تاریخ انتشار: ۲۹ آبان ۱۳۸۹ • چاپ کنید    
سینمای ایران در هفته‌ای که گذشت

طلب شفای عاجل برای همه بیماران!

امیر محمد بهرامی‌نوا

یک: انتقاد بی‌سابقه‌ی یک محافظه‌کار

فریدون جیرانی اصولاً مجری محافظه‌کار و محتاطی است. ولی ببین کار بعضی از ستاره‌ها در سینمای ایران به کجا کشیده که صدای افرادی چون جیرانی هم درمی‌آید. در یکی از برنامه‌های اخیر «هفت»، جیرانی به انتقاد از بازیگرانی پرداخت که پیشنهاد دستمزدهای ۲۵۰ میلیونی می‌دهند. جیرانی همچنین می‌گفت این بازیگران برای خود بادیگارد و محافظ‌هایی گرفته‌اند تا در ماشین را هم برایشان باز کنند.


زبان فریدون جیرانی هم به انتقاد باز شد!

دو: انتقاد از پاشیدن نمک!

کار به جایی رسیده است که دیگر به فرم دکوراسیون نمایشگاه یک بازیگر سینما هم گیر می‌دهند. در این کشور گل و بلبل دیگر حتی نمی‌شود نمایشگاه بی‌دردسر هم برگزار کرد. سایت اصول‌گرای «مشرق» در مقاله‌ای از پاشیدن نمک در محوطه‌ی نمایشگاه اخیر رضا کیانیان انتقاد کرد.مشرق نوشت:«شاید کلاغ‌های داخل عکس‌ها هم دل‌شان بسوزد برای آن همه نمک که حرمت‌شان لگدمال می‌شود.


به نمک‌های کف نمایشگاه رضا کیانیان هم رحم نمی‌کنند

شهید محمدعلی طالبی فیلم‌بردار گروه روایت فتح بود که در عملیات طریق‌القدس به شهادت رسید. او کار در سینما را قبل از پیروزی انقلاب آغاز کرده بود و یکی از دوستان که مشغول ساخت مستندی از زندگی او بود، می گفت: شهید طالبی قبل از انقلاب در پروژه‌ای سینمایی به‌عنوان دستیار فیلم‌بردار مشغول کار بود. در یکی از صحنه‌ها به جای برف، نمک روی صحنه ریخته بودند. هر چه اصرار کردند روی نمک‌ها نرفت. می‌گفت نمک احترام دارد...

حکایت نان و نمک را که شنیده‌اید؟! یعنی احترام نمک چیزی از احترام نان کم ندارد.

اما این روزها رضا کیانیان بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون در گالری «ماه‌مهر» نمایشگاهی از عکس‌هایش ترتیب داده که هر کدامش سه و نیم میلیون تومان قیمت دارد. زیر پای تماشاگران و خریداران محترم هم برای ایجاد حس برف، نمک ریخته‌اند. آنقدر که کفش‌ها در آن فرور رود و تابلوها در همان روز اول، ۱۴ میلیون تومان بفروشد.»

سه: جایگاه گلزار پیامبر نبی نیست

یکی از خصایص کار در این مملکت پررو بودن است. هزینه فیلمی شده است پنج و نیم میلیارد تومان و با زور بلیت‌های دولتی رقم فروشش رسیده به یک میلیارد تومان. با این حساب یعنی تا آخر عمر باید تهیه‌کننده‌ی فیلم در زندان آب خنک بخورد،آن‌وقت همین آقا می‌آید و ادعاهای عجیب و غریب می‌کند.

مجتبی فرآورده در پاسخ به این پرسش که فکر نمی‌کنید اگر از بازیگران دیگری مثل رادان یا مصطفی زمانی یا گلزار استفاده می‌شد بازده به گونه‌ای دیگر بود و شاید فروش هم بالاتر می‌رفت؟ می‌گوید: «اگر بنا بود آقای گلزار را به جای آقای زندگانی انتخاب کنیم، اصلاً فیلم را نمی‌ساختیم. حتی اگر «ملک سلیمان» میلیاردها تومان در ایران به فروش می‌رسید. با تمام احترام به ایشان، اما جایگاه‌شان پیامبر نبی نیست. ما از انتخاب آقای زندگانی راضی هستیم و آن بازخوردی كه از افرادی در خارج از ایران که فیلم را دیده‌اند از بازی ایشان گرفتیم بسیار خوب بوده است. فیلم را تعداد زیادی از خارجی‌ها چه شرقی‌ها و چه غربی‌ها و... دیدند. بسیار از ایشان تعریف كردند. این نگرشی كه نسبت به انتخاب ایشان وجود دارد گاهی به دلیل دلمشغولی بعضی از دوستان به بعضی از بازیگران است.»

چهار: شک دارم بهروز افخمی تعریف مشخصی داشته باشد

«سن پطرزبورگ» فیلم شاخص این روزهای سینمای ایران است و کارگردانش بهروز افخمی نه به‌عنوان یک کارگردان بلکه به‌عنوان کسی که عقایدی خاص ومتفاوت و رفتارهایی که گاه هیچ شباهتی به رفتارهای کلیشه هنرمندان ندارد، به‌خودی خود جالب توجه است و البته بیش از هر چیز حرف‌های اوست که تأمل‌برانگیز است. شما به‌عنوان یک خواننده اگر حرف‌های او را بدون نامی از او بخوانید، حتماً حرف‌هایش و افکارش برایتان جالب خواهد بود. مثلاً یک جمله کوتاه از او درباره‌ی کار یک کارگردان کافی است تا بدانید که با نگاهی دیگر و با دیدی ناشی از مطالعه‌ی فلسفه صحبت می‌کند .البته به گفته‌ی خودش فلسفه امری تخصصی برای او نیست «بلکه موضوعی است که همه‌ی آدم‌هایی که کار فکری می‌کنند و همه‌ی کسانی که به هر حال در حیطه‌ی هنر هستند باید از آن بهره‌ای داشته باشند.»


بهروز افخمی مثل همیشه خاص جلوه کرد

او هرگز درباره‌ی خودش حرف نمی‌زند و اگر چیزی بگوید آنقدر کلی است که چیزی دستگیرتان نمی‌شود. البته در مصاحبه‌ای دلیل این کار را نبود فاصله عنوان می‌کند: «برای اینکه بتوان درباره‌ی کسی حرف زد باید از او فاصله گرفت. برای همین حرف زدن درباره‌ی خود چندان کار ساده‌ای نیست.» اما در هر صورت به گفته‌ی خودش «در این که از بهروز افخمی تعریف مشخصی داشته باشم، شک دارم.» اما او تغییراتی بزرگ داشته که فقط خودش از آنها خبر دارد. «وقتی شانزده سالگی خودم را به یاد می‌آورم، فکر می‌کنم یک دفعه آن آدم را بردند و کس دیگری را جایش آوردند.»

پنج: والله نبود این سینما بهتر است

فرج الله سلحشور کارگردان یوسف پیامبر در اظهاراتی جنجال‌برانگیزعنوان کرده است که بهتر است سینما وجود نداشته باشد. سلحشور در تازه‌ترین مصاحبه‌ی خود گفته است:«در شرایط فعلی، والله نبود این سینما بهتر است، کمااینکه ده‌ها کشور در دنیا، سینما ندارند و هیچ اتفاق خاصی هم برای آنان نیفتاده است. علاوه براین مگر انقلاب ما را سینما به‌پا کرد؟ آیا اسلام را سینما ترویج می‌کند؟ آیا بداخلاقی‌ها و فساد را سینما اصلاح می‌کند؟ پس سینمایی که نه ایمان مردم را بالا می‌برد و نه فساد را مقابله می‌کند و در آن خیری نیست، همان بهتر که نباشد.»


سلحشور خواستار برچیدن بساط سینما شد

در حدود سه سال پیش نیز که جواد شمقدری مشاور هنری رییس جمهور بود مصاحبه‌ای از او در یکی از روز نامه‌ها منتشر شد که در آن خواستار تعطیلی سینما شده بود.البته بعدها شمقدری اظهارات خود را تحریف‌شده عنوان کرد ولی همچنان واكنش‌های سینماگران نسبت به اظهارات جواد شمقدری مشاور هنری رییس جمهور و كارگردان سینما درباره‌ی تعطیل كردن سینما ادامه داشت.

شش: پیامدهای بازی لیلا اوتادی در نقش ندا آقا سلطان

خبر بازی لیلا اوتادی در نقش ندا آقا سلطان را که هفته قبل خواندید. حالا بخوانید از واکنش‌های این خبر. پس از نشر خبر صدها وبلاگ در اینترنت حمله به شخص لیلا اوتادی را شروع کردند. در فیس‌بوک صفحه‌ی مخالفان لیلا اوتادی تشکیل شد. سایت بالاترین پر از لینک‌های رنگارنگ برای حمله به این خانم جوان شد. حملات به وب سایت شخصی این خانم با درج فحاشی‌های رکیک شروع شد و در نهایت آرش حجازی هم به میدان آمد.

آرش حجازی همان کسی است که بالای سر ندا آقا سلطان تا آخرین لحظه‌ها حضور داشت. او در یادداشتی می‌نویسد: «ندا آقا سلطان، این دختر جوان و شجاع، روز ۳۰ خرداد ۱۳۸۸ در حین تظاهرات خیابانی به ضرب گلوله‌ای که از اسلحه‌ی یک مأمور جمهوری اسلامی ایران شلیک شد، به قتل رسید.

من به‌عنوان تنها شاهدی که تاکنون قدم جلو گذاشته و بر شرایط مرگ این دختر جوان شهادت داده است، مورد تعقیب قرار گرفتم، مجبور به هجرت شدم، کسب و کارم را از دست دادم، کتاب‌هایم ممنوع شد، تهدید به مرگ شدم ... فکر می‌کنم استحقاق داشته باشم در این یک مورد نظر بدهم.

اولاً که اول بگذارید خبر صد در صد تأیید شود تا یک وقت بازی نخورید. دوستان عزیزم، لیلا اوتادی زنی ۲۶ ساله است، تقریباً همسن و سال ندا آقا سلطان. شغلش هنرپیشگی است. هنرپیشه کسی است که در ازای دستمزدی که می‌گیرد، نقشی را بازی می‌کند. همه‌ی هنرپیشه‌ها هم به سطح بازیگران تراز اولی مثل عزت الله انتظامی یا علی نصیریان نمی‌رسند که بتوانند خودشان فیلم‌نامه را انتخاب کنند. خانم اوتادی هم مثل میلیون‌ها نفر در ایران، گرفتار تأمین نان شبش است.

در حوادث بعد از انتخابات سال ۸۸، میلیون‌ها نفر در تظاهرات سکوت شرکت کردند. هزاران نفر زندانی شدند. هزاران نفر دیگر بی‌خانمان شدند. صدها نفر کشته شدند. در چند ماه اول، شور و هیجان زیادی فضا را گرفته بود. هزاران نفر عکس ندا و سهراب و اشکان را در سراسر دنیا سر دست گرفتند و به خونخواهی او برخاستند. صدا و سیمای فرمایشی ایران هرچه می‌کرد، نمی‌توانست در برابر موج افکار عمومی بایستد: دادگاه‌های نمایشی، ادعاهای واهی، صحنه‌سازی، اعترافات تحت شکنجه … هیچ کدام اثری نداشت. خشم در دل مردم آشیان کرده بود و مثل آتشفشان در شرف فوران، دودش آسمان را گرفته بود.

و بعد، مثل هر هیجان دیگری، کم کم فرونشست و رسوب کرد. آن خشم کم کم به بغض مبدل شد. آتشفشان باز فروخفت. چرا که اژدهای خفقان و رعب همه را فلج کرد. مادرانی که فرزندان‌شان را از دست داده بودند، دست از اعتراض برداشتند. شاهدی دیگر قدم جلو نگذاشت. مردم، گرفتار تأمین نان شب، به سر کارهایشان برگشتند و شب‌ها باز تلویزیون‌هایشان را روشن و دل‌شان را باز به قهوه‌ی تلخ خوش کردند. دیگر صدای خروشی برنیامد. اعتراضات مدنی هم فروخفت، دیگر کسی اتویش را به برق نزد. دیگر کسی چراغ‌های خانه‌اش را خاموش نکرد. دیگر بانگی از کسی برنیامد. به قول اخوان، نفس‌هایی که از گرمگاه سینه برمی‌آمد، ابری تاریک می‌شد و مثل دیوار جلوی چشم‌های انسان می‌ایستاد.

همه فریاد می‌زدند: مردم ما، از یاد نبرید که ما را چه معصومانه کشتند…

اما حاکم بر قلب مردم، رعب بود، نه عشق…

با حمله به یک زن بازیگر جوان، فحاشی و زیر پا گذاشتن کرامت انسانی خودمان، حقیقت عوض نمی‌شود. متعجبم که چرا هیچ‌کس به سازندگان این فیلم حمله نمی کند - هرچند کسی هنوز فیلم را ندیده، شاید هم، خدا را چه دیدید، به بیان حقایق پرداخت…

شجاعت آن است که نه به دیواری به کوتاهی دیوار دختری ۲۶ ساله، که به دیواری به بلندای ابر تاریکی حمله ببریم که چو دیوار ایستاده پیش چشمانمان، برخاسته از گرمگاه سینه‌ی خودمان. شجاعت آن است که خودمان نشویم اهالی شهر سنگستان.

و شما خانم اوتادی، خواهرکم، هیچ فیلمی از شما ندیده‌ام. اما امیدوارم در هشتاد سالگی، روزی که جز آنچه کرده‌اید چیزی برایتان نمی‌ماند، با به یادآوردن تصمیمی که برای بازی در این فیلم گرفته‌اید، آهی تلخ نکشید و آرزوی بازگرداندن زمان را به عقب نکنید. همین آرزو را برای داریوش ارجمند و شریفی‌نیا و سایر دست اندرکاران این فیلم هم دارم. همین آرزو را برای قاتلان ندا هم دارم، و همین‌طور برای آمران قتل صدها جوانی که خونشان را برای رؤیای بزرگ یک ملت فدیه کردند. این آرزو را برای ملتی هم دارم که امروز کم کم زیر گرد زمان و روزگار کم کم دارد رؤیایش را از یاد می‌برد.

خانم اوتادی عزیز، ندا آقاسلطان لحظاتی پیش از مرگش، همان‌طور که خون از سینه و دهان و بینی‌اش فوران می‌کرد، در چشمان من چشم دوخت و بعد به دوربینی که بر صورتش متمرکز شده بود. هزاران سئوال در آن یک نگاه نهفته بود و یک خواسته: یادتان نرود که مرا چه معصومانه کشتند! امیدوارم هنگامی که نقش ندای در خون غلتیده را بازی می‌کنید، این نگاه را به چیز دیگری ترجمه نکنید. چرا که تاریخ هر حرکت شما را زیر نظر دارد.»

هفت: بیماری در فضای نقد سینما

به‌نظرتان کسی که بگوید فیلم «درباره الی» مخفف «درباره‌ی اسلام لیبرال» است چه حکمی دارد؟ نمی‌شود او را بیمار نامید و نمی‌شود توصیه کرد به دکتر مراجعه کند؟! به‌نظر من می‌شود. و نکته‌‌‌‌‌ی جالب این است که این کلمات زاییده‌ی ذهن نگارنده نیست و آقایی به نام حسن عباسی در تازه‌ترین گفت و گویش این سخنان را گفته است. این آقا از سال گذشته عزم خود را جزم کرده که ریشه‌ی سینمای ایران را یک‌تنه بزند و افتخارش را به‌تنهایی به دوش بکشد. او در گفت و گویی چنین گفته است:« لیبرال‌سینما در ایران با یك مثلث پدید آمده است: «فریاد مورچگان»، «ده» و «درباره الی...». فریاد مورچگان، مدعی نفی فاشیسم از طریق نفی حقیقت، و در نتیجه نیل به نسبی‌گرایی یا «رلیتویسم» است. فیلم «ده» سوای از نسبی‌گرایی، مسئله «لسه‌فر» و «ایندیویژوالیسم» را نیز دست‌مایه قرار می‌دهد.


حسن عباسی: درباره‌ی الی یعنی درباره‌ی اسلام لیبرال

این مؤلفه‌ها در فیلم «ده»، البته در تركیب ایدئولوژی لیبرالیسم، با ایدئولوژی فمینیسم صورت گرفته است. مشابه همان كنش، در فیلم «درباره الی...» نیز انجام پذیرفته است، یعنی «درباره الی...» نیز یك اثر لیبرالیستی و توأمان فمینیستی است. در فیلم‌های مبتذل مورد اشاره‌ شما در قبل از انقلاب، پیام غیرت جوانمرد محله و توبه زن بدكاره، پیامی ضد لیبرالیسم و ضد فمینیسم بود. اما پیام آثاری كه مبتنی بر ایدئولوژی لیبرالیسم یا فمینیسم ساخته می‌شوند، غیرت‌زدایی، توبه‌زدایی، عفت‌زدایی و همان حیاءزدایی است. این چنین رویكردی كه دارای وجه فلسفی خاصی است، در سینمای ایران پدیده‌ی جدیدی است. غالباً این‌گونه است كه نویسندگان، بازیگران و كارگردانان این آثار تمایل گسترده و باور عمیقی به غرب به‌ویژه به لیبرالیسم دارند، و همواره این‌گونه بوده است كه مورد حمایت غربی‌ها بوده‌اند. شاید این كلمه (درباره الی) مخفف دو حرف نخست واژه اسلام لیبرال، یعنی آی و اِل؛ باشد. در آن صورت عنوان فیلم می‌شود درباره اسلام لیبرال».

با شنیدن این جملات برای ایشان دعا نمی‌فرمایید که شفا پیدا کنند؟! من که دعا می‌کنم.شما هم برای ایشان شفای عاجل بخواهید،جای دوری نمی‌رود!

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

من با شندین این جملات برای تو شفای عاجل طلب می کنم.خدا توهم شفا بده!!

-- بابک ، Nov 20, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)