خانه > رادیو سیتی > فستيوال فيلم > شبهای ونیزی | |||
شبهای ونیزیمحمد عبدیونیز، جادویی که به افسون و سحر بیشتر میماند تا یک شهر تاریخی، این روزها باز میزبان جشنوارهای است که در واقع لقب قدیمیترین جشنوارهی سینمایی جهان را به دوش میکشد و این بار شصت و هفتمین دورهی خود را پشت سر میگذراند؛ بی آنکه کسی بخواهد یادآوری کند که پایهگذار این جشنواره، دیکتاتور بدنامی چون موسلینی است. دو سالانهی معماری هم همزمان در حال برگزاری است و در گوشه و کنار این شهر شگفتانگیز انواع و اقسام اتفاقات هنری در جریان است (از جمله نمایشگاه عکسهای استنلی کوبریک جوان که برای اولین بار در جهان به نمایش گذاشته میشود)، اما حکایت و قصهی این جشنواره فیلم آنچنان است که به غیر از جزیرهی لیدو- محل برگزاری جشنواره- تمام شهر ونیز را هم (که در واقع حدود بیست دقیقهای با قایق تا شهر اصلی فاصله دارد) تحت تاثیر قرار میدهد و میتوانی اهالی سینما، از فیلمساز و بازیگر و تهیهکننده تا منتقد و خبرنگار را در گوشه و کنار شهر با کارتهای آویزان به سینه ببینی که گاه به سرعت در حال سوار شدن به قایق هستند (در این به گمانم تنها شهر بدون اتومبیل جهان، قایقها حکم تاکسی و اتوبوس را دارند)، تا خود را به لیدو برسانند. اما لیدو از نقطهی شروع رنگ و بوی سینما به خود میگیرد. اما سر در کاخ جشنواره مثل سال قبل هنوز بسته است و با بینظمی ذاتی ایتالیاییها به نظر نمیرسد که تعمیرات آن تا سال آینده هم تمام شود. اما صدها پلیس در همهجای شهر ظاهراً قصد دارند این بینظمی را جبران کند؛ که البته - برخلاف جشنوارههای بزرگ دیگر مثل کن یا برلین- تنها حال و هوایی پلیسی به جشنواره میدهند که واقعاً ضرورتی ندارد و مثل فرودگاههای ایتالیا- که حتی بعد از رد شدن از همهی بخشها، موقع سوار شدن به هواپیما هم باز پلیس مسافران را میگردد!- از وسواس و ترس بیش از حد ایتالیاییها حکایت دارد. امسال مثل هر سال آفتاب عالمتاب فضای شهر را داغ میکند- بجز روز جمعه که بر اثر بارش بارانی بسیار سنگین، طبقهی همکف کاخ جشنواره پر از آب شد و تا ساعتها همهچیز را مختل کرد. اما فضای جشنواره داغتر میشود وقتی که میبینی کوئنتین تارانتینو با یک کلاه سیاه بزرگ بر سر، در شهر میچرخد و با حال و هوای پرانرژی دیوانهوارش، با صدای بلند با همه خوشوبش میکند.
شیرین نشاط را هم میبینی که رئیس هیات داوران بخش افقهای جشنواره است و پرنشاطتر از همیشه در تکاپوست و فیلمها را یکی پس از دیگری دنبال میکند و گاه اما از تماشای فیلمهای بد و نحوهی انتخاب آنها در حیرت میماند، اما چارهای ندارد و در مقام داور باید فیلمهای بیارزش را هم تا انتها تماشا کند. با این حال، او مشتاق است تا فیلمهای خوب همهی بخش ها را ببیند و وقتی از آتش ها(دونی ویلنوو) تعریف میکنی، زود قلم و کاغذی میآورد و یادداشت میکند تا مبادا از دست بدهد. اما این برندهی شیر نقرهای جشنواره ونیز (سال گذشته با فیلم زنان بدون مردان) اولین بار است که داور جشنوارهی ونیز است اما سالها در دوسالانهی ونیز شرکت داشته و موفقیتهای زیادی را هم به دست آورده است. اما جشنوارهی امسال مثل هر سال و مثل همهی جشنوارههای بزرگ، ملغمهی غریبی است از فیلمهای بد و زیر متوسط تا فیلمهای خوب و دیدنی. همه چیز هم به یک لوتوی بزرگ شبیه شده: کسی در این لوتو برنده میشود و نامی در میکند، در نتیجه هر فیلم بدی هم بسازد باز پای ثابت جشنوارههاست! از طرفی انتخاب فیلم برای تماشا هم به بازی لوتو میماند: فیلمی را انتخاب میکنی و میبینی که حتی ارزش یک بار تماشا را هم ندارد، چه برسد به شرکت در جشنوارهی بزرگ ونیز! نامهای بزرگ هم کمکی نمیکنند، چون گاهی کارگردانان صاحبنام از همه دلسردکنندهترند. مثلاً وقتی با شور و شوق به تماشای زیبای خفتهی کاترین بریا میروی- که فیلم های قابلتوجهی در کارنامهاش دارد- با فیلمی کسلکننده روبرو میشوی که فقر امکانات فیلمسازی در فرانسه را در قیاس با هالیوود آشکار میکند و عجیب این که بسیار سعی دارد قصهی افسانهای نهچندان جذابش را به سبک فیلمهای هالیوودی بازگو کند؛ که نه ربطی به دنیای خودش دارد و نه رنگ و بویی از سینمای روشنفکرانهی فرانسه. دارون آرونوفسکی- که با فیلم کشتیگیر یک شیر طلایی ونیز در زیر بغل دارد- با قوی سیاه سر و صدا میکند و با بازیگر زیبایش ناتالی پورتمن افتتاحیهی جشنواره را قرق میکند و جولین شنابل که فیلم قبلیاش دیدنی بود و بسیار موفق، با فیلمی دربارهی فلسطین که در اورشلیم فیلمبرداری شده، سعی دارد موفقیت قبلی را تکرار کند؛ که هر دو از به دست آوردن نظر مساعد منتقدان عاجزند. اما تنها سهم سینمای ایران فیلم کوتاه نُهدقیقهای جعفر پناهی است، فیلمسازی که نزدیک به سه ماه را دربند گذراند، و در سه جشنوارهی بزرگ امسال یعنی کن و برلین و ونیز، بدون این که حضور داشته باشد، سر و صدای زیادی به پا کرد. پیام آشکار فیلم نفی خشونت و پناه بردن به صلح و دوستی است، اما کمی بعد پناهی تجربهی بسیار تلخی را گذراند که نشاندهندهی عدم تعامل و مدارای حکومتی بود که از حضور او در جشنوارههای جهانی خشنود نبود. در فیلم پناهی (که خیلی ساده ساخته شده و با امکانات اندک و ظاهراً به سرعت؛ و طبیعتاً به قوت فیلمهایی چون آفساید و دایره نیست) پسربچهای که میخواهد با سنگ بر سر یک دروغگوی متظاهر دزد بزند، در نهایت سنگ را زمین میگذارد و سعی دارد راهحل مدارا در پیش بگیرد. حالا پس از تجربهی دردناک پناهی با جماعتی مشابه، باید دید که پیام او هنوز همین است یا ممکن است اندکی تغییر کرده باشد. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|