خانه > خارج از سیاست > متفرقات ناسیاسی > من مقاومت نمیکردم | |||
من مقاومت نمیکردمبرگردان، ونداد زمانیسه افسر پلیس بعد از شنیدن این اعلام اضطراری که «جرالد آمیدون» در خانه دوست دخترش به نزاع با او برخواسته، به سرعت به محل حادثه میشتابند. گفتوگوی ضبط شده بین سه افسر پلیس شهر بویز از ایالت آیداهو آمریکا در حین دستگیری جرالد آمیدون، این امکان را به مظنون دستگیر شده داده است تا تابستان امسال برای اداره پلیس شهر بویز، به همراه سه افسر به نامهای کوری بامر، دیدرا هار و گای مککین، درخواست محاکمه کند.
دیدرا هار، (پلیس اول): دراز شو روی زمین. جرالد آمیدون،(مظنون): ای وای خدا... باشه، دراز میکشم. گای مککی، (پلیس دوم): دستت رو بنداز پشت سرت. جرالد آمیدون: دستهام که پشت سرم هست! جناب افسر ، آقای محترم... من فکر کردم (در همین حال یکی از افسران به او دستبند میزند). لطفا بذارین بلند بشم... دستهام.. گای مککین: اگه یه بار دیگه وول بخوری این تفنگ برقی رو میکنم توی کونت و ماشه رو میکشم... حس میکنی؟ این باتون که درست روی کونته! پس تکون بیتکون. جرالد آمیدون: باشه جنب نمیخورم... دارم به سختی نفس میکشم. دیدرا هار: باز که داری وول میخوری! جرالد آمیدون: «از درد فریاد میزند چون گای مککین ماشه تفنگ برقی را میکشد» باشه... خوب... بله قربان... لطفا بذاز از روی زمین بلند بشم. گای مککین: نکنه میخوای یه بار دیگه برق بدم بهت؟ جرالد آمیدون: نه جناب افسر... من نفسم بند اومده... لطفا دست نگهدار، فقط بذارین سر پا بشم... من فقط میخوام که بتونم نفس بکشم.
کوری بامر، (پلیس سوم): از حرف زدنت معلومه که خوب میتونی نفس بکشی. جرالد آمیدون: «جیغ زنان»، دست نگهدار! قول میدم کاملا همکاری کنم. گای مککین: هر دفعه بجنبی یه دو کیلو برق شلیک میکنم توی بدنت. جرالد آمیدون: قول میدم تکون نخورم... میتونم از جام بلند شم؟ نفسم در نمیآد. گای مککین: میبینی؟ حس میکنی این تفنگ برقی رو گذاشتم درست وسط تخمهات؟ جرالد آمیدون: بله قربان... من دیگه اصلا و ابدا تکون نمیخورم. گای مککین: شک نکن که اگه یه بار دیگه بجنبی، این تفنگ برقی رو بیچون و چرا شلیک میکنم توی شومبولت. حالا دیگه همکاری میکنی با ما، درسته؟ جرالد آمیدون: آره، حتما، ولی... نفسم دیگه در نمیآ د. گای مککین: حالا خوب شد...من این تفنگ رو از سوراخ کونت میکشم بیرون... هوس جنگیدن که نداری؟ جرالد آمیدون: نه.. نه قربان، اصلا. گای مککین: «با بیسیم در حال گفتوگو با مرکز»؛ بالاخره از دو دقیقه پیش شروع کرده به حرف گوش دادن و اطاعت... ولی از ترس تفنگ برقی که دم کونش گذاشتیم. دیدرا هار: هی... میذارم پاشی بشینی... حالا فهمیدی اگه مقاومت کنی چه بلایی سرت میاد!؟ جرالد آمیدون: من مقاومتی نمیکردم! کوری بامر: «با بیسیم در حال گفتوگو با مرکز»؛ من مطمئن نیستم آمبولانس رو برای کی فرستادن!؟ نکنه برای تخمهای یارو اومدن؟ این مطلب ترجمهای است از Harper’s Magazine, October, 2009, “Reading” Section, Sally Maan, Tom McGarth
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
تمام کشورهای جهان گردانهای بزرگ و خشنی از نیروی سرکوب دارند که شب و روز مشغول اذیت و آزار مردم جهان هستند. نگاهی به این سایتها بیاندازید
-- شاکی پلیس ، Nov 10, 2009تشکر
http://www.policebrutality.info/
http://www.southendpress.org/2007/items/87712
"نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست."
-- بدون نام ، Nov 10, 2009لطفا بفرمائید که نظر رادیو زمانه در مورد تخم های جرالد چیه؟