تاریخ انتشار: ۱۹ مهر ۱۳۸۸ • چاپ کنید    
خارج از محدوده

مقام اول دنیا رو آوردیم؛ بزن به حساب دستاوردها!

کامران ملک‌مطیعی

حتماً شنیده‌اید که به یارو میگن برو کلاه بیار؛ اما می‌ره سر رو با کلاه میاره! حالا شده حکایت این دایی‌عطای ما که بعد برد سلطان پدر محترم خیلی محترم برنامه‌ی خارج از محدوده، میز و صندلی‌ها را جمع کرده و به جاش گفته مخده و پشتی بچینند.

Download it Here!

دیگه شورش را درآورده و دفتر را کرده مثل یه سفره‌خانه سنتی. از پوستین گوسفند و بز و جک و جونورای مختلف بگیرین تا حوض آب‌نما و انواع اقسام قلیون چیده تو دفتر.

منقل اسفند و تبرزین و کشکول و سماور برنجی و استکان‌های کمر باریک لب طلا هم موجود بود. فقط تنها فرقش با سفره‌خونه این بود که لابه‌لای تمام این بساطی که گفتم، روی زمین به اندازه‌ی نفرات و پرسنل دفتر، کامپیوتر و مانیتور و موس و بقیه‌ی کوفت و زهرمارهاش چیده شده بود.

سلطان که انگار از شوکت سلطانی فقط تاج کم داشت هم نشسته بود بالای دفتر و یله داده بود به مخده و قلیونش رو پک میزد و ژینوس خانم هم کمی پایین‌تر نشسته بود و بقیه بچه‌ها دور تا دور اتاق نشسته بودند پشت کامپیوتراشون و مشغول کار کردن بودند.

من که وارد شدم سلطان گفت بزن زنگ رو. دایی‌عطا هم پرید بالا و یه ضربه‌ای زد به زنگ و زنگ یه دنگی کرد و بعد هم دایی‌عطا گفت چایی چی بریزم بره؟ معمولی، دو رنگ، آلبالویی، دارچین یا زعفرانی، اینجا همه رقم موجوده.

رفتم دو زانو پشت میزم نشستم و اما دیدم غیر از میز صندلی یه چیزی کمه، داشتم با خودم کلنجار می‌رفتم که یادم افتاد انگار رحمت‌علی خان نیست. به خودم جرات دادم و پرسیدم ببخشید رحمت‌علی خان کجان؟ سلطان سبیلی تاب داد و گفت: ای داد بیداد راست میگه. نکنه این داماد ما یکی از اون ایرانی‌های گمشده در عربستان باشه.

ژینوس خانم گفت نه بابا اون رو کسی نمی‌دزده. حتما یه جایی همین دورو براست. دایی‌عطا گفت دل لرزه نکنین یره. دیدم یه پلخمون تو دستش بود رفت تو حیاط. حتمی رفته شکار. به هر بدبختی بود از لولای اونهمه آدم و وسیله خودم را رسوندم تو حیاط و دیدم رحمت‌علی خان نشسته و داره سیگار می‌کشه. رفتم جلو بهش گفتم اینجا چیکار میکنی؟ گفت هیچی بابا خفه شدم از بس سلطان قلیون کشید. گفتم بیام بیرون یه سیگاری بکشم!

گفتم این تیر کمون چیه تو دستت؟ گفت دو ساعته می‌خوام یه سنگی یه چیزی بزنم به این دایی‌عطا و دق دلی خالی کنم. اما از بس ورجه ورجه می‌کنه نشد که نشد.

گفتم آقا پاشو بریم وقتی نمونده، باید برنامه را برسونیم به پخش. خلاصه با هر زبون و هر جون کندنی که بود راضیش کردیم بیاد تو و مشغول کار بشیم.

اولین خبری که به دستمون رسید خبر خوردن بنزین توسط کودک شش ساله بود که در یکی از روستاهای آستانه اشرفیه زندگی می‌کنه. نوه عمو بود که این خبر رو برامون آورد و یه لنگه پا واستاد و به ژینوس خانم گفت همین الان کارشناسیش کنین.

سلطان از اون بالا داد زد که ژینوس رو بهانه نکن بگیر بشین اینجا. غیر دایی‌عطا هر کسی سر پا باشه خودم قلم پاشو خورد می‌کنم. رحمت‌علی خان گفت بشین بابا الان خودم خبر را تفسیر می‌کنم.

خب اول بگو ببینم این بچه برای خوردن بنزین مشکل پشکلی براش پیش نیمده؟ نوه عمو گفت گفتن که نه، سالم سالم است. اتفاقا میگن اگه بنزین نخوره دچار مشکل میشه!

رحمت‌علی خان گفت این قضیه از یک طرف باعث ناراحتیه، چون اگه یک وقت خدای نکرده دچار تحریم بنزین بشیم من نمی‌دونم تکلیف این بچه چی میشه، اما اگه تحریم محریمی تو کار نباشه اونوقت میشه رو این بچه سرمایه گذاری کرد.

گفتم چطور؟ رحمت‌علی خان گفت: بچه‌ای که تو شش سالگی بنزین می‌خوره دیگه ۲۰ - ۲۵ ساله که شد حتما می‌ره تو کار نفت و نفت خواری و این‌جوری احتمالا پست وزارتی، ریاستی چیزی می‌گیره و یا حتی بالاتر، می‌ره توکار کارتل‌های نفتی.

ژینوس خانم گفت: بابا جان، سلطان پکی به قلیان زد و گفت جانم بابا؟ بگو بابا که درد و بلات بخوره توسره هرچی مفسر بذریه!

ژینوس خانم کرشمه‌ای اومد و گفت بابا جان یک خبر به دست‌مون رسیده که نمی‌دونم بدم به کی تفسیرش کنه. یعنی نمی‌دونم این خبر باید جزو خبرهای دستاوردهای دولت باشد یا نه.

سلطان گفت بخون بابا تا بهت بگم. ژینوس گفت خبر دست همسایه نوه عمو است. سلطان گفت بنال بچه. همسایه دو زانو نشست روبروی سلطان و گفت:

اخیرا آماری اومده بیرون که گویا عزیزان زحمتکش دولت‌مرد و مسئول سعی میکردن قایم‌اش کنن. ماجراهم از این قراره که گفته شده رواج و به رسمیت رسیدن دروغ در مناسبات فردی و اجتماعی؛ سوء ظن، فردگرایی، تظاهر، ریا، عدم قانون‌گرایی، عوام‌زدگی، عوام‌فریبی، تملق و گزافه گویی و بحران اخلاقی و تزلزل اعتماد در جامعه است.

همین‌طور گفته شده پرخاشگری و جنایت رو به افزایش است، طوری که بیشتر از ۵۰ درصد جرائم به علت خشونت است.

سلطان گفت دیگه چی گفتن؟ همسایه گفت: تو این آمار اومده که میزان خودکشی هم ۳۷ مورد در هر صد هزار نفره. اعتیاد به مواد مخدر هم رسیده به نزدیک دو میلیون نفر معتاد. ۳۵ درصد زیر خط فقر هستن و بیشتر از ۱۰ درصد هم بیکارن. از این لحاظ مقام اول را در جهان بدست آوردیم.

ضمنا اعلام شده سن زنان خیابونی از ۳۵ سال به ۲۰ سال رسیده. همچنین ۱۷۸۱۵ نفر مبتلا به ایدز و بیشتر از یک صد هزار نفر آلوده به ویروس ایدز هستند. البته آمار دقیقی از کودکان کار و دختران فراری، ترک تحصیل، بزهکاری و کودک آزاری در دست نیست.

اینجا که رسید سلطان از جایش بلند شد و خیره خیره به همه نگاه کرد. سکوت سنگینی تو دفتر برقرار شد. حدود ۵ دقیقه سلطان به یک گوشه زل زد. رحمت‌علی خان یواشکی به من گفت داره فکر می‌کنه!

یهو سلطان نعره زد آهای نفس کش. نصف بچه‌ها زهره ترکوندن. دایی‌عطا گفت چی شده سلطان؟ چیکار کنیم؟ این آمار را بزنیم به کدوم حساب يره؟ سلطان گفت: این که دیگه سوال نداره. مقام اول آوردیم تو دنیا، پس بزنید تو حساب دستاوردها ببینم کی بد خواه این دولته.

بعد از این که دایی‌عطا یه دور چایی چرخوند بین بچه‌ها، سلطان گفت همه مرخص‌ان غیر از دایی‌عطا. دایی‌عطا گفت واسه چی سلطان؟ در خدمتم؟ سلطان گفت تو کار گوشت واردی؟ دایی‌عطا گفت: اختیار دارین یره من یه عمره که فقط تو کار گوشتم، امر.

سلطان گفت: کار امروز سنگین بود، اعصابم یه کم داغونه. بپر سر کوچه یه راسته بگیر تو حیاط یه کبابی بزنیم، با یه چیزی یه کم آروم شیم.

دایی‌عطا گفت: چشم فقط اگه میشه ژینوس خانم هم باهام بیاد شبه تنها نباشم بهتره. سلطان گفت بیاد.

دایی‌عطا همه را از تو دفتر بیرون کرد و خودشم با ژینوس رفت دنبال گوشت.

ما هم چاره‌ای نداشتیم غیر از رفتن.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)