تاریخ انتشار: ۱۸ مرداد ۱۳۸۸ • چاپ کنید    
خارج از محدوده

آب میت، تریلی ۱۸.۵ میلیاردی و مملکت گل و بلبل

کامران ملک‌مطیعی

از وقتی که ژینوس‌خانم به عنوان سردبیر و دایی‌عطا هم به عنوان مفسر به دفتر خارج از محدوده پیوستند، اوضاع دفتر به مراتب بدتر شده که بهتر نشده.

البته ضرر دایی‌عطا کمتر از ژینوس‌خانمه؛ چون درسته تفسیرهاش زیاد علمی نیست، اما دست‌پختش حرف نداره.

Download it Here!

وقتی پیش رحمت‌علی‌خان کارشناس ویژه و ارشد دفتر از وضع پیش‌اومده گله و شکایت کردم، گفت چه کنم باباجان؟ یا باید وجدان حرفه‌ای رو در نظر بگیریم یا مصالح خانوده رو.

گفتم به هر حال اوضاع وخیم و اضطراریه. چند مورد شکایت داشتیم راجع به محتوا و اجرای برنامه. باید زودتر یه فکری بکنیم.

رحمت‌علی‌خان گفت: در جریانم. فعلا بودور کی وار. یعنی همینی که هست. از دست ما بیشتر از این برنمیاد. به قول معروف: گر تو نمی‌پسندی، تغییر ده قضا را.

دایی‌عطا از تو آشپزخونه فریاد زد مسخره‌اش رو در آوردین. از صبح دارم زحمت می‌کشم؛ الان که نزدیک ظهره، می‌گی تغییر ده غذا را!

به دایی گفتم: «کسی با شما نبود» و به رحمت‌علی‌خان گفتم: «پیشنهاد شما چیه دیگه؟» گفت: «چاره‌اش یه لیوان آب یخه که لاجرعه سر بکشن.»

ژینوس‌خانم سردبیر روزنامه نعره کشید که من بخشنامه کردم تا اطلاع ثانوی کسی حق آب خوردن نداره.

گفتم: «برای چی؟» گفت: «واسه این‌که تو مخزن آب آشامیدنی تهران یه جسد پیدا کردن که طبق گزارش پزشک قانونی تهران، یه ماه بوده که داشته واسه خودش اون تو بالا و پایین می‌شده.»

گفتم: «اون رو خبر دارم؛ اما گفته شده چون آب توش کلر داره، خوردنش ضرری نداره.»

ژینوس‌خانم گفت: «به جهنم؛ شما بخور تا بمیری. اما دایی‌عطا و رحمت‌علی‌خان حق خوردن ندارن.» دایی‌عطا گفت: «یره الان یه ماهه ما داریم با همین آب پخت و پز می‌کنیم و رفع تشنگی. حالا که فهمیدن و میت رو از آب کشیدن، نخوریم؟» رحمت‌علی‌خان گفت: «باز جای شکرش باقیه که سر یه ماه فهمیدن؛ و گرنه ممکن بود جسد همون‌جا بپوسه و به مرور از هضم رابعه ما بگذره.»

بعد از ناهار ژینوس‌خانم گفت: «آقایون بعدازظهر یه مهمونی کوچولو داریم.» گفتم: «به چه مناسبتی؟» گفت: «به موقعش می‌فهمین. چون وضع بودجه خرابه، کیک مهمونی رو دایی‌عطا درست می‌کنه. من هم چندتا مهمون دعوت کردم.»

دو سه ساعت بعد مهمونا سرازیر شدن تو دفتر.محض رضای خدا یک نفرشون هم نمی شناختم. کلی زدن و رقصیدن. وقت کیک بریدن بود که فهمیدم موضوع از چه قراره

ژینوس‌خانم گفت: «این جشن به مناسبت سالگرد تولد رادیو زمانه گرفته شده و همین طور صاحب‌صفحه شدن برنامه خارج از محدوده؛ که از این به بعد هر کی خواست، با خیال راحت نظرش رو منعکس کنه؛ اما بیشتر به مناسبت تولد زمانه است.»

زدن و رقصیدن و خوردن و بردن و کلی خوشحالی

جنگ که مغلوبه شد و مهمونی تموم و همه رفتن، نشستیم سر کار و ساختن برنامه. دایی‌عطا هم شروع کرد به جمع‌آوری. گفت: «انشالله صد سال زنده باشه این رادیو زمانه!»

یکی از خبرهایی که قرار شد بررسی بشه، خبر تریلی حامل ۱۸.۵ میلیارد دلاری طلا و دلار بود. ژینوس‌خانم گفت: «حتماً باید راجع به این قضیه بگیم.» گفتم: «چی رو بگیم؟ مقامات گمرک ایران و سخنگوی وزارت امور خارجه گفتن که این ماجرا شایعه است.» ژینوس‌خانم گفت: «اما آقای اردوغان نخست‌وزیر ترکیه خبر رو تأیید کرده گویا.»

رحمت‌علی‌خان گفت ای بابا همه‌تون دارین سخت می‌گیرین. توی این هاگیر واگیر، شتر با بارش گم می‌شه؛ یه تریلی طلا که جای خود داره. دقیقاً بیست سال پیش هم یه تریلی طلا تو مرز پاکستان پیدا شد که گفتن پر از طلا بوده. اما بعد از یه مدت تحقیق کردیم، دیدم مس بوده.»

دایی‌عطا هم بی‌خود و بی‌جهت پرید وسط حرف و گفت: «آره یره، به قول شاعر: از طلا بودن پشیمان گشته‌ایم؛ مرحمت فرموده ما را مس کنید.»

رحمت‌علی‌خان چشم‌غره‌ای به دایی‌عطا رفت و ادامه داد: «حالا می‌بینی اگه بعد یه مدت نگفتن بار تریلی طلا نبوده که هیچ، یه عده‌ای رو هم به خاطر جعل و قلب خبر و بر هم زدن آسایش مردم و امنیت ملی و تشویش اذهان عمومی، گرفتن و انداختن زندان.»

دایی‌عطا گفت: «گفتی هلفدونی، یاد آقای ابطحی افتادم. بمیرم براش جوون مردم شده پوست و استخون.» گفتم: «آره؛ می‌گن ۱۸ کیلو در عرض ۴۳ روز وزن کم کرده و هم گفتن که یه قرص‌هایی به ایشون می‌دن که ایشون رو از جار و جنجال و هیاهوی این دنیا فارغ می‌کنه.»

دایی‌عطا گفت: «یعنی چی؟ از این قرص‌ها که می‌خورن و می‌ترکونن؟» گفتم: «نه از اون‌ها. اما می‌گن یه قرص‌های که ایشون رو آروم می‌کنه.»

رحمت‌علی‌خان همین جوری که دست به شکم و پهلوهاش می‌زد و چربی‌های اضافه‌اش رو با دست می‌گرفت، گفت: «زیاد مطمئن نیستم؛ و الا یه سری واسه استراحت و بدن‌سازی می‌رفتم اوین.»

این دایی‌عطایی ما هم آدم خیلی با دین و ایمون و مذهبی‌ایه؛ واسه همینم وقتی چشمش به خبری که به دستمون رسید افتاد، زد زیر گریه و ما هر کاری می‌کردیم ساکت نمی‌شد که نمی‌شد.

حالا خبر این بود که مؤسسه فرهنگی ثامن‌الحجج آگهی داده و داوطلب خواسته واسه ذکر صلوات برای امام زمان. دایی‌عطا می‌گفت: «یره من برای سلامتی خودم و خانوده‌ام به ایشون متوسل می‌شم. یعنی وضع به این‌جا رسیده که ایشون - که قربونش برم - واسه سلامتی‌اش احتیاج داره به صلوات ما!؟»

خلاصه به هر جون کندنی بود، دایی‌عطا رو ساکت کردیم و هنوز جاگیر واگیر نشده بودیم پشت میز که ژینوس‌خانم این خبر رو داد دستمون که تفسیر کنین و قضیه از این قرار بود که آقای احمدی‌نژاد گفتن رابطه من با رهبری رابطه پدر و پسریه.

رحمت‌علی‌خان گفت: «ای بابا! موضوع خطرناک شد.» گفتم: «چرا؟» گفت: «آخه رستم و سهراب هم پدر پسر بودن! پدر پسرشون رو درآوردن. یکی‌اش نادرشاه زد چشم پسرش رو درآورد. واسه همین می‌گم موضوع خطرناک شده. البته در تاریخ پسرهایی رو هم داشتیم زدن بابای باباش رو در آوردن.»

دایی‌عطا گفت: «آغامحمدخان قاجار رو چرا نمی‌گی یره!؟» رحمت‌علی‌خان باز یک نگاهی به دایی‌عطا کرد و دایی‌عطا هم گفت: «آهان اون هملت بود که مادرش رو کشت.»

رحمت‌علی‌خان گفت: «بفرما؛ گاو من زایید.» گفتم: چیه باز هم گوساله شبیه‌سازی‌شده به دنیا اومده؟» گفت: «اون که هفته‌ای یه دونه به دنیا میاد، اما نمی‌موند. ظاهراً دانشمندان کشور فعلاً تا مرحله دنیا آوردنش به موفقیت‌هایی نایل اومدن؛ اما راجع به زنده موندنش هنوز به موفقیت‌های نایل نیومدن! نه منظور من چیز دیگه‌ای بود. می‌گن یه جور مواد مخدر تو بازار وارد شده به اسم تسبیح که به مراتب از شیشه و کراک کشنده‌تره.»

گفتم: «حالا چرا تسبیح؟» گفت: «واسه این‌که شبیه تسبیحه. شکر خدا کشور در همه زمینه‌ها داره نفر اول می‌شه. از لحاظ سقوط هواپیما بگیر بیا تا تنوع مواد مخدر. حالا اینم جدیده؛ تسبیح.»

دایی‌عطا که همیشه خودش تو آشپزخونه است اما گوشش پیش ما ،گفت: «خدا خیرت بده. بگو هر کی می خواد تسبیح بیاره، یه مهر و جانماز هم واسه من بیاره.»

گفتم: «حالا جدی جدی دیگه تموم شد؟ یعنی آقای احمدی‌نژاد رسماً تنفیذ شدن؟» رحمت‌علی‌خان گفت: «بله دیگه» و دایی‌عطا هم یک ضرب‌المثل غذایی زد که آش کشک خاله است؛ بخوری پاته، نخوری پاته!

گفتم: «یعنی چه جوری می‌شه؟» گفت: «مملکت گل و بلبل همینه دیگه. مردم رییس‌جمهور رو قبول ندارن؛ رییس‌جمهور بهشون می‌گه خس و خاشاک. مردم می‌گن رأی ما رو پس بده؛ دولت‌مردها از مردم به خاطر حضور پررنگشون در انتخابات تشکر می کنن. نیروی انتظامی و بسیج مردم رو تو خیابون‌ها کتک می‌زنه؛ اما مردم می‌شن اغتشاش‌گر. حالا خودت بگیر برو آخر.»

ژینوس‌خانم سردبیر برنامه گفت: «شماها نمی‌دونین چرا دادگاه کسایی رو که قرار بود روز پنجشنبه محاکمه بشن، انداختن شنبه؟» رحمت‌علی‌خان گفت: «فکر کنم به خاطر این بوده که پنجشنبه جمعه تلویزیون فیلم و سریال کمدی سرگرم‌کننده زیاد پخش می‌کنه؛ دادگاه و فیلمش رو گذاشتن برای شنبه به بعد.»

ژینوس‌خانم که از جواب رحمت‌علی‌خان ناراحت شده بود و فکر کرده بود داره مسخره‌اش می‌کنه، کیفش رو برداشت و رفت. رحمت‌علی‌خان گفت: «آقا ما هم بریم دنبال یه لقمه نون حلال.» اون هم هم گذاشت و رفت.

خلاصه من موندم و دایی‌عطا. رفتم آشپزخونه دیدم دایی هم غمبرک زده یه گوشه. گفتم: «خدا بد نده. چی شده؟» گفت از صبح تو این فکرم که کباب کوبیده با گوشت گوسفند بهتر به سیخ کباب می چسبه یا گوشت بز! فرقی نمی‌کنه؛ گوشت رو باید درست به سیخ بدوزی!»

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)