تاریخ انتشار: ۱۳ خرداد ۱۳۸۹ • چاپ کنید    
همه چیزهایی که درباره‌ی جعفر پناهی می‌خواهید بدانید - بخش دوم

از آفساید تا اوین

رها مجد

در گزارشی که رها مجد از فیلم‌ها و زندگی حرفه‌ای جعفر پناهی به عنوان یک فیلم‌ساز مستقل تهیه کرده، و بخش نخست آن دیروز، چهارشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۸۹ در رادیو زمانه، رادیو سیتی منتشر شد، نویسنده پس از آن که ما را با چگونگی ورود جعفر پناهی به سینمای ایران آشنا کرد، تحلیلی از فیلم‌های او و کامیابی‌هایش در جشنواره‌های جهانی به دست داد. این بخش با فیلم آفساید به پایان رسید.

امروز رها مجد گزارشی از به زندان افتادن جعفر پناهی و واکنش‌های همکارانش نسبت به این واقعه به دست می‌دهد.

آفساید نقطه پایان فیلم‌سازی پناهی در ایران است. جایی که سیستم سانسور اجازه‌ی هرگونه نفس کشیدن را از او گرفت و نگذاشت فیلم بسازد و زندگی کند.

حتی وقتی خواست کارگردانی یک فیلم جنگی به نام «بازگشت» درباره‌ی هشت سال جنگ ایران و عراق را به عهده بگیرد، با این‌که تهیه‌کننده‌ی معتبر و نام‌آشنایی مثل محمد رضا شرف‌الدین که امین سیستم دولتی بود پشتش حضور داشت، اما با این حال در مسیرش چنان کارشکنی‌هایی شد که نتوانست به آن دوران تاریخی ایران هم ادای دین کند.

با این حال جعفر پناهی نشان داد می‌خواهد در ایران بماند و در کشورش فیلم بسازد،حتی اگر مجبور بشود برای آن هزینه‌های فراوانی بپردازد، زندان برود و اعتصاب غذا کند و تا پای جان مبارزه کند.

جعفر پناهی در گفت و گویی درباره‌ی روند سانسور در ایران این‌گونه توضیح می‌دهد: «اینها دل‌شان نمی‌خواهد فیلمی داشته باشند که برایشان مسئله‌برانگیز باشد. اینها نگه داشتن میز برایشان مهم‌تر از منافع ملی است. برای همین سخت‌گیری بیشتری می‌کنند و به همین دلیل فیلم‌سازان ما به خارج پناه برده‌اند.

واقعیت این است که می‌شود فیلم‌ها را در ایران نشان داد، منتهی باید در آنها دخل و تصرف کرد و دلم این را نمی‌خواهد و فکر می‌کنم هم‌وطنانم حق دارند فیلم را همان‌گونه ببینند که در دنیا نشان داده می‌شود.

من یک فیلمساز مستقلم و فیلم «تاریخ مصرف‌دار» نساخته‌ام. شاید از نظر مادی به ضرر من باشد اما من از آن می‌گذرم تا روزی که مردم فیلم را همان‌گونه ببینند که باید ببینند.»

این نگاه شریف باعث شد جعفر پناهی هزینه سنگینی بابتش بپردازد.

فصل چهارم: زندان

۲۲ خرداد ۸۸ شاید نقطه‌ی عطف زندگی خیلی‌ها در ایران باشد. اتفاقی که در آن روز افتاد باعث شد بالاترین موج مهاجرت به خارج از کشور در این سال رقم بخورد که دراین میان سهم روزنامه‌نگاران معترض به نتایج انتخابات و مخالف دولت از سایر اقشار بیشتر بود.


پناهی از همان روزهای اول بعد از ۲۲ خرداد در تمام تجمعات و راهپیمایی‌ها شرکت داشت و همان‌طور که به بازجوهایش هم گفته بود وظیفه‌اش به عنوان فیلم‌ساز ایجاب می‌کرد تا چشم بینای جامعه‌اش باشد.

اما در میان فیلم‌سازان هم بودند کسانی که شاخک‌هایشان به سمت محیط اطراف‌شان حساس بود و در این میان دو فیلم‌ساز بودند که بیش از سایرین دست به عمل‌گرایی زدند.

محمد نوری‌زاد و جعفر پناهی دو نفری بودند که با دو شیوه‌ی مختلف اعتراض خود را بیان داشتند. نوری‌زاد که خود پیش از آن در جبهه‌ی موافقان نظام و رهبر آن قرار داشت، با دیدن فجایع پس از انتخابات که به گمان او با سکوت رهبرش مواجه شده بود، آن روی سکه‌ی آزادمردی را عیان کرد و با نوشتن نامه‌هایی که مستقیماً شخص اول کشور را مورد خطاب قرار می‌داد او را به چالش کشید و پس از سومین نامه بود که به قوه قضاییه احضار گشت و از همان طرف به زندان منتقل شد و در زندان با بدترین روش‌ها با او برخورد کردند و سرانجام به سه سال و نیم زندان محکوم شد.

جالب این است که نوری‌زاد در زندان هم دست از نوشتن نامه برای رهبر کشورش برنداشت و چون از جنس خودشان است، در نامه‌هایش مثال‌هایی می‌آورد که اصل دین را هم زیر سوال می‌برد. آخرین نامه‌ی نوری‌زاد از زندان چند روز پیش با عنوان «گفت و گوی من و دادستان» در سطح وسیعی منتشر شد.

حکایت جعفر پناهی اما حکایت دیگری است. پناهی از همان روزهای اول بعد از ۲۲ خرداد در تمام تجمعات و راهپیمایی‌ها شرکت داشت و همان‌طور که به بازجوهایش هم گفته بود وظیفه‌اش به عنوان فیلم‌ساز ایجاب می‌کرد تا چشم بینای جامعه‌اش باشد.

این همدوشی با مردم به فستیوال مونترآل هم رسید و پناهی به عنوان رییس هیأت داوران با شال‌های سبزی که به هیأت داوران داد، فستیوال را با جنبش سبز مردم ایران همراه کرد و پوشش خبری وسیعی را به وجود آورد.

در بازگشت به ایران پاسپورتش توقیف شد و دیگر نگذاشتند از ایران خارج شود.اما او در ایران به روال سابق در همه‌ی تجمعات حضور پیدا می‌کرد و همان‌طور که همسرش گفته بود اصرار داشت، خانواده‌اش را هم با خود همراه کند که این مسئله به شدت در بعضی مواقع به نفع او تمام شد.

یکی از این موارد چهلمین روز کشته شدن مردم بود که در بهشت زهرا چند ساعتی را به همراه همسر و یکی از همکارانش بازداشت بود و چون مدرکی از او در دست نداشتند مجبور شدند آزادش کنند. تا این‌که در روز دهم اسفند ماه ۸۸ به همراه ۱۸ نفر از کسانی که در منزل او حضور داشتند دستگیر شد.

این بار او را متهم به ساختن فیلمی کرده بودند که او به همراه دوستش محمد رسول‌اف در حال تهیه‌اش بود. فیلم ظاهراً در حال روایت حوادث بعد از انتخابات ایران بود . پناهی حتی سعی داشت بعضی از مکانهای مورد نظرش را هم بازسازی کند. اما بازداشت شد و فرصت ساختن فیلمش را نیافت.

بازداشت پناهی البته بازتاب‌های جهانی زیادی داشت و اقشار مختلف سینمایی در جهان در سطح وسیعی به بازداشت او اعتراض کردند.

مهم‌ترین واکنش سینماگران دنیا پیش از فستیوال کن به نامه‌ای برمی‌گشت که بزرگان سینمای هالیوود نوشتند و در آن خواستار آزادی جعفر پناهی شدند. در زیر این نامه امضای بزرگانی چون مارتین اسکورسیزی، استیون اسپیلبرگ، فرانسیس فورد کاپولا، برادران کوئن، مایکل مور، الیور استون، رابرت دنیرو و رابرت ردفورد به چشم می‌خورد.

در این نامه آمده است: «ما با اعلام همبستگی با یک فیلم‌ساز همکار، حبس او را محکوم می‌کنیم و از حکومت ایران مصرانه می‌خواهیم آقای پناهی را هر چه سریع‌تر آزاد کند. فیلم‌سازان ایران مانند هنرمندان همه جا باید مورد قدردانی قرار گیرند نه آن‌که با سانسور، سرکوب و حبس روبرو باشند.»

این درخواست از سوی بزرگ‌ترین کارگردانان و بازیگران هالیوود نشان از اعتبار جعفر پناهی در عرصه‌ی هنر و سینما دارد.

پیش از انتشار این نامه بود که همسر پناهی پس از ملاقاتی که با وی داشت اعلام کرد که همسرش بسیار ضعیف و لاغر شده است.

وی همچنین در مورد علت بازداشت وی اظهار بی‌اطلاعی کرد و گفت: «نه من، نه خود جعفر از علت بازداشت بی‌خبریم. چند هفته پیش دادستان تهران اعلام نمود که جرم پناهی سیاسی نبوده.

بعضی از افراد و نزدیکان وی دلیل دستگیری او را آخرین فیلم وی می‌دانند که هنوز تکمیل نشده و در حال سخت بوده که همسر پناهی در این مورد می‌گوید: «فیلمی که نه سر دارد و نه ته و هنوز به اتمام نرسیده و اکران نیز نشده چگونه می‌تواند باعث دستگیری همسرم شود؟»


جعفر پناهی نشان داد می‌خواهد در ایران بماند و در کشورش فیلم بسازد،حتی اگر مجبور بشود برای آن هزینه‌های فراوانی بپردازد، زندان برود و اعتصاب غذا کند و تا پای جان مبارزه کند

اما در ایران از کسی صدایی در نمی‌آمد. تنها در یک واکنش، آن هم نه به دستگیری پناهی که در اعتراض به وضعیت فرهنگی و محدود شدن سینما‌گران، در روزهای آغازین سال ۱۳۸۹، چهل و پنج تن از سینماگران و هنرمندان سرشناس ایران از جمله بهرام بیضایی، کیومرث پوراحمد، ناصر تقوایی، رخشان بنی‌اعتماد، خسرو سینایی، مسعود کیمیایی، تهمینه میلانی و اصغر فرهادی، در نامه‌ای سرگشاده خطاب به حاکمان ایران ضمن تأکید بر حق فیلم‌سازی، آزادی بیان و حق اعتراض برای همگان، خواهان آزادی نامشروط جعفر پناهی و محمد نوری‌زاد شدند.

هم‌چنین صدها تن از سینماگران مطرح جهان، با انتشار نامه‌ای دیگر خطاب به صادق لاریجانی، رئیس قوه قضاییه ایران، ضمن اعتراض نسبت به زندانی کردن بی‌دلیل جعفر پناهی، که از او به عنوان کارگردان مطرح بین‌المللی یاد کرده‌اند، و نیز ناعادلانه خواندن بازداشت او، خواهان آزادی سریع پناهی شدند.

اما تنها بروز اعتراض شخصی به دستگیری و زندانی شدن پناهی از سوی همکاران و هم‌صنفانش به نامه عباس کیارستمی برمی‌گشت که در اواسط فروردین ماه منتشر شد.

در ابتدای این نامه آمده است: «نمی‌دانم این نامه را خطاب به چه کسانی می‌نویسم، اما می‌دانم چرا می‌نویسم و باور دارم که نوشتن آن در این وضعیت ضروری و اجتناب‌ناپذیر است، چرا که دو فیلم‌ساز ایرانی، دو فیلم‌ساز وابسته به جریان سینمای مستقل ایران در بندند.

به عنوان یک فیلم‌ساز، از همین جریان سینمای مستقل، سال‌هاست که دیگر امیدی به نمایش فیلم‌هایم در کشورم ندارم و سال‌هاست که با ساختن فیلم‌های شخصی و کم‌هزینه، به کمک و همراهی وزارت ارشاد به عنوان متولی سینمای ایران چشم امید ندارم.

من برای گذران زندگی به عکاسی روی آورده‌ام و از درآمد آن، فیلم‌های کوچک و کم‌هزینه می‌سازم و به پخش غیرقانونی نسخه‌های تکثیرشده فیلم‌هایم اعتراضی نمی‌کنم، چرا که این تنها راه ارتباط من با مخاطبان هموطنم است.»


او با اشاره به دیدگاه موجود در وزارت ارشاد در مورد فیلم‌هایش اظهار داشت: «دیگر سال‌هاست حتی به این بی‌توجهی وزارت ارشاد و مسئولان سینمایی اعتراض هم نمی‌کنم، حتی اگر نپذیریم که سال‌هاست مسئولان سینمایی کشور به عنوان بازوی فرهنگی دولت بین فیلم‌سازان خودی و غیرخودی فرق می‌گذارند، براین باورم که آنها به هیچ روی به سینمای مستقل عنایتی ندارند.

این گناه ما نیست که فیلم‌سازیم و تنها از طریق فیلم‌سازی است که می‌توانیم زندگی کنیم. این نه فقط یک انتخاب که برای ما یک ضرورت حیاتی است. من برای حل این مشکل راه‌حل‌های خود را یافته‌ام.

بی‌حمایت‌های مرسوم و رایج که غالب اهل سینما در ایران از آن بهره‌مند هستند، فیلم‌های مستقل و کوچک خود را می‌سازم و به این دلخوشم که نام و اعتباری برای کشورم و مردمی که دوست‌شان دارم کسب می‌کنم و تنها ضرورت کار‌ کردن است که فیلمی در خارج از کشورم می‌سازم که در نهایت سلیقه یا انتخاب من نیست.»

کیارستمی با اشاره به وضعیت جعفر پناهی در ادامه این متن آورده است: «اما جعفر پناهی و دیگران سال‌هاست می‌کوشند تا از نهاد‌های رسمی و دولتی یاری بجویند و راه‌های رفته و شکست‌خورده را بارها می‌آزمایند و هم‌چنان به در بسته می‌خورند.

او نیز سال‌هاست به امید نمایش عمومی فیلم‌هایش و به امید همراهی و مساعدت قانونی نهادهای مسئول سینما در ایران به‌دنبال یافتن راه‌حل‌هایی است. او هنوز باور دارد به خاطر اعتباری که فیلم‌هایش برای کشورش به ارمغان آورده است،می‌تواند راه‌حل‌های قانونی بطلبد.»

کارگردان صاحب نخل طلای کن اظهار داشته: «مسئولیت آنچه که بر جعفر پناهی رفته است و بر سر همه جعفر پناهی‌ها به‌طور مستقیم برعهده‌ وزارت ارشاد است. اگر خبط و خطایی از او سر زده مسئولیت آن متوجه سوءمدیریت و سیاست غلط مسئولین سینمایی وزارت ارشاد است که آن‌چنان راه‌ها را بسته‌اند که راهی دیگر جز این باقی نمانده است که برای ساخت فیلم این چنین خود را به مخاطره بیندازد.

او هم از طریق سینما زندگی می‌کند. فیلم‌سازی برای او ضرورتی حیاتی است. او باید خود را بیان کند و انتظار داشته باشد که نهادهای مسئول سینما سدها و موانع موجود را از پیش پای او بردارند نه آن‌که خود به بزرگترین مانع تبدیل شوند.

شاید مسئولین وزارت ارشاد امروز نتوانند کمکی مؤثر در حل مشکل جعفر پناهی باشند، ولی باید بدانند که مسئولیت عواقب وخیم و بازتاب زشت و غیرفرهنگی جهانی آن متوجه مدیریت سوء و سیاست‌های غلط این ارگان در همه‌ی این سال‌هاست. من شاید مدافع شیوه‌های تند و جنجالی جعفر پناهی نباشم، اما می‌دانم آنچه او را به این بند انداخته نه یک انتخاب که یک اجبار ناگزیر بوده است.

او چوب مسئولانی را می‌خورد که طی همه‌ی این سال‌ها راه را بر او بسته‌اند و تنها کوره‌راه‌ها و راه‌حل‌های انحرافی و گاه حتی بیراهه‌ها را بازگذاشته‌اند.

مشکل جعفر پناهی سرانجام حل خواهد شد، اما کم نیستند جوانانی که اکنون هنر سینما را به عنوان شیوه‌ی بیان و راه زندگی خود برگزیده‌اند. اینجاست که وظیفه‌ی دولت و وزارت ارشاد به عنوان بازوی اجرایی و فرهنگی دولت خطیرتر می‌شود، چرا که با گروه عظیمی از جوانانی روبه‌رو است که می‌خواهند مستقل و به دور از تکلف‌های اداری، موانع رسمی و تبعیض‌های موجود فیلم بسازند.»

این نامه چنین پایان می‌یابد: «جعفر پناهی و محمد رسول اف دو فیلم‌ساز سینمای مستقل ایران هستند. سینمایی که در ربع قرن حاضر به عنوان مهم‌ترین عامل فرهنگی نام این کشور را در جهان پرآوازه کرده است. آنان به کلیت فرهنگ جهان تعلق دارند. آنان بخشی از فرهنگ سینمای بین‌المللی هستند.

آزادی آنان را از بند آرزو می‌کنم و با توجه به آن‌که می‌دانم آرزوی محال آرزوی محال نیست، آرزوی قلبی من این است که دیگر هنرمندی به‌خاطر هنر در این سرزمین در هیچ‌بندی نباشد و دیگر سینمای جوان و مستقل ایران با موانع، بی‌عنایتی‌ها و تبعیض‌ها روبه‌رو نباشد. این مسئولیت شماست و تعریف غایی و نهایت موجودیت شما.»

اما پرده‌ی آخر این فصل را اعتصاب غذای جعفر پناهی رقم زد.

ماجرا از این قرار بود که یک روز پیش از اعتصاب غذای جعفر پناهی مسئولین زندان به داخل سلول او و هم سلولی‌اش عماد بهاور می‌ریزند و همه چیز را تفتیش می‌کنند به اتهام این‌که: شما دارید در اینجا فیلم می‌سازید! ظاهراً به منزل پناهی هم رفته‌ و آنجا را هم تفتیش کرده بودند.

ماجرا این بود که چند روز قبلش عماد بهاور و جعفر پناهی در حالی که در سلول خود با هم حرف می‌زدند، عماد می‌پرسد شما که فیلم‌سازی در حال حاضر که نمی‌توانی کار کنی برایت سخت نیست؟ پناهی می‌گوید: به هر حال من در همه حال کار می‌کنم، حتی الان هم دارم فیلمی از اینجا در ذهنم می‌سازم.

این گفت و گوی کوتاه زمانی مسئله به بار می‌آورد که خانواده عماد بهاور که با او حرف می‌زنند، وقتی سراغ جعفر پناهی را می‌گیرند، عماد می‌گوید آقای پناهی هم که دارد اینجا فیلمش را می‌سازد.

این گفت و گوی تلفنی توسط مسئولین اوین شنود می‌شود و بعد از آن است که همه چیز تغییر می‌کند:

پناهی در اعتراض به این رفتار خشن اعلام اعتصاب غذا کرد. این مسئله به کنفرانس مطبوعاتی فیلم عباس کیارستمی در فستیوال کن کشیده شد و آنجا بود که ژولیت بینوش برای پناهی گریه کرد و عکسش در وسعت زیادی پخش شد. پس از این واقعه، وقتی بینوش برای دریافت جایزه بهترین بازیگر زن فستیوال کن روی سن رفت، پلاکاردی با عنوان «Jafar Panahi» در دست داشت.

این هزینه گزاف در حالی پرداخت شد که در داخل ایران هیچ کس جرأت ابراز واکنش نداشت. نه خانه‌ی سینما، نه سینماگران و نه مسئولان سینمایی. همه سیاست سکوت در پیش گرفته بودند و اینجاست که تنها اصغر فرهادی کارگردان جهانی ایران که سال قبل با شاهکار «درباره الی» در سراسر دنیا درخشید، یادآوری کرد که این سکوت را آیندگان به قضاوت خواهند نشست.

فرهادی در نامه کوتاهش چنین می‌آورد: « بیش از دو ماه است یكی از اهالی سینمای این مرز و بوم در بند است و بیش از دو روز است در اعتصاب غذا. آیا در این‌كه جعفر پناهی با هر عقیده و منش، عضوی از خانواده سینمـای ایـن مرز و بوم است تردیدی‌ست؟ انفعـال اكثریت روشن‌اندیشان سینما در برابر وضعیت‌اسف‌انگیز او عجیب است و تلخ.

شاید زبان صریح و سیاق فیلم‌سازی او و یا نوع اتهامات مبهم وارده بر وی، توجیهی بوده برای خانواده سینما تا در برابر این واقعه سكوت اختیار كنند و اگر عده‌ای اندك نیز تلاشی برای تغییر در وضعیت این فیلم‌ساز داشته‌اند در خفا باشد و پشت در‌های بسته.

این توجیهات بیانگر آن است كه صورت مسأله چنین فرض شده: «جعفر پناهی در بند است و چه باید كرد؟» اما به زعم من صورت مسأله لااقل برای اهالی سینمای این مملكت شكل دیگری دارد: «یكی از اهالی سینمای این مرز و بوم در بند است و وظیفه‌ی ما حداقل به عنوان همكاران او چیست؟»

با این فرض آیا دلیل و توجیه‌ای برای این سكوت یا تلاش در خفا باقی می‌ماند؟ آیا سقف تلاش برای آزادی او همین است كه اكنون شاهدیم؟ این سقف برای سینمایی كه مدعی انسانیت و بزرگی آنیم حقیر نیست؟ آیا اگر روزی به هر دلیلی یكی از ما در شرایط مشابه او گرفتار شویم انتظارمان از واكنش همكاران‌مان در بیرون از زندان همین اندازه است كه این چند ماه در مورد این فیلم‌ساز صورت گرفته؟

روشن است در شرایط غمبار این روزگار تلاش‌ها چندان ثمربخش نخواهد بود اما فراموش نكنیم كه این سكوت به نام اهالی سینما ثبت خواهد شد و دیر یا زود باعث شرمساری.»

این تنها واکنش به اعتصاب غذای پناهی در داخل ایران بود. گویی سعدی شاعر سترگ ایران زمین در شعر بی‌نظیرش «بنی آدم اعضای یکدیگرند»

خطابش به آن سوی مرزهای ایران بوده است و درک این شعر برای آنها راحت‌تر از کسانی است که در ایران زندگی می‌کنند. به هر حال با همه این اوصاف سیستم قضایی ایران نتوانست این فشارها را تحمل کند و پناهی را چهارم خرداد ماه آزاد با دویست میلیون تومان وثیقه آزاد کرد .

جعفر پناهی ۲۰ تیر امسال پنجاه سالگی‌اش را در حالی جشن می‌گیرد که یکی از معدود فیلمسازانی است که در ایران زندگی می‌کند و نمی‌خواهد به هر چیزی تن بدهد برای این‌که فیلم بسازد. او چشم نگران جامعه‌ی خودش است و در این راه هزینه‌های زیادی را پرداخته است.

بی‌شک پناهی توشه‌ای گران‌بها از این مدت در کیسه اندوخته دارد که به وقتش از آن بهره خواهد جست. آن وقت است که مخاطبانش به او یک آفرین با صدای بلند می‌گویند و کسانی که در مدت گرفتاریش از دادن حتی یک نامه، ولو کوتاه در دفاع از حق و حقانیت پناهی و پناهی‌ها کوتاهی کردند، سرافکنده خواهند شد. دور نیست آن روز.

Share/Save/Bookmark

:بخش پیشین
همه چیزهایی که درباره‌ی جعفر پناهی می‌خواهید بدانید - بخش اول

نظرهای خوانندگان

درود بر پیامبر صلح و انسانیت سینمای ایران جعفر پناهی.تنها هنر و هنر مندانند که جاودانه میمانند در دل تاریخ فرهنگ کشور.
سربلند بیاور برای وطنت . ای در وطن خویش غریب.

-- مسعود ، Jun 4, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)