خانه > رادیو سیتی > نقد فيلم > تحمیق تماشاگر با عناصر فیلمفارسی | |||
تحمیق تماشاگر با عناصر فیلمفارسیمسعود نوبختحالا دیگر بعد از دیدن چند فیلم از آرش معیریان میشود با قاطعیت بیشتری به این نتیجه رسید که این استاد سابق دانشگاه و «فیلمفارسیساز» فعلی در سیر حرکت فیلمسازیاش راه را کاملاً به خطا رفته است. حالا دیگر با فیلم توهینآمیزی به نام «شیر و عسل» این فرضیه که مردم سینمارو برای چنین خزعبلات آشفتهای ارزشی قائل نیستند به حکمی قطعی نزدیک میشود.
یک بار برای همیشه بهتر است تکلیف این مسئله را با معیریان و سایر فیلمفارسیسازهای دهه هشتادی روشن کنیم که صرفاً این شکل فیلم ساختن نه تنها برای مردم نیست که ادای برای مردم ساختن است. در واقع آقایان بیشتر برای جیب خودشان اینگونه فیلمها را میسازند و البته ناگفته نماند که مردم آنقدر باهوش هستند که از این نمد هم که دیگر کلاهی نشود ساخت. در این شکل فیلمسازی نه مردمی وجود دارد،نه حتی مخاطب خاصی. فیلمی که از ذرهای شعور تهی است و غیرمستقیم هم نه، بلکه کاملاً مستقیم به مخاطبش توهین میکند، بیشک نمیتواند ارزش بررسی داشته باشد، و بی تعارف بگویم اگر اعتقاد نداشتم که باید از این آفت دامنگیر سینمای ایران سخن گفت و آن را به چالش کشید هرگز حاضر نبودم وقتم را صرف این جنس بنجل بکنم. مردم مخاطب محصولات بیریشه نیستند سازندگان بیسوادی(منظورم تهیهکننده و فیلمساز است) که در همین تلویزیون خودمان از مردم دم میزنند و شعار «برای مردم» آدامس جویدنی دهانشان شده است، بدانند که فیلم «شیر و عسلشان» نتوانست در روز نصف قیمت سینمای ایران حتی یک پنجم آن سالنی را که من در آن فیلم را دیدم، پر کند. پس قید مردم را دیگر باید بزنید. این محصولات بیریشهای که به هیچ کجای ما ربطی ندارد، قطعاً جایشان در سالن سینما نیست. اگر الان دارد چنین فیلمی اکران میشود، باید از مسئولی که اجازهی ساخت و نمایش این فیلم را میدهد و خیلی فیلمهای دیگر را بایکوت میکند دلیل نمایش این فیلم را پرسید. برای اینکه موضوع روشن بشود و همین آقایان دست پیش را نگیرند که تا اینجای مطلب از شیر و عسل شان حرفی نزدهایم، تنها میخواهم دقت کنید به قصهی دوخطی فیلم تا خودتان همه چیز را دریابید: جوان آسمان جلی که در یک سرقت اتومبیل اتفاقی به خانهای در بالای شهر پناه میبرد میفهمد که قرار است یکی از اقوام آن خانواده از هند بیاید و همچنین ارث و میراث زیادی به او برسد. او خود را به جای همان آدم جا میزند و در آخر عاشق دختر خانواده میشود و از کردهی خود پشیمان میشود. باور کنید این چند خط را به زور نوشتم تا بتوانم به ذهنم نظم بدهم و عناصر این تهاجم فیلمفارسی را راحتتر باز کنم. بد نیست قدری هم از سابقه و کارهای کارگردان فیلم بدانید. پیشینهی ایشان نشان میدهد چه بر سرش آمده و چقدر عقب افتاده است از جریانی که در دانشکدهی سینما، به بچههای مردم تئاتر درس میدهد: پیشینهی «آنکه دریا میرود»
آرش معیریان در سال ۱۳۵۰ در تهران متولد شد. او فوقدیپلم برنامهنویسی كامپیوتر، لیسانس كارگردانی سینما از دانشگاه هنر و فوق لیسانس ادبیات نمایشی از دانشگاه تهران است. فعالیت هنری وی به شرح زیر است: عضو كانون تدوینگران خانهی سینما، عضو كانون كارگردانان خانهی سینما، مدرس كارگردانی فیلم و تدوین در دانشگاههای هنر (دانشكدهی سینما و تئاتر)، دانشگاه سوره (تهران و اصفهان)، و دانشگاه جامع علمی كاربردی سروش (صدا و سیما)، مؤلف و مترجم متون سینمایی (در حدود ۴۰ عنوان مقاله) در نشریهها و ماهنامهها و فصلنامههایی چون: فارابی، بیدار، بیناب، هنرنامه و نقد سینما. عضو هیئت علمی دانشكده سینما و تأتر دانشگاه هنر، مدیر گروه سینمایی دانشگاه هنر، شروع فعالیت حرفهای در سینما از سال ۱۳۷۰ با دستیاری كارگردان/ منشیگری صحنه و دستیاری تدوین در مجموعاً ۲۵ فیلم سینمایی و سریال، سازنده آنونس برای فیلمهای سینمایی (حدود ۱۰ آنونس)، نگارش كتاب «زیباییشناسی سینمای تداومی» برای «دفتر پژوهشهای سیما»، تدوین حدود ۴۰ فیلم سینمایی، سریال و فیلم داستانی برای سینما و تلویزیون، سازنده حدود ۱۰ عنوان فیلم كوتاه، مستند و كلیپ، سازندهی سه فیلم سینمایی. فیلمهایش هم این چند تاست: تیك آف (۱۳۸۱)، كما (۱۳۸۲)، شارلاتان (۱۳۸۳)، چپ دست (۱۳۸۴)، آنكه دریا میرود (۱۳۸۵)، احضارشدگان (۱۳۸۶) و این آخری یعنی فیلم شیر و عسل. از این فیلمها به غیر از فیلم جنگی و بی محتوای «آنكه دریا میرود» که بر اساس سیاستهای بنیاد سینمایی فارابی که در آن سال بودجه خاصی برای فیلمهای جنگی تعیین کرد و در ادامهی آن کیومرث پوراحمد «اتوبوس شب» را ساخت و خسرو سینایی فیلم دیگری ساخت و معیریان هم «آنکه دریا میرود»(!). آدمهایی که هیچ ربطی به جنگ نداشتند فیلم جنگی ساختند، چون بودجهی فیلم تأمین شده بود و کسی نگران بازگشت سرمایهاش نبود.این معضل همیشگی سینمای ایران است که به وقتش دربارهاش حرف میزنیم. فیلمهایی که شعور تماشاگر را نشانه رفتهاند اینکه معیریان با این پیشینه فیلمهایی ساخته است که کاملاً شعور تماشاگر را نشانه رفته است، باید به عنوان کارگردان یک فیلم جنگی و در اصطلاح آقایان دفاع مقدسی ظاهر شود و ادعا و البته ادای وطنپرستیاش گوش فلک را هم کر کند.
وطنپرستی را در احترام به تماشاگر ایرانی نمیبینند،در ایجاد یک موقعیت جعلی و تصویر جعلی میبینند که به ضرب هیچ منطقی با پس و پیشش جفت و جور نمیشود.آرش معیریان که البته تکلیفش روشن است،با این پیشینهی دهان پرکن اساساً با ساختن اینگونه فیلمها پنبهی خودش را زده است. در چند عنوان از این پیشینه دقت کنید: نگارش كتاب «زیباییشناسی سینمای تداومی» برای «دفتر پژوهشهای سیما»، مدرس كارگردانی فیلم و تدوین در دانشگاههای هنر (دانشكدهی سینما و تئاتر)، دانشگاه سوره (تهران و اصفهان)، و دانشگاه جامع علمی كاربردی سروش (صدا و سیما)، مؤلف و مترجم متون سینمایی (در حدود ۴۰ عنوان مقاله) در نشریهها و ماهنامهها و فصلنامههایی چون: فارابی، بیدار، بیناب، هنرنامه و نقد سینما. عضو هیئت علمی دانشكده سینما و تأتر دانشگاه هنر، مدیر گروه سینمای دانشگاه هنر، و به فیلمهایش هم نگاه کنید. هر چند خودش چیز دیگری اعتقاد دارد: «حرفهایی كه دربارهی سینمای كنونی و رواج فیلمهای سخیف زده میشود، بیشتر از جانب سینماگرانی مطرح میشود كه به كارنامهی كاریشان و موفقیت یا استقبال از فیلمهایشان توسط مخاطب نمره قبولی زیادی نمیدهیم و در این فضای آشفته كه چنددستگی میان تهیهكنندگان و كارگردانان به وجود آمده از این آب گلآلود ماهی خودشان را میگیرند و میخواهند جای پای حضور فیلمهایشان را در اكران باز كنند و به فیلمهایی كه مردم استقبال بیشتری میكنند لطمه بزنند.» این بود نظر کارگردانی که تحمیق تماشاگر در فیلم آخرش اتهام اصلی اوست. «شیر و عسل» فیلمفارسی سینمای ایران و اما بگوییم از «شیر و عسل» فیلمفارسی جناب معیریان.عنصر اول این شکل فیلم که شیر و عسل زیر مجموعهی آن است، این است که آدمها هیچ جاییاند؛ نه ایرانیاند، نه غیرایرانی. در فیلمی مثل گنج قارون دستکم در سیامک یاسمی (که «شیر و عسل» به لحاظ شکل و قیافهی شخصیتها مشابه آن است) میشد نشانی از معرفت ایران آن زمان را دید.در این یکی که اصلاً با هیچ چسبی شخصیتها ایرانی نمیشوند. در این «سینمای هیچ کجایی» نکتهای که به وفور میشود مشاهده کرد آدمهای خیالی، اتفاقات خیالی و قصهی خیالی است. همه چیز این فیلمها خیالی است. بنابر این شاهرخ خان (پوریاپور سرخ) که به خانه داییاش وارد میشود، همراهی دارد که مثلاً از هند با او آمده و اسمش هست آمیتا! یعنی معیریان حتی به خودش زحمت نداده یک مقدار به چنین جزییاتی بیشتر فکر کند. او اولین اسمی را که به ذهنش رسیده روی این هندی پوش گذاشته است. چه میگویم، اصلاً اگر معیریان قرار بود اندکی از چیزهایی که به بچههای مردم در دانشکده سینما- تئاتر یاد میداد را در فیلمهایش لحاظ کند که اصلاً تن به ساخت «کما» و «چپ دست» و «شیر و عسل» نمیداد. فکری در کار نیست که شیر و عسل ساخته میشود. در این بیفکری همین بس که همهی کلیشههای این جور فیلمفارسیها رعایت شده. از تحول باسمهای شخصیتها بگیرید، تا قصهی بیمنطق و بیبنیان و بازیهای افتضاح بازیگران، و ادا و اطوارهای رقاصانهی آمیتا (مهران غفوریان) و علی صادقی (که اینجور فیلمها را کنترات برداشته است و همه را سریدوزی میکند!)، و جاهل بازیهای آن گروه سه نفرهی خلافکار و خیلی چیزهای دیگر. تا دلتان بخواهد در این میان به شعور تماشاگر توهین میشود.
شخصیتهای بیشعورشاخص این فیلمها هستند، وگرنه کدام آدم عاقلی باور میکند که «شاهرخ خان» دکتر زنان و زایمان است. فیلم که فانتزی نیست که هر چیزی را با تماشاگر قرار بگذارد و او هم باور کند. از این شرمآورتر رفتار آن پلیس عقیم با دکتر است که به او شیر سویا برای باروری تجویز کند و او هم در آخر میگوید آن تجویز خوبش کرده یا دایی جان که به کلهی تاستش عسل میمالد و روی کلهاش مو جوانه میزند. تحمیق تماشاگر تا چه حد؟ کسی پاسخوگو فضاحتها نیست همه اینها را داشته باشید، وقتی پای بحث جدی میرسد نه مسئولی پاسخگوی این فضاحتهاست، نه کارگردان میتواند از نگاتیوهایی که سوزانده است دفاع کند. واقعاً یک بار برای همیشه تکلیف این فیلمفارسیها را با خودمان و تماشاگرمان روشن کنیم. اینها برای تماشاگر نیست، برای جیب آقایان است و بیلان فیلمسازیشان. جیبشان که دیگر پر نمیشود،آبرویشان هم با این بیلانکاری به حراج گذاشته میشود. پس باید مسئولی بیاید و پاسخگو این نگاتیوسوزی باشد. مگر اینکه این محصولات باب طبع آقایان باشد. نمیدانم،شاید هم هست! در نهایت تحلیل معیریان از ساختهی حماقتبارش در این حد است که میگوید: «این فیلم تلاش میكند بدون توسل به رنگ و لعاب و پوشش و آرایش خانمها، به شیوهی خیلی سالم با تماشاگر خودش ارتباط برقرار كند. تلاش كردهام به ارزانترین شكل ممكن كه در توان تهیهكننده باشد با بازیگرانی كه هیچكدام استار نیستند، بدون دادن پولهای آنچنانی این فیلم را بسازم و مجموع هزینه كست این فیلم شاید با دستمزد یك بازیگر در فیلمی كه همزمان در حال اكران است یكی باشد و به همین نسبت هزینه تولیدی ما پایینتر است. به شخصه از فیلم بسیار راضی هستم و فروش آن هم با وجود اینكه فیلمهای جدید میآیند خوب بوده و افزایش داشته است. در شهری مانند مشهد در یك روز نیم بهاء با بلیت ۷۵۰ تومان نزدیك به ششهزار نفر فیلم را دیدند كه اگر معادل آن را در تهران در نظر بگیریم رقم زیادی میشود و شیراز و اصفهان هم همینگونه بوده است. در تهران هم همه راضی هستند. من در ۲۰ روز کل کار را گرفتم. بدم نمیآید در محرومترین شكل ممكن و با كمترین امكانات و در كوتاهترین زمان كاری كنم كه حداقل فیلمم با فیلمی كه همه چیزش ۶ برابر ما بوده رقابت كند.» خدا آخر و عاقبت ما را بخیر کند! |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
از آقای نوبخت بابت نگارش این متن تشکر می کنم. حرف دل من را زدید. ای کاش دست اندرکاران ذره ای احترام برای شعور و جهان بینی مخاطب قائل بودند. از عواقب همین ساده انگاری و هیچ پنداری مخاطب است که تحمل پنج دقیقه از سریال های تلویزیونی و فیلم های دم دستی ایرانی را دشوار کرده است, آن هم در شرایطی که سینما دیگر انحصاری نیست و دسترسی به بهترین فیلم ها و خوش ساخت ترین سریال های جهان به راحتی فراهم است. به خصوص که اگر ذائقه ی بیننده به آن فیلم ها و سریال های خوش ساخت تر عادت کند, تحمل محصولات سطح پایین تر برایش دشوار می شود. آنجا که شما سعی کردید طرح داستان را خلاصه کنید واقعاً حرف صحیحی زدید, چرا فیلم ها و سریال های ایرانی چنین داستان دم دستی و نخ نمایی دارند؟ بیننده تاسف می خورد که چرا سازندگان ساعتی بیشتر وقت نگذاشته اند تا به داستانی آموزنده تر, پخته تر, و زیباتر برسند. البته وقتی کارگردان خودش می گوید که کل کار را در بیست روز گرفته است, چه انتظاری می شود داشت؟ این درحالی است که یک قسمت از یک سریال معمولی فلان شبکه آمریکانی هشت روز فقط مرحله فیلمبرداری اش طول می کشد.
-- امیر ، Jun 17, 2010متاسفم
با سپاس. لظفا فیلم دو خواهر را نیز نقد کنید. به راستی, سینمای ایران به چه سمت و سویی می رود؟
-- عمادی ، Jun 18, 2010داستان این فیلم همان داستان فیلم گنج قارون فردین است که در آن فیلم فردین خود را یک هندی جا میزند و بنام پسر قارون .
-- مهران ، Jun 18, 2010اینطور که از نوشته اقای نوبخت بنظر میرسد کارگردان با تغیراتی در داستان همان گنج قارون را بنوعی تحویل تماشاگر داده است.
باز گشت فیلمفارسی قبل از انقلاب را
پس از سی سال تبریک میگویم .
سپاس از شما بايد گفت كه ما سينمايي ديگر نداريم گاهي دلمان به بادبادكي وكفش معجزه گري كه كار ٢ كودك راراه ميانداخت ويا كتابي كه از پيچ وخمها ميگذشت تابه خانه دوستش برود ومتعاقبش بهه بو به با هاي غربي ويك تكه حلبي خوش بود كه بحمداله اينهم مقطوع النسل شد٠اما بنده با كل فيلمسازي بعد از انقلاب مخالفم حقم هست اعتراض را هم نميپذيرم زيرا ايراني ام و براي من ساخته ميشود از از لغت بكار كرفته شده فيلمفارسي هم ناراضي اين ميگويد كه جنگ موج نويي ها وروشنفكران با چراغ فيتيله مان غافل از بافت جامعه آنزمان و نابينا به كند وكاش هاي وچاره جويي هاي ناهنجاريها توسط فيلم فارسي سازها بودند هستند وخواهند بود آن سينما از آغاز تا ۵٧ خوب كار كرد اگر امروز ميبود پهلواني شده بود چون سينماي دلار ساز هند اشك آلود حتما امروز اومدم از هند اومدم ميشد اومدم با علم اومدم سينماگران امروز اغلب وابسته اند منهاي قديمي ها آنهم نه همه لب بسته چشم بسته اما خسته به تماشا نشسته اند تا به معيري ها بنگرند كه شما استاد خطابش كنيد كدام كشك؟ استاد در هر رشته اي همن است اساتيد گريختند ويا خانه نشين مردند براي همين رياليسم جاي همه حقايق را ميگيرد عده اي بچه ميدان دار هنر ميشوند و براي همين هر چه فيلم ميسازند به گونه اي تاييد حاكميت است اگر زن در رختخواب هم باروسري باشد پسر بعد از ٢٠ سال از خارج بيايد بوسي از مادر نگيرد ويا ايدز سوغاتش باشد لهجه اش چكش خورده باشد دختر فرنگ ديده تاكتيكها وتكنيكهاي فاحشه گري رااز غرب آورده باشد يا پيرمرد وميانسال بازگشتش مترادف باشد عق كردن به فرهنگ غرب هر فيلم فرق ندارد كدام يك جاكه نه همه جايش ميلنگد همينطور است با سريال سازيها كه انسان دهنش واميماند كه مثلا اين ثريا قاسمي لباسهايش به زنان اريتره هست پا از زنان جبهه پولساريو گفتني از اينجا تا زهره ناهيد اما بگذار بگذريم كه اين درد مشترك درمان نميشود مگر ضرغامي به هنر والاي گوگوش ريشخند نزند يا بهتر بگويم برود كنج مسجدي هر كاري خواست بكند نه آنكه نگهبان وقاتل هنر
-- هنرمند بي هنر ، Jun 18, 2010