آخرالزمان در آن روایات را به شرایط روز ایران و قدرتهای جهانی تطبیق میدهند و از نزدیکبودن ظهور خبر میدهند. به عنوان نمونه، برخی از آنها قائل به اینهمانی سید خراسانی روایات آخرالزمان با رهبر کنونی جمهوری اسلامی هستند.19 احمدینژاد صریحاً بارها مستقیم یا غیرمستقیم اشاره کرده که دولت او مقدمهچین ظهور امام زمان است. مثلاً او در آبان ۸۷ یکی از نشانههای ظهور را «زمزمهشدن نام حضرت مهدی در جهان» عنوان کرد20 و در مراسم ادای سوگند ریاست جمهوری در چهاردهم مرداد ماه ۸۸ هم به نوعی پیشگویی نزدیکی ظهور پرداخت: «به قلهها، راه نورانی و آرمانهای بلند الهی بنگریم و از جزئیات دست و پا گیر و حواسپرتیها عبور کنیم. باور کنیم میتوانیم. باور کنیم که حاکمیت عدالت و صلح در راه است. شمیم عطر گل محمدی و فرزند برومند پیامبر عظیمالشان اسلام (ص) حضرت ولیعصر (عج) در عالم پیچیده است. صبح درخشان بشریت نزدیک است. بیایید سپیده را در انتظار طلوع خورشید باور کنیم. ما میتوانیم.» او در پایان سخنان خود این دو بیت شعر را قرائت کرد که تحلیل آنها مهم است: «ما از تبار رستم و فرهاد و آرشیم / در خرمن سیاه اهریمن سیاوشیم / در انتظار رویت آن مهر آخرین / در مجمر سپیدهی سپندی بر آتشیم. [21]» احمدینژاد چنانکه از ابیات فوق پیداست ظاهراً در ذهن خویش خود را در نقش فرماندهی میداند که سیاوشوار و رستمگون و فرهادصفت و آرشوار (دقت کنیم که تمام این شخصیتها حماسیاند) به جنگی آخرالزمانی در برابر اهریمن یعنی سرمایهداری غرب، سکولاریزم، صهیونیسم و طرفدارانشان رفته است و برای طلوع صبح درخشان بشریت و ظهور امام زمان مقدمهچینی میکند. او از این منظر سایر امور را «جزئیات دست و پا گیر و حواسپرتیها»یی میداند که آخرالزمانیها را از توجه به مسئلهی اصلی که مقدمهچینی برای ظهور امام زمان است باز میدارد. چنین عقایدی را آشکارا میتوان از منظر پوپری نقد کرد. پوپر معتقد است پیشبینی اتوپیایی و جبرگرایانهی آیندهی تاریخ بشر به هیچ متد و روشی امکانپذیر نیست و آینده کاملا باز است. اتفاقا عدم امکان پیشبینی آینده و زمان ظهور امام زمان در مهدویت غیرآخرالزمانی و سنتیتر هم مورد تائید و تاکید قرار گرفته است. در حدیثی از امام زمان نقل شده است که «زمان ظهور و فرج ما با خداست، و تعیینکنندگان وقت ظهور، دروغگویاناند.22» حجهالاسلام و المسلمین ناطق نوری از روحانیون بلندپایهی کشورمان که از قضا امسال به همراه سید محمد خاتمی اجازهی سخنرانی در مراسم شب قدر در مرقد امام خمینی را نیافت، در سخنرانی شب ۱۹ رمضان سال ۸۷ خود با استناد به روایاتی در مورد ظهور امام غایب در نقد آخرالزمانگرایان گفته بود: «هرس بگوید من خبر دارم که آقا چه موقع ظهور میکند دروغ میگوید و هرکس ادعا میکند که ارتباطی دارد و میداند آقا همین روزها یا سالها ظهور میکند مزخرف میگوید. یکی از نشانههای ظهور این است که در زمین پر از ظلم میشود ولی معلوم نیست آن ظلمی که مدنظر است چه زمانی واقع میشود. [23]» «جامعهی باز و دشمنان آن» کتابی بسیار متناسب با شرایط کنونی ایران است چراکه بر اساس آن میتوان به نقد شرایط کنونی کشور پرداخت. احمدینژاد امسال در مجمع عمومی سازمان ملل درنیویورک گفت که «ملت ایران با پشت سر گذاشتن انتخاباتی بسیار با شکوه و کاملا آزاد فصل نوینی را برای شکوفایی ملی و تعاملات گستردهتر جهانی رقم زدهاند و با رای قاطع، بار سنگین مسئولیت را بر دوش اینجانب نهادهاند» و نظام جمهوری اسلامی ایران را «یکی از مردمیترین حکومتهای مترقی جهان» خواند.24 ولی از دید پوپر، موعودگرایی احمدینژاد و مصباح مستلزم جواز انحصاری حکومت اقلیتی است که خود را حق مطلق میداند، حقی که برای همگان است. در چنین مدلی هرگونه تلاشی برای تغییر حاکمان به برخورد خشن از سوی حکومت منجر میشود، چراکه حکومت یا اصطلاحا «نظام» مظهر حق و مخالفان آن مظهر باطل دانسته میشوند. از نظر پوپر دموکراسی یعنی آنکه بتوان حاکمان را بدون ریختن خون مردم عوض کرد.25 مردم ایران در انتخابات ۲۲ خرداد با رای سبزشان به موسوی خیز بلندی برداشتند تا احمدینژاد را عوض کنند. برخورد خشن و خونین با مردم معترض به نتایج انتخابات و بازداشت دهها فعال سیاسی اصلاحطلب از حزب مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بود که تنها جرمشان تلاش برای جذب آرا به کمپین مهندس موسوی بود؛ این برخوردهای خشن و خونین معیاری برای میزان دموکراتیکبودن نظام جمهوری اسلامی و مبلغان مهدویت سیاسی در ایران است. هرچقدر احمدینژاد و سایر مقامات جمهوری اسلامی «نظام» را مردمیترین حکومت جهان بخوانند فرقی در این واقعیت حاصل نمیشود. نکتهی پایانی آنکه هیچکدام از نقدهای پوپر بر تاریخباوری و مهدویت سیاسی به تز «مهدویت عرفانی» وارد نیست. مهدویت عرفانی به عرفان به معنای دوم در تقسیمبندی پوپر، یعنی عرفان بهمثابهی تجربهی زیباییشناختی، نزدیک است و به مهدویت بهمثابه احیای تجربههای دینی پیامبرانه در دوران مدرن مینگرد.26 این مهدویت برخلاف آخرالزمانگرایی احمدینژادیسم یا مصباح یزدی سیاستزده نیست، تمام دنیا را به خودی و غیرخودی و دوست و دشمن تقسیم نمیکند، انسانگراست و حتی با لیبرال دموکراسی به عنوان حکومتی که بهطور نسبی و در مقام مقایسه با سایر اشکال حکومت، عادلانهترین شکل حکومت اختراع شده توسط بشر است، سرسازگاری دارد. پانوشتها: ۱. Popper, Karl, The Open Society And Its Enemies, vols1& 2, 1952, Routledge & Kegan Paul. ۲. به نقل از سایت احمدی نژاد: http://www.president.ir/fa/?ArtID=17912 ۵. جامعهی باز، به نقل از ۷. Methodological Individualism ۸. Holism and Individualism in History and Social Science, R. Bhargava, Routlege Encyclopedia of Philosophy. ۱۰. Ryle, Gilbert, Review Works: The Open Society and Its Enemies, Mind, Vol 56, No.222, Page 167-172 ۱۱.نگارنده در مقایله قبلی مهدویت و دموکراسی با عنوان «تصویر میلیتاریستی از امام زمان و عدالت بینالملل» به نقد و بررسی مفصل احادیث میلیتاریستی در مورد امام زمان از منظر بروندینی و دروندینی پرداخته است. رجوع کنید به: ۱۲. The Open Society, 1952, p225. ۱۴. نگا: «ولایت باطنی، ولایت سیاسی» در بسط تجربهی نبوی، انتشارات صراط، ۱۳۷۸ ۱۵. The Open Society, 1952, Vol 2, pp 235-236. ۱۶. دموکراسی یعنی آنکه «حکومت مردم، توسط مردم، برای مردم» را بهترین و قابلدفاعترین نوع حکومت به شمار آوریم. نگا: مدخل فلسفه سیاسی افلاطون در دایرهالمعارف اینترنتی فلسفه ۱۷. The Open Society, 1952, Vol 2, p.243. ۱۸. گفتمان مصباح ، ۱۳۸۴، ص ۸۸۲ به نقل از«دو مصباح در یک گفتمان»، وبلاگ فرید مدرسی ۱۹. بر اساس روایات مربوط به سید خراسانی قیام سید خراسانی یکی از علایم و نشانههای ظهور مهدی موعود معرفی شده است و روایاتی در این زمینه نظیر روایت ذیل وجود دارد «خروج خراسانی، سفیانی و یمانی در یک سال و یک ماه و یک روز است.» خراسانی به رهبر انقلاب اسلامی، سفیانی به فرماندهی سوری که از طرف دولت اسرائیل حمایت میشود و یمانی به سید حسن نصرالله انطباق داده میشود. ۲۰. به نقل از http://www.deutsche-welle.de/dw/article/0,,4550519,00.html ۲۱. به نقل از تابناک در این آدرس ۲۲.(بحار الأنوار ، ج 53، ص 181 ) به نقل از http://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/ImamZaman/veladat/85/55Revayat.aspx ۲۳. به نقل از: ۲۵. The Open Society, Chapter 19: The Social Revolution ۲۶. نگا به مقاله سروش با عنوان «مهدویت و احیای دین» در: • قسمت اول • قسمت دوم |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
خود پوپر یک پوزیتیویست است. شاید در مرحله حرف این را قبول نکند اما در عمل هست. پوپر برای تاریخ نسخه می دهد و همانقدر به دترمینیسم تاریخی معتقد است که مارکسیستهای کلاسیک معتقد هستند. و همانقدر نسخه می دهد که آنها می دهند.
نوشته شما این مساله را کلاً پنهان می کند که لیبرالیسم غربی خود از مهمترین معتقدین به جبر تاریخی و به آخرالزمان گرایی است. ایده پایان تاریخ فوکویاما و ایده نبرد تمدنهای هانتینگتون هر دو نمونه های عالی از این آخرالزمان گرایی است. این هر دو عقیده دارند کار تاریخ با پیروزی نهایی لیبرال دموکراسی به پایان رسیده و برای رسیدن سایر تمدنهای عقب افتاده از قافله تاریخ نسخه هم می دهند. یعنی هم به آخر تاریخ معتقد هستند و هم به قانون مند بودن آن و هم برایش نسخه می دهند. از نظر آنها تاریخ یک مسیر مستقیم و یک طرفه است به سمت پیشرفت و اینجا بعضی ها «جلوتر» هستند و بعضی «عقب تر».
نیاز به توضیح نیست که با مقدمات فوق تفکر لیبرالیسم در بطن خود یک ایدئولوژی تمامیت خواه، پوزیتیویست، جبرگرا و معتقد به آخر الزمان است.
تئوری پوپر به همان میزان که مارکسیسم جبرگرا و تمامیت خواه است جبرگراست. او هم معتقد به نیرویی خارج از بشر است که می تواند همه چیز را مرتب کند و تاریخ را به سوی پیشرفت ببرد. چه فرقی می کند که این نیروی خارجی و مافوق بشر دیالکتیک تاریخی باشد یا بازار آزاد. همفکران پوپر در ایران عقیده دارند که بازار آزاد می تواند همه امور را اصلاح کند و حتی دموکراسی را به ارمغان بیاورد و ما برای رسیدن به «غایت تاریخ» که همان لیبرال دموکراسی است لاجرم باید کار را بدست بازار آزاد بدهیم.
احمدی نژاد یک پدیده مخالف این تئوری است. یک مثال نقض است. نشان دهنده این واقعیت است که تئوری سیاسی غربی وسیله ای برای درک او و هر چیزی خارج از خودش ندارد. این را ژیژک و آگامبن و البته قبل از آنها فانون توضیح میدهد که در دیسکورس سیاسی غرب هر سوژه خارج از دیسکورس به صورت یک تهدید دیده خواهد شد. فانون اسمش را می گذارد خشونت و ژیژک آن را امر واقعی می نامد. اما نکته اینجاست که احمدی نژاد و اصلاً اسلام سیاسی این «امر واقعی» است. و البته هم به شکل خشونت و تهدید درک می شود.
-- میم ، Sep 27, 2009