خانه > رادیو سیتی > نقد فيلم > مخملباف و اگزوتیسم ناهنجار در «بودا از شرم فرو ریخت» | |||
مخملباف و اگزوتیسم ناهنجار در «بودا از شرم فرو ریخت»مهدی عبداللهزادهmehdi.abdollahzadeh@gmail.comدر این نوشته قصد ندارم به سبک و سیاق مرسوم این روزها، به پدیدارشناسی محصولات سینمایی خانه فیلم مخملباف بپردازم. همچنین بنا ندارم به پسزمینههای ساخت «بودا از شرم فروریخت» اشاره کنم. این که مخملبافِ پدر در نخستین روزهای پس از انهدام مجسمههای بودا، سلسله مقالاتی را با همین عنوان «بودا از شرم فروریخت» به چاپ رساند یا این که «الفبای افغانِ» دیروزِ پدر، هسته اصلی فیلم امروز دختر است یا این که سایه نگاه از بالا به پایین و شعارزده پدر به قوم مظلوم افغان بر دوش فیلم دختر سنگینی میکند، همه ازجنس اشاراتی است فرامتنی که پرداختن به آنها را هیچ گاه در نقد یک اثر روا ندانستهام.
به نظرم خود فیلم در بر گیرنده نکاتی است که رجوع به آنها میتواند ما را بینیاز از فرامتن، به حقیقت موجود نزدیکتر کند. اما به این منظور ابتدا لازم است خوانندهای که فیلم را ندیده، خلاصهای دقیق از آن را همراه با جزییات بداند: بختای، دختر شش ساله افغان که درون غاری در نزدیکی مجسمه تخریب شده بودا زندگی میکند، با پسرکی هم سن و سال خود آشناست که به مکتب میرود. او در پی دوستی با پسرک، سودای آموختن الفبا را در سر میپروراند.
روزی در نبود مادر، پای کودک خردسالی که مسئول نگهداریاش است را به دیوار میبندد، از کوه پایین میآید و به دکهای در میانه بیابان میرود تا قلم و دفتر بخرد. پولش کافی نیست. از خانه تخم مرغ میدزدد و به ده میبرد تا بفروشد. چند تا از تخم مرغهایش میشکند و بقیهاش را چون نمیخرند، به قیمتی کمتر با نان معاوضه میکند و نان را از او میخرند. دخترک با این پول فقط میتواند دفتر بخرد. راهی مکتب میشود؛ اما آموزگار او را راه نمیدهد؛ چون مدرسه پسرانه است. در راه بازگشت، گروهی پسربچه در صحرای پر از خاک پشت کوه، محاصرهاش میکنند و آزارش میدهند. دفترش را میگیرند و پاره میکنند. میگویند قصد سنگسارش را دارند. چالهای حفر میکنند. او را در آن میاندازند و سنگ به دست بالای سرش میایستند. دخترک نزدیک است از وحشت قالب تهی کند. عبور دوست دخترک باعث میشود پسرها پنهان شوند و با ترفندی او را در چالهای پر از گل و لای فرو کنند. سپس دخترک را به غاری به اسارت میبرند. آن جا سه دخترک دیگر هم زندانیاند. بختای از آن جا میگریزد و فیلم با صحنه مستند انفجار مجسمه بودا توسط طالبان به پایان میرسد.
«بودا از شرم فروریخت» آشکارا از رویکردی اگزوتیک برخوردار است؛ اما آن چنان پرملاط که در برابرش تعبیر «شرقشناسی» ادوارد سعید از اگزوتیسم معنا میبازد. فیلم آن قدر در دامن «غریبنگاری» فرو میغلطد که دنیایش برای شرقیها و حتی برای خود افغانها هم ناآشنا و غریب است. فیلمساز برای ارائه تصویری این چنین، از خانه شروع میکند: محلی برای زندگی در سال ۲۰۰۶ که با غار انسانهای نخستین هیچ تفاوتی ندارد. دخترک در تمام مسیر غار تا پایین کوه مجبور است در فاصله نیممتری از یک پرتگاه عمیق راه برود. به ده که میرسد، مشتی حیوان میبیند به جای انسان، یا در حال سلاخی احشامند یا با شکمهای برآمده در حال معاملات پنهان با دستههای اسکناس در دستان درشت با انگشتان درشت، و یا عاطل وباطل کنار خیابان.
همه جا کثیف است. در این ده معاملات پایاپای هنوز رایج است. لجن تمام کوچهها را پر کرده و کوچکترین نشانی از تمدن و آدمهای متمدن به چشم نمیآید. به یک معنا گروتسک از سر و روی هر پلان میبارد. اینها دیگر ارتباطی با غریبنگاری یا اگزوتیسم ندارد. غریبنگاریِ بهنجار، با هدف بازشناسی واقعیات عجیب و نا آشنا سر و کار دارد. اما آن چه این جا میبینیم، یک جور دخل و تصرف غیرمنصفانه در واقعیت است برای رسیدن به هدفی خاص. این هدف، بیشتر دیده شدن، مورد توجه قرار گرفتن و در یک کلام «اگزوتیک بودن به هر قیمت» است. که البته قیمتش میتواند مخدوش شدن تصویر یک قوم باشد در ذهن دیگر اقوام؛ میتواند آسیب رساندن به وجهه یک ملت باشد؛ میتواند فریفتن تماشاگری باشد که به روایت او اعتماد کرده؛ میتواند زیر پا نهادن اصول اخلاقی باشد؛ و دست آخر، میتواند افزودن اثری ناصالح باشد به فهرست فیلمهای قومنگارانه دنیا. خب، این جور اگزوتیک بودن ظاهراً از نظر فیلمساز کافی نیست. فیلم باید حرف هم بزند. و برای یک بانوی فیلمساز، چه حرفی بهتر از حقوق پایمال شده زنان؟ پس قصه را ادامه میدهد با حمله پسرها و اسارت دخترک و دست رد آموزگار مرد به سینه سوادآموز دختر و باقی قضایا. اما مشکلش این است که روانشناسی بلد نیست و به خیال خود، با بهرهگیری از صناعات ادبی در روایت، کودکان را محملی برای این حرفهای زیبا و مشتریپسند مییابد. کودکانی که وحشیاند، با خشونت تمام حرفهایی میزنند که گندهتر از دهانشان است. به درس خواندن دختر معترضند؛ از فرط عصبانیت از سنگسار کردن او سخن میگویند و روح دخترک بینوا را تا مرز گریستن از روی استیصال شکنجه میدهند. رفتار سادیستی پسر بچهها به طرز خجالتآوری آزاردهنده، دور از واقع و مغایر با روانشناسی کودک و معصومیت کودکانه است. علاقه فیلمساز به صناعات ادبی او را واداشته به شکلی ناشیانه از دفترچه دخترک به عنوان نماد آزادی تحصیل دختران استفاده کند. پسرها آن را در طول درگیری یا بازی، زیر پایشان لگد میکنند و دخترک در طول فیلم به هر کس که میرسد، آن شخص یک ورق از آن را بیدلیل پاره میکند و آخر سر هم پیرمردی با یکی از آخرین ورقها، قایقی درست میکند و به آب میسپارد! آن چه تا به این جا درباره فیلم گفته شد، صرفاً در باب نقد محتوا، رویکرد و نگاه فیلمساز بود. فرم، بازیگری، روایت، تدوین و ... و در یک کلام، دستور زبان سینما در این فیلم واژههایی بیمعنیاند و بررسی آنها و نوشتن درباره آنها، دستکم دو پیششرط میخواهد: |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
منصفانه بگويم که هنوز اين فيلم خانواده ی مخملباف را نديده ام ولی از بعد از عروسی خوبان هر فيلمی را از اين خانواده ديده ام وقت تلف کردن بوده و حتما خواهد بود. ولی بايد گفت متاسفانه اين حضرت مخملباف شايد در تيتر فيلمش داستان خودش را نقل می کند داستان کسی در زير پروژکتورهای نگاه غرب و خصوصا فرانسه خودش را باخت و فرو ريخت. آری بر عکس آن يکی که توانست رندانه از پس شهرتش و قدردانی غربش برآيد، اين بيچاره ی مخملباف و خانواده ی مکرمه تاب نياورد و خودش را گم و گور کرد. تا به او گفتند که اين بابا هوش حيوانی خوبی دارد، او فکر کرد که هوش و دانش جامعه شناسی و فلسفه و هنر را هم دارد. غربی ها هم اول فکر کردند که علی آباد شهری ست ولی بعذ به ابتر و ابخر بودن علی و شهرش پی بردند. در خراسان ما می گويند بی مايه فتير -فطير-است. شايد هم عفين !
-- آقا رجب دانشجو از تهران ، Oct 31, 2007آقا رجب دانشجو از تهران
غریب نگاری معادل مناسبی برای واژه اگزوتیسم به نظر می رسد. قبلا ندیده بودیم! از ابداع این واژه خوشمان آمد!
-- فخر الملوک ساداتیان ، Oct 31, 2007غریب نگاری معادل مناسبی برای واژه اگزوتیسم به نظر می رسد. قبلا ندیده بودیم! از ابداع این واژه خوشمان آمد!
-- فخر الملوک ساداتیان ، Oct 31, 2007vaghti hadaf e asli sherkat va gereftane JAYEZEI az festivaal,haye europa bashad gooya roghane ash ra bayad ta mishvad ghaliz kard,
-- ali ، Oct 31, 2007Thx to mr makhmalbaf and his ROYAL family
-- hamed ، Oct 31, 2007به نظرم نوشته شما هم از افراط و كينه پر بود همان گونه كه فيلم مخملباف كه از بزرگان سينماي ايران و جهان هست ( كه من نديدم و بر اساس روايت بالا از شما مي گم) از تند روي پر بوده.
-- ;كاوه ، Nov 1, 2007به هر حال آنچه مخملباف روايت كرده ، شايد كه در يك داستان كوتاه آن همه مصيبت و عقب ماندگي و بنيادگرايي و خرافه و جهل در يك زمان و براي يك فرد پيش نيايد ولي همگي اتفاقاتي بوده كه به طور روزمره در آنجا جاري بوده است.
به اين فيلم در قالب زمان داستان و حكومت ارتجاعي اسلامي طلبه ها و آنچه آن زمان بر مردم مي رفته است نگاه كنيد .
غریب نگاری، خوش کلام و خوش آهنگ است وازه مناسبی ست، بسیار عالی
-- پروین ، Nov 1, 2007من هم با دیدن فیلم ابلهانه ی سکس و فلسفه این آدم را بیسواد دیدم. شهرت باد آورده که اگر حمایت جمهوری اسلامی نبود اتفاق نمیفتاد نتیجه اش این بادکنک شد.
-- بدون نام ، Nov 2, 2007از قضا در همین یک فقره یعنی اگزوتیسیزم هیچ تفا وتی نیست بین مخملباف و شهرنوش پارسی پور. در ادبیات پارسی پور هم ایران و ایرانی به شدت اگزوتیک هستند. جن و ابالسه و عجایب و غرایب. زنها هم همه یا دیوانه اند یا مالیخولیا دارند یا فاحشه اند. مردها هم از دم سادیسم دارند و محرومیت جنسی. اصلاً انگار داری دنیای ارباب حلقه ها را توصیف می کنی از شدت غریب بودن. با این حال همین رادیو زمانه شما دلش غش می رود برای شهرنوش پارسی پور. تعجبی ندارد. چون ماموریت رادیو زمانه از روی طبع همین نگاه ارینتالیستی به ایران است. اصلاً همین که محل استودیو در موزه مستعمرات است خود گویای هزار نکته است. وگرنه دولت هلند نذر امام حسن ندارد که پول خرج رادیو بکند برای ملت ایران.
-- ضیغم ، Nov 2, 2007من نه فیلم را دیده ام و نه افغانستان آن زمان را که بتوانم قضاوت کنم. ولی مخملباف سال هاست که دیگر حرفی برای گفتن ندارد. این که از اول داشت هم من شک دارم. مخملباف را یک روز راستی ها، یک روز چپی ها، یک روز هم فرانسوی ها بزرگ کردند.
-- شقایق ، Nov 3, 2007در کدام فیلمش کار عمیق وجود دارد؟ موفقیتش به خاطر این است که فرصت طلب خوبی است در انتخاب سوژه ها و نام ها ( "بودا از شرم فرو ریخت" انصافن نام جذابی است.) ولی با همه شان سطحی و جنجالی برخورد می کند.
وقتی خودش این گونه است از بچه اش چه انتظاری داریم؟
اصلا چرا باید روی این فیلم بحث شود؟ من که نمی فهمم. یکی دلش خوش است که فیلم می سازد دلیل نمی شود که ما هم مجبور باشیم جدی اش بگیریم.
آن روزها که مخملباف در ایران طرف داران سینه چاک زیادی داشت هم من درک نمی کردم چرا، امروز هم که بیشتر همان طرف داران نقدش می کنند، من نمی فهمم چرا.
نخست تشکر از نویسنده این مقاله.
-- عباس فراسو ، Sep 28, 2009من هم فلم را دیدم و هم این نقد را خواندم و هم جزوه "بودا از شرم فروریخت" را خواندم. اما در زمان طالبان و انفجار بودا من صنف هشت و نه مکتب در غزنی بودم. ولی بامیان و بودای فروریخته را سه هفته قبل از نزدیک دیدم. کارهای مخملباف ها جالب اند؛ هم بودا از شرم فروریخت و هم سفری قندهار - آنچه در رابطه به افغانستان ساخته اند.
اما به اضافه اکزوتیزم و غریب نگاری که در این فلم است، تاحدودی زیادی بازنمایی واقعیت و شرایط تحمیل شده بر بامیان نیز هست. برای من مهم بازنمایی شرایط سیاسی-اجتماعی و بی توجهی است که متاثر از شرایط کلی افغانستان با ملاحظات سیاسی و بی مسوولیتی ها جریان داشته و دارد. و هم چنان نقش های سمبلیک و اهمیت سمبل ها در فلم برایم جذاب بودند. در زمان جنگ، من و هم سن و سالانم همه کودک بودیم اما کودکان خیلی شرور بودیم اصلاً معصومیت - به معنای که معمول است - در ما وجود نداشت. چون از شرایط محیط مان متاثیر بودیم و الگو می گرفتیم. هر کودگی بالاخره یکی را در بازار و قریه دیده بود که مثل او بدماشی کند و زیر دستان شان را لت و کوب. افزون برین، مشکل بزرگان و خانواده که در مناسبات اجتماعی شان وجود داشت، نیز تاثیر می گذاشت. مهم این است که چه، موضوع شروریت آدمی می شود و تا کجا تسری حاصل می کند و در کدام موارد و قالب ها بروز می کند. با وجود همه، انصافاً نباید خانم مخملباف این قدر غلو می کرد. بهتر بود با رویکرد منصفانه عوامل و فاکتورها را نشانه می رفت. وضعیت مردم در بامیان حالا هم خیلی خراب است؛ فقیر اند، از مناسبات و دادوستند محروم اند، بودا، غلغله و شهر ضحاک حالا هم بی صاحب اند و... اما مردم بامیان نسبت به زنان شان در مقایسه با دیگر نقاط افغانستان، خیلی تسامح دارند. به مجرد که وارید بامیان شوید زنان بیشتر از مردان در مزرعه هستند و شما می توانید به راحتی از یک زن و دختر بامیانی عکس بگیرید، در حالی که در دیگر نقاط افغانستان این کار مشکل است. بله، آنچه به کلیت افغانستان ربط می گیرد که سیاست ورزی های ظالمانه را نشانه می رود، نمی توانند به دور از واقعیت در این فلم باشند. بله، مغاره نشینان تاهنوز در آنجا در مغاره های شان تشریف دارند. معاملات و محرومیت هم چنان ادامه دارد.... ولی راه های دیگری هم برای ساخت این فلم به شکل معقول ترش وجود داشت. برای من این سوال ساده لوحانه تاهنوز وجود دارد که مخملباف در آن شرایط چگونه "سفر قندهار" را ساخت؟
نخست تشکر از نویسنده این مقاله.
-- عباس فراسو ، Sep 28, 2009من هم فلم را دیدم و هم این نقد را خواندم و هم جزوه "بودا از شرم فروریخت" را خواندم. اما در زمان طالبان و انفجار بودا من صنف هشت و نه مکتب در غزنی بودم. ولی بامیان و بودای فروریخته را سه هفته قبل از نزدیک دیدم. کارهای مخملباف ها جالب اند؛ هم بودا از شرم فروریخت و هم سفری قندهار - آنچه در رابطه به افغانستان ساخته اند.
اما به اضافه اکزوتیزم و غریب نگاری که در این فلم است، تاحدودی زیادی بازنمایی واقعیت و شرایط تحمیل شده بر بامیان نیز هست. برای من مهم بازنمایی شرایط سیاسی-اجتماعی و بی توجهی است که متاثر از شرایط کلی افغانستان با ملاحظات سیاسی و بی مسوولیتی ها جریان داشته و دارد. و هم چنان نقش های سمبلیک و اهمیت سمبل ها در فلم برایم جذاب بودند. در زمان جنگ، من و هم سن و سالانم همه کودک بودیم اما کودکان خیلی شرور بودیم اصلاً معصومیت - به معنای که معمول است - در ما وجود نداشت. چون از شرایط محیط مان متاثیر بودیم و الگو می گرفتیم. هر کودگی بالاخره یکی را در بازار و قریه دیده بود که مثل او بدماشی کند و زیر دستان شان را لت و کوب. افزون برین، مشکل بزرگان و خانواده که در مناسبات اجتماعی شان وجود داشت، نیز تاثیر می گذاشت. مهم این است که چه، موضوع شروریت آدمی می شود و تا کجا تسری حاصل می کند و در کدام موارد و قالب ها بروز می کند. با وجود همه، انصافاً نباید خانم مخملباف این قدر غلو می کرد. بهتر بود با رویکرد منصفانه عوامل و فاکتورها را نشانه می رفت. وضعیت مردم در بامیان حالا هم خیلی خراب است؛ فقیر اند، از مناسبات و دادوستند محروم اند، بودا، غلغله و شهر ضحاک حالا هم بی صاحب اند و... اما مردم بامیان نسبت به زنان شان در مقایسه با دیگر نقاط افغانستان، خیلی تسامح دارند. به مجرد که وارید بامیان شوید زنان بیشتر از مردان در مزرعه هستند و شما می توانید به راحتی از یک زن و دختر بامیانی عکس بگیرید، در حالی که در دیگر نقاط افغانستان این کار مشکل است. بله، آنچه به کلیت افغانستان ربط می گیرد که سیاست ورزی های ظالمانه را نشانه می رود، نمی توانند به دور از واقعیت در این فلم باشند. بله، مغاره نشینان تاهنوز در آنجا در مغاره های شان تشریف دارند. معاملات و محرومیت هم چنان ادامه دارد.... ولی راه های دیگری هم برای ساخت این فلم به شکل معقول ترش وجود داشت. برای من این سوال ساده لوحانه تاهنوز وجود دارد که مخملباف در آن شرایط چگونه "سفر قندهار" را ساخت؟