تاریخ انتشار: ۸ شهریور ۱۳۸۸ • چاپ کنید    
خارج از محدوده

قتل کرده؛ کودتای مخملی که نکرده

کامران ملک‌مطیعی

Download it Here!

این هفته برای این‌که همه تو دفتر جا بشیم، مجبور شدیم یه عده روز زمین بشینیم؛ چون به دستور ژینوس‌خانم سردبیر محترم برنامه خارج از محدوده، تمام کسانی که به هر علتی سر و کارشون به دفتر می‌افتاده و یه جورهایی آمد و شد دارن، جمع شده بودن. از خود رحمت‌علی‌خان کمردره‌ای کارشناس ویژه بگیر تا پسرخاله رحمت‌علی‌خان، پسرعمه و نوه‌عمو و همسایه نوه‌عمو و بالاخره دایی‌عطا گل سرسبد دفتر.

محض رضای خدا یک نفر هم برای نمونه نمی‌دونست که علت این جمع‌آوری چیه تا این‌که خود شخص شخیص ژینوس‌خانم یا همون ماهتاب دفتر ماه‌سلطان پیدا شد؛ اما با ریخت و قیافه و هیبت عجیب و غریب که به تنها چیزی که شبیه نبود، سردبیر یه برنامه کمی تا قسمتی نامحدود بود.

ژینوس‌خانم یه روپوش سفید تنش کرده بود و چکمه سنگین مشکی به پاش بود. یه ماسک آتش‌نشانی هم کشیده بود روی صورتش و یه جفت دستکش نارنجی آشپزخانه تو دستش. خلاصه شترگاوپلنگی شده بود که نگو.

بعد با یه بلندگو - از اون بلندگوهایی که تو کنفرانس خبری آقای متکی بود و سیب‌زمینی پیازفروش‌ها دستشون می‌گیرن - گفت آقایون محترم لطفاً بدون هیچ سؤالی شماره شناسنامه‌هاشون رو یه تکه کاغذ بنویسن و بندازن تو این کاسه که بنده تا روشن شدن پاره‌ای از ابهامات، اعلام وضعیت فوق‌العاده پزشکی می‌کنم.

ما که همه از این وضعیت ما و مبهوت بودیم، این کار رو کردیم و ژینوس‌خانم کاسه رو ورداشت و رفت یه گوشه‌ای و با پنس شروع کرد به دونه دونه درآوردن کاغذها و خوندنشون و بالاخره وقتی همه رو خوند، ماسکش رو در آورد گفت: خدا رو شکر که هیچ‌کی ایدز نداره و از همین لحظه وضعیت عادیه؛ برید سر کارهاتون

رحمت‌علی‌خان به خودش جرأت داد و گفت ببخشید چی بود ماجرا؟

ژینوس‌خانم گفت: یه خبر دو ساعت پیش رسید دستم که از هر ۸۴۳ ایرانی، یه نفر ایدز داره. می‌خواستم ببینم خدای نکرده کسی تو دفتر ایدز نداشته باشه و شماره‌اش ۸۵۶ نباشه که البته فقط دایی‌عطا ۸۵۶ بود که خطر رو گذرونده بود.

همه خیره خیره به رحمت‌علی‌خان نگاه می‌کردن. دایی‌عطا به رحمت‌علی‌خان گفت: تو هم گشتی گشتی تو پیغمبرها، جرجیس رو پیدا کردی آوردی گذاشتی بالا سر ما؟ حیف که خواهرزاده هستی؛ و الا مادرت رو به عزات می‌شوندم.

رحمت‌علی‌خان برای اینکه اوضاع رو ماستمالی کنه گفت آقایون محترم حالا که همه زحمت کشیدین اومدین، یه زحمتی هم بکشین هر کدوم یه گوشه کار رو بگیره؛ بلکه این برنامه کوفتی رو یه جوری ببندیم بره پی کارش. همه قبول کردن رفتن نشستن به رصد کردن سایت‌های خبری.

همسایه نوه‌عمو گفت: «آقا من یه سؤالی دارم.» رحمت‌علی‌خان گفت: «بگو.» همسایه گفت: «من هر چی بیشتر می‌خونم و پی‌گیری می‌کنم این خبرها رو، کمتر به نتیجه می‌رسم. از یه طرف مسئولین مملکت هی برای هم خط و نشون می‌کشن؛ به هم یه جورایی بد و بیراه می‌گن. اما وقتی به هم می‌رسن، قربون صدقه هم میرن؛ هم‌دیگه رو ماچ‌مالی می‌کنن؛ سر سفره هم می‌شینین. بالاخره من نفهمیدم این‌ها به هم حال پخش می‌کنن یا حال می‌گیرن.»

رحمت‌علی‌خان گفت: «ببین آقا جون! از قدیم گفتن شنونده باید عاقل باشه. این‌ها حکم بعضی از زن و شوهرها رو دارن. نه طاقت دوری هم رو دارن؛ نه چشم دیدن هم رو. اوضاع فعلی جناحین مملکت عینهو کارتون‌های تام و جریه.

تام و جری رو که دیدی؟ ۶۰-۵۰ ساله که این زوج هنری تو فیلم‌هاشون هی بلا سرهم میارن؛ اما به وقتش پای هم وامی‌ایستن. همیشه خدا هم با هم هم‌بازی‌ان. تو هم بشین پای این فیلم نگاه کن و حالش رو ببر.

بشین خبرها رو در بیار و تو این کارها فضولی نکن. اصلاً به تو چه که می‌پرسی؟ وسط معرکه پا شم دو تا بخوابونم تو گوشت؟»

من نمی‌دونم این رحمت‌علی‌خان چرا بعضی وقتا بی‌خود قاطی می‌کنه.

من رحمت‌علی‌خان رو ساکت کردم و بردیم سر جایش نشوندیم. گفتم: «زیاد بیراه نمی‌گفت. اتفاقاً برای من هم یه سؤال این جوری پیش اومده. از یه طرف می‌گن مسأله شکنجه جنسی تو زندان‌ها شایعه است؛ اما از طرفی یکی از نماینده‌های مجلس گفته شکنجه جنسی بازداشت‌شده‌ها توسط باتوم و شیشه نوشابه محرزه. اینو چی می‌گن.»

رحمت‌علی‌خان اومد دهن باز کنه و جواب بده که دایی‌عطا که فقط از حرف‌هام شیشه نوشابه رو شنیده بود، پرید تو اتاق و گفت: «آقا دستت درد نکنه. حالا که می‌خوای نوشابه بری بگیری، تعداد زیاده؛ نوشابه خانواده بگیر که به همه برسه.» رحمت‌علی‌خان زیر لب گفت: «اگر دردم یکی بودی چه بودی.»

پسر عمه یه خبر آورد جلو گفت: «آقا یه خبر دارم که به قول دایی‌عطا قیمه است.» گفتیم: «چیه خبرت؟» گفت: «تو چند تا سایت این خبر نوشته شده که تو مصر خرمای احمدی‌نژاد اومده کیلویی پنج دلار.»

رحمت‌علی‌خان گفت: «خب چه اشکالی داره؟ تو ایران تمبر شهیده حجاب رونمایی می‌کنن که مصری بوده. تو مصر خرمای احمدی‌نژاد رونمایی می‌شه و به فروش می‌رسه. به هر حال رابطه دو کشور باید از یه جایی به هم جوش بخوره یا نه؟ به هر حال مبارکه.»

گفتم: «چی؟ رابطه!؟» دایی‌عطا گفت: «نه یره، رییس‌جمهور مصر رو می‌گه مبارکه.» پسر خاله گفت؟: «آقا یه تفسیری رو این خبر هم برین.» رحمت‌علی‌خان گفت: «چیه خبر؟»

پسرخاله گفت: «تو خبرها اومده یه مرد ۶۵ ساله به اسم ممد دوزاری تو قلعه‌حسن‌خان ۷-۶ نفر رو کشته و ۱۳ نفر رو زخمی کرده. اون هم با اسلحه کلاشینکف و ۱۹۲۰ تیر. شما چی می‌گین راجع به این خبر؟»

رحمت‌علی‌خان پرسید: «انگیزه‌اش چی بوده از این کار؟» پسرخاله گفت: «گفته عصبی شده؛ این کار رو کرده. ماجرا ناموسی بوده.»

رحمت‌علی‌خان گفت: «البته من زیاد تو کار قضا وارد نیستم. اما به نظر من احتمالاً ولش می‌کنن. چون قتل کرده؛ کودتای مخملی که نکرده ببرنش هلفدونی. این جور آدم‌ها باید تو اجتماع باشن و زجر بکشن. نه این‌که برن زندون و از امکانات رفاهی اون‌جا استفاده کنن.»


پسرعمه گفت: «خبر آمده آقا قراره گوشت بز از افغانستان وارد بشه تا قیمت گوشت کمرش بشکنه.» دایی‌عطا گفت: «به این می‌گن بزبیاری. من همین جوری‌اش مشکل داشتم با دوختن گوشت گوسفند به سیخ؛ این‌که دیگه بز و نچسب.»

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)