تاریخ انتشار: ۱۶ شهریور ۱۳۸۹ • چاپ کنید    
گزارش اختصاصی محمد عبدی از جشنواره‏ی هنری ادینبورگ - بخش دوم

شاهکارهای ادینبورگ

محمد عبدی

مردیت مانک: آوازهای معراج

مهم نیست که اجرای مانک در ادینبورگ، تئاتر بود یا رقص یا یک کنسرت، یا ترکیبی از همه‌ی آنها - یا شاید اصلاً هیچ‌کدام از آنها! البته بسته به زاویه‌ی دید می‌توان زبان به انتقاد گشود که اگر رقص است چرا حرکات به اندازه‌ی کافی نیست، یا اگر تئاتر است جلوه‌های بصری‌اش، چشمگیر نیست؛ اما اگر فارغ از این تقسیم‌بندی های کلیشه‌ای به آوازهای معراج نگاه کنیم و البته- و مهم‌تر- نه با چشم سر، بل به چشم دل، اجرایی است شگفت‌انگیز که مستقیم با روح تماشاگر سر و کار دارد و از آرامشی حکایت دارد که مبنای شرق و بودیسم را باید در آن جست‌و‌جو کرد.

اینجا مانک سعی دارد معادل هنری‌ای برای عبادت به شیوه‌ی شرقی پیدا کند و با صدای افسانه‌ای خود، با سازها و آواهایی غریب، انگشت اشاره‌اش را بگذارد بر روی ظریف‌ترین و حساس‌ترین حس‌های آدمی، و او را همراه کند برای غرق شدن در یک خلسه‌ی دو ساعته در دنیایی فارغ از قید و بندهای ما که در آن حرف اول را سازها می‌زنند که با صداهایی غریب، و البته حتی گاه ناهنجار، تمام حواس ما را به خود جلب می‌کنند- و حتی مفهوم «صدا» و چگونگی بکارگیری آن را در یک اثر هنری برای ما تغییر می‌دهند- و در کنار آن گروه کُری که در دو سوی سالن در واقع در جایگاه تماشاچی‌ها قرار گرفته‌اند، به همراه چند نفری از ملیت‌های مختلف که در صحنه هستند و کارشان تولید آواست در همراهی با موسیقی و گاه استفاده‌های حیرت‌انگیز از سکوت که این فرصت را به تماشاگر می‌دهد برای غور کردن و رها شدن از زندگی روزمره‌اش؛


با حرکاتی بسیار اندک و مینی‌مال، که بی آن‌که قرار باشد چشمگیر باشند، در نهایت ظرافت هستند و نورهایی که در عین سادگی به شدت حساب شده‌اند و فضا را روحانی می‌کنند؛ تا در یک صحنه‌ی شگفت‌انگیز، مانک به تنهایی در سکوت بر روی صحنه قرار گیرد و «راهب»‌وار، با سازی غریب به یک نیایش روحانی برسد که اشک تماشاگر را جاری می‌کند.

پینا باش:آگوآ

برخلاف آخرین اجرای پینا باش در باربیکن لندن (این طراح رقص افسانه‌ای که تاثیرگذارترین چهره‌ی رقص طی سی سال گذشته نامیده‌اندش و به‌تازگی درگذشت)، اجرای سه‌ساعته‌ی آگوآ، سرشار از زندگی است و فارغ از جهان پرهیاهو، سعی دارد به اصل و جوهر زندگی نزدیک شود و ما را به زبان رقص سهیم کند در یک گشت‌و‌گذار آگاهانه به روابط انسانی و مشکلات آن و در نهایت به یک نتیجه‌ی حیرت‌انگیز برسد: آزادی.

باش از تئاتر بهره می‌جوید و شخصیت‌هایش گاه رو به تماشاچی حرف می‌زنند و از خود می‌گویند و گاه با تماشاچی ارتباط برقرار می‌کنند و حتی به تعدادی از آنها قهوه تعارف می‌کنند یا حتی می‌پرسند که اهل کجا هستند. این البته دستاویزی است برای انتقاد منتقدان از این صحنه‌های طولانی، بخصوص دو صحنه‌ی کشدار دختر قدبلند که به انتقاد از همه‌چیز می‌پردازد و رفتار پرخاشگرایانه‌ای دارد که در قالب اثر جا نمی‌افتد؛


اما اگر در مجموع این موارد را فراموش کنیم (یا اگر باش زنده بود و خود می‌دید و تصمیم می‌گرفت که بیست دقیقه‌ای از آن را کم کند) آن وقت با یک اثر شگفت‌انگیزتر در ستایش زندگی روبرو هستیم که مفهوم و هویت خود را در حرکات و اجرای همه‌ی رقصنده‌های کم‌نظیرش جست‌و‌جو می‌کند که نور و رنگ را به خدمت می‌گیرند تا ترکیب بصری فراموش‌نشدنی‌ایی را به چشم‌های ما هدیه کنند، با موسیقی‌ایی شگفت‌انگیز که استادانه انتخاب و به کار گرفته شده و به خدمت مفهوم اثر درآمده تا روایتی از رابطه‌ی زن و مرد و عشق و سکس را با همه‌ی پیچیدگی‌هایش شاهد باشیم که در پایان، در صحنه‌ی آب‌پاشی آنها به یکدیگر، همه‌ی آنها از قید و بندهای اخلاقی و مشکلات ارتباط به هرشکل، رها می‌شوند و همه در یک جشن بزرگ، رها و آزاد با طبیعت یکی می‌شوند - از تصویرهای روی دیوارها آب بیرون می‌آید تا آنها خود را با آن بشویند و بر هم آب بپاشند و یادآوری کنند که زندگی زیباست....

آلونزو کینگ: غبار و نور- راسا

گروه باله‌ی «لاینز» با طراحی آلونزو کینگ از سانفرانسیسکو، رقصنده‌های شگفت‌انگیزی را به خدمت می‌گیرد تا با استفاده از نور و تاریکی به صورت همزمان، با موسیقی انتخابی حیرت‌انگیز که در قسمت اول (غبار و نور) وجدآور است و خود موسیقی‌های مدرن انتخاب شده، عاملی می‌شود برای مدرن‌تر شدن رقصی که غالباً از آن به عنوان رقص کلاسیک یاد می‌کنند، و همه‌چیز دست به دست هم می‌دهد تا مثلاً چهره‌ی رقصنده‌های مرد با قد بسیار بلند، و بدن‌های باریک و بلند زنی چون مردیت وبستر که حرکات چشمگیرش شادابی و طراوت خاصی دارد، راه‌هایی را جست‌و‌جو می‌کند تا به مفهوم‌های مورد نظرش دست یابد، غافل از آن‌که فرم در اثری این چنین خود به مفهوم تبدیل می‌شود و می‌تواند بار اجرا را به تنهایی به دوش بکشد و تماشاگر خاص و عام را یک‌جا راضی نگه دارد.


اما قسمت دوم با عنوان راسا، جست‌و‌جوی معنوی بیشتری در دل دارد، با اشاره‌های مستقیم برای یافتن معنای آرامش در زندگی که با نوعی راز همراه می‌شود و البته جدای از دین‌اش به رقصنده‌های قوی و طراحی رقص چشمگیر، مدیون موسیقی غریب و رازآلودی است از ذاکر حسین، یکی از آهنگ‌سازان مشهور هند که با اجرای زنده‌اش به کمک کالا رامنات مفهوم راز را عینی می‌کند و فضای روحانی‌ایی را به ارمغان می‌آورد که در نهایت اجرا را به دو بخش متفاوت غربی- در غبار و نور- و شرقی- در راسا- بدل می‌کند و ما همراه می‌شویم با دو جهان متفاوت که یکجا گرد آمده‌اند و در نهایت به یک نقطه‌ی مشترک می‌رسند.

«تئاترو سینما»: مردی که به پروانه‌ها غذا داد و بدون خون

گروه «تئاتر و سینما» از شیلی در دو اجرای خود، پیش از آن‌که بازیگران پرقدرت یا متن نمایشی قوی‌ایی داشته باشد، تجربه‌ی غریبی را با ما قسمت می‌کند، تجربه‌ای از نوع خواب: ترکیب سینما و تئاتر یعنی وجود دو پرده‌ی سینما که تصاویر را نمایش می‌دهند و در میان این دو پرده، تنها در قسمت‌هایی از صحنه، بازیگران به شکل زنده در حال حرکت و اجرا هستند؛ یعنی یک ترکیب جسورانه‌ی بسیار مشکل و حساب‌شده که تصاویر باور نکردنی‌ایی را ارائه می‌کند.


بازیگران واقعی نمایش در یک دنیای فانتزی و انیمیشن به ایفای نقش خود مشغول‌اند و استفاده از این ایده‌ی شگفت‌انگیز که سینما در واقع تصویر عمودی است و تئاتر افقی، ترکیب دل‌انگیزی خلق می‌کند که در آن مثلاً بازیگران بر روی صحنه ایستاده‌اند، اما تصویر سینمای مقابل آنها به ما این حس را القا می‌کند که روی یک تختخواب خوابیده‌اند!

ویژگی دیگر این نمایش، استفاده‌‌ی جذاب از مفهوم تدوین و نشان دادن موقعیت یک محل از زوایای گوناگون است که با همه‌ی تصور ما از سینما تفاوت دارد و ناگهان ما را وارد جهان رویاگونه‌ای می‌کند که در آن آدم‌ها ماسک دارند و تنها در زمینه‌ای فانتزی زندگی می‌کنند و در پایان فیلمی جنایی سعی دارند "بدون خون" به آرامشی برسند که این فیلم/تئاتر در جست‌و‌جوی آن است.

Share/Save/Bookmark

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)