خانه > انديشه زمانه > عقايد دينی > عبدالکریم سروش کافی نیست | |||
عبدالکریم سروش کافی نیستمجید محمدیچکیده: در این نوشتار با فرض واقعیتی تاریخی به نام جریان روشنفکری دینی و امکان آن1 و پیگیری تحولات تاریخی آن در ایران معاصر، در نظر گرفتن واقعیات اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، و سیاسی جامعهی ایران در دههی هشتاد شمسی و بررسی موانع بروز طرحی تازه در فرایند تحول روشنفکری دینی، ویژگیهای طرح محتمل آینده برای جریان روشنفکری دینی و چشمانداز آیندهی آن بررسی میشود. تفاوت این نوشته با دیگر بررسیهای جریان روشنفکری دینی آنست که نویسنده در عین باور به وجود واقعیتی به نام روشنفکری دینی و اعتراف به دستآوردهای فکری آن برای جامعهی ایران، طرحهای موجود حتی طرح سروش را برای پاسخ به نیازهای دوران تازهای که در ایران آغاز شده (دوران مابعد جنبش اصلاحات) کافی نمیداند و طرح یا الگوهای تازهای را انتظار میکشد. این انتظار مبتنی است بر دو پیشفرض: اینکه دینداران بخواهند در باب چگونگی مواجهه با زیست-جهان عینی و ذهنی خود و نحوهی تعامل با دیگر زیست-جهانها طرحی مشخص از خود ارائه کنند و اینکه در جامعهی ایران هنوز درخواست برای چنین طرحی وجود داشته باشد. ۱.طرحهای موجود جریان روشنفکری دینی در ایرانِ مابعد دههی ۱۳۲۰ سه دوره و طرح متفاوت را پشت سر گذاشته و به صحنه آورده است که آنها را بهواسطهی تاثیرپذیری از اندیشههای سه چهرهی بارز این جریان، طرحهای بازرگان، شریعتی و سروش مینامیم. این بدین معنا نیست که صدها چهرهای را که در این سالها در این حوزه قلم زده و سخن گفتهاند را نادیده بگیریم. این نامگذاری صرفا از آن جهت صورت میگیرد که این افراد در دورهی خویش در حوزهی عمومی تاثیرگذارتر بودهاند، چالشهای بیشتری را برانگیختهاند و برخی ایدهها بیشتر با نام آنها گره خوردهاند. هر سه طرح علیرغم توالی تاریخی در دورههایی در کنار هم حضور داشته و با یکدیگر به تعامل پرداختهاند. هریک از این سه طرح دورههای فراز و نشیب داشتهاند، هم از جهت اقبال عمومی، هم از جهت بسط ایدهها و بازسازی اندیشهی دینی و هم از جهت نوع برخورد منتقدان و مخالفان. طرح بازرگان به سه نیاز متفاوت در جامعهی دینداران ایرانی در اواسط قرن بیستم میلادی پاسخ میگفت: مشارکت سیاسی، معنویت و نگاه دینی به جهان مدرن. این طرح تلاش میکرد میان دین و دنیا، دین و علم، و دین و سیاست آشتی برقرار کند. تلاش بازرگان معطوف بود به بازگرداندن دین به حوزهی عمومی. در دهههای ۱۳۰۰ تا ۱۳۲۰ میان دینداری و نهادهای دینی از یکسو و دنیا و علم و حوزهی عمومی از سوی دیگر فاصله افتاده بود و دینداران بالاخص دیندارانِ تحصیلکرده آن فاصله را خوش نمیداشتند. طرح بازرگان و همفکراناش در دهههای ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ هم به نیازهای معنوی نسل جدید و هم به نیازهای اجتماعی و سیاسی نسلهای پیشین پاسخ میداد. طرح بازرگان در آشتیدادن دین و علم یا حداقل کاهش نزاع میان این دو تا حدی موفق بود. همچنین نگاه معنوی به دین مورد استقبال دینداران تحصیلکرده قرار گرفت. طرح شریعتی پس از عدم موفقیت طرح بازرگان در آشتیدادن دین و مقتضیات حوزهی عمومی در جامعهی استبدادیِ دهههای مذکور و بسیج نیروهای مذهبی در این جهت به میدان آمد و به ایدئولوژیککردن دین پرداخت تا آن را در خور حوزهی عمومی با توجه به نیازهای دهههای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ قرار دهد. بر خلاف طرح بازرگان که تلاش میکرد هم از نسلهای پیشین و هم از نسل جدید یارگیری کند، طرح شریعتی اصولا برای یارگیری از نسل جدید طراحی شده بود. باید حتی دو دهه از انقلاب اسلامی میگذشت تا آن بخش از طرح بازرگان که اسلام را یک برنامه و دستورالعمل معنوی و صرفا متوجه به ذخیرهسازی برای آخرت (بالاخص در نوشتههای سالهای آخر عمر وی) معرفی میکرد مورد توجهی نسل سرخورده از ایدئولوژی اسلامی و حکومت دینی قرار گیرد. طرح شریعتی کاملا مبانی فکری روشنفکران چپ اروپایی و مارکسیست یعنی منطق جدلی یا دیالکتیکی اندیشه، تفسیر تکاملی از تحولات طبیعی و اجتماعی، نگرش اجتماعی ستیزگرا که به انقلابیگری در هدف و در روش میانجامید، تحلیل طبقاتی از تحولات و پدیدههای اجتماعی و تاریخی و آرمانشهرگرایی را مفروض میگرفت. اما شریعتی در عین حال فردی دیندار بود و میخواست در جامعهای دینی انقلاب برپا کند. به همین جهت این طرح به سیستمسازی از مذهب و معرفی دین بهمثابه یک ایدئولوژی گرایش یافت. طبیعی بود که در این طرح جدید جایی برای روحانیت سنتی که بخشی از وضعیت موجود به شمار میرفت و معارف حوزوی که هیچ نسبتی با علوم اجتماعی جدید نداشتند وجود نداشت. پیروان شریعتی برای جداکردن مرز باورهای خود از کسانی که با مارکسیسم قرابت بیشتری داشتند (مثل مجاهدین خلق) اسلامشناسی مجاهدین خلق را «اسلامشناسی انطباقی» و اسلامشناسی خود را «اسلامشناسی تطبیقی» مینامیدهاند.2 طرح شریعتی تا آنجا پیش رفت - شاید بر اساس پیآمدهای ناخواستهاش - که از دل دین سنتی یک دین انقلابی پدید آورد و به همین دلیل، شریعتی معلم انقلاب نام گرفت. طرح امت و امامت وی زیرساختهای فکری لازم را برای رویکرد جوانان انقلابی به تئوری ولایت فقیه پیریزی کرد، کاری که هیچگاه مورد ارزشگذاری و سپاسگذاری در خور توسط روحانیت واقع نشده است. در مقابل، روحانیت با توجه به انتقادات وی از روحانیت محافظهکار و به تعبیر وی شیعهی صفوی به انتقاد و محکومکردن وی پرداخته است. طرح شریعتی همچنین به «نیاز هویت» در نسلی پاسخ میداد که با انواع ایدئولوژیها و هویتهای قومی و ملی احاطه شده بود. این طرح آنچنان دنیا و حوزهی عمومی را در آغوش گرفت که پیروان اقتدارطلب آن بهراحتی آنها را به انحصار خویش درآوردند. طرح سروش در نیمهی دوم دههی شصت و دههی هفتاد به عرصه آمد تا به نیازهای معنوی نسل انقلاب پاسخ دهد؛ نسلی که با دین انقلابی احاطه شده بود و به تفسیر تازهای از دین جهت سازمانیابی سیاسی و فرهنگی نیاز داشت. این طرح تلاش کرد از دین در جامعهی ایران ِ بعد از انقلاب ایدئولوژیزدایی کند، با باور به عقل مستقل از وحیْ عقل و تجربه را با رهیافتی معرفتشناسانه در کنار وحی بنشاند3 و کلام و اخلاق و عرفان دینی را در جایگاهی برتر از فقه بنشاند، که از این جهت نوعی بازگشت بود به طرح بازرگان. طرح سروش نیز همانند طرحهای بازرگان و شریعتی دین سنتی را نقد میکرد اما این بار از این منظر که اولا با تمسک به انگارههای ایدئولوژیک حوزهی عمومی را در انحصار خویش در آورده بود و ثانیا دین را مساوی با یک نوع قرائت خاص - قرائت اقتدارگرا و فقهمحور - از آن قرار میداد. طرح سوم روشنفکری دینی همانند طرح دوم سنتی و سنتگرا4 نیست اما بر خلاف آن سنت دینی را ارج مینهد و علم به آن را رُکنِ رَکین روشنفکری میداند و «علم و عمل روشنفکران سکولار را هم به همین دلیل مبتلا به کاستی و سستی مییابد». تفاوت دیگر این طرح با ایدههای روشنفکران سکولار آن است که روشنفکری دینی به معنویتی آزاد از دین هم باور و التزام ندارد چون این التزام مرز میان آنها را مخدوش میسازد و روشنفکران دینی همواره خواستهاند به عنوان متدینانی که معنویت را در انحصار دین میدانند به جامعه معرفی شوند. درطرح سوم روشنفکری دینی، آنچه از دین انتظار میرود حداقلی است: انتظارات از حوزههای سیاست، تجارت، و معرفت به انتظار اخلاقی از دین فرو کاسته میشود. همچنین دین و فقه از منظر اخلاقی مورد نقد قرار میگیرند. متون مقدس به عنوان صورت زبانیشدهی تجربهی وحیانی پیامبر، تجربهی وحیانی به منزلهی گوهر دین و معارف دینی به منزلهی درک مسلمانان از متن مقدس دیگر مباحث مطرحشده از سوی سروش برای ارائهی چهرهای زمینیتر در عین حفظ چهرهی قدسی دین بودهاند. مباحث مجتهد شبستری از حیث وجه معرفتشناسانه پا را به محدودهای فراتر از آنچه در طرح سوم آمده نمیگذارند. شبستری بر این باور است که «هیچ گزارهای به عنوان تفسیر دینی از متون دینی یا از جهان گزارهی نهایی نیست و هر گزارهای را باید دوباره تفسیر کرد.» تفاوت شبستری با سروش تنها در نگاه آنها به حقیقت دینداری است. از نگاه شبستری «حقیقت دینداری دستکم در ادیان ابراهیمی یک تفسیرگری دائمی از متون دینی و به تبع آن از جهان به منظور حرکت به سوی معنای معناهاست که خدا باشد و معنویت مورد نظر ... هم مقید به خداست.» از نظر وی مساله اساسی اسلام دعوت به خدا ست و نه وحی.5 سروش حقیقت دین را بیشتر در تجربهی وحیانی جستجو میکند تا در متون دینی. روشنفکری دینی در طرح سوم با رهیافتی معرفتشناسانه مدعی بود که درک دینی گذشتگان همآنقدر تحت تاثیر زمانه و متوازن با فرضهای عصریشان بوده است که درک دینی امروزیان. این طرح مدعی دلبستگی به پیامبران و پیروی از حکیمان و همنشینی با عارفان و همنوایی با مجاهدان بود. روشنفکران دینی از حیث تبارشناسی خود را به اعتزالیان که به عقلِ مستقل از وحی باور داشتند و مکتب صدرایی که مدعی در کنار هم نشاندن تجربهی عرفانی و تفکر برهانی و تعالیم وحیانی بود منتسب میکردند. این طرح همانند دو طرح پیشین واجد عنصر اعتراض و انتقاد نیز بود: انتقاد به نظم سیاسی جهان و ایران بالاخص با این تاکید که نظام سیاسی ایران موسس بر اساس دینی است و صورت و مادهاش باید بر اساس انتظارات از یک نظام مبتنی بر شرع و سنت و نیز بر اساس موازین اخلاقی و سیاسی مورد نقد و داوری قرار گیرد (برای مقایسه و آشنایی با ویژگیهای هر یک از این طرحها نگاه کنید به جدول ۱). هر سه طرح مذکور از پروژهی احیای متون و میراث و بازخوانی صرف متون، هر یک، به روش خاص خود فراتر رفتند و ارائهی قرائت جدیدی از دین را نه در راستای ارائهی اجتهاد و تأویلی جدید بلکه در پرتو تعیین نسبت دین با متون و منابع و نیز جهان پیرامون امروزیاش سر لوحهی کار خویش قرار دادند. هر سه طرح از این نظر به بازسازی دین در قالب و چارچوبی جدید پرداختند. حتی در سالهای پس از ۱۳۶۷ که تنشهای سیاسی میان گروهها آرام گرفت و حکومت نیز که پس از اعدامهای اعضای مجاهدینِ خلق احساس ثبات بیشتری پیدا کرد و مباحث دروندینی را بیشتر تحمل میکرد گفتگو میان طرحهای سهگانهی مزبور آغاز نشد. گفتگو میان طرحهای مزبور در سالهای پس ۱۳۷۶ آغاز شد که گروههای اصلاحطلب تحت فشار اقتدارگرایان قرار گرفتند و کمکم به یکدیگر نزدیکتر شدند. در این میان، برخی طرحها دچار دگردیسی شدند، گروههایی کوشیدند تلفیقی از طرحهای موجود پدید آورند6 و برخی نیز به اصول کلی طرح مورد نظر وفادار ماندند. برآمدن طرح سوم روشنفکری دینی که نگاهی نقادانه به میراث شریعتی داشت و بالاخص مبانی مارکسیستی اندیشهی شریعتی را با اتکا به فلسفهی صدرایی و فلسفهی تحلیلی به چالش میکشید در این بازنگریها و بازخوانیها سهمی جدی داشت. اما همچنان که طرح بازرگان در دههی پنجاه در اوج شور و شورشهای انقلابی و طرح شریعتی در نیمهی دوم دههی شصت و دههی هفتاد شمسی در اوج سرکوب آزادیها و حقوق فردی و دمُکراسی توسط رژیم ولایت فقیه شان نزول خود را برای عموم دینداران از دست دادند و دیگر به عموم نیازهای دینی موجود دینداران تحصیلکرده پاسخ نمیدادند. طرح سروش نیز در دههی هشتاد در اوج قدرت نیروهای نظامی و امنیتی وابسته به سلطان فقیه، حاکمیت تمامیتسالاران دینی بر بخش فرهنگ عمومی و ناامیدی عمومی از اصلاح سیاسی و دینی در چارچوب رژیم ج. ا. ا. جذابیت خویش را از دست داد و مردمسالاری دینی مبتنی بر آن حرف چندانی برای عرضه نداشت. این طرح آرد خود را بیخته و اَلَکاش را آویخته است به دلایل زیر: الف. در محدودهی نظری، کلیات و مبانی معرفتشناختی و فلسفیاش را عرضه کرده است، گرچه هنوز محققان و اهلنظر میتوانند لوازم و میوههای آن را در حوزههای معرفت دینی مثل تفسیر، اصول فقه، قفه و کلام پیگیری کنند؛ ب. گرچه روشنفکری دینی را نمیتوان به جریان اصلاحات در ایران تقلیل داد اما برخی ایدههای آن توسط اصلاحطلبان در دههی هفتاد و بالاخص در جنبش اصلاحات به سیاست و خط مشی ترجمه شدند و عمل اجتماعی و سیاسی را در چارچوب یک جامعهی سیاسی بسته و یک جامعهی مدنی در حال رویش تحت تاثیر قرار دادند؛ پ. نقدها و پاسخهای به آن در حوزههای فکری و روشنفکری مخالف عرضه شدهاند و گفتگو در باب آن مثل گذشته چندان رونقی ندارد؛ ت. نیازها و مطالبات تازهای در حوزهی عمومی پدیدار شدهاند که این طرح پاسخ چندانی برای آنها ندارد، گرچه همچنان بر اساس آن، مثل طرحهای بازرگان و شریعتی، میتوان با افزودن تبصرههایی یک طرح بدیل در حوزههای اجتماعی، فرهنگی، و سیاسی به جامعه عرضه کرد. نیازهایی که این طرح به هیچوجه بدانها نپرداخته عبارتاند از: تنظیم روابط انسانی و اجتماعی بر اساس آزادیهای فردی، بازکردن مجراهایی برای شادی و سرخوشی در زندگی روزمره، کاهش رنج انسانها، چگونگی پرکردن اوقات فراغت و سرگرمی در یک جامعهی دینی و در کیهان دینی مومنان، فراترنشاندن دولت از تعلقات قومی، گروهی و دینی، آزادی تولید فرهنگی با هر گرایش و عقیده، حذف سانسور، به رسمیتشناختن بدن انسان به عنوان دستمایهای برای تولید هنر و زیبایی، شکستن مرزهای سنتی میان افراد با هر گرایش و باور و سبک زندگی، و به رسمیتشناختن حقوق مساوی برای شهروندان بدون توجه به جنسیت، عقیده، تعلق گروهی و حزبی، قومیت، ملیت، و گرایش جنسی. طرح سروش بسیاری از مبانی و بنیادهای دمکراسی و مدارا را لحاظ کرده و امکان آنها را در چارچوب یک جامعهی دینی فراهم میآورد اما با بنیادهای گفتمان حقوق بشر و لیبرال دمکراسی بیگانه است. برتر نشاندن اخلاق و ارزشهای دینی و محدودکردن معنویت به ادیان در طرح سروش با عرفیبودن اخلاق و نظامهای ارزشی و معنوی که نظام حقوق بشر و دمکراسی لیبرال بر آنها بنیاد گرفتهاند قابل جمع نیست. اسلام هویت در دهههای ۱۳۷۰ و ۱۳۸۰ در میان روشنفکران به محاق رفت و از همین جهت ابعاد جمعی دینداری در روشنفکری دینی کمرنگ شد. کمرنگشدن ابعاد جمعی برای کسانی که میخواهند از دین برای بسیج عمومی و بستر گردهمایی و سپس تبدیل این اجتماعات به ظرفیتهای سیاسی استفاده کنند یک نقطهی تاریک و منفی است. پانوشتها: ۱. علیرضا علوی تبار، روشنفکری دینی یک برنامهء پیشرو، آفتاب، ش 10، آذر 1380، صص 7-4. علوی تبار این امکان را از طریق کنارهم گذاری دین حداقلی، عقلانیت انتقادی و حداقلی، و سکولاریزاسیون حداقلی و با تاکید بر هویت، برنامهء پژوهشی و جنبش اجتماعی ای که روشنفکران دینی با آنها تعین یافته اند انجام می دهد؛ تعاریف و محدوده ها و کارکردهای روشنفکری دینی در تبیین علوی تبار از این پدیده متاثر از سه طرح بازرگان، شریعتی و سروش (بالاخص طرح اخیر) است. برای امکان روشنفکری دینی نیازی به این کنارهم گذاری نیست؛ صرف وجود گروهی که خود را روشنفکر دینی می دانند و وجود پیرو و مخاطب برای آرا و ایده های آنها این امکان را اثبات می کنند. سخن از تاثیر گذاری و خدمت و خیانت یا کمک آنها به پیشبرد ایدئولوژیها و قرایندهای اجتماعی و سیاسی متفاوت بحث دیگری است. ۲.حسن یوسفی اشکوری ۳."روشنفکری دینی طریقت روشنفکران دیندار است. مدرسه ای فکری است که هم از تجربه بشری بهره می جوید هم از تجربه نبوی و هیچکدام را در پای دیگری قربانی نمی کند و معتقد است که وحی کهن در دوران مدرن همچنان چیزهای فراوان برای گفتن و آموختن دارد": مقاله ارائه شدهء سروش درباره «روشنفکریدینی» به همایش «دین و مدرنیته» ۴. اینجا (accessed on Sep. 10, 2007) ۵. محمد مجتهد شبستری، روشنفکری دینی نه، روشنفکران دیندار آری، شهروند امروز ،هفتهء دوم مهر 1386 ۶. به عنوان نمونه بواسطهء تعامل میان طرح شریعتی و طرح سروش قرائت تازه ای از طرح شریعتی شکل گرفت (در دفتر پژوهش های فرهنگی دکتر علی شریعتی، تاسیس در سال 1375با مدیرمسوولی حسن یوسفی اشکوری) که همه عناصر سرمشق شریعتی را مورد بازخوانی قرار داد. در این بازخوانی عناصر فلسفهء مارکسیستی بشدت کم رنگ شدند و جای خود را به عناصر مذهبی و ملی بیشتری دادند. این قرائت بر "روش شناسی تاویلی برای فهم متون دینی، فربه تر بودن دین از ایدئولوژی، اصلاحات بنیادی، حکومت دموکراتیک، تعامل با معارف حوزوی، فاصله گیری از آرمانشهرگرایی، و تقویت و تاکید بر نگاه ملی نسبت به نگاه و تحلیل طبقاتی" تاکید می ورزید: علیرضا علوی تبار، تحولات یک سرمشق (پنجشنبه 11 مرداد 1386) |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
دیگرازاین حرفهاگذش
ته تنهاراه جدائ دین ازسیاست است وگفتگوازدین سیاسی ارزش دین رانابوذمی کند.
-- بدون نام ، Oct 12, 2009دیگرازاین حرفهاگذش
ته تنهاراه جدائ دین ازسیاست است وگفتگوازدین سیاسی ارزش دین رانابود می کند.
-- بدون نام ، Oct 12, 2009جالب بود. فراموش نکنیم که ما تحت تاثیر دنیا از زمین محوری و خورشید محوری قرون گذشته با سر در جزیره خودمحوری فرود امدهایم و سرگردان...
-- David ، Oct 12, 2009"این طرح {شریعتی} آنچنان دنیا و حوزهی عمومی را در آغوش گرفت که پیروان اقتدارطلب آن بهراحتی آنها را به انحصار خویش درآوردند. "
بازهم بازخوانی ناقص و یکسویه از دکتر شریعتی. جناب محمدی و اکبر گنجی بسیارند کسانی که شریعتی را کامل تر خوانده اند و می دانند که "ایدئولوژیزه کردن دین" توسط شریعتی تنها نیمی از پروژه او بود. نیمه دیگر که به همان میزان بر خوانندگان بی غرض آشکار است تقدس زدایی از دین ، روحانیت زدایی، و دموکراتیزه کردن دین و تبدیل آن از نهادی در انحصار متولیان رسمی دین به نهادی مدنی که دموکراتیک است و درآن هرکس حق مشارکت و ابراز نظر دارد. علت دشمنی انحصار طلبان دینی قبل و بعد از انقلاب با علی شریعتی هم همین جنبه از کار وی بود.کسانی که امروز شریعتی را مقصر می دانند عمدتا کسانی هستند که در دهه اول انقلاب آثار وی را سانسور می کردند و متاثرین از اسلام شریعتی را در بند. چون ناگهان رفرمیست شدند به همان عداوت ادامه دادند. اما انبار خود را به دروغ متاثر از شریعتی نامیده و گناه استبدادگری خود را به او متوجه کردند. ما همه میدانیم که اینان نه از شریعتی بلکه از مطهری و بهشتی متاثر بودند. من خود دانشجوی آن زمان بودم و جز آثار مطهری چیزی تدریس نمی شد.
این گونه باز خوانی کردن های تاریخ توهین به شعور مخاطبین است. در عصر اینترنت این فقط تغذیه فکری کسانی است که از قبل همین نوع تصورات را از تاریخ داشته اند و دارند.
چطور است که بسیاری از معترضان امروز این رژیم هنوز هم مانند نسل اول معترضین، عکس شریعتی و طالقانی در دست دارند و هنوز آثار شریعتی منبع الهامشان است. علت روشن است. شریعتی دین را از انحصار گروه خاصی در اورد از این روست که امروز الله اکبر را بر فراز بام ها می شنوی . جنبش سبز نشان داد که با مذهب قهر نکرده بلکه باولایت فقیه می جنگد. همان ولایتی که در آثار شریعتی تشیع سیاه نامیده شد.
آقای محمدی لطفا نام یک پیرو اقتدار طلب دکتر شریعتی را که در این رژیم کاره ای بوده است بیاورید. حتی یک نام کفایت می کند.
-- موسی کویرزی ، Oct 13, 2009بنده یکی دو رانکته را باختصار عر ض میکنم
-- Daryoush ، Oct 13, 2009اول اینکه با تاسف شاهد اشفتگی زبان سعدی و حافظ توسط پارسی نویسان معاصر بخصوص انان که درمقو له علوم اجتماعی قلم فرسایی میکنند هستیم . کو شش اینان به برگرداندن مفاهیم ذهنی در بیان و نوشتار غربیها نه لازم است نه موفق. با امتزاج کلمات نو ساخته و قالبا نا مانوس با ان مفاهیم ذهنی ترجمه شده معجونی عرضه میشود که باید برای درک ان تلاش کرد و این در حالیست که بزرگان یک نسل قبل یعنی شخصیتهایی مثل خانلری یا دشتی ویا احسان یارشاطر و بسیاری دیگر معضل ترین یا ظریف ترین مفاهیم ذهنی را در قالب زبان فارسی بشیوا ترین وحهی بیان کرده اند.
عرض دوم بنده در خصوص جریان روشنفکری دینی است که مخلص در ان نوعی تضاد در معانی میبینم. این تضاد معانی وقتی کاهش میابد که روشنفکر نه بر اساس اعتقاد شخصی به مفاهیمی مثل نبوت و توحید یامعاد بلکه به دلیل اشتی دادن ذهنیت تودهای عوام با ضروریاتهای دنیای مدرن سعی در چوپانی و هدایت کند و راهبردهایی را ارایه دهد انهم به زبانی مانوس و عاری از کفر یا تحقیر نافهمی تودهها . ولی صاحب مکتبانی که مجید محمدی از انها یاد میکند هیچیک از این خصوصیت بر خورار نیستند زیرا همگی بان اصول دین اعتقادعمیق دارند. شخصا برای اقای سروش یا اکبر گنجی و مرحوم بازرگان بدلایل دیگری احترام دارم اما علی شریعتی را در جرگه اینها قرار نمیدهم. شریعتی از یک برحه تاریخی عصر معاصر یعنی دههای ١٩٦٠ و ٧٠که نسل جوان در کشورهای مسلمان از شکست حرکتهای ملی مانند ناصریسم در دنیای عرب و نهضت ملی در ایران سر خورده بود نا خود اگاهانه بهره گرفت . در ان شرایط برای نسل جوان عاصی مذ هب پناهگاه یا بهتر بگویم چراغ راهی شده بود -- پدیده ای که رژیم پادشاهی از ان بکلی غافل ماند و حتی با غربگرایی زیاده از حد توام با خودکامگی اب به اسیاب دینگرایی سیاسی و پرخاشگر اورد. شریعتی افکاری سخیف و عقب گرا را در بسته بندی زمان پسند بخصوص جوان پسندی عر صه کرد و کارش گرفت. امروز دیگر چراغش در نسل جوان وبین راهبران حقیقی حرکت سبز روغنی ندارد. جوانان ان دوره بمعنویات و ماورا طبیعه متوجه و متوسل بودند. حواس بچهای امروز ما معطو ف به فضای مجازی اینترنت وشگفتی های و دستاوردهای دانش بدون مرز امروزی است. وظیفه و مسولیت روشنفکرا مروز دیگر کاهش دادن و صاف و صوف کردن سخیفیات قرون وسطایی نیست بلکه افشاگری در باره انست چه نظا می که بنام مذهب به مردم ما مسلط شده است برای خفظ خود بهترین ثمرهای نسل جوان ما را بخون و زنجیر کشیده است و جسد له ولورده بچهای ما راانهم به اکراه به مادرانشان تحویل میدهد. طامات وخرافات که ستاره شعر ماحافظ هشت قرن پیش مورد لعن و خطاب قرار داد امروز با ریختن خون ندا ها و تجاوزجنسی در دژخیمخانه ها حفظ و حراست میشود. ایا هنوز باید پرده دری نکرد و به
چو پا نی ادامه داد؟
مارکسیسم روسی حزب توده به مصدق خیانت کرد به شوروی خدمت و باعث کودتای امریکایی شد٠
مارکسیسم چرکی فدایی هیچ حاصلی نداشت جز دستگیری اعضاشان و کشته شدن برخی اعضا توسط سازمان٠
مارکسیسم روشنفکرانه امثال شما هم تمام وقتش را گذاشت روی کوبیدن لیبرال ها و ملیون و مشروطه خواهان و روشنفکران دینی به یک کلام مدارا گران و دموکراسی خواهان٠ پس حاصلش خدمت بی جیره و مواجب بود به مارکسیست های بنیادگرای روسی در ایران و متحدین خط امامی و دیکتاتوری طلب زیر پوشش خصومت کور با امریکا و لیبرالیسم٠
رفیق عزیز به جای نق زدن به سروش و بازرگان و گنجی و ٠٠ رفقای مارکسیست خودت را که هنوز در سال ١٩١٧ در جا میزنند و حاضر نیستند حتی به استالین و پوتین و حتی صدام و چاوز انتقاد کنند نصیحت کن که روسیه دیگر کمونیست نیست و مردم روسیه بیش از امریکاییها از کمونیسم بیزارند٠
متاسفانه واقعگرایی اقای گنجی و سروش و ٠٠ درمیان اپوزیسیون افراط و تفریط خریداری ندارد٠اما محکم ادامه دهید چون در داخل صدای دموکراسی خواهی بین جوانان بیش از هواداری از منافع کشورهای غاتگر خریدار دارد٠ خصوصا که دانشجویان از دروغپردازی های شبه روشنفکرانه کاملا بیزارند٠
-- solmaz ، Oct 13, 2009روشنتر از این نمی شد
از یک کمونیستی که معلوم نیست چرا در نیویورک زندگی می کند نه کوبا یا کره شمالی و مذهبی لیبرال را که هدف اسانی است برای کوبیدن و کسب شهرت در چنین مقطعی (که دعوا بین موسوی پوپولیست چپ مذهبی و احمدی پوپولیست راست مذهبی است ) اصلا عجیب نیست ٠ بابااین بازرگان و سروش را حزب توده و مارکسیست های روسی دیگر سی سال است می کوبند هم صدا با شریعتمداری٠
-- heirani ، Oct 13, 2009همیشه این سوال برای من مطرح است که منظور از روشنفکر دینی چیست ؟ و اما آقایان در این بین به هیچ پارادکسی بر نمیخورند که میخواهند از دین که کاملا با تفکر منافعت دارد روشنفکر بسازند!!!!
به هر تقدیر شریعتی کار خود را کرد و حاصلش این چیزیست که میبینیم در جواب آقای موسی میخواهم عرض کنم که یکی از شاگردان و پیروان اقتدار طلب آقای شریعتی همین آقای شریفینیاست که در عرصه هنر مشغول ایجاد مبانی اصیل اسلامی استاد هستند همچنین جناب آقای ولی فقیه که از طرفداران استاد هستند یا هنگامی که زهرا رهنورد هنوز جمالت استاد را بین میکند (فاطمه فاطمه است) دیگر چه جای پرسش! در ضمن آقای موسی لطفا برای جنبش سبز تکلیف تعیین نکنید این مبارزه با ولایت فقیه نیست بلکه مبارزه با اسلام و دین به هر شکل ممکنهٔ است که ولیه فقیه خود از آن نشأت میگیرد دوست عزیز در عصر آزادی و دمکراسی سخن از دوستی با مذهب نه تنها خنده دار بلکه مضحک است خوشحال میشوم اگر شما در مورد نیاز امروزهٔ جوامع مترقی به مذهب توضیح بدهید محض مثل هم که شده شما جامعه مذهبی یا دینی را در دنیا مثل بزنید که با بر خورداری از ریشهای اصیل مذهبی و یا با داشتن تفکرات دینی (در سطح روشنفکر جامعه) به پیشرفت خاصی نأیل آماده باشند (در هر زمینه ای؟)
فراموش نکن که همین استاد اباذر را اولین دمکرات دنیا میداند و سیمای حقیقی زن را در چهرهٔ فاطمه جستجو میکند و سخنها از رنجهای علی بر زبان میرند و درمان ترا که زادهٔ این سرزمین بزرگ و با فرهنگ هستی راا در اعتماد به دین و ائیمهٔ اطهار میبیند
در پایان فقط همین که بهتر است انسان فاحشهٔ مغزی نباشد
-- HR ، Oct 14, 2009HR ، Oct 14, 2009!!!
-- David ، Oct 15, 2009شما که انچنان جانانه و گستاخانه افکار خود که پر است از ضدیت با مذهب ابراز میکنید ایا تفکرات خود را در قالبی مقدس نمی بینید؟ ایا بکارگیری "فاحشه" در گفتار پیام اور انسان بودن است؟
دوست عزیز شما که از گستاخی من رنجیده شدید آیا این حق را به عنوان یک ایرانی به من نمیدهید که در مورد سرنوشت کشورم که توسط همین رشنفکران (به اصطلاح دینی) زیر سؤال رفته اظهار نظر کنم، دوست عزیز چرا همیشه باید راه مماشات را در پیش بگیریم چرا باید حق اعتراض نداشته باشیم ،رفیق چرا بوی گند این (دمکرسی دینی ،روشنفکر دینی ،...)و بطور کلّ دین را نمیفهمی ؟ تمکین میکنیم و دم بر نمیاوریم!!!! تمامی کسانی که از شروع، این جنبش (سبز) در تریبونهای مختلف در سراسر دنیا دم از آزادی زدند خود آیا منکر کنندگان آزادی نبودند؟نامهأی چون (ابراهیم نبوی ،اکبر گنجی ،مخملباف ،سازگارا،....) ،اگر هر کدام از این به اصطلاح بلند گوهای مردم در خارج از کشور یا به قولی سفیران و سخنگویان رهباران جنبش سبز در ایران در مورد گذشته خود و همکاریشان با رژیم توضیحی به مردم دادند یا بابت گذشته خودشان یک پوزش خشک و خالی از مردم خواستند من تمامی حرفهایم را پس میگیرم. دوست عزیز این مرز بندی و مقدس نمأیی را همینان به بار آوردند من هیچگونه احساس تقدس در سخننانم ندارم و از هر گونه تقدس مآبی متنفرم و در مورد فاحشه نبودن ،وقتی فکر و اندیشهٔ تو در بست در خدمت دین و مکتبهای خشک مذهبی است و حتا بطور خیلی کم حتا در درون خود از آنها تاثیر میگیری آیا این نوعی خودفروشی فکری و ذهنی نیست . (حال بحث انتقام گیری و شخصی گری نیست همهٔ ما با هم هستیم با یک هدف یعنی آزادی ایران و در مورد آیندهٔ ایران این را بدان که اینها هیچکدام تصمیم گیرنده نیستند و در نهایت این مردم هستند و نسل جوان و اگاهه ایران که فردا را میسازد)، به امید داشتن ایرانی آزاد
-- HR ، Oct 16, 2009