تاریخ انتشار: ۱۶ مرداد ۱۳۸۸ • چاپ کنید    
قسمت دوم

دلایل موعودگرایی حکومت ایران

مزدا اقبال

موافقان و مخالفان آیت‌الله خمینی، علی‌رغم تمام اختلافات خود، بی‌شک در یک نقطه توافق دارند: او رهبر کاریزماتیکی بود و به تبع آن قدرت بی‌چون و چرایی در در دوران زعامتش اعمال نمود. در این جا بحثی از چرایی و چیستی این کاریزما نیست بلکه تأکید بر وجود این کاریزما و قدرتمندی است.

او رهبری به شدت خودکامه بود و نظراتش را به هر قیمتی به اجرا می‌گذاشت و به علت مقبولیت و مشروعیت وصف‌ناپذیری که دست کم میان کارگزاران نظام خود داشت، به طور عام چون و چرایی در مقابل خود نمی‌دید.

نمونه‌های مخالف‌خوانی آشکار و موثر در طول دوره حکومتش در برابر اراده مطلقه او بسی معدود است. این شاید تراژدی تاریخ است که یکی از مهم‌ترین این موارد، مخالفت حجه‌الاسلام خامنه‌ای با نخست وزیر تحمیلی از جانب خمینی بود. اوج این ماجرا را می‌توان در انتشار نامه‌ای منسوب به نود نفر از نمایندگان مجلس وقت در حمایت از رییس جمهور و مخالفت با نخست وزیر تحمیلی یعنی میر حسین موسوی دید.

البته واضح است که این مخالفت هم به جایی نرسید و سرانجام نظر ولی فقیه به کرسی نشست و نمایندگان امضا کننده نامه هم تا مرز متهم شدن به ارتداد پیش رفتند. خود رییس جمهور هم بارها از جانب رهبر مورد توبیخ قرار گرفت. (جوع شود به سخنرانی هادی غفاری در محفل انتخاباتی کروبی که این روزها منتشر شده است.)

غرض از آوردن این مقدمه به دست دادن شمایی کلی از نوع رهبری خمینی و موقعیت خامنه‌ای در آن دوران بود. حجه‌الاسلام خامنه‌ای در چهاردهم خرداد سال ۶۸ با صحنه‌گردانی هاشمی رفسنجانی و طی یک قیام و قعود تشریفاتی در مجلس خبرگان به رهبری رسید.

انتخابی که دلیل اصلی آن، توافق مثلث خامنه‌ای ـ هاشمی ـ احمد خمینی بود و با هدف جلوگیری از سقوط نظام به واسطه خلا رهبری قدرتمند خمینی انجام گرفت. انتخاب خامنه‌ای به رهبری، شاید از دید عاملان آن بهترین انتخاب برای حفظ نظام بود، لیکن بنا به چند دلیل عمده برای اکثریت آحاد ملت و حتی بخش بزرگی از کارگزاران رده بالای آن زمان نظام اقناع کننده نبود.

دلایل را شاید بتوان این‌گونه صورت بست:
۱. ماجرای حذف حسین علی منتظری از قایم مقامی رهبری هیچ وقت دلیل قانع کننده‌ای برای جامعه و حتی بسیاری از عناصر نظام نیافت و تنها قدرت و کاریزمای خمینی، آن‌ها را به تمکین واداشت. تقریباً بر اکثریت دل سپردگان نظام واضح بود که پس از کشته شدن شخصیت‌هایی چون مطهری، بهشتی، مفتح شایسته‌ترین فرد برای جانشینی خمینی، منتظری است. در زمان انتخاب رهبری جدید هنوز قضیه حذف منتظری تازه بود.

۲. در حلقه نزدیکان خمینی و سردمداران حکومت اسلامی، خامنه‌ای از ابتدا در صف اول نبود و در جمع افراد مشهوری چون بهشتی‌، مطهری، مفتح، هاشمی رفسنجانی، موسوی اردبیلی و منتظری قرار نداشت. او اصولاً از طیف آخوند‌های معروف به سرخ که دل در گرو علی شریعتی داشتند، محسوب می‌شد و نخستین بار پس از پیروزی انقلاب به پیشنهاد هاشمی با رهبر انقلاب دیدار کرد. او حتی اولین سمت خود به عنوان امام جمعه تهران را هم به توصیه منتظری دریافت کرد. حتی بعد‌ها به عنوان شخص دوم مملکت طبق قانون اساسی، اختیار چندانی نداشت و عملاً زیر سایه میر حسین موسوی قرار داشت.

۳. مخالف‌خوانی‌های آشکار و پنهان چپ‌های خط امامی به عنوان مقربین درگاه خمینی و کسانی که بیشترین مناصب حکومتی را به عهده داشتند با خامنه‌ای و تفکراتش.

۴. پر کردن خلا حاصل از مرگ بنیان‌گذار و رهبر قدر قدرت یک نظام که سایه قدرت هولناکش سال‌ها بر کشور سایه انداخته بود، مأموریتی بس دشوار بود که به تبع اقناع افکار عمومی را چالش‌بر‌انگیز می‌نمود. بگذریم از این‌که بحث رهبری خامنه‌ای بسیار ناگهانی مطرح شد و پیش‌زمینه‌ای در افکار عمومی نداشت.

۵. موضوع مرجعیت که تا پیش از فوت خمینی به عنوان مهم‌ترین رکن رهبری او مطرح بود. آقای خامنه‌ای مرجع نبود و از لحاظ فقهی تنها حجه الاسلام ساده‌ای بود در خیل حجج ‌اسلام جمهوری اسلامی. مسأله صلاحیت فقهی او تا به امروز هم از جانب قاطبه روحانیون سنتی قم زیر سوال است.

خامنه ای که تا پیش از این، زیر سایه سنگین خمینی و هاشمی رفسنجانی و حتی میر حسین موسوی قرار داشت با چنین دغدغه‌هایی پای در مسیر رهبری گذاشت، تقریباً بی‌درنگ اقدامات دستگاه رهبری در جهت تثبیت مشروعیتی، سیاسی و اقتصادی رهبری جدید آغاز شد. در اینجا تنها به بخش اول این تلاش‌ها یعنی کسب مشروعیت هر چه بیشتر و رفع خدشه‌های وارد بر آن می‌پردازیم که ارتباطی تام با بحث موعود‌گرایی دارد.

با وجود نداشتن شروط لازم برای مرجعیت در روندی شتاب‌زده بر کشیدن رهبر جدید به سطح مرجعیت شروع شد. بدین شکل در تاریخ مرجعیت شیعه بدعتی دو وجهی پدید آمد:

۱. اعلام مرجعیت یک روحانی بدون گذراندن سلسله مراتب
۲. انتخاب مراجع توسط حکومت

رساله‌ای که بیشتر به جزوه‌ی استفتائات می‌مانست آن هم به قلم فردی غیر از رهبر فراهم آمد. هفت نفر به صورت رسمی به عنوان مرجع جایز تقلید معرفی شدند که در رأس آن‌ها رهبری جدید قرار داشت. این‌گونه حجت الاسلامی که تا پیش از ان سابقه یک روز تدریس و تألیف یک کتاب فقهی نداشت به ناگهان بدل به مرجع اعلم شد و حتی او را امام خامنه‌ای نامیدند. گر چه این لقب هیچ‌گاه همه‌گیر نشد.

این تاکتیک که برای رفع شبهات درباره صلاحیت ولی فقیه به کار گرفته شد نه تنها موفق نبود که بر شبهات افزود. مسأله مرجعیت رهبر ایران حتی اکنون که بیست سال از زعامتش می‌گذرد در افکار عمومی جدی گرفته نشده است. به گونه‌ای که حتی در میان کارگزاران نظام هم (به غیر از ذوب شدگان) اگر قایل به تقلید باشند عموماً مرجعی غیر از رهبر بر‌گزیده‌اند در عوض تلاش شد خود نهاد مرجعیت به سطحی پایین‌تر کشیده شود تا به سطح فقهی خود رهبر و پایین‌تر از آن برسد که این حدیث دیگری است.

با عدم موفقیت تلاش نخست، به صورت بطئی ولی پیوسته تلاش دوم آغاز شد: تأکید بر نیابت امام زمان، تلاشی که ابتدا از محافل بسته نزدیک به رهبر آغاز و به مرور به تبلیغات رسمی وارد گشت و حتی بخش مهمی از آن را تشکیل داد.

با به چالش کشیده شدن ولایت مطلقه فقیه در جریان انتخاب خاتمی و نه بزرگ ملت به اراده رهبر و شروع بحث دامنه‌دار جدال انتصابی و انتخابی در مطبوعات اصلاح‌طلب، فاز تبلیغاتی نیابت امام زمان با شدت و حدت بیشتر پی گرفته شد.

گسترش مفاهیمی چون جامعه مدنی، دموکراسی و خصوصاً تعیین کنندگی رأی مردم در مشروعیت مقامات حکومتی در فضای فکری جامعه دستگاه رهبری به شدت به تکاپو افتاد که پاسخ‌های تئوریک برای مقابله با افکار اصلاح‌طلبان فراهم آید و دلایل دیگری غیر از مشروعیت مردمی برای اثبات ولیت مطلقه رهبر اقامه گردد.

اینجا بود که چهره‌ای به نسبت ناشناخته در افکار عمومی (که البته در سال‌های بعد بسی نامدار شد) وارد صحنه گشت: محمد تقی مصباح یزدی.

Share/Save/Bookmark

قسمت اول
موعود‌گرایی، آخرین فاز ایدئولوژی حکومت ایران

نظرهای خوانندگان

اگر هرگز به به سخنرانی مصباح یزدی گوش داده باشید اصلا باور نمی کنید که این مرد به صحبت های خود اساسا اعتقاد داشته باشد. بیشتر مانند این است که او از یک عقده عمیق ویک حس انتقام در رنج است. وشاید راه حل مقابله با این اعتقادات در شناسایی جنبه های روانی این مسئله نهفته باشد.

-- بدون نام ، Aug 7, 2009

با سلام و احترام،
در تایید عزیزی که به "وجود عقده ی عمیق و یک حس انتقام" در آقای مصباح اشاره فرموده اند، رجوع نمایید به مبحث "زر و زور و تزویر" در وب سایت دکتر خزعلی -که البته فعلاً فیلتر شده است-.

-- ح م ، Aug 13, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)