تاریخ انتشار: ۲۱ شهریور ۱۳۸۷ • چاپ کنید    
میان گذشته و آینده ـ سخن مترجم و بخش یکم مقدمه

کتاب جدید رادیو زمانه: میان گذشته و آینده

هانا آرنت
برگردان: سعید مقدم

از این هفته رادیو زمانه، ترجمه‌ی بخشی از کتاب میان گذشته و آینده، هشت تمرین در اندیشه‌ی سیاسی1 نوشته‌ی اندیشمند آلمانی هانا آرنت را در ۳۳ بخش منتشر می‌کند.
این کتاب شامل یک مقدمه و هشت فصل است. در هفته‌ی یکم، یادداشت مترجم و بخش یکم مقدمه می‌آید. هر فصل شامل چهار یا پنج بخش است و برای این‌که به انسجام مطلب لطمه وارد نشود، هر هفته، یک بخش کامل، صرف نظر از کوتاهی یا بلندی آن، منتشر خواهد شد.

در پایان، همه‌ی بخش‌های منتشرشده در آرشیو رادیو زمانه گذاشته خواهد شد. حق چاپ دیجیتالی این ترجمه برای رادیو زمانه محفوظ است. امتیاز چاپ کاغذی ترجمه‌ی فارسی «میان گذشته و آینده» به‌طور انحصاری در اختیار نشر «اختران» در ایران است.

***

یادداشت مترجم

هانا آرنت2 در سال ۱۹۰۶ در ليندن واقع در نزديكى شهر هانوفر آلمان، در خانواده‌‌اى يهودى-آلمانی به دنیا آمد. پس از به پايان رساندن دوره‌ى متوسطه، در دانشگاه ماربورگ3 به تحصيل فلسفه، الهیات و زبان يونانى پرداخت. در همين دوران بود كه با مارتين هايدگر، استاد فلسفه‌ى خود، رابطه‌ی نزدیک و عاشقانه‌‌ای برقرار کرد. این رابطه به‌سبب متاهل بودن هايدگر قطع شد و هانا در سال ۱۹۲۶، براى آماده‌سازى پایان‌نامه‌ى دكتراى خود به هايدلبرگ4، نزد روان‌شناس و فيلسوف اگزیستانسیالیست مشهور آلمانى كارل ياسپرس رفت و رساله‌ی خود را با عنوان «مفهوم عشق نزد آگوستين قدیس»، نزد او به پایان برد. اما به‌خاطر تبار یهودی خود، اجازه‌ی تدریس در دانشگاه را نیافت.

در سال ۱۹۲۹، با نخستين همسر خود (که هشت سال بعد، ۱۹۳۷، از او جدا شد) فیلسوف آلمانی، گونتر اشترن5 که بعدها نام خود را به آندرس6 تغییر داد، ازدواج کرد و با او به برلين رفت. هنگام به‌قدرت رسیدن نازیست‌ها در آلمان، در اوت ۱۹۳۳، هانا آرنت مشغول تحقیق درباره‌ی ریشه‌های یهودستیزی بود. به‌همین خاطر یکی از اولین روشنفکران یهودی بود که تحت پیگرد و آزار گشتاپو قرار گرفت و مجبور شد به پاريس بگریزد. در مدتی که در فرانسه بود، با والتر بنیامین7 منتقد ادبی و فیلسوف مارکسیست آشنا شد.

در سال ۱۹۴۰، با هانریش بلوشر8، شاعر و فیلسوف مارکسیست آلمانی، ازدواج کرد و با اشغال فرانسه توسط نازیست‌ها، در سال ۱۹۴۱، به‌همراه همسرش به آمريكا گریخت. در آمريكا، مدتی در «انجمن‌ يهودیان آلمانی» فعاليت مى‌كرد، اما پس از مدت کوتاهی، این قبیل فعالیت‌ها را کنار گذاشت و وقت خود را وقف نویسندگی کرد. بعد از جنگ جهانی دوم، به آلمان بازگشت و در جریان بازپرسی از هایدگر به‌‌اتهام عضویت وی در حزب نازی، به نفع او شهادت داد. در سال‌های پس از جنگ، رابطه‌ی دوستانه‌ای با یاسپرس و همسرش برقرار کرد. در سال ۱۹۵۰، شهروند ایالات متحده آمریکا شد و از آن پس، در دانشگاه‌های کالیفرنیا، برکلی، پرینستون، ییل و شیکاگو به تدریس فلسفه پرداخت. در سال ۱۹۵۹، به مقام اولین استاد تمام‌وقت زن در دانشگاه پرینستون منصوب شد. هانا آرنت در سال ۱۹۷۵، در سن ۶۹سالگی، درگذشت.

هانا آرنت، عنوان «فیلسوف» را نمی‌‌پسندید و ترجیح می‌‌داد او را «نظریه‌‌پردازی سیاسی» بشناسند. او به‌طورکلی به‌عنوان «منتقد فلسفه‌ی‌ سیاسی غرب» مشهور بود و اکثر آثار مهم خود را در شرح و تحلیل رخدادهای تاریخ معاصر، چون جنگ جهانی دوم و ظهور حکومت‌های توتالیتر در به‌ویژه آلمان و شوروی، نوشته است. بنا به درک آرنت، برآمدن حکومت‌های توتالیتر با مفاهیمِ پیشین در فلسفه‌ی سیاسی، فهم‌پذیر نیست. از این رو، نظریه‌‌ای بنیادی را درباره‌ی توتالیتاریسم پیشنهاد کرد و توتالیتاریسم را گونه‌ی تازه‌‌ای از حکومت توصیف کرد که با انواع مشابهِ دیگر، یعنی حکومت‌های استبدادی و اقتدارگرا، تفاوت دارد. مهمترین آثار آرنت به فهم ماهیت قدرت و کارکردهای آن، تحلیل خشونت و انقلاب می‌پردازند؛ بنابراین طبیعی است که بیش از سه دهه پس از مرگ او، نظریه‌هایش برای فهم آنچه در جهان امروز می‌ گذرد، اهمیت داشته باشد.

آثار

اولین اثر مهم آرنت با عنوان ریشه‌های توتالیتاریسم9 در سال ۱۹۵۱منتشر شد. وی در این کتاب، ضمن تحلیل نظام‌های توتالیتر، هشدار می‌‌دهد که توتالیتاریسم با از میان رفتن آلمان نازی یا شوروی استالینیستی، نابود نمی‌‌شود، زیرا تا زمانی که انسان برای «ساختن تاریخ» خشونت بهکار می‌برد، به رشد جنبش‌ها و نظام‌های توتالیتر کمک می‌رساند. کتاب مهم دیگر آرنت موقعیت بشری10 نام دارد که وی در آن، میان فعالیت‌های عمل، کار و کنش تمایز قائل می‌شود و نظریه‌ی خود را درمورد کنش سیاسی بسط می‌دهد. ابتذال شر11 (۱۹۶۳) اثر مهم دیگر آرنت است. این کتاب که ابتدا بهصورت گزارشی از دادگاه آیشمن در اسرائیل برای نشریهی نیویورکر منتشر شد به تشریح شخصیت آدولف آیشمن، یکی از رهبران نازی، می‌پردازد که در جریان جنگ جهانی دوم، مسؤل فرستادن یهودیان به کوره‌های آدم‌سوزی بود.

هانا این نظر را مطرح می‌کند که آیا شرارت پدیده‌ای است رادیکال و غیرعادی؟ یا به‌طور کلی عملکرد معمولی این گرایش مردم عادی است که فرمان‌های بالادستان را بدون اندیشیدن اجرا می‌کنند؟ او شیوه‌ی برگزاری دادگاه و همچنین رفتار برخی رهبران یهود در دوران هولوکاست را نیز مورد انتقاد قرار می‌دهد. این امر باعث شد که اکثریت جامعه‌ی یهودیان بهشدت از او رنجیدند و او را به‌خاطر سردی و نشان ندادن همدردی کافی با قربانیان هولوکاست سرزنش کردند. دو اثر مهم دیگر آرنت انقلاب12 (۱۹۶۲) و خشونت13 (۱۹۷۰) نام دارند. وی در این کتاب‌ها توضیح می‌دهد که برای فعالان سیاسی راست و چپ، هم انقلابیان و هم آنان که عمر خود را برای جلوگیری از انقلاب هدر می‌دهند، خشونت بسیار عادی و آسان توجیه می‌شود، اما در حقیقت بیشتر کسانی که از کاربرد خشونت رنج می‌برند مردم عادی‌اند. آرنت میان «خشونت» و «قدرت» تمایز قائل می‌شود و می‌گوید، کاربرد خشونت نشانه‌ی داشتن قدرت نیست، بلکه نشانه‌ی ضعف است. کاربرد خشونت زمانی ضرورت می‌یابد که سیاست از بین رفته و بی‌معنا شده باشد. هنگامی که خشونت نهادینه می‌شود، قلمرو سیاست ماهیت سیاسی خود را از دست می‌‌دهد، زیرا سیاست در میدان همگانی قوام می‌یابد و میدان همگانی به ارتباط متقابل شهروندان وابسته است و شرط ارتباط متقابل و برابر میان انسان‌ها، امنیت عاری از خشونت است.

برای دیدن فهرست کامل آثار هانا آرنت به سایت کتابخانه‌ی کالج َبرد دانشگاه تورونتو با این نشانی اینترنتی مراجعه کنید: http://www.bard.edu/arendtcollection

آنچه از هانا آرنت به فارسی ترجمه شده است:
خشونت؛ ترجمه‌ی عزت‌الله فولادوند، نشر خوارزمی‌‫، ۱۳۵۹.

ان‍ق‍لاب‌‌؛ ت‍رج‍م‍ه‌‌ی ع‍زت‌ال‍ل‍ه‌ ف‍ولادون‍د، نشر خ‍وارزم‍ی‌، ۱۳۶۱.

ت‍وت‍ال‍ی‍ت‍اری‍س‍م‌؛ ت‍رج‍م‍ه‌‌ی م‍ح‍س‍ن‌ ث‍لاث‍ی،‌ نشر ج‍اوی‍دان‌، ۱۳۶۳.

ان‍ق‍لاب‌ م‍ج‍ارس‍ت‍ان‌: ام‍پ‍ری‍ال‍ی‍س‍م‌ ت‍وت‍ال‍ی‍ت‍ر؛ ترجمه‌ی‌ ک‍ی‍وم‍رث‌ خ‍واج‍وی‍ه‍ا نشر روش‍ن‍گ‍ران‌، ۱۳۶۶.

ف‍ل‍س‍ف‍ه‌ی‌ اگ‍زی‍س‍ت‍ان‍س‌ چ‍ی‍س‍ت‌؟ ت‍رج‍م‍ه‌ی‌ م‍ه‍دی‌ اس‍ت‍ع‍دادی‌ ش‍اد، ن‍ش‍ر ب‍اران سوئد‌، ۱۳۷۳.

ان‍دی‍ش‍ی‍دن‌ و ملاح‍ظات‌ اخ‍لاق‍ی‌‌؛ ت‍رج‍م‍ه‌ی‌ ع‍ب‍اس‌ ب‍اق‍ری‌، نشر ن‍ش‍ر ن‍ی‌، ۱۳۸۳.

کتابی که اکنون ترجمه‌ی آن را می‌خوانید، شامل هشت رساله یا به‌قول خود نویسنده، تمرین است در اندیشه‌ی سیاسی. این رساله‌‌ها اولین بار در سال ۱۹۶۱به شکل کتاب منتشر شد و در سال ۱۹۶۴با اضافاتی به صورت حاضر انتشار یافت و به چند زبان دیگر ترجمه شد. از آن پس، چاپ‌های دیگری از این کتاب منتشر شده است، آخرین چاپ توسط انتشارات پنگوئن در سال ۲۰۰۶صورت گرفت که برای این ترجمه مورد استفاده قرار گرفته است. این فصول خود بهاندازه‌ی کافی روشن‌اند و نیازی نیست من در اینجا توضیحی بدهم، جز این که واژه‌هایی که نویسنده در متن اصلی با الفبای یونانی نوشته است من با حروف لاتین نوشته‌ام. پانوشت‌هایی که با عدد مشخص شده، توضیحات و مراجع نویسنده است. آن‌چه با علامت (*) مشخص شده توضیح مترجم است.

▪ ▪ ▪

میان گذشته و آینده - هشت تمرین در اندیشه‌ی ‌سیاسی
نوشته‌ی: هانا آرنت - ترجمه‌ی: سعید مقدم

مقدمه
شکافِ میان گذشته و آینده (بخش یک)

«میراث ما با هیچ وصیت‌نامه‌ای به ما واگذار نشده است.»14 این شاید عجیب‌ترین گزین‌گویی15 میان گزین‌گویی‌های به طور عجیب ناپیوسته‌ی رنه شار16، شاعر و نویسنده‌ی فرانسوی، باشد که در آنها جوهر این امر را به نحوی فشرده بیان کرده است که چهار سال جنبش مقاومت برای نسلی تمام از نویسندگان و اهل ادب اروپا چه معنایی می‌یافت17. سقوط فرانسه، که برای آنان حادثه‌ای کاملاً غیرمنتظره بود، صحنه‌ی سیاسی کشورشان را در مدتِ یک روز خالی کرده و آن را به مشتی دلقکِ فرومایه‌ی آلت دست یا ابله واگذار کرده بود.

کسانی که هرگز حتی به مخیله‌شان خطور نکرده بود که در امور رسمی «جمهوری سوم» شرکت کنند، گویی به کمک نیروی خلأ، به سیاست کشیده شدند. به این ترتیب، بدون پیش‌آگاهی و احتمالاً برخلاف خواست آگاهانه‌شان، خواهی نخواهی، فضای عمومی‌ای را تشکیل دادند که تمام امور مربوط به کارهای کشور بدون طی هیچ‌گونه روند رسمی، و پنهان از چشم دوست و دشمن، در حرف و در عمل، حل و فصل می‌شد.

دیری نپایید که اوضاع تغییر کرد. بعد از چند سال، اهل ادب از آنچه در آغاز «باری» بر دوش خود تلقی می‌کردند رها شدند و دوباره به میان امور شخصی ‌خویش پرتاب شدند؛ اموری که اکنون به نظرشان بی‌اهمیت و بی‌ربط می‌رسید و بار دیگر از «دنیای واقعیت» با «پیچیدگی اندوهبار»18 زندگی خصوصی‌ای که بر گِرد چیزی جز خود نمی‌گردد، جدا شدند. آنان از «بازگشت به نقطه‌ی آغاز، به بی‌مایه‌ترین رفتار [خود]» سرباز زدند؛ زیرا تنها می‌توانستند به نزاع پوچِ قدیمی ایدئولوژی‌های متخاصم بازگردند که پس از شکست دشمن مشترک، صحنه‌ی سیاسی را اشغال کرده بود.

رفقای هم‌پیمان سابق به‌صورت محفل‌های بی‌شماری درآمدند که حتی از گروه و دسته هم کوچکتر بودند، و در مجادلات و توطئه‌های بی‌پایان جنگی تبلیغاتی درگیر شدند. آنچه شار، زمانی که مبارزه‌ی واقعی هنوز ادامه داشت، پیش‌بینی کرده و به‌روشنی درک کرده بود، به وقوع پیوسته بود: «اگر زنده بمانم، می‌دانم که باید از رایحه‌ی این سال‌های تعیین‌کننده جدا شوم و گنجینه‌ام را با سکوت رد (نه سرکوب) کنم.»

این گنجینه چه بود؟ آن‌طور که خود آنها آن را می‌فهمیدند، مرکب بود از دو پاره که باهم ارتباط درونی داشتند: آنها دریافته بودند: آن که «به مقاومت پیوسته، خود را بازیافته است»، که به «بدون برنامه و در نارضایتی عریان در جستجوی خود بودن» پایان داده است، که دیگر به «عدم اخلاص» خود، به این که «بازیگر مشکوکِ بهانه‌گیر زندگی است» مظنون نیست، که توانایی و استطاعتِ «عریان رفتن» را داراست.

آنها در این عریانی‌ای که همه‌ی صورتک‌ها را پس می‌زد ـ چه آنها که جامعه برای اعضایش مقرر داشته بود و چه آنها که فرد در واکنش روانی علیه جامعه برای خود ساخته بود ـ برای اولین بار در زندگی با خیالِ آزادی روبرو شدند. نه به این سبب که علیه حکومت استبدادی به پا خاسته بودند (همه‌ی سربازان ارتش‌های متفقین هم همین کار را کرده بودند)، بلکه به این دلیل که «مبارزه‌طلب» شده بودند، خود، ابتکار عمل را به دست گرفته بودند، و به این ترتیب، بدون این که خودشان درک کنند یا متوجه آن شوند، فضایی عمومی میان خود ساخته بودند که آزادی می‌توانست در آن ظاهر شود. «هر بار که باهم غذا می‌خوریم، آزادی دعوت می‌شود سر میز بنشیند. صندلی خالی می‌ماند، اما میز برایش چیده شده است.»

افراد جنبش مقاومت اروپا در جنگ جهانی دوم نه اولین کسانی بودند که گنجینه‌ی خود را از دست دادند و نه آخرین کسان. تاریخ انقلاب ـ از تابستان ۱۷۷۶در فلادلفیا و تابستان ۱۷۸۹در پاریس تا پاییز ۱۹۵۶در بوداپست ـ که به‌لحاظ سیاسی درونی‌ترین جوهر داستان دوران مدرن را بیان می‌کند، می‌تواند به‌شکل نوعی تمثیل تعریف شود، همچون افسانه‌ای درباره‌ی گنجینه‌ای کهن که در موقعیت‌های کاملاً گوناگون به‌طور غیرمنتظره و ناگهانی پدیدار می‌گردد و در شرایط رازآمیز متفاوتی، گویی سرابی19 بوده است، دوباره ناپدید می‌شود.

در حقیقت، بر پایه‌ی دلایل محکم، می‌توان باور داشت که این گنجینه هرگز واقعیت نداشته، بلکه همواره سراب بوده است، که نه با چیزی واقعی بلکه با گونه‌ای خیال سر و کار داشته‌ایم، و قوی‌ترین دلیل این که این گنجینه تا کنون بی‌نام باقی مانده است. آیا چیزی، نه در فضای بیرونی بلکه در این جهان و در میان امور بشری در زمین، وجود دارد که بدون نام باشد؟ به‌نظر می‌رسد اسب‌های تک‌شاخ و پری‌های دریایی از گنجینه‌ی از دست رفته‌ی انقلاب‌ها واقعی‌ترند.

با این‌همه، اگر توجه‌مان را به آغاز این عصر، به‌ویژه به دهه‌های پیش از آغاز آن، معطوف کنیم، با شگفتی درخواهیم یافت که این گنجینه در هر دو سوی اقیانوس اطلس دارای نام بوده است؛ نامی که مدت‌ها پیش ـ انسان وسوسه می‌شود بگوید ـ حتی پیش از این که گنجینه از دست برود، ناپدید شد. این نام در آمریکا، عبارت بود از «سعادت همگانی» با تأکید بر «فضیلت» و «افتخار». و برای ما، درکِ معادل فرانسوی آن، «آزادی همگانی»، به‌هیچ وجه ساده‌تر نیست. دشواری فهم آن برای ما این است که در هر دو مورد، بر واژه‌ی «همگانی» تأکید می‌شد.

به‌هر تقدیر، هنگامی که نویسنده می‌گوید میراث ما بدون وصیت‌نامه به ما واگذار شده است، به بی‌نام بودن این گنجینه اشاره می‌کند. وصیت‌نامه درباره‌ی حق مشروع مورث سخن می‌گوید و نیتی را درمورد دارایی‌های گذشته بیان می‌کند. به‌نظر می‌رسد بدون وصیت‌نامه، یا اگر بخواهیم تمثیل را بازبشکافیم، بدون سنت ـ که انتخاب می‌کند و نام می‌دهد، که واگذار می‌کند و نگه‌می‌دارد، که مشخص می‌کند گنجینه‌ها کجایند و ارزششان چیست ـ در گذر زمان، تداومی با نیت و اراده وجود ندارد و بنابراین از دیدگاه بشری نه گذشته‌ای وجود دارد و نه آینده‌ای، تنها تغییرات ابدی جهان و دوره‌های بیولوژیک موجودات زنده در آن، وجود دارند.

به‌این سبب، گنجینه به دلیل شرایط تاریخی و نکبتِ واقعیت از دست نرفت، بلکه از دست رفتن آن به این علت بود که هیچ سنتی نمود و واقعیت آن را پیش‌بینی نکرده بود، به این علت که وصیتی آن را به آینده واگذار نکرده بود. به‌هرحال، شاید از دست دادن گنجینه، باتوجه به واقعیت‌های سیاسی، اجتناب‌ناپذیر بود؛ اما فراموشی و ضعف حافظه‌ای آن را تکمیل کرد، که نه تنها میراث‌داران بلکه بازیگران و شاهدان، کسانی که لحظه‌ای گذرا گنجینه را در کف گرفته بودند، به‌طور خلاصه، خود زندگان دچار آن شده بودند. یادآوری که تنها شکل ـ گرچه یکی از مهمترین اشکال ـ اندیشه است، خارج از چهارچوبِ از پیش تعیین‌شده‌ی اشاره‌ها ناتوان است، و ذهن انسان تنها در موارد بسیار نادر قادر است چیزی را حفظ کند که کلاً فاقد ارتباط با مضمون و متن است.

به‌این ترتیب، اولین کسانی که نتوانستند خاطره‌ی گنجینه را حفظ کنند، دقیقاً آنهایی بودند که آن را در تملک داشتند و آن را چنان عجیب یافتند که حتی نمی‌دانستند باید چه نامی بر آن بگذارند. در آن زمان، این موضوع برایشان اهمیتی نداشت؛ گرچه گنجینه‌شان را نمی‌شناختند، ولی به‌خوبی می‌دانستند که معنای آن‌چه می‌کنند چیست و می‌دانستند که فراسوی پیروزی و شکست است: «عملی که برای زندگان معنا دارد، تنها برای مردگان ارزش دارد و تنها در اذهان کسانی که آن را به ارث می‌برند و مورد پرسش قرار می‌دهند، به فرجام می‌رسد.» تراژدی زمانی آغاز نشد که رهایی کشور، تقریباً خود‌به‌خود، جزیره‌های پنهان آزادی را، که به‌هرحال محکوم به شکست بودند، ویران کرد، بلکه هنگامی آغاز گشت که معلوم شد کسی وجود ندارد که آن را به ارث ببرد و مورد پرسش قرار دهد، درباره‌ی آن بیندیشد و آن را به خاطر بسپارد.

موضوع این است که هر عمل انجام‌شده باید در واقع در اذهان کسانی که قرار است داستان را تعریف کنند و معنای آن را انتقال دهند، دارای «فرجام» باشد. اما این «فرجام» از دست آنها بیرون لغزید؛ و بدون این فرجامِ فکریِ بعد از عمل، بدون روشنی بیانی که با یادآوری تکمیل می‌شود، به‌وضوح داستانی باقی نماند که نقل شود.

Share/Save/Bookmark

پانوشت‌ها:

1- Between Past and Future: Eight exercises in political thought
2- Hannah Arendt
3- Marburg
4- Heidelberg
5- Günther Stern
6- Günther Anders
7- Walter Benjamin
8- Heinrich Blücher
9- The Origins of Totalitarianism
10- The Human Condition
11- Eichmann in Jerusalem: A Report on the Banality of Evil
12- On Revolution
13- On Violence
14- Notre heritage n'est precede d'aucun testament
15- aphorism
16- Rene Char


۱۷- برای این نقل قول و نقل قول‌های بعدی نگاه کنید به:

Rene Char, Feuillets d’Hypnos, Paris, 1946.


این گزین‌گویی‌ها در آخرین سال مقاومت از ۱۹۴۳تا ۱۹۴۴نوشته شده‌اند، و در مجموعه‌ی Espoir که آلبر کامو آن را ویرایش کرده بود منتشر شدند. این گزین‌گویی‌‌ها همراه قطعات دیگر به زبان انگلیسی در مجموعه‌ی زیر انتشار یافته‌اند:

Hypnos Waking; Poems and Prose, New York, 1956.


18- épaisseur triste
19- fata morgana

نظرهای خوانندگان

به اين می‌گويند يک کار ماندنی و ستودنی. من فکر می‌‌کنم جای اين کتاب بيشتر در صفحه‌ی انديشه باشد تا اين‌جا. هر چند به هر حال این‌جا هم جای مهمی دارد. خوب است زمانه به جای کارهای فعلی انديشمندان مطرح و برجسته را بی‌واسطه و با زبان خودشان، در حد امکان، به مخاطب عرضه کند تا اين‌که روايت‌های رنگ پريده، محرف و معيوب را از سخنان آن‌ها به مخاطب بدهد. ترجمه هر چند کار دشواری است و احتمال خطا در آن هست؛ اما احتمال اين‌که خطای‌اش عامدانه باشد و جهت‌دار، بسيار کم‌تر است.

دست مريزادی به مترجم که همت کرده این کار ارج‌مند را به انجام برساند.

-- داريوش ، Sep 11, 2008

زنده باد مترجم و رادیو زمانه که ابن ترجمه را به ما هدیه کرده اند اما راستی چقدر طول می کشد تا برسیم به آخرش؟

-- علی اصغر رمضانپور ، Sep 12, 2008

با تشکر از مترجم آقای سعید مقدم. متنی بسیار موجز، پر محتوا و شیرین. راستی که ما را بیاد دوران اول انقلاب می اندازد زمانی که " هر بار که باهم غذا می‌خوریم، آزادی دعوت می‌شود سر میز بنشیند. صندلی خالی می‌ماند، اما میز برایش چیده شده است.» گنچینه ای که نشناخته از دستمان رفت. چرا که نامش را نمی دانستیم و جوهرش را آنطور که باید نشناخته بودیم. فقط کرشمه ای کرده و گریخته بود، همچون سراب...

-- بهرام و فرخنده ، Sep 12, 2008

دست مریزاد در خلاء اندیشه و کتاب کار ستودنی است. ولی کار بزرگان را بایستی بزرگان ترجمه کنند تا کار خراب تر جلوه نکند. مترجم محترم از آنچه که در ترجمه پیداست به زبان فارسی و آیین و نگارش آن آشنایی چندانی ندارد. خرید چنین ترجمه اتلاف سرمایه و وقت است بهتر است که سختی مطالع اصل متن را تحمل کرد تا خشم ناشی از ترجمه مغلوط توجه کنید در همان پاراگراف اول کلمه «گزین‌گویی‌های» مسخره است چنین معادل یابی من در ترجمه های مثلا فولاد وند از این قبیل سهل انگاری ندیده ام یا این جا رو توجه کنید«کسانی که هرگز حتی به مخیله‌شان خطور نکرده بود که در امور رسمی «جمهوری سوم» شرکت کنند، گویی به کمک نیروی خلأ، به سیاست کشیده شدند.» کسانی که هرگز تصور نمی کردند......... رادیو زمانه با عدم توجه به آیین نگارش و دستور زبان فارسی در با ابتذال کشاندن این زبان سهیم است البته انظاری نیست آدم با سواد زیاد ندارند بلکه همه روزنامه نگار و .... اند

محمدی
دکتری جامعه شناسی

-- محمود ، Sep 13, 2008

بخش کتابخانه رادیو زمانه!
شما سعید مقدم مترجم را میشناسید. کار او را برای گذاشتن در سایت انتخاب کرده اید. قبلا هم از او ترجمه رمان دکتر گلاس را در همین جا گذاشته اید. گمانم با ترجمه های پیشین او (از انگلیسی و سوئدی به فارسی و از فارسی به سوئدی) آشنایید. آن وقت شخصی (محمدی... دکتری جامعه شناسی... محمود) برمیدارد این حرفهای بی ربط را مینویسد و شما هم میگذارید اینجا؟
«بزرگان» کی هستند؟ «آیین نگارش و دستور زبان فارسی» دیگر چه صیغه ای است که شما زمانه ای ها به آن «عدم توجه» دارید؟...
این آقا حتما «آدم باسواد»ی هستند که تشخیص داده اند مترجم «به زبان فارسی و ایین و نگارش آن آشنایی چندانی ندارد» و آقای فولادوند را هم میشناسند و ترکیب «گزین گویی» را مسخره مییبابند...
حالا خوب است که ایشان کتاب را نخریده اند که «سرمایه»شان را اتلاف کرده باشند... مفت و مجانی در سایت شما، مقدمه و بخش اول آن را مثلا خوانده اند و فقط «وقت» محترمشان «اتلاف» شده است! ماشاءالله انگار شش ماهه به دنیا آمده اند و نمیتوانند دندان روی جگر بگذارند و بقیه ترجمه را بخوانند و اظهارنظر بفرمایند...
البته که توضیح واضحاتی چون رعایت سبک و شیوه بیان نویسنده برای چنین اشخاصی، آب در هاون کوبیدن است.
چطور ممکن است آدمیزاد از خودش نپرسد: مترجم آیا عقلش نمیرسیده بنویسد «هرگز تصور نمیکردند...» به جای «هرگز حتی به مخیله شان خطور نکرده بود...»
شما مسؤلان بخش کتابخانه رادیو زمانه که این ترجمه را انتخاب کرده اید، نباید هر پرت و پلایی را که من و امثال من، از سر نادانی یا شتاب یا بخل و کوتاه بینی نوشتیم و فرستادیم، در زیر مطلب بگذارید. نگذاشتن این اظهارات پرت «سانسور» نیست. دموکراسی اینجوری در زمینه فرهنگی، معنی ندارد.
سعید مقدم البته خوب میداند که چه میکند و چقدر زحمت میکشد و مطمئنم که این نیشهای جاهلانه دلسردش نخواهد کرد...
من که این ترجمه را خوانده ام و میخوانم به جرأت میتوانم بگویم که نرجمه خوب و باارزشی است و مترجم به خوبی، و البته با کار توان فرسا و دقت قراوان، توانسته از عهده برگرداندن متن فشرده و دشوار و پرمحتوای هانا آرنت به فارسی بربیاید.
به خوانندگان توصیه میکنم خوب و دقیق بخوانند. اگر هم کسی پیشنهادی دارد برای بهتر شدن، بدهد. مطمئن باشید مترجم خوشحال خواهد شد.

-- ناصر زراعتی ، Sep 13, 2008

این آقای ناصر زراعتی نویسنده کامنت مورد انتقادشون رو با مسئولین رادیو زمانه اشتباهی گرفتن! حالا اگه زمانه کامنت طرف رو منتشر نمی کرد، یه عده می گفتن سانسور چیه، حالا که منتشر کرده، یکی اومده با زمانه دعوا می کنه چرا یه خواننده دیگه بد و بیراه گفته. جدا که مردمان عجیب و پر توقع و بی انصافی هستیم.

-- خسته شدم از کامنت های زمانه ، Sep 14, 2008

این گفتگو ها هم بی فایده است و هم بی ارزش. هر کس این ترجمه را نمی پذیرد یا ترجمه ی بهتر ارائه دهد و یا برود متن اصلی را بخواند. برای من بسیار مغتنم است و از آقای مقدم متشکرم.

-- مریم ، Sep 17, 2008

آقای محمدی دکتر جامعه شناس
مترجم برای „Aphorismus“ معادل گزينه گويی را انتحاب کرده است که با توجه به Definitionآن
Ein Aphorismus ist ein philosophischer Gedankensplitter, der üblicherweise als kurzer, rhetorisch reizvoller Sinnspruch (Sentenz, Aperçu, Bonmot) formuliert und als Einzeltext konzipiert wurde..
از نظر من معادل صحيحی است. به ايشان پيشنهاد می کنم که برای يافتن پيشينه اين معادل يابی به فرهنگ علوم انسانی داريوش آشوری مراجعه کنند

-- سينا ، Sep 21, 2008

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)