خانه > خارج از سیاست > انديشه اجتماعی > فضاهای شهری و حوزه عمومی | |||
فضاهای شهری و حوزه عمومیکیومرث مسعودیدر دوران معاصر، شهرها عالیترین تجلی کالبدی و عملکردی پدیده مدرن محسوب میشوند، و خواسته و ناخواسته زمینههای گسترش حوزه عمومی را فراهم میآورند. در این میان فضاهای شهری علیرغم نقش مهمی که در گسترش قلمرو عمومی دارند، چندان مورد توجه قرار نگرفته و ظرفیتهای آن بلا استفاده مانده است. بر این اساس نگارنده سعی کرده با طرح جوانب مختلف فضاهای عمومی، نظر مردم، پژوهشگران، شهرسازان و سایر صاحبنظران را به این مهم جلب نماید. هرکس در طول عمر خود بارها از طریق رسانههای عمومی در جریان کودتاهای نظامی و جنبشهای اجتماعی قرار گرفته است. در اینگونه موارد معمولاً خبر کودتا به همراه عکسی از چند نظامی مسلح در کنار تانک و نفربر زرهی مخابره میشود که در میدان و خیابانهای اصلی شهر کودتا زده مستقر شدهاند. اخبار مربوط به جنبشهای اعتراضی نیز معمولاً انبوه شهروندان معترض را در خیابانها و میدانهای اصلی شهر نشان میدهد. اینگونه موارد بیانگر اهمیت نقش «خیابان» و «فضاهای عمومی» شهر در رخدادهای سیاسی و اجتماعی و نیز اهمیت فوقالعاده آنها در تجربه روزمره و ملموس زندگی مدرن شهری است. تجربه انقلاب سال پنجاه و هفت و حضور میلیونی مردم در خیابانها و میادین شهرهای کشور و تبدیل میدان و برج آزادی به سمبل و نشانه جهانی انقلاب ایران نیز از آن جمله است. نکته جالب توجه آنکه در چنین مواقعی، حکومتها تلاش میکنند مردم را از «عرصه عمومی» (خیابانها و میدانهای اصلی شهر) به «عرصه خصوصی» (خانهها و محلهها) پس برانند. در اعلامیههای حکومت نظامی معمولاً بیش از هر چیز بر منع عبور و مرور مردم در خیابانها و فضاهای شهری تاکید میشود. در واقع حضور مردم در فضاهای شهری، آنها را به نیرویی متحد در مقابل حکومت بدل میکند که امکان هرگونه کنش و رفتار جمعی و هدفمند را ممکن میسازد. در حالی که پس رانده شدن مردم به عرصه خصوصی (خانهها) آنها را به عناصری پراکنده، گسیخته و نامرتبط و درنتیجه ناکارا بدل میسازد. در این کشاکش هر نیرویی که بتواند خیابانها و فضاهای عمومی شهری را تحت کنترل درآورد، گام مهمی به سمت پیروزی برداشته است. در جوامعی که قدرت حکومت به علت تسلط بر منابع اقتصادی مستقل از مردم است، دولتها نه تنها نیازمند مردم نیستند، بلکه بالعکس این مردم هستند که در زمینههای اقتصادی و اجتماعی محتاج دولتها میشوند. به این ترتیب عرصه عمومی و کم و کیف عملکرد آن به «داد و دهش» حکومتها وابسته میشود و نهادهای مدنی به شکل عناصری ضعیف، جدا از مردم و تحت کنترل دولت درمیآیند. درحالی که فضاهای عمومی شهری با وجود قابلیت کمنظیر برای تبدیل به بنیانهای قدرتمند « قلمرو عمومی»، مورد بیتوجهی قرار میگیرند. در چنین جوامعی پارکها، خیابانها، میادین و پیادهراهها، کافهها، تفرجگاهها و فرهنگسراها، پاساژها و بازارچهها و... بنا بر ضرورتها و الزامات زندگی در شهر مدرن به عرصههای خودجوش عمومی و مردمی بدل میشوند. بدیهی است که دولتها نیز بر این ویژگیهای فضاهای عمومی شهری واقف بوده و تلاش میکنند با حفظ حوزههای «شهرسازی» و «شهرداری» کنترل اینگونه فضاها را در حیطه و قلمرو خود نگهدارند. اما به دلیل ماهیت بالنسبه دمکراتیک شهر مدرن، نتیجه تلاش حکومتها در این زمینه محدود بوده و به همین دلیل حکومتها، سعی میکنند از ابزار و روشهای مدرن و پیچیده نیز برای «حفاظت» و «کنترل» شهر و فضاهای عمومی بهره گیرند. در کشورهای در حال توسعه، مسئولین بلند پایه به شهرها و کلانشهرها نگاهی منفی دارند، اما با وجود تبلیغات گسترده درباره مزایای روستانشینی و اقدامات گسترده برای ایجاد زیرساختهای رفاهی در روستاها، بیش از چند دهه است که سیل مهاجرتها از مناطق کمتر توسعه یافته روستایی به شهرها و کلانشهرها ادامه دارد. مهاجرتهای مذکور، به دلیل ضعف موسسات اقتصادی مدرن شهری در جذب مهاجرین باعث نابسامانیهای گسترده فرهنگی، جابجاییهای اجتماعی، ثروتاندوزیهای افسانهای در کنار فقر فراگیر شده و موانع متعددی در روند شکلگیری فرهنگ شهرنشینی و هویت شهری پدید آوردهاند. در پایتخت که بزرگترین و مدرنترین کلانشهر کشور به شمار میرود، با نظامهای به غایت متضاد فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی مواجه هستیم. عقبماندهترین سیستمهای همبستگی قومی و طایفگی ـ به دلیل فقدان نظام فراگیر اجتماعی و حمایتی شهری ـ در کنار متظاهرانهترین شیوههای سکونت و معماری و گذران فراغت، مشاهده میشوند. بر این اساس بهنظر میرسد تا رسیدن به انتظام فرهنگی و اجتماعی و شکلگیری نهادهای مدنی و سیاسی مدرن راه درازی در پیش است و در این میان لازم است از قابلیتهای کمنظیر فضاهای عمومی شهری برای بهبود شرایط و کاهش اختلافات و تفاوتهای خردهفرهنگهای موجود شهری، به صورت هدفمند و برنامهریزی شده استفاده شود.
در شهرهای کوچک و بزرگ، به ویژه در کلانشهرها ساختار اجتماعی و فرهنگی متشکل از گروههای بسیار متفاوت اجتماعی سنتی، مدرن، عشیرتی و روستایی است. مشکلات زنان و جوانان و کودکان ابعاد پیچیدهای یافته است. ضعف نهادهای مدنی در کنار مداخلات گسترده دولت در عرصههای معیشتی و فراغتی و اشتغال و اخلاق باعث بروز ناهنجارهای اجتماعی شده است. درهم تنیدگی بنیانهای اقتصادی مدرن و سنتی، دولتی و خصوصی، قانونی و فراقانونی، در کنار شرکتهای جدید و موسسات مدرن، که البته همه آنها زیر نفوذ دولت بهعنوان کارفرمای بزرگ قرار دارند؛ آشفته بازاری بیبدیل پدید آورده است. برون رفت از این بحران نیازمند راهکارهای نوین برای ایجاد حداقل تجانس اجتماعی و فرهنگی بین گروههای متفاوت است. بهنظر میرسد فضاهای شهری به دلیل تعدد و تنوع فضاها و توفیق در جذب گروههای مختلف فرهنگی و اجتماعی واجد قابلیتهای استفاده نشده بسیاری در این زمینه است.در پارکهای شهری، شهروندان مدرن و سنتی، کودک و بزرگسال، دختر و پسر حضور در فضای واحد را تجربه میکنند. با رفتارها، کنشها، سمبلها و نهادها، پوشش، گویش، هنجارها و باورهای یکدیگر آشنا میشوند. «دیده میشوند و میبینند»، امور روزمره «خودی» و «دیگری» را مقایسه میکنند، به تصادف هم جهت میشوند و توانمندیها و ویژگیهای نوظهوری در خود و دیگری کشف میکنند. در خیابانها و راستههای خرید گردشی (ولیعصر، انقلاب، ستارخان و ...)، و در پاساژها و مجتمعهای تجاری و تفریحی با الگوهای متفاوت مصرف و سلیقهها و رفتارهای مختلف فردی و اجتماعی آشنا میشوند و تجربههای نوظهور و احساسات و عواطف جدیدی را کشف میکنند. میدان محسنی، میرداماد، میلاد نور، بازارچه گلستان، بازار صفوی و تجریش در مقیاس شهری و صدها مجتمع و بازارچه دیگر در مقیاس محلی و منطقهای، امکان گرد آمدن دختران و پسران جوان را در کنار بزرگترها فراهم میآورند. کرد و لر و بلوچ و جنوب شهری و شمال شهری و سنتی و مدرن، فارغ از تفاوتها در این فضاها بهعنوان «همشهری» شناخته شده و امکانات نوینی برای شناخت و معاشرت پیدا میکنند. کتابفروشیهای روبهروی دانشگاه و کریمخان و کافیشاپها و سینماها و فرهنگسراها به محل تجمع گروهی دیگر از جوانان دختر و پسر، دانشجو و اهل سینما و کتاب و... تبدیل شده است. خواسته و ناخواسته در میدان انقلاب و امامخمینی و راهآهن تا تجریش و ونک و فردوسی انبوهی از نشانههای فرهنگی و هنجارهای اجتماعی و کنشهای فردی باعث غنای تجارب عاطفی و رفتاری شهروندان میشود. زن و مرد و پیر و جوان و تهرانی و شهرستانی در این فضاها به تبادل تجربه میپردازند. در تجربیات هر روزه، درگذر از اتوبانها و پیادهراهها، در هنگام استفاده از اتوبوس و مترو، در فروشگاهها و رستورانها، «چیز»های جدید میبینند و میشنوند که آنها را برمیانگیزد. تفاوتها حتی اگر پذیرفته نشوند، شناخته شده و همه فرا میگیرند که برای دیگری با هر ویژگی فرهنگی و اجتماعی و رفتاری، حق حضور دلخواه قایل شوند. این خصوصیت شهر است. ویژگی دمکراتیک شهر مدرن که کمتر به آن پرداخته شده است. این میزان تساهل، پذیرش حق دیگری، احترام متقابل و آزادی عمل فقط در فضای شهری قابل تصور است. این وجه دمکراتیک فضاهای شهری است که هر کس را با هر خصوصیتی پذیرا میشود، مشروط به آن که همین حقوق را برای دیگران روا دارد. این در حالی است که گروههای مختلف معمولاً فقط در خانه (عرصه خصوصی) مجازند گویش، لباس، نشانهها، هنجارها و رفتارهای خودی را آزادانه به کار گیرند. چون در محیط کار، در مدرسه، در ادارات و نهادهای رسمی همه ناگزیر به رعایت فرهنگ رسمی هستند. به این ترتیب فقط در فضای شهری است که امکان حضور گروههای مختلف با تمام ویژگیهای رفتاری، گویشی، پوششی در کنار یکدیگر فراهم میشود و شهروندان متناسب با ارزشها و هنجارهای قابل قبول خود ظاهر میشوند. فرهنگ رسمی، فرهنگ عمومی و فضاهای شهری یکسانسازی فرهنگی، چه در جوامع پیشامدرن و اقتدارگرا و چه در جوامع لیبرال دمکرات، از مهمترین اهداف حکومتها محسوب میشود. هر چند شیوهها و ابزار عمل در میان دو گروه متفاوت است و هر یک از شیوهها و روشهای متفاوتی استفاده میکنند، لیکن هدف یگانه است، یکسانسازی فرهنگی. موضوع یکسانسازی فرهنگی و روشهای آن در جوامع غربی به وفور مورد بررسی قرار گرفته است و لذا در این مقال به اهداف و روشهای یکسانسازی فرهنگی در جوامع توسعهنیافته اشاره میشود. در جوامع کمتر توسعه یافته به دلیل تعدد قومیتها، زبانها و مذاهب، حکومت تلاش میکند این تکثر را به یکسانی، و نه وحدت، بدل کند. برای رسیدن به این هدف علاوه بر ممنوعیتهای رسماً اعلام شده، از روشهای ظریف و پیچیدهتری نیز استفاده میشود. تلویزیون به عنوان مهمترین و یا تنها وسیله تفریح و سرگرمی اقشار گسترده گروههای کمدرآمد و میاندرآمد نقش بسیار مهمی در پیشبرد سیاست یکسانسازی فرهنگی دارد. فیلمها و سریالها و برنامههای مختلف با روشهای ظریف، فرهنگ رسمی را در مقابل خردهفرهنگها قرار میدهد. شیوه زندگی و چگونگی گذران اوقات فراغت، الگوهای مصرف، خانه و مبلمان مطلوب، زبان و فرهنگ ویژه را، تبلیغ میکنند. نوع نگاه به دنیا به ویژه مرزبندی دوست و دشمن، هنجارها و اخلاقیات مورد نظر خود را به خصوصیترین فضای زندگی شهروندان وارد میکنند. تمسخر خردهفرهنگها با سیاست جوکسازیهای مبتذل و منزلت بخشیدن به فرهنگ جعلی باعث میشود که گروههای مختلف، به ویژه جوانان و کودکان، تلاش کنند خود را در قالب مطلوب ارائه کنند. به این ترتیب زمینه سلطه فرهنگ مرکز (رسمی) بر خردهفرهنگها (حاشیه) فراهم میآید. از طرف دیگر این وضع باعث جبههگیری و دفاع کور و تعصبآلود بخشی از جامعه میشود. که فرهنگ و زبان و مذهب و قومیت خودی را مطلق نموده و به طرد هرگونه فرهنگ «بیگانه» میپردازد. وضعیتی که در هر دو حالت به مانعی اساسی در شکلگیری فرهنگ منعطف و واقعنگر شهروندی تبدیل میشود. کلانشهرها و شهرهای بزرگ، با توجه به سیل مهاجرتهای پایانناپذیر، هویتی میان فرهنگی دارند. ولی فرهنگ رسمی خردهفرهنگها را به رسمیت نمیشناسد. شهرهای ما محل تلاقی دهها خردهفرهنگ مهاجر است، ولی هنوز هیچ تجربه موفقی در ایجاد فرهنگ شهروندی مورد قبول عام نداشتهایم. هنوز هیچ شهری نتوانسته فرهنگ شهروندی آبرومند و همگرایی از تلفیق خردهفرهنگها پدپد آورد. متأسفانه امروز با پدیده «تهرانیزه» شدن فرهنگی در میان مهاجرین مواجهایم. فرهنگ مسلطی، که غایت بیشتر مهاجرین شده، در حالی که چه بسا فرهنگهایشان واجد عناصری بسیار ارزشمندتر باشد، ولی «خودباختگی» در برابر تکبر فرهنگ رسمی، شهروندان را به رعایای فرهنگی فروکاسته است. شکل دیگر مقابله با فرهنگ رسمی اینگونه است که شهروند در فضاهای عمومی تلاش میکند تصویر ویژهای از خود ارائه دهد. که مغایر با فرهنگ رسمی باشد. با نوع لباس، مدل مو، رفتارها، نگاهها، نشانهها، که بیشتر بر اساس فیلمهای تلویزیونی و بر ساختههای تبلیغاتی از هنرپیشهها ساخته میشوند، فضای عمومی به صحنه تئاتر بدل میشود. این وضعیت نهایتاً باعث ایجاد «خود»های کلیشهای در افراد، به ویژه پسران و دختران جوان و نوجوان، میشود. نتیجه این تناقض، بحران هویت و چندگانگی شخصیتی و سرگردانی در کلیشههای برساخته از خود، خواهد بود. در این میان نقش روشنفکران، فراتر از نهادها و پاتوقهای محدود، و در قبال شهروندان پریشان در فضاهای شهری چیست؟ آیا نباید ارزشهای فرهنگهای شهری واکاوی شود؟ هیچ فرهنگی فینفسه «خوب» یا «بد» نیست. بلکه میزان و ظرفیت آن در ساختن فرهنگ عمومی و فراگیر شهروندی ملاک سنجش است. باید جسارت در میان زنها و مردها، جوانها و قومیتها تقویت شود تا هویت و فرهنگ خود را در فضاهای عمومی نمایش دهند و در گفتمانی منطقی از آن دفاع کنند. فرهنگ رایج، جعلی و متکبرانه است و تعمداً سعی میکند که دیگران را مقهور سازد. روشنفکران باید با نقد و افشای جنبههای مختلف این فرهنگ و بر ملا کردن اهداف و نیات آن به گروههای شهروندی امکان اظهارنظر و ابراز وجود دهند. باید به شهروندان آموخت که شهروندی میان فرهنگی بهعنوان هدف مناسب نظام شهرنشینی کشور، در عین مخالفت با سیاست همگونسازی (assimilation)، محو تشخصها و تفاوتهای فرهنگی گروهها و حذف دیگری؛ باید که با طبیعی جلوه دادن تفاوتهای فرهنگی نیز مخالفت ورزد. باید به شهروندان آموخت که برخلاف تبلیغات رایج، تفاوتهای فرهنگی باید دیده شوند و مورد احترام قرار گیرند. شیوههای مختلف زندگی و الگوهای فراغت و سنتها و ظرفیتهای فرهنگی باید در فضای عمومی نمایش داده شوند. برخلاف نگرش «تهرانیزه شدن» دوباره کودکان باید در میان خانواده به زبان و گویش محلی حرف بزنند، فارس بودن یا تهرانی بودن مزیت نیست. باید آموخت که مرز کشیدن، طرد کردن، یکسانسازی و همانندسازی غلط است و نباید به فرهنگهای دیگر به چشم بیگانه و مهاجم نگریسته شود. ضمناً از ایدهآلیزه کردن و مطلق کردن فرهنگ خودی و جنبههای مختلف آن، از جمله شیوههای زندگی و رفتارها و هنجارهای مألوف و مأنوس نیز پرهیز کرد. فضاهای عمومی شهری با توجه به غلبه فرهنگ شفاهی در کشور، میتوانند زمینهساز جذب گروههای مختلف شده و به تدریج و در روند تکاملی به شکلگیری فرهنگ شهروندی، تثبیت نهادهای مدنی و تعمیق قلمرو عمومی کمک کنند. عرصه عمومی باید که با کار روشنفکران به محل بروز، ظهور و نمایش خردهفرهنگها بدل شود و با نقد مدل کنونی فرهنگ شهروندی، از میان آنها به مرور فرهنگ منعطف و همهپذیر شهری شکل گیرد.
آسیبشناسی فضاهای عمومی شهری حوزه عمومی «جایی» است که شهروندان فارغ از تفاوتها و تمایزات فرهنگی و اجتماعی و طبقاتی و... میتوانند در آن از طریق گفت و گو و تبادل تجربیات در امور روزمره و رفتارها و کنشها، بیاموزند و به دیگران بیاموزانند و در سرنوشت صنفی، سیاسی و اجتماعی خود مشارکت جویند. بر این اساس بهنظر میرسد که میتوان آسیبشناسی فضاهای عمومی شهری را از دو منظر مورد توجه قرار داد: آسیبشناسی کالبدی ـ فیزیکی فضاهای عمومی شهری از جنبه فیزیکی و کالبدی، در شهرسازی رسمی هیچگاه به فضاهای عمومی بهمثابه تبلور کالبدی عرصه یا قلمرو عمومی پرداخته نشده است. در حقیقت آنچه در این نوشتار از آن با عنوان « فضاهای عمومی شهری» یاد شده، در شهرسازی ما همواره جزو عوامل تبعی به شمار میآید که به دنبال هدف و مقصود دیگری پدید آمدهاند. یعنی فاعل آگاهی در ساخت این فضاها بهمثابه بخش مهمی از قلمرو عمومی، وجود نداشته است. پارکها و تفرجگاهها تنها برای تفرج شهروندان احداث میشوند. پیادهراهها و میدانها جنبه ترافیکی داشته و زایده ناگزیر سوارهروها (خیابانها) هستند. راستههای خرید ـ گردشی و بازارچهها و پاساژها مراکز تجاری هستند. اغذیهفروشیها و رستورانها خدمات پذیرایی شهری محسوب میشوند که قرار است مشتریان گرسنه را سیر کنند و نه آنکه سبب تجربهای نوظهور برای خانوادهای باشد که در حاشیه پیادهروهای ستارخان و ولیعصر امر خصوصی غذا خوردن را به تجربهای جدید در فضای عمومی بدل میکند. بنابراین فضاهای عمومی شهری «فاقد رسمیت» هستند، لذا نه تنها با طراحی از پیش اندیشیده شده احداث نشدهاند، بلکه با موانع متعددی نیز مواجه هستند. به سخن دیگر، فضاهای کنونی شهری ما بر اساس ضرورت شهرسازی مدرن پدید آمده و از طرف گروههای مختلف شهروندان ـ جوانان، زنان، مردان، روشنفکران، هنرمندان و... و بر پایه تجربه روزمره به عنوان فضای شهری تعریف و مورد استفاده قرار گرفتهاند. پیادهراههای تنگ و پوشیده از موانع خطرناک، پارکهای کوهستانی ناایمن و مخاطرهآمیز، خیابانها و میدانهای پرازدحام و آلوده، و حضور اتومبیل در تمام سوراخ سنبههای شهر که اصل اساسی آسایش شهروند را زایل میکند، بیانگر ناسازگاری کالبدی فضاهای شهری با عملکرد تحمیلی ـ و از سر ناگریزی ـ به آنها است. رویای شهر مدرن با رویای شهروندی توأم است. مهاجرتهای گسترده از نواحی توسعه نیافته به شهرها بیانگر رویای زندگی نوین در شهر بزرگ است. در پس مفهوم شهر و فضاهای شهری تصوری گنگ از مدرنیسم وجود دارد. وعده شهر، وعده شهروندی چیزی فراتر از آن است که امروزه شاهدش هستیم. تحلیلگران معاصر مدرنیته، شهر را به عنوان تنها محیطی که ارزشهای مدرنیته در آن محقق میشود، معرفی کردهاند. ولی آیا جز این است که شهرهای موجود، حداقل برای قشر وسیعی از مهاجرین به محل تجلی بیعدالتی و فقر و تبعیض بدل شده است؟ فضاها، از جمله و به ویژه فضاهای عمومی شهری، مکانهای ملموسی هستند که فعالانه بر زندگی ما اثر میگذارند. سازماندهی مجدد فضا (مثل تجدید ساخت محلات قدیمی، احداث فضاهای جدید شهری و...) مستقیماً بر شیوه زندگی و حتی نحوه نگرش ما از دنیا و دیگران تأثیر میگذارد. بنابراین میباید شهر و به ویژه فضاهای شهری با نظر و مشارکت شهروندان احداث شوند، که متأسفانه اصلاً چنین نیست. فضاهای شهری واجد ویژگیهایی چون سرزندگی، تحرک، تحول مدام، پیوستگی و گسستگی است. مهمتر اینکه همه گروههای اجتماعی میتوانند در این فضاها حضور یابند. لیکن وقتی در اساس و هنگام احداث این فضاها به عملکرد آن بهعنوان بخش مهمی از عرصه عمومی بیتوجهی میشود و مسئولین با حضور فیزیکی و امر و نهیهای پایانناپذیر امکان تجربه را از شهروندان، به ویژه جوانان، میگیرند، بدیهی است که فضاهای عمومی شهری به فضایی متفاوت و حتی مغایر با آنچه باید باشند، تبدیل میشوند. در شهرهای قدیم طبق عادتها و سنتها فضاها را متناسب با خواستههای مشترک سازمان میدادند، ولی در دوره کنونی تقریباً شهروندان هیچ نقشی در شکلگیری شهر و محله و حتی ساختمان مسکونی خود ندارند. در جامعه نامتجانس شهری، از یکسو خیل حاشیهنشینان محروم از حداقلهای خدمات شهری وجود دارد و در سوی دیگر، شهری با نشانهها، سمبلها، معماری و محصولاتی که توسط شبکههای جهانی تبلیغ و ترویج میشوند. در اینصورت فضاهای شهری به جای پیوستگی و تجانس نسبی با سرعت به سمت گسیختگی و چند پارگی پیش میتازد. در شهرها سبکهای مختلف زندگی، رفتارها و هنجارهای اجتماعی و سلیقهها و مدلهای مختلف و ویژگیهای قومی و غیره با هم میآمیزند. لذا فضاهای شهری که محل تجلی تمام این ویژگیهاست، باید به گونهای طراحی و احداث گردند که با برآیند ارتقاء یافته نیازهای کلیه گروههای سنی و جنسی، فرهنگی و اجتماعی و درآمدی سازگار باشد. در ساختمانسازی مدرن سرمایهگذاران و دلالان به سود خود میاندیشند و کسی به فکر نیازها و ویژگیهای فرهنگی و هویتی ساکنین نیست. در واقع مهمترین چالش در قلمرو خصوصی عدم انطباق کالبد و فضای داخلی ساختمان مسکونی با ویژگیهای فرهنگی و رفتاری ساکنین است. به این ترتیب چه در قلمرو عمومی و چه در قلمرو خصوصی، سبک بینالمللی مدرن، ویژگیهای بومی و فرهنگی، مصالح محلی، شرایط اجتماعی و نظم خانوادگی را به عنوان عناصر اساسی قلمرو خصوصی و عمومی نادیده میانگارد. فضاهای شهری بخش مهمی از قلمرو عمومی است که همانند پلی دنیاهای کوچک شهر، خردهفرهنگها، گروههای متفاوت اجتماعی، محلات و فضاها را به هم متصل میکنند با توجه به این نقش مهم است که درمییابیم فضاهای شهری موجود تا چه اندازه ناقص و نامتناسب احداث شدهاند. آسیبشناسی عملکردی، رفتاری و هنجاری فضاهای عمومی شهری حضور فعال همه گروههای اجتماعی و فرهنگی و درآمدی در فضاهای شهری و قلمرو عمومی مستلزم فراغت و آسایش خاطر شهروندان از تأمین نیازهای اقتصادی است. دشواری شرایط معیشتی زنان و مردانی که به شدت درگیر کار هستند و از حداقل اوقات فراغت نیز برای انجام کارهای عقب افتاده و یا کار دوم و سوم استفاده میکنند، و همچنین زنان شاغل که علاوه بر فعالیتهای اقتصادی باید امور خانواده را نیز سامان بخشند، نشان میدهند که چه مانع مهمی در راه حضور آزادانه و بیدغدغه آنها در فضاهای شهری وجود دارد. حاشیهنشینان و تهیدستان شهری علاوه بر عدم شناخت از فضاهای شهری، درگیر تثبیت حداقل حقوق شهروندی و تأمین اجتماعی هستند، و بدیهی است که نمیتوانند به اموری فراتر از حداقلهای معیشتی فکر کنند. بخش مهمی از دختران جوان و نوجوان علاوه بر محدودیتهای اعمال شده از سوی خانوادههای خود با مشکلات عدیده اجتماعی نیز مواجهاند. در میان جوانان بیکار، بدون هرگونه چشمانداز برای آینده بهتر پرخاشگری، نظم ستیزی و گرایش به اعتیاد و امور خلاف تقویت میشود. و سایر گروههای مشابه که در چنبره تأمین نیازهای اولیه اقتصادی گرفتار شدهاند، چگونه میتوانند به فعالیتهای آزادانه و خلاق و دلخواه در حوزه عمومی و فضاهای شهری فکر کنند و بپردازند. تصادفی بودن حضور شهروندان در فضاهای عمومی مانع از تکامل و ارتقاء تدریجی روابط و مناسبات عمومی میشود. هر چند که عامل تصادفی بودن رفتارها و برخوردها در زندگی یکنواخت و تکراری روزمره لذتبخش است، ولی جنبه منفی آن مانع از همبستگی و پایداری گروه و مناسبات میان آنها میشود. البته در این مورد میتوان به شکلگیری پاتوقهای خاص اشاره کرد. وضعیت گروههای اجتماعی، سنی و جنسی، پس از مدتی باعث باز تعریف فضاهای شهری به عنوان پاتوق گروههای خاص میشود. فضاهای عمومی شهری هر چند که به درستی امکان حضور شهروندان با فرهنگ و منشهای متفاوت را فراهم میکند، لیکن به دلیل ضعف فرهنگ عمومی و عدم دلبستگی مردم به این فضاها، بسیاری از فضاهای شهری تحت سیطره گروههای خود محور و پرخاشجوی درآمده و به این ترتیب ناایمن شمرده شده و خصوصیت عمومی بودن را از دست میدهند. در جامعه شهری معاصر به دلیل ضعف حقوق شهروندی و عدم مشارکت مردم در اداره و امور توسعه شهر، بسیاری از شهروندان تعلق خاطر چندانی به فضاهای شهری ندارند. و به همین دلیل به محض برخورد با ناهنجاریهای پیش آمده در این فضاها به راحتی آن را به گروههای آشوبگر واگذار کرده و به حریم خصوصی عقبنشینی میکنند. این وضعیت در کنار عدم همراهی مسئولین شهری با مردم، باعث از هم پاشیدن فضاهای شهری و تبدیل آن به پاتوق گروههای جامعه ستیز میشود. در برخی موارد نیز شهروندان برای تأمین امنیت در فضاهای عمومی خواهان حضور نیروهای انتظامی در این فضاها میشوند. در واقع برای کسب امنیت حاضر به گذشتن از حقوق اجتماعی خود میشوند. (گریز از آزادی ـ اریک فروم). تبلیغات درازمدت و دامنهدار، تصور شهروندان از فضای عمومی و قلمرو عمومی را به شدت تضعیف نموده است. بهطوری که بسیاری از شهروندان کلیه فضاها را به دو دسته «دولتی» و «خصوصی» تقسیمبندی میکنند و جایگاهی برای قلمرو عمومی و فضاهای عمومی شهری قایل نیستند. (تا چند سال پیش پارکهای شهری بهعنوان تنها فضای عمومی دارای حصار و دروازه و نگهبان و مأمور و ساعت کار بود). به این ترتیب بسیاری از خانوادهها برای حفظ امنیت اعضاء خانواده به حریم خصوصی پناه برده و برخلاف دیگر جوامع، به جای کشاندن امور خصوصی به عرصه عمومی اغلب فعالیتهای عمومی را به قلمرو خصوصی منتقل میکنند. وجود این دیدگاه باعث رها شدن فضاهای عمومی و در عوض گسترش قلمرو خصوصی، در شکل جدید آن، شده است. همانطور که «چادر» بهمثابه حریم خصوصی سنتی در فضای عمومی تعریف میشود، امروزه اتومبیل به حریم خصوصی مدرن افراد در بزرگراهها و خیابانها بدل شده است. حساسیت غیرعادی شهروندان به اتومبیل خود، پرتاب آشغال از اتومبیل به خیابان و جاده، درگیری با دیگران در صورت وقوع تصادف ساده و دلبستگی غیرعادی به اتومبیل شخصی و تزئینات عجیب و غریب آن را، در این چارچوب میتوان تحلیل کرد. به هر ترتیب، عواملی از جمله نگرش منفی دولتها، عدم رسمیت فضاهای شهری، مشکلات بهرهبرداری از فضاهای عمومی، عدم تعلق خاطر و احساس مالکیت جمعی شهروندان به فضاهای عمومی، تأکید بیش از پیش به حریم خصوصی و مهمتر از همه انتقال بسیاری از امور عمومی به فضاهای خصوصی و مشکلات معیشتی اکثریت شهروندان، باعث تضعیف فرهنگ شهروندی شده است. محدود شدن قلمرو عمومی، گسترش طایفهگرایی و قومگرایی در میان مهاجرین و در مقابل آن بیهویتی و تهرانیزه شدن بخش دیگر جامعه، عدم مطالبه حقوق شهروندی، بیتوجهی به امور شهر و شهروندی، روند شهرگرایی را تضعیف کرده است.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|