تاریخ انتشار: ۲۹ آبان ۱۳۸۹ • چاپ کنید    
گفت و گو با سوفیا کوپولا به مناسبت نمایش عمومی «یک جایی»،
برنده‌ی شیر طلایی جشنواره‌ی فیلم ونیز

این‌همه فقط در یک نما

اکبر فلاح‌زاده

فیلم «یک جایی» به کارگردانی سوفیا کوپولا، دختر فرانسیس فورد کوپولا، خالق فیلم «پدرخوانده»، اخیراً جایزه‌ی شیر طلایی جشواره‌ی فیلم ونیز را برده است. این فیلم تنهایی یک ستاره‌ی سینمای هالیوود را روایت می‌کند که در هتل محل اقامتش کاری جز عکس گرفتن با این وآن و شرکت در شوهای تلویزیونی و مشروب‌خواری و رانندگی بی‌هدف در خیابان‌ها ندارد. او عمیقاً تنهاست.

بر حسب اتفاق همسر مطلقه‌اش به مسافرت می‌رود و نگهداری کلو دختر یازده ساله‌شان موقتاً به او واگذار می‌شود. این دختر کم کم به زندگی قهرمان تنها معنی می‌دهد. این تقریباً همان تجربه‌ای است که سوفیا کوپولا خود از سر گذرانده است. آنطور که در یک گفتگو می‌گوید، بعد از فیلم «ماری آنتوانت» صاحب دختری شده و مشاهده کرده که چگونه وجود یک بچه وجود خود او و زاویه‌ی دیدش نسبت به زندگی را تغییر داده است.

سوفیا در چند تا از فیلم‌های پدرش بازی کرده و از او زیاد آموخته است. حسن کار او اما در این است که به جای تقلید از پدرش از مشاهدات و تجارب شخصی خودش بهره گرفته است. مؤثر بودن فیلم‌های سوفیا کوپولا از جمله فیلم «یک جایی» در این است که او به خوبی با شیوه‌ی زندگی ستارگان هالیوود آشناست.


سوفیا کوپولا و انسان‌های مرفه با احساس بی‌خانمانی

سوفیا کوپولا می گوید:

فیلم ساختن برای ما یک امر خانوادگی است. من از بچگی جلوی دوربین پدرم ظاهر می‌شدم. برادرم تهیه‌کننده‌ی تازه‌ترین فیلم من است. قبلاً پدرم تهیه‌کننده بود، گاهی هم خودم بودم. ما خیلی به هم نزدیکیم. دوستان زیادی هم با ما همکاری می‌کنند. آدم با کسانی که می‌شناسد، راحت‌تر کار می‌کند. این جور همه حرف همدیگر را می‌فهمیم و کارها سریع‌تر پیش می‌رود. ۱۸ سالم که بود در قسمت سوم فیلم «پدرخوانده» ظاهر شدم. بعضی منتقدان خیلی به من سخت گرفتند.

گفتند من فیلم پدرم را خراب می‌کنم. این قضیه مال ۲۰ سال پیش است. اما خوشبختانه همه چیز خوب پیش رفت. البته بازیگر شدن آرزوی من نبود. اما این مسائل سبب شد بفهمم بازیگران چقدر آسیب پذیرند. بنابراین سعی می‌کنم کمکشان کنم و تا آنجا که می‌توانم آنها را از حملات منتقدان حفظ کنم. در فیلم‌های من آدم‌های زیادی هستند که یک جوری بی‌خانمان به نظر می‌رسند. آنها در یک مرحله‌ی انتقالی هستند. اما نمی‌دانند به کجا منتقل می شوند.

آنها درگیر هستند با بحران‌های شخصی و تغییر و تحولات بزرگ. من هم مانند هر کس دیگری چنین تحولاتی را تجربه کرده‌ام. شاید به همین دلیل است که جذب چنین داستان‌هایی می‌شوم و سعی می‌کنم قهرمانانم را محفوظ بدارم از اینکه مورد سوء تفاهم قرار بگیرند. می‌خواهم آنها را از کلیشه ها و پیشداوری‌های عجولانه حفظ کنم. آدم‌های من نه خوب‌اند، نه بد. همین‌اند که هستند. من می‌خواهم به آنها امکان بدهم خودشان را تکامل ببخشند.

برای آنکه آزادی عمل‌ام را حفظ کنم، فیلم‌هایم را با بودجه‌ی محدود می‌سازم. در فیلم‌های من تهیه‌کننده‌ی پولداری در کار نیست که برای حفظ سرمایه‌اش به من امر و نهی کند چنین وچنان کنم. من در فیلم‌‌هایم به جزئیات خیلی اهمیت می‌دهم. مثلاً زنانی که قرار است در صحنه‌ای از فیلم استریپ‌تیز کنند، خودشان وسایل کارشان، از جمله میله‌ای که از آن بالا می روند و به پایین سر می‌خورند را همراه می‌آوردند.

به این ترتیب کارشان مثل کار تعمیرکاران جلوه می‌کند که هر جا می‌روند ابزار کارشان را هم همراه خودشان می‌‌برند. چنین جزئیاتی می‌تواند صحنه‌ی مورد نظر را غم‌انگیز یا خنده‌آور کند. همین که در فیلم جزئیات کوچک بیان شود و بشود آنها را نشان داد، برای من خیلی مهم‌تر از صحنه‌های دراماتیک است. بر خلاف قهرمانان فیلم‌هایم که حس می‌کنند بی‌خانمان و سرگردان هستند، من همیشه این احساس را دارم که جا و مکانی دارم و به جایی تعلق دارم.

بچه که بودم با پدرم زیاد این‌ور و آن‌ور، به محل‌های مختلف فیلم‌برداری سفر می‌کردیم. چند ماهی در فیلیپین، اوکلاهاما یا جایی دیگر. من این سفرها را خیلی دوست داشتم. خانه‌ی خود ما در سانفرانسیسکو بود. در سال‌های دهه‌ی هفتاد از نیویورک به آنجا رفته بودیم. وقتی در سفر نبودیم من هم مثل بچه‌های دیگر به مدرسه می‌رفتم. آنوقت‌ها نمی دانستم که چقدر ثروتمندیم. من شیوه‌ی زندگی دیگری را نمی شناختم. پدرم در آن زمان کم کم شروع کرد به شراب‌سازی. اوائل تفریحی، اما بعد به‌عنوان یک کسب و کار موفق که با سود آن هزینه‌ی فیلم‌هایش را درمی‌آورد. در بچگی همیشه در پاییز جشن شراب می‌گرفتیم و ما بچه‌ها پا برهنه روی انگورها می‌پریدیم و پایکوبی می‌کردیم.


سوفیا کوپولا می‌خواستم فیلمم را بسازم.

قهرمانان شما غالباً در یک محیط مطمئن و راحت مانند هتل شاتو مارمون در لس آنجلس به‌سر می‌‌برند. برای فیلم‌های شما جاهایی که کمتر لوکس باشند قابل تصور نیست؟

من از قصد این محیط‌ها را انتخاب کرده‌ام، چون با این محل‌ها آشناترم. مدت‌ها با پدرم در همین هتل بوده‌ام. در همان سوییت لوکسی هم که قهرمان فیلمم را می‌بینید، اقامت داشته‌ام. من در محیط مرفه‌ای بزرگ شده‌ام. برایم قابل تصور نیست در بیغوله‌ها فیلم بسازم.

هرچند که این محیط‌ها مرفه و لوکس است، اما زندگی شخصیت‌های شما خالی است.

این شخصیت‌ها در یک مرحله‌ی عبوری هستند. آنها دنبال هویتشان می‌گردند. این یک کشمکش انسانی است و آدم‌های پولدار هم از آن مستثنی نیستند. اینکه آدم در وضع مرفه‌ای زندگی می کند، دلیلی بر این نیست که نیازهایش برآورده شده است.

یعنی یک رابطه‌ی علت و معلولی وجود دارد؟ هر که مرفه زندگی کند خود را تنها و خالی حس می‌کند؟

من فکر نمی‌کنم این اشخاص خالی هستند. آنها دنبال معنی می‌گردند. آدم وقتی شکمش سیر است وقت بیشتری برای فکر کردن به این امور دارد. آدمی که آس و پاس است و برای بقای خودش مبارزه می‌کند، به این فکر نمی‌کند که چه چیز در زندگی مهم است. به این ترتیب چه بسا رفاه به بحران بینجامد، چون از فرد مرفه انتظار می‌رود که خوشبخت هم باشد.

جانی مارکوی هنرپیشه قهرمان فیلم «یک جایی» در هتل شاتو مارمون زندگی می‌کند. این هتل چه جور جایی است؟

یک هتل معروف فرانسوی در لس آنجلس. خیلی از ستاره‌های سینما و تلویزیون به آنجا می‌آیند، نه فقط برای اینکه همدیگر را ببیند، بلکه برای اینکه دیده هم بشوند. کسی که آنجا اقامت می‌کند یعنی اینکه سری توی سرها درآورده است. با این حال این هتل با وجود تجملی بودن کمی هم بوهمی است.

چرا هتل در فیلم‌های شما اینقدر اهمیت دارد؟

چون قهرمانان فیلم‌های من در یک مرحله انتقالی هستند و هتل هم جای دائمی نیست. شخصیت‌های من محفل خانوادگی ندارند و معلق‌اند. بچه که بودم با پدرم زیاد درهتل‌ها اقامت کرده‌ام. هتل برای خودش دنیایی‌ست؛ دنیایی که از باقی دنیا جدا افتاده است.

وقتی از مرحله‌ی انتقالی، و از بحران شخصیت‌هاتان حرف می‌زنید، آیا تصوری هم از رفع بحران و کامل شدن شخصیت‌هایی مانند جانی مارکو دارید؟

او به نقطه‌ای رسیده که باید تصمیم بگیرد به کدام جهت برود و چه بشود. باید معلوم کند که آیا یک آدم کامل می‌شود یا نه. آیا ارضای خود را در زندگی شخصی می‌یابد یا در زندگی هنری.


سوفیا کوپولا: وقتی انسان مرفه است، می‌تواند به معنای هستی فکر کند

منظورتان از آدم کامل چیست؟ یعنی آدمی که مسئولیت می‌پذیرد؟

می‌خواستم تضاد آنچه را که به نظر درست می‌رسد با آنچه را که سطحی است نشان بدهم. بازیگرانی هستند که مثل آدم‌های بالغ خانه و خانواده تشکیل می‌دهند، و بازیگرانی هم هستند که خودشان را یکسره وقف هنرشان می‌کنند و هدف‌شان این است که کارهای باارزش انجام دهند. البته این وضع در مورد همه صادق است. من نمی‌خواهم قضاوت کنم که چه چیز آدم را کامل می‌کند. جانی مارکو می‌توانست بنشیند، باز عرق بخورد و زن‌های لخت را تماشا کند، یا اینکه آدم عاقل و مسئولی شود که به فکر خانه و خانواده است.

شما از زندگی سطحی انتقاد می‌کنید، اما فیلم شما پر از کشش به اینجور زندگی است.

چون لذت هم دارد. مثل اینکه آدم خیلی شیرینی‌جات بخورد. آدم می‌تواند هر روز شیرینی بخورد و لذت هم ببرد. قضایا فقط یک جنبه ندارد.

فکر نمی‌کنید فیلم‌هاتان خیلی بهم مرتبط‌‌‌‌‌اند؟

چرا. این فیلم‌ها همه توسط من که جور خاصی دنیا را می‌بینم و به موضوعات خاصی علاقه دارم ساخته شده‌اند. برای من اهمیت دارد که داستان تصویر را روایت کنم. من به دیالوگ یا روایت به‌عنوان محرک علاقه‌ای ندارم.

بعضی از صحنه‌ها در فیلم «یک جایی» یادآور سینمای نوین هالیوود است. مثلاً اولین نما، مسیر اتومبیل‌رانی ماشین مدل «فراری» مرا یاد یک فیلم تجربی جرج لوکاس انداخت.

درست است. من هم به آن صحنه فکر کردم، بامزه است.

این صحنه خیلی به درون کادر و بیرون کادر مربوط می‌شود. ما تمام مدت صدای اتومبیل تندرو را می‌شنویم، اتومبیل از سمت چپ خارج می‌شود، مدتی دیده نمی‌شود، اما بعد باز وارد کادر می‌شود. این صحنه چطور شکل می‌گیرد؟ در ذهن شما؟ یا در ذهن فیلمبردارتان، یا که محصول همکاری هردوست؟

ایده‌ای در مورد همین اتومبیل‌های مسابقه داشتم. می‌خواستم صحنه‌ی چرخیدن اتومبیل در مسیر آنقدر ادامه پیدا کند که آدم یکنواختی زندگی قهرمان فیلم را حس کند. به فیلم‌بردارم گفتم من این همه را دریک نما می‌خواهم. بعد امتحان کردیم ببینیم چگونه می‌شود اگر دوربین همراه با اتومبیل حرکت کند. اما بعد به این نتیجه رسیدیم که در این صحنه اگر در حالی که صدا ادامه دارد، اتومبیل غیب شود و بعد از مدتی دوباره ظاهر شود، اثر خیلی قوی‌تری روی تماشاگر می‌گذارد. من ایده را داشتم و فیلمبردارم کمک کرد تا آن را تحقق ببخشیم.


سوفیا کوپولا: شخصیت‌های من در حال گذار و تحول هستند

شما خیلی شوخ طبع‌اید. مثلاً در صحنه‌ای که در میلان می‌گذرد، یک تهیه‌کننده‌ی تلویزیونی ایتالیایی دستش را جوری در جلیقه‌اش کرده که گویی ناپلئون بناپارت است.

من سعی می کنم چیزها را آنطور که در واقع هستند نشان بدهم. شخصی که مثال زدید واقعاً همین‌طور است، لباسی که در آن صحنه پوشیده، لباس واقعی اوست.

جایزه تله‌گاتی که در یک شوی تلویزیونی در ایتالیا به قهرمان فیلم داده می‌شود، مال یک گروه رسانه‌ای است که به سیلویو برلوسکونی تعلق دارد. شرکت مدوسا هم که در تهیه‌ی فیلم شما اشتراک دارد و پخش‌کننده آن در ایتالیاست، متعلق به همین گروه است. این مسئله برای شما اشکالی نداشت؟

می‌خواستم هر طورکه شده فیلم را بسازم و از هر پیشنهادی استقبال می‌کردم. من هیچ جهت‌گیری سیاسی ندارم. آنها فیلم‌نامه را خوانده بودند و می‌دانستند که من این جایزه را مسخره می‌کنم. تصور نمی‌کنم که آنها این جایزه را جدی بگیرند.

در فیلم «گمشده در ترجمه» با یک شخصیت مهم مرد کار کردید. اما این‌بار در فیلم «یک جایی« برای نخستین بار قهرمان اصلی شما مرد است. برایتان تازگی داشت؟

بله. می‌خواستم داستان را از زاویه‌ی دید او روایت کنم، می‌خواستم با حس یک مرد مسئله را ببینم. برایم یک‌جور چالش بود.

چرا؟

چون من مرد نیستم، با این حال کوشیدم وارد زندگی احساسی او بشوم، ببینم چه بر سر او می‌آید.

فیلم تقریبا همانطور که شروع می‌شود، به پایان می‌رسد: قهرمان تنهای فیلم با اتومبیل فِراری در جاده‌ها بی‌هدف رانندگی می‌کند. پس از مدتی راندن، «یک جایی» توقف می‌کند ...آیا واقعاً سخت بود پایانی برای داستان پیدا کنید؟

پایان فیلم دشوار بود. من یک برداشتی از آغاز فیلم داشتم و اینکه داستان را چگونه پیش ببرم، اما نمی‌دانستم چطور آن را تمام کنم. می‌خواستم جوری فیلم را تمام کنم که آدم فکر کند این یک آغاز مجدد، شروع یک حرکت برای قهرمان است. همه‌ی گره‌ها باز نمی‌شود، گشایشی ایجاد می‌شود و امیدی شکل می‌گیرد.

منابع:

http://www.zeit.de/2010/46/Traum-Sofia-Coppola

http://www.taz.de/1/leben/film/artikel/1/dialoge-interessieren-mich-nicht/

Share/Save/Bookmark

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)