تاریخ انتشار: ۲۳ دی ۱۳۸۸ • چاپ کنید    
به انگيزه‌ی دوازدهمین سال درگذشت محمد قاضی

در كشور من حرف زدن قدغن است

اين روزها مصادف است با دوازدهمین سال درگذشت مترجم نامدار ايران، محمد قاضی؛ كه با ٧٠ ترجمه و تأليفی كه از خود به يادگار گذاشت، براي هميشه نام خود را در فرهنگ و ادبيات كشورمان ماندگار كرد.

محمد قاضی مترجم نامدار كه قريب ٧٠ كتاب ارزشمند ترجمه و در فرهنگ جامعه به يادگار گذاشته است، يك انسان بزرگوار و دوست داشتنی بود كه صبر و تحمل او در برابر سختی‌ها و ناكامی‌ها حيرت‌انگيز و شگفتی‌آور است.


محمد قاضی که به سال ۱۲۹۲ در مهاباد متولد شد، خود درباره‌ی شرح حال خويش چنين می‌نويسد:

«. . . پدرم امام جمعه مهاباد بود و با دختری از نوه‌عموهای خود به نام آمنه ازدواج کرد. پدرم سخت آرزومند بود که ‌ثمره‌ی اين وصلت پسری باشد و نامش را محمد بگذارد... ازقضا آرزويش برآورده شد و آمنه خانم پسری برايش آورد که او را محمد نام نهادند.

ليکن چند ماهی بيش زنده نماند و به ‌بيماری سرخک و يا شايد هم آبله‌مرغان درگذشت و خانواده را داغ‌دارکرد. اندوه پدر در ماتم گنج بربادرفته‌اش بي‌حد و اندازه ‌بود و آن‌قدر غصه‌ خورد و عزا گرفت تا خدا دلش سوخت و بار ديگر همسر را حامله کرد...

پدر که ازخوشحالی سر از پا نمی‌شناخت، باوجود مخالفت شديد مادر، اسم اين پسر را نيز محمد گذاشت. مادر معتقد بود که اين اسم خوش‌يمن نيست کمااينکه برای بچه اول نبود. ولی پدر به ‌اطمينان اين‌که خدا دلش را راضی کرده ‌است که يک پسر محمد نام به ‌او روا ببيند، اصرار داشت که هر چه ‌بادا باد، نام اين پسر نيز محمد باشد.


محمد ثانی نيز بعد از هفت-هشت‌ ماه، نمی‌دانم چرا عمر خود را به ‌شما داد و زبان ملامت مادر را به ‌روی پدر گشود... دو سالی گذشت و از بچه خبری نبود تا در اوايل سال سوم باز آثار حاملگی در مادر به ‌ظهور رسيد.

باز دوران نشاط و شادی آمد و بی‌تابی برای ديدار پسر سوم به ‌درجه‌ای بود که کم‌کم کار از روزشماری به‌ساعت‌شماری رسيد.

لحظه‌ی موعود که همه بابی‌صبری انتظار آن را می‌کشيدند فرا رسيد و خداوند با دادن دختری به امام، مرد حسرت به‌دل را بور کرد. انگار خدا هم شوخی‌اش گرفته ‌بود! با اين‌که اسم‌گذاری اين بچه ديگر مسئله‌ای نبود که در برنامه‌ی خانواده مطرح باشد، معلوم نبود به ‌قصد يا برحسب تصادف اسمش را خديجه‌(خه‌جی) گذاشتند.

ولی دريغ که يک سال نگذشته خديجه نيز به ‌دنبال آن دو محمد درگذشت، ليکن مرگش چندان غم و ماتمی درخانه به ‌بار نياورد... .

يکی-دوسال پس‌ از مرگ خديجه، آمنه خانم برای بار چهارم حامله ‌شد. چه‌ مي‌شد کرد! شب‌های زمستان دراز بود و قلندر بيکار و پيدا بود که امام هنوز از تلاش خود برای رسيدن به آرزويش دست‌ برنداشته است... .

اين يکی پسربود و گرچه ظاهرا تصور مي‌شد که امام ديگر به ‌گرد نام محمد نخواهد گشت و حتما از دو ضايعه‌ی پيشين به قدر کافی عبرت‌ گرفته ‌است، ولی او هر دو پايش را در يک کفش کرد و اصرار ورزيد که الا وللا اسم اين يکی هم بايد محمد باشد و به ‌هيچ قيمت حاضر نشد از خر شيطان پايين بيايد.

مادر بيچاره که کم‌کم پی ‌می‌برد به ‌اين‌که مخالفتش بيشتر اثر معکوس دارد و امام دست از يک‌دندگی خود برنمی‌دارد به ناچار تن ‌به ‌رضا داد و نام محمد را به ‌اکراه پذيرفت.

اين محمد ثالث منم... دريغ من شش يا هفت ساله بودم که او (پدر) مرد و نتوانست از داشتن پسری محمد نام چندان که بايد لذت ببرد.


تحصيلات ابتدايی‌ام‌ را در شهر مهاباد در سال ١٣٠٧ به ‌پايان بردم. عمويی داشتم که تحصيلاتش را درآلمان کرده ‌بود. در زمان «داور» که ‌وزير دادگستری ايران بودند ايشان را از آلمان آوردند ايران.

ايشان ‌هم اولادی نداشتند و من برادرزاده‌اش بودم. من ‌را آورد به ‌تهران و فرستاد به مدرسه‌ی دارالفنون. تحصيلات خودم را درمدرسه‌ی دارالفنون درسال ۱۳۱۵ به پايان آوردم، ديپلم ادبی گرفتم و از آن به ‌بعد وارد دانشکده‌ی حقوق شدم. در اواخر خرداد ١٣١٨ به‌ اخذ گواهينامه‌ی ليسانس از دانشکده‌ی حقوق دررشته‌ی قضايی نايل آمدم.»

نخستين اثر محمد قاضی داستان کردی کوتاهی است به نام «زهرا عشق‌چوپان» که ‌آن را به زبان فارسی به رشته‌ی تحرير درآورد. اين داستان اخيرا به زبان کردی نيز منتشر شده ‌است.

به علاوه کتاب «خاطرات يک مترجم» درباره‌ی دوران کودکی و زندگی خويش، و «سرگذشت ترجمه‌های من» را نوشته ‌است. محمد قاضی کار ترجمه را با «کلود ولگرد» اثر ويکتور هوگو شروع کرد وبه دنبال آن توانست طی حدود ٦٠ سال نزديک به ٧٠ کتاب ترجمه کند.


کتاب جزيره‌ی پنگوئن‌ها را در سال ١٣٢٩ ترجمه ‌کرد. در مورد اين ترجمه برای جلب نظر ناشران دچار مشکل شد چرا که‌ به نظر آن‌ها آناتول فرانس برايشان بازار نداشت! تنها مقدمه‌ای از استاد سعيد نفيسی توانست اين کتاب را به زيرچاپ ببرد.

ترجمه‌ی دن کيشوت که دوره‌ی کامل آن درسال ١٣٣٧ _ ١٣٣٦ به چاپ‌ رسيد جايزه‌ی ‌بهترين ترجمه‌ی سال را ازطرف دانشگاه ‌تهران به خود اختصاص‌ داد.

كتاب خاطرات يك مترجم مملو از تلاش بی‌وقفه‌ی يك انسان در برابر ناملايمات زندگی است كه با همت والای خود و با گذر از فراز و نشيب‌های زمان به موفقيت‌های بزرگی نائل می‌شود.

محمد قاضی در سال ١٢٩٢ در شهر مهاباد كه در آن زمان ساوجبلاغ مكری نام داشت، به دنيا آمد و در سال ١٣٧٦ در ٨٤ سالگی درگذشت و در گورستان مهاباد كه در تپه‌ای باصفا و مشرف به منظره‌ی شهر واقع شده، به خاك سپرده شد.

مترجم ده‌ها شاهكار ادبی جهان از جمله كتاب به يادماندنی زوربای يونانی اثر نيكوس كازانتراكيس، در حالي به زبان فرانسه تسلط كامل داشت كه تا سال ١٣٤٢ پای خود را به خارج از كشور ايران نگذاشته بود و تنها اين موقع بود كه به همراه همسرش كه سخت بيمار بود، به انگستان سفر كرد.

پس از آن در سال ١٣٤٨ با تور گردشگری به كشورهای اروپايی و در سال ١٣٥٣ به كشورهای هندوستان، تايلند، سنگاپور، هنگ كنگ و ژاپن سفر كرد و آخرين سفر وی برای معالجه‌ی سرطان حنجره به كشور آلمان در سال ١٣٥٤ بود. بازتاب سفرهای قاضی به كشورهای مختلف جهان را در نوشته های وی می‌خوانيم.


منبع: کتاب رسالت مترجم - عرفان قانعی فرد - نشر رهنما - تهران - ۱۳۸۸ - چاپ چهارم

بسياری از اين بازتاب‌ها كه در ارتباط با سفر دور اروپای وی است، در كتاب خاطرات يك مترجم درج شده است.
محمد قاضي می‌نويسد:

«در اوايل سال ١٣٤٨ آگهی جالبی در روزنامه خواندم كه يك آژانس مسافرتی، مدت ٤٥ روز مسافران را به شش-هفت كشور اروپايی می‌برد، همه جا با هواپيما و در هر شهری اقامت در بهترين هتل‌ها با صبحانه و ناهار، با ديدار از همه‌ی نقاط ديدنی و تاريخی همه‌ی شهرها، مبلغی كه هر مسافر بايد پرداخت می‌كرد، شش هزار تومان بود كه حتی با اقساط هم امكان پرداخت داشت.»

قاضی پس از گذشت٢٠ سال از اين سفر می‌گويد: «به راستی باورم نمی‌شود كه ما چنان گشت و سياحتی را با آن همه مزايا و لطايف به ازای مبلغی انجام داده‌ايم كه امروزه خرج يك مهمانی شش-هفت نفره به ناهار يا شام است.

هنوز وقتي گاه گاه عزيزانی را می‌بينم كه افتخار همسفری در آن گشت را با ايشان داشته‌ام، با هم از آن روزهای خوش و فراموش‌ناشدنی ياد می‌كنيم و بی‌اختيار اين جمله از دهان‌مان بيرون می‌پرد كه: آوخ، آوخ چه بود و چه شد!»

و در سفر به آلمان در سال ١٣٥٤ براي معالجه سرطان حنجره‌اش وقتی پروفسور بيمارستان خطاب به او می‌گويد:

سه ماه دير آمده‌ای و سه ماه زود. قاضی می‌پرسد چطور ممكن است، هم زود آمده باشم و هم دير. پاسخ می‌شنود كه سرطان حنجره‌ی شما بسيار پيشرفته است، زود آمدی؛ اگر سه ماه ديگر دير مي كردی، ممكن بود غده‌ی سرطانی راه تنفس را می‌گرفت و خفه می‌كرد و دير آمدی؛ اگر سه ماه زودتر می‌آمدی، ممكن بود سرطان به تارهای صوتی نمی‌رسيد و شما قدرت حرف زدن را از دست نمی‌داديد.

حالا اگر راضی به عمل جراحی هستيد، بايد بدانيد كه پس از عمل قادر به تكلم نخواهيد بود و قاضی می‌گويد:

«هيچ مهم نيست كه من بعداً خواهم توانست حرف بزنم يا نه، مهم اين است كه من زنده بمانم. پروفسور كه از خونسردی بيمارش در مقابل از دست دادن توان حرف زدن تعجب كرده بود، می‌پرسد چطور محروم شدن از نيروي تكلم برای شما مهم نيست؟ قاضی می‌گويد: «مهم نيست! من از کشوری مي‌آيم که حرف‌ زدن ممنوع است!»


هنگامي‌ که بيانيه‌ی «ما نويسنده‌ايم» توسط ١٣٤ نويسنده در اکتبر ١٩۹۵منتشرشد، نام محمد قاضی نيز درميان امضاکنندگان بود.

قاضي در سحرگاه چهارشنبه ٢٤ دی‌ ١٣٧٦در بيمارستان دی در سن ٨٤ سالگي درگذشت و با اين که سال‌ها در تهران ساکن بود ولی با اصرار مردم مهاباد او را در زادگاهش به ‌خاک سپردند.

مرحوم قاضی بنا به وصیت خود در زادگاهش مهاباد و در کنار بزرگانی چون استاد عبدالرحمن شرفکندی «هه‌ژار» و استاد محمدامین شیخ الاسلامی «هیمن» در مقبره‌الشعرای مهاباد به خاک سپرده شد.

هر سال در ماه دی و در ايام مصادف با سال‌روز درگذشت محمد قاضي، افراد زيادی از شهرهای گوناگون استان های كردستان و آذربايجان غربی و ساير استان‌ها بر سر خاك او می‌روند.

در اين روزها هر مسافر غريبه‌ای به تاكسی بگويد گورستان مهاباد، به راحتی او را كنار آرامگاه محمد قاضی می‌رساند. تندیس محمد قاضی مترجم و نویسنده‌ی بزرگ کشور در کوی دانشگاه مهاباد است. ارتفاع این پیکره چهار متر بوده و از بتن است.

این تندیس توسط پیکره‌ساز مشهور سنندجی، هادی ضیاالدینی ساخته و نصب شده است.

پانوشت:

این مطلب از منابع زیز گردآوری شده است:

۱- روزنامه همشهری - یادنامه قاضی
۲- مجله مترجم - یادنامه قاضی
۳- رسالت مترجم - عرفان قانعی فرد
۴- خاطرات یک مترجم - محمد قاضی

Share/Save/Bookmark

در همین زمینه:
محمد قاضی، از شازده کوچولو تا زوربای یونانی
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

"هنگامي‌ که بيانيه‌ی «ما نويسنده‌ايم» توسط ١٣٤ نويسنده در اکتبر ١٩٨٥منتشرشد، نام محمد قاضی نيز درميان امضاکنندگان بود. "

فکر کنم تاریخ صحیح اکتبر 1995 باشد، اینطور نیست؟
-----------------
زمانه: با تشکر از شما اصلاح شد

-- بدون نام ، Jan 13, 2010

"محمد قاضی که به سال ۱۲۹۱ در مهاباد متولد شد، خود درباره‌ی شرح حال خويش چنين می‌نويسد:"

"محمد قاضی در سال ١٢٩٢ در شهر مهاباد كه در آن زمان ساوجبلاغ مكری نام داشت، به دنيا آمد"

کدام یک از تاریخها را باور کنیم؟
-------------------------
زمانه: ضمن تشکر و با پوزش اصلاح شد؛ تاریخ ۱۲۹۲ صحیح است

-- بی نام ، Jan 13, 2010

«مهم نيست! من از کشوری مي‌آيم که حرف‌ زدن ممنوع است!»

اشک در چشمانم جاری شد
روحش شاد

-- نگین کیانی ، Jan 13, 2010

«مهم نيست! من از کشوری مي‌آيم که حرف‌ زدن ممنوع است!»
من هم مثل نگين
اشک در چشمانم جاری شد..

-- فرزاد ، Jan 14, 2010

من سالها همسایه مرحوم قاضی بودم. وقتی من 15 سالم بود ایشون حدود هشتاد سال سن داشت . وقتی وارد می شدم جلوی پای من که یک نوجوان بودم بلند می شدند. من از ایشون آدمی محترم تر در زندگی ندیدم. محبت و ادب ایشان را هرگز فراموش نمی کنم.

-- بهداد بردبار ، Jan 14, 2010

محمد قاضی یک سال پیش از مرگ سفری به وین پایتخت اتریش داشت. در این سفر از طرف انجمن فرهنگی ایرانیان مقیم اتریش و با هم‏کاری دانشگاه وین مراسم نکوداشتی برای محمد قاضی برگزار شد که در نوع خود بسیار باشکوه بود. محمد قاضی در این سفر دیدارهایی با دوست‏داران خود و سایر هنرمندان مقیم اروپا داشت.

-- فتانه ، Jan 15, 2010

Farzad va negin e aziz hala vaght e in ast ke AZADIeman ra pas begirim. man ham mesle shoma geristam be hale iran e aziz va omid haye bar bad rafteh

-- taban ، Jan 15, 2010

خانم فتانه

من همشهری آقای قاضی بودم
آنچه شما نوشته ای یک خبر است - که صحت اش معلوم نیست - اما آنچه این گزارش نوشته بر اساس 4 منبع بوده است و به هیچ وجه غلط و نادرست نیست

یادم هست وقتی قاضی فوت کرد ؛ احمد توکلی در روزنامه فردا نوشت : یک کمونیست ضد دین ! / اما در دوران انقلاب ما به قاضی می گفتیم : درس انقلاب و آزادی را از شما آموختیم

زنده باد

-- اردلان ، Jan 15, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)