تاریخ انتشار: ۲۴ تیر ۱۳۸۸ • چاپ کنید    
گفت و گو با دیوید لوین، کاریکاتوریست

«صاحب نشریه، به راحتی آدم را حذف می‌کند»

نیک‌آهنگ کوثر
nikahang@radiozamaneh.com

کاریکاتور، هنر اغراق هوشمندانه شوخ‌طبعانه هر شکل است. کاریکاتور چهره، نوعی نبش قبر یک آدم زنده است. نوعی جن‌گیری مضحک است. کاریکاتوریست چهره باید بتواند روح فرد را در تصویری ساده بگنجاند.

ال هرشفیلد، کاریکاتوریست فقید آمریکایی می‌گفت که زمانی که یک کاریکاتور چهره به فرد شبیه‌تر از خودش به خودش باشد، کار هنرمند موفقیت آمیز بوده است.

در طول پنج قرن توسعه و پیشرفت هنر کاریکاتور، تک چهره‌هایی معیارها را بالاتر بردند و شاخص دوران خود شدند. اما کمتر کسی است که مثل دیوید لوین توانسته باشد در تمام این پنج قرن در صدر بنشیند.

جری رابینسون، کاریکاتوریست بزرگ آمریکایی به راحتی دیوید لوین را برترین برترین‌ها می‌خواند. فیلیپ بورک، یکی از برترین‌های کاریکاتور مدرن، لوین را بزرگ‌ترین کاریکاتوریست نیمه دوم قرن بیستم می‌داند و بسیاری دیگر فقط با حسرت در باره او صحبت می‌کنند.

چند ماه پیش، مجله ونیتی‌فر با این هنرمند ۸۳ ساله گفت و گو کرده بود. گفت و گویی که اشک خیلی‌ها را درآورد. لوین تدریجاً بینایی‌اش را از دست می‌داد. دستانش می‌لرزید. حقوقش ناگهان کاهش یافته بود و مجله «بررسی کتاب نیویورک» کاری به کار او نداشت.

Download it Here!

مدتی پیش با مدیر برنامه‌هایش تماس گرفتم تا وقت ملاقاتی از او بگیرم. خبری از تایید این وقت نشد تا وقتی که در موزه تاریخ طبیعی نیویورک پرسه می‌زدم و به من خبر دادند که لوین، در خانه‌اش در بروکلین منتظر من است. از کنار پارک مرکزی، در شلوغی بعد از ظهر تاکسی گرفتم و راهی بروکلین هایتس، منطقه‌ای گران قیمت و قدیمی در نزدیکی پل بروکلین شدم.

وقتی رسیدم، ضربان قلبم بالا رفت. ۱۹ سال منتظر این لحظه بودم. لوین زندگی یک دانشجوی زمین‌شناسی را ۱۹ سال پیش عوض کرده بود. این دانشجوی زمین‌شناسی بعد از خریدن مجموعه آثار لوین، بخت خود را در کاریکاتور آزمود و اندک اندک وارد عالم طنز ترسیمی شد. به «گل آقا» پیوست و سال‌ها بعد، ده‌ها مقاله و یادداشت در‌باره هنر لوین در مطبوعات ایران نوشت. این جوان سابق حالا روبه‌روی لوین ایستاده بود.

با آن‌که کارهای لوین را دوست داشتم، اما هیچ‌گاه نخواستم از او کپی کنم. گرچه کپی‌برداری یکی از رسوم یادگیری است، اما بیشتر دوست داشتم حس درونی کارهایش را درک کنم تا فرم‌هایش را تکرار.

به لوین گفتم که چقدر در زندگی‌ام تأثیر داشته و چگونه از طراح نشریه‌ای دانشجویی به یک کارتونیست دردسرساز مطبوعاتی تبدیل شدم که باعث شد حوزه علمیه قم در اعتراض به یک کارتون سه روز تعطیل شود و جان خودم هم به خطر بیافتد.

لوین از روزگار پیشین برایم گفت، از روزی که می‌خواست به استخدام نشریه تازه تأسیس بررسی کتاب نیویورک در آید. به مدیر نشریه گفته بود که کمونیست بوده. در دهه‌های پنجاه و شصت، کمونیست‌ها در لیست سیاه نشریات و محیط‌های هنری بودند.

اما لوین می‌خواست مطمئن شود که جایی کار می‌کند که به عقیده‌اش احترام می‌گذارند و کاری به کار نگاه سیاسی‌اش ندارند. او از کسانی بود که مرگ روزنبرگ‌ها در دهه پنجاه و جریان مک‌کارتیسم نگاه او را به ساختار حذفی دولت وقت منفی‌تر کرده بود.


دیوید لوین

از لوین پرسیدم آیا می‌داند چند کاریکاتور در تمام عمرش کشیده است؟

یک متخصص آرشیو به من گفته که بین شش تا هشت هزار کاریکاتور کشیده‌ام، ولی خودم دو تا سه هزار از کاریکاتورهایم را در اختیار دارم. دلیلش هم این است که وقتی وارد این حرفه شدم، سردبیران احساس می‌کردند که می‌توانند طرح‌ها را داشته باشند، به همین دلیل تعداد کمی از کارهایم اینجا هستند.

یکی از نکات شاخص تکنیکی کار شما، هاشورهایتان است. این هاشورها چگونه به کمک‌تان آمده تا شخصیت افراد را عیان کنید؟

بگذار یک نکته را در‌باره هاشورهایم بگویم. هاشور امکان ایجاد تونالیته‌های مختلف را به من می‌دهد، اما چیزی که حالم را اندکی می‌گیرد، هنگام کشیدن کسانی است که موهای تیره دارند! باید ساعت‌ها هاشور بزنم! و هنگام هاشور زدن، اگر خطایی بکنم، محو کردن و پاک کردن هاشورها از کاغذ بسیار دشوار است.

ولی وقتی آدم‌های بلوند را می‌کشم کارم راحت است! اما سنت کاریکاتور کشیدن خود زیبایی‌های خاص خودش را دارد و باعث می‌شود مسیرهای جدیدی را تجربه کنی. من به این فکر کرده‌ام که کاریکاتور را با رنگ و روغن هم تجربه کنم، ولی اندکی برایم سخت است.

چه شد که این گوشه دور از شلوغی منهتن را برای کار انتخاب کردید؟ در منزل خودتان؟

هیچ‌وقت نزدیک به کل جماعت ناشر و همکاران بخش‌های گرافیک و مهمانی‌های جورواجور نشریات نبودم، من در بروکلین بودم که با منهتن فاصله دارد، که به خاطر نوع ترکیب جمعیتی و طبقه کارگری‌اش، تفاوت بزرگی با منهتن از نقطه نظر سیاسی هم دارد و این چیزی بود که واقعاً به آن احتیاج داشتم.

شما یک کمونیست بودید، فضا برای یک کمونیست که غیر خودی و بیگانه هم فرض می‌شد در دهه پنجاه یا شصت چگونه بود؟

فضای وحشتناکی بود. به‌خصوص برای بازیگران سینما و تئاتر. من خیلی‌ها را می‌شناختم که در این محله در حوزه‌های فیلم‌سازی فعال بودند، ولی به همدیگر عمداً محل نمی‌گذاشتند. یعنی سعی می‌کردند همدیگر را نادیده بگیرند.


از آثار دیوید لوین / منبع

لوین برایم گفت چه احساسی نسبت به اعدام روزنبرگ‌ها داشت که جزو کمونیست‌های شاخص دهه پنجاه بودند و همیشه خود را همسو با آن‌ها می‌دانسته. در فضای آن زمان، ادامه کار به عنوان یک کمونیست بسیار سخت بوده اما شاید همین فاصله‌ای که لوین از دفتر نشریات می‌گرفته، عاملی بوده که کسی کاری به کارش نداشته باشد.

چند ماه پیش مجله ونیتی فر گزارشی در مورد شما منتشر کرد که نشان از قطع همکاری‌تان با مجله بررسی کتاب نیویورک داشت. علت این قطع همکاری چه بود؟

نمی‌توانم یک خط بکشم بدون آن‌که انتهای خط از کنترلم خارج نشود. طبیعت راه خودش را برای سخت‌تر کردن کار دارد. من نمی‌توانم نقاط مورد نظرم را پیدا کنم، نمی‌توانم خطوط محکمی را که لازم دارم بکشم.

لوین به خاطر کم سو شدن چشمانش و از کار افتادگی نسبی دستش دیگر نمی‌تواند در مقیاس کوچک کار کند و این روزها هر از گاهی با گروهی از دوستان در استودیوی خانگی‌اش نقاشی‌های رنگ و روغن می‌کشد، که البته باز هم مطمئن نیست تا کی می‌تواند این روند را ادامه دهد. او ادامه می‌دهد:

گاهی به نقطه‌ای می‌رسی که به سادگی می‌گویی، من نمی‌توانم!‌

خیلی‌ها فکر می‌کردند که لوین به خاطر نگاه چپ، می‌تواند با دموکرات‌ها نزدیک‌تر باشد، اما بعضی از خانواده‌های معروف دموکرات میانه خوبی با او نداشتند، از جمله کندی‌ها:

کندی‌ها توسط مردم تبدیل به بت شده بودند. جان اف کندی فقط یک آدم با یک کپه مو روی سرش بود. او کار خاصی نکرد، عملاً فرصت نکرد کاری کند. در خانواده کندی، همه هوای همدیگر را دارند. من آن سال‌ها کاریکاتوری از رابرت کندی کشیده بودم که تردیدش نسبت به ورود به رقابت‌های ریاست جمهوری را نشان داده بودم.

کندی‌ها از کار من خوششان نیامده بود. اتل کندی، خواهر رابرت یکی از دوستانم که بعضی از کاریکاتورهایم از اعضای خانواده را داشت را به نحوی دوستانه تهدید کرده بود که باید آن کاریکاتورها را دور بیاندازد.

خانواده کندی یک تورنمنت تنیس برگزار می‌کردند که حرفه‌ای‌ها و آماتورهایی مثل من به آن راه می‌یافتند، اما هیچ‌گاه از من دعوت نشد. از یکی از دوستان مشترک پرسیدم که چرا مرا به این رقابت‌ها راه نمی‌دهند، او تلاش زیادی کرد اما نهایتاً با مخالفت و خشم اتل کندی روبه‌رو شد.


از آثار دیوید لوین / منبع

این سوال همیشه مطرح بوده که آیا دیوید لوین سانسور هم شده است؟

یک مسأله با نیویورکر داشتم، از من خواسته شده بود که طرحی برای این مجله در‌باره مذاکره محمود عباس و شارون بکشم. مدتی بعد یک پیام از مدیر هنری آنجا دریافت کردم که پیشنهاد می‌کرد گروهی سیاه‌پوش با نقاب پشت سر محمود عباس بکشم که دارند تیراندازی هوایی می‌کنند.

گفتم ایرادی ندارد، و این آدم‌ها را کشیدم، اما در سوی دیگر شارون را کشیدم که بمب دستش بود. ولی آن‌ها بمب‌ها را برداشتند. چون مدیر هنری نیویورکر، طرفدار اسرائیل بود. ایرادی هم ندارد، اما باید می‌گذاشت کار منصفانه بماند. اگر قرار است از یک طرف انتقاد کنی، باید بتوانی طرف دیگر را هم نقد کنی. ولی در این کشور وضع اینچنین نیست.

وقتی مدیر هنری نیویورکر از من خواست که بمب‌ها را بردارم، گفتم این‌ها بمب‌های کارتونی هستند. من حتی مثل گویا، نقاش اسپانیایی فضای خون و خونریزی را نمایش ندادم، کاری کردم در مقیاس طنز ترسیمی...

هیچ‌وقت باورم نمی‌شد که کار دیوید لوین سانسور شود!

این بر می‌گردد به این‌که چه کسی صاحب نشریه باشد. او قدرت دارد و چیزی را منتشر می‌کند که می‌خواهد، آن‌ها به همین راحتی تو را حذف می‌کنند. من قدرتی را که مردم خیال می‌کنند ندارم! مردم فقط طرح‌ها و نقاشی‌ها و چاپ مجدد آثار را می‌بینند.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

welldone!
thnx:)

-- بدون نام ، Jul 15, 2009

عالی بود نيکان. من مدت ها مجموعه طرح های لوين را که از چهره نويسندگان معروف کشيده بود در خانه داشتم و هنوز برای از دست دادن آنها غصه می خورم. طرح های او از برشت، داستايوفسکی، چخوف، همينگوی و نيچه را خيلی دوست داشتم و دارم.

-- پرويز جاهد ، Jul 15, 2009

خسته نباشی و پاینده باشی،نیک آهنگ گرامی.
مرسی برای زخمتی که میکشی و صد البته که پرباره.

-- حمید ، Jul 16, 2009

نیکان عزیز
مصاحبه با شخصی مثل لوین لذتبخش است.تبریک میگویم به دوست عزیزم نیکان برای این مصاحبه که تاریخی میشود.
دوستار تو
محمود معراجی

-- mmeraji@yahoo.ca ، Jul 16, 2009

Doost e na dide, Nik e Aziz ,
Az sal ha pish, shayad 19 sal, vaghti yek setoon e AMOOZASH e karikatour ke zaheran Tarjome bood mara ba to Ashena kard. Onrooz kheyli baram Aziz va Ghabel e ehteram shodi, dar jarayane H.D va conflict e shoma rastesh azet ranjidam ke chera ba kutule ha dargir mishi....!
Emrooz be to eftekhar mikonam Be !HEZARAN dalil va az jomle mavaze e dorostet . In karet AALI bood , interview ba KHODAY e tarahi ye CARICATURe Damet garm

Bahman

-- Bahman ، Jul 21, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)