خانه > رادیو سیتی > هفت هنر > نمایشگاه عشق و جنگ در تهران | |||
نمایشگاه عشق و جنگ در تهرانپانتهآ بهرامیpantea.bahrami@yahoo.comآمیزهای از عشق و حسادت، جنگ و جدل، زندگی و ابدیت، در زمینهی فرشهای ایرانی با فرمی از مینیاتورها و عناصری که از مرکز ثقل و جاذبهی زمین جدا شدهاند، ویژگیهای آثار نقاشی «سودابه شرفشاهی»، هنرمند ایرانی مقیم نیویورک را تشکیل میدهند. در آثار او نوعی درهمریختگی در مکان مشاهده میشود؛ یعنی گیاهان و آدمها نه عمودی بلکه گاهی افقی در درون تابلو جا میگیرند. مجموعهای از آثار سودابه در نمایشگاهی به نام «عشق و جنگ» در نگارخانهی شیرین در تهران امسال افتتاح یافته و تا ۱۴ مهر برای علاقمندان دایر خواهد بود.
محور اصلی این سری آثار انسان است؛ انسانی که مجموعهای است از عاطفه، خشم، عشق و حسادت، با عناصری که در آثار او همواره تکرار میشوند؛ مانند انار، چشم و دست؛ گاهی بهصورت انتزاعی و گاهی در پیکری انسانی. عنصری در زندگی انسان ایرانی زمینهی نقاشیهای به نمایش درآمدهی سودابه شرفشاهی، فرش ایرانی است. خود او نگاه خاصی به فرش به عنوان عنصری ثابت در زندگی انسان ایرانی دارد و ادامه میدهد: «پسزمینهی همهی این آثار را فرش گذاشتم و همین کارهایم را خیلی ایرانی کرده است. این انتخاب به احساسات عمیق و درونی من راجع به سوژههای نقاشیهایم برمیگردد.
فکر میکنم زمینهی تمام افکار ما فرش است؛ چون ما روی فرش زندگی میکنیم و بزرگ میشویم. نقش فرش برای من و فکر میکنم برای ایرانیها خیلی مهم است. من در آن احساس امنیت میکنم. چون ما از بچگی روی آن بزرگ میشویم و بازی میکنیم. داستانهایی که درآثارم اتفاق میافتد هم سوژههای قدیمی هستند؛ مثل شاعری مدرن که شعرهای قدیمی را بهگونهای دیگر بیان میکند و ما میتوانیم با آن ارتباط برقرار کنیم.»
او در مورد تکرار عناصری مثل انار، چشم و دست در آثارش میگوید: «اگر ما انار را یک میوهی بهشتی بدانیم، در تمام این آثار من آن را بهعنوان سمبلی آوردهام که میتواند پدیدههای درون آثار را تشدید کند؛ مثلا در مورد احساساتی که بین دو معشوق اتفاق میافتد، انار میتواند به نوعی سمبل اتفاقهای بهشتی بین آنها و انعکاس عمیق احساسات درونیشان باشد.
عنصر چشم دریچهای است که ما از آن به جهان بیرون مینگریم و دنیایی که در فکر و ذهن ماست حتی خلاقیت ما میتواند از آنجا تغذیه شود. دست میتواند سمبل مذهبی باشد. وقتی من کف دست را در کارهایم نشان میدهم، باز بودن و صادق بودن ما را در ارائه افکار میرساند.»
در برخی از آثار چهرهها گاهی با یک ماسک پوشانده شده است. سودابه شرفشاهی در این زمینه میگوید: «چهرهها را با یک ماسک پوشاندهام. اگر بین دو نفر مقابلهی احساسی وجود دارد، میخواهم بگویم گاهی ما آنچه خود هستیم را به طرف مقابل معرفی نمیکنیم و به همین ترتیب شرایط فضایی و احساسی صحنه عوض میشود.
این رمزآلود بودن ماسکها باعث میشود ما بیشتر کنجکاو شویم که چه چیزی دارد اتفاق میافتد. این کنجکاوی همیشه بسیار مثبت است، چون باعث رسیدن به جوابهای مختلف میشود. هدف رسیدن به جوابهای گوناگون است چه در غیر این صورت بسیار سطحی خواهد بود. شکستن مرکز ثقل زمین فضای کارهای سودابه شرفشاهی، مانند مینیاتورهای قدیم ایران است. در یکی از نقاشیها به نام «همهی عشاق» مردی را میبینیم که سه زن در سینهاش جای دارند و بهطور افقی وارد چهارچوب نقاشی شده است.
خودش در مورد درهم ریختگی مکان در آثار او، شکستن مرکز ثقل و جاذبهی زمین و ورود اشیا و آدمها بهطور افقی بهجای عمودی میگوید: «مرکز ثقلی در این آثار نیست. اصولاً گاهی در افکار خلاق مرکز ثقل مطرح نیست؛ مثل خواب. در خواب اصلاً معیارهای عادی و مرکز ثقل وجود ندارد.
در نقاشی «همهی عشاق»، جنبهی طنز کار خیلی قوی است. جوانی به صورت افقی کشیده شده است؛ برعکس زاویهای که بقیهی عناصر در کار دارند. سه تا زن هستند که همه در قلب این جوان قرار دارند. از آن طرف سه تا جوان دیگر دنبال این سه دختر هستند. یعنی این رابطه، حالتی طنزآمیز دارد.» آیا میتوان اینگونه تفسیر کرد که بشر یا انسان ظرفیت عشقهای گوناگون را دارد؟ این تفسیر بهجایی است. همیشه ما فکر میکنیم بیشتر از یک آدم را نمیتوانیم دوست داشته باشیم، ولی برخی از آدمها قلبشان آنقدر وسعت دارد که در یک زمان میتوانند چندین نفر را دوست داشته باشند. شادی رنگها سرور، سروری، سربلندی و سرزندگی رنگها از ویژگیهای کار سودابه شرفشاهی، عکاس و گرافیست فارغ التحصیل دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران است.
او میگوید: «هر نوع رنگی بستگی به شرایط درونی هنرمند در زمان به کارگیری آن دارد. برای من در زندگی کاریام نورعنصر پایهای است و منبع نور باعث درخشان شدن رنگها میشود.» او از شعرهایی هم در نقاشیهایش استفاده کرده مثل تابلوی «مالکیت» که در آن نوشته شده است: «این کهنه جهان به کس نماند باقی». این هنرمند در مورد فلسفهی نهفته در این تابلو توضیح میدهد؟ درواقع آن پادشاهی که روی صندلی نشسته میخواهد بگوید من صاحب همه چیز هستم. از دختر ۱۴ سالهی چادر به سرش تا همهی املاک و آفتابه و میز مرصع و کفش مرصعی که دارد. در مقابل تمامی این چیزهایی که پادشاه فکر میکند مالک آنهاست و به خاطر آنها احساس مالکیت و قدرت میکند، آن شعر میگوید: این کهنه جهان به کس نماند باقی. یعنی تو هرچه فکر مالکیت میکنی، بکن اما زمان بسیار کوتاه است. چنانچه برای هیچکدام از ما چیزی باقی نمیماند. حتی از آن چیزی که برای خود من مطرح است و حتی از آن فکری هم که در ذهنم هست چیزی باقی نمیماند.
درواقع این تابلو با نوعی نگاه خیامی به جهان مینگرد... میدانم که هنرمندان آثارشان را مثل بچههایشان دوست دارند ولی اگر بخواهید روی یکی از این آثار دست بگذارید، آن اثر کدام است؟ یکی از این کارها «قدرت عشق» نام دارد. صرفاً عشق را نمیتوان به عشق زن و مرد محدود کرد. عشق به معنای وسیعتر آن در درون ما وجود دارد و در انتها منتهی به عشق به خداست. این نشان میدهد وقتی عشق به میدان قدم میگذارد بشر چه قدرتی پیدا میکند و همهی چیزهایی که باعث ضعفش میشود از بین میرود. حساسیتی که به این کار دارم مسئلهی عشق و قدرت انسانها بهخاطر آن است.
در چند کار من مسئلهی رقیب را مطرح کردم. یکی از علتهای حرکت بشر، رقابت است. این رقابت میتواند در کار و یا در یک رابطهی احساسی باشد. وقتی رقیب پا به میدان میگذارد طرف مقابل قدرت بیشتری میگیرد که بجنگد و پیروز شود. یکی از کارهایم که در بروشور هم هست، «رقیب» نام دارد. در آن دو زن هستند که در خیال مرد وجود دارند. شخصیت این دو زن در تابلو یکی با درایت و عقل است که چشم سومی برای هدیه دادن دارد؛ و دیگری شخصیتی است تهی که با لباس و آرایشی سبکسرانه میآید. یک زن با اسب از طرف چپ تابلو وارد میشود و با دست تابلویی با خودش میآورد که فقط یک چشم در آن به چشم میخورد. این چشم نمایندهی چشم سوم است. یعنی آنچه من میآورم با درایت است و با چشم دیگری به همه چیز نگاه میکنم. مسئلهی چشم درآثار من خیلی اهمیت دارد. روی بروشور یک چشم است و در نوری که در آن میآید نوشته شده «جنگ و عشق» که نام نمایشگاه است. درواقع دنیایی که ما میسازیم از طریق چشم الهام میگیرد. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|