بخشی از کتاب


شیکاگا، شیکاگا

مریم رییس‌دانا: شیکاگو، که به زبان محلی مردم این شهر شیکاگا گفته می‌شود بعد از نیویورک دومین شهر بلند ایالات متحده آمریکاست. بلندی البته نه ازنظر داشتن پستی و بلندی‌های شهر مانند رشته‌ کوه‌های البرز به دور تهران یا کو‌‌ه‌های سان گابریل به دور لس‌آنجلس، بلکه بلند است به‌دلیل ساختمان‌های به آسمان کشیده‌اش. ماده‌ی اصلی این ساختمان‌‌ها سنگ است و آهن و شیشه. طرح‌های حجمی از دایره، مکعب، لوزی و ... که سایه به سایه هم در مرکز شهر یکی از زیباترین معماری‌های مدرن را به نمایش می‌گذارند.



دفتر خاک
«آهای فرزاد»

آناهیتا حسینی: وقتی داشتند کشان کشان می‌بردندم زیر هشت هم همراهم آمد، خودش هم کتک خورد، نه به قاعده‌ی من، اما خورد، خورد و آخ هم نگفت! شوان و حاتم هم آمدند. در همه‌ی اتاق‌ها را بستند، قفل کردند ...همه‌ نرده‌ها را تکان تکان می‌دادند ... همه‌ی تنم می لرزید ... همینطور می‌لرزید ... اما نه اینکه فکر کنی همینطور وایستادم و مثل امیر های های گریه کردم و کتک خوردم ها! نه! محمدی را زدم، با کف‌گرگی زدم توی صورتش، ها ها ها، خیلی بد زدمش ها! خیلی بد زدم!



سفر به ارمنستان - ۲

سهیلا بسکی: در ایروان تابلوهای مغازه‌ها و مراکز کار به پیاده‌روها تجاوز نکرده‌اند و مغازه‌دارها هم کالاهایشان را به پیاده‌روها نیاورده‌اند. فقط در خیابانی نزدیک ایستگاه راه‌آهن که ساختمانی فوق‌العاده زیبا و باشکوه دارد، به منظرۀ آشنای مغازه‌های دراز شده در پیاده‌رو برمی‌خوریم که معلوم می‌شود ایرانی‌اند. اما مسئله مهم این است که چرا شهرداری مانع این کار نشده. شاید حریف حاج آقای اسلامی نشده‌اند.



سفر به ارمنستان

سهیلا بسکی: کارخانه‌های متروکه که بعد از فروپاشی شوروی از کارافتاده‌اند و همین‌طور نبود بقالی و خرده‌فروشی جلب نظر می‌کند. به جای آنها در کنار جاده کیوسک‌های کوچکی زده شده که در اغلب آنها زنان کم و بیش چاق و چشم‌آشنای ارمنی که البته حجاب ندارند و بعضی‌ها هم پوتین پوشیده‌اند کار می‌کنند. در همین جا ناگهان به این فکر می‌افتم که تا همین الان هیچ تصوری از کشوری به نام ارمنستان نداشته‌ام.



ترکی بر دیوار اتاق جنگ

سعید طباطبایی: حس رشک همه را برانگیخته بودم. همه‌اش تقصیر خودم بود. اما نه، واقعا چه می‌توانستم بکنم، شخص وزیر مرا به حضور طلبیده بود، از میان آن همه کارمند فقط مرا دعوت کرده بود که به دفتر کارش بروم. من یک کارمند جزء امور اداری که فقط کارم بایگانی نامه‌ها بود. وقتی اولین نامه محرمانه عمرم را دریافت کردم به حد کافی شوکه شدم. در اتاق محل کارم را از تو قفل کردم و یکبار دیگر به زوایای اتاق نگاه انداختم.‌



پرنده

شکوفه تقی: کمی جلوتر پله‌هایی آشنا بود. خوشحال بالا رفت، نفس‌نفس شش‌ها، ذوق‌ذوق مچ پا، یادآوری قفس طلا، او را به بالای پله‌ی چهلم رساند: همانجا که شب اول پیشنهاد طلایی را با بیمه‌ی درمانی، حقوق بازنشستگی مکفی و زندگی در «چنین شهری» دریافت کرده بود. همه‌ی آن شب خواب دیده بود یک کفترباز با نخی کلفت و پلاستیکی یا طنابی آبی شاهپرهایش را می‌بندد. از صبح روز بعد کتف و هر دو بازویش درد گرفته بود.



نگو کثافت بنویس

شهریار مندنی‌پور: من از این جور كفتارها نبودم. من، خیلی حساب شده رفتم سراغ تاك‌پرور. نمی‌خواستم در حقارت فاحشه‌كشی بپوسم. نمی‌خواستم در ردیف آدم‌هایی كه بعد از انقلاب بهشان الهام شده مسئول نظافت اجتماع هستند بمانم. دست تاك‌پرور را محكم گرفتم كه ازم فرار نكند. گفتم می‌خواهم بدانم چی باید بدانم. می‌خواهم بدانم فلسفه‌ها و زِرهایی كه گفته شده، برایم بگو كثافت‌كاری حاكم‌ها و بلاهت خوش‌باورها را بدانم.



نخبگان ایران و ضرورت طراحی گفتمان انتقادی

مهرزاد حافظی: نخبگان ایران به عنوان بخشی از خانواده‌ی روشنفکری جهان معاصر، در صف نخست گفتمان انتقادی کشور قرار دارند. امّا نهادهای ارتباطاتی قدرت در قالب‌های گوناگون، خاصه رسانه‌های ارتباط جمعی، سعی‌شان معطوف به حذف حداکثری دیدگاه‌های انتقادی، بی‌مصرف و بی‌تأثیر نشان دادن پرسش‌های اساسی، ناکارآمد معرفی کردن جریان روشن‌اندیشی و غیرضروری جلوه دادن تلاش‌های نخبگان و روشنفکران معاصر ایران است.



پاره‌ای از رمان طوطی نوشته زکریا هاشمی
پاره‌ای از رمان طوطی

طوطی، رمانی که اکنون چند صفحه‌ای از آن را در دفتر «خاک» می‌خوانید، نخستین بار در سال ۱۳۴۸ منتشر شد. زکریا هاشمی در این داستان زندگی دو جوان را در سال‌های پایانی دهه‌ی چهل نشان می‌دهد. هاشم و بهروز پس از هر بار عرق‌خوری خود را در شهرنو با کافه‌هایش و قهوه‌خانه‌ها و دخمه‌های شیره‌کشی و هم‌خوابی‌هایش با فواحش نگون‌بخت می‌یابند. موضوع اصلی رمان آشنایی هاشم با زنی روسپی به نام طوطی و کشته شدن این زن به خاطر اوست.



پاره‌ای از رمان «داستان مادری که دختر پسرش شد» نوشته‌ی قلی خیاط
در اوج خشم، در نهایت ناامیدی، ...

«داستان مادری که دختر پسرش شد» مانند برخی از رمان‌هایی که توسط نویسندگان تبعیدی و مهاجر پدید آمده، از زبان و فضایی متفاوت برخوردار است. در شرایطی که این روزها کتاب‌های شصت - هفتاد صفحه‌ای به عنوان رمان به خوانندگان کتاب عرضه می‌گردند و به رغم افزایش کمی نویسندگان، به ندرت شاهد پدید آمدن آثار قابل تأمل هستیم، «داستان مادری که...» نوشته‌ی قلی خیاط یک حادثه‌ی غیرمنتظره‌ی ادبی است. بخشی از این رمان را می‌خوانید.



سانسور یک داستان عاشقانه‌ی ایرانی

شهریار مندنی‌پور، متولد ۱۳۳۵ در شیراز از نویسندگان مطرح ایران است. هر اثری که تاکنون از مندنی‌پور منتشر شده، از برخی لحاظ، در زمان خودش یک حادثه‌ی ادبی بوده است. نخستین مجموعه داستانش، «سایه‌های غار» را در سال ۱۳۶۸ منتشر کرد. وی در حال حاضر به عنوان نویسنده‌ی مهمان در دانشگاه هاروارد تدریس می‌کند. امروز برای نخستین بار در یک رسانه‌ی فارسی‌زبان فصلی از «سانسور یک داستان عاشقانه» در دفتر «خاک» منتشر می‌شود.