خانه > انديشه زمانه > عقايد دينی > قرآن محمدی یا قرآن گنجی؟ | |||
قرآن محمدی یا قرآن گنجی؟ابوالقاسم فناییدوست گرامی جناب آقای گنجی از نقد نگارنده استقبال کرده و به آن پاسخ دادهاند. ضمن تشکر از ایشان، در آنچه در پی میآید، خواهم کوشید نشان دهم که دفاعیات ایشان قانعکننده نیست و نقدهای مطرح شده در مقاله نگارنده همچنان به قوت خود باقی است. باز بودن باب گفت و گو خشنودم از اینکه میبینم باب گفت و گو باز است و امیدوارم تا ابد باز بماند. به گمان صاحب این قلم، دو چیز باب گفت و گو را میبندد: یکی مراعات نکردن ادب نقد و دیگری نسبیتگرایی. ادب نقد در احترام گزاردن به نویسنده مورد نقد و خودداری از توهین به او خلاصه نمیشود، بلکه شامل ارزشها و فضایل معرفتشناختی، همچون انصاف، تواضع عقلانی، خالی بودن ذهن از تعصب و پیشداوری، خودداری از تفسیر به رأی، فحص کامل و... نیز میشود. هنجارهای منطقی و معرفتشناختی بخشی از ادب نقد به شمار میروند. نسبیتگرایی دو شاخه مهم دارد: اولی «نسبتگرایی معرفتشناختی» است و دومی «نسبیتگرایی اخلاقی». نسبیتگرایی معرفتشناختی یعنی حقیقت همواره نسبی است یا هیچ معیاری برای تشخیص حق از باطل در هیچ موردی وجود ندارد و دیدگاهها یا تفسیرهای گوناگونی که آدمیان از حقیقت دارند، همواره به لحاظ معرفتشناختی از درجه واحدی از حقانیت برخوردارند. نفی نسبیتگرایی معرفتشناختی تحت شرایطی با پذیرش پلورالیزم در قلمرو خاصی از معرفت سازگار است. همچنین نفی نسبیتگرایی معرفتشناختی معادل جزماندیشی نیست. نسبیتگرایی اخلاقی یعنی اینکه هیچ ارزش و هنجار اخلاقی مطلقی وجود ندارد و همه ارزشها و هنجارهای اخلاقی از فردی به فرد یا از فرهنگی به فرهنگی تغییر میکنند. در ابتدای مقاله شیوه آقای گنجی در طرح بحث و سبک استدلال را نقد کرده بودم. ایشان به جای اینکه نشان دهند که آن نقدها به نوشتههای ایشان وارد نیست، بر دو نکته ضمنی تأکید کردهاند: اول اینکه گفتهاند: «آقای فنایی نقدشان را با عناوینی آغاز میکنند که اگر جدی گرفته شوند، امکانی برای گفت و گو فراهم نمیآورند.» در جواب عرض میکنم که نگارنده آن عناوین را جدی گرفته بود و انتظار داشت که دوست عزیز آقای گنجی نیز آنها را جدی بگیرد. ناقد، آن عناوین را به عنوان برچسبهایی بیاساس بکار نبرده بود. به نظر من جناب گنجی در نقد اسلام یک و اسلام دو، ادب نقد را مراعات نمیکنند. تعبیراتی که من در مقام توصیف نوشتههای ایشان به کار برده بودم، توصیفاتی ناظر به واقع بود که در قالب گزارههایی قابل صدق و کذب بیان شده بود. بنابراین، از دو حالت خارج نیست. یا آقای گنجی بر این باورند که آن نقدهای روششناسانه با واقع مطابقت ندارد و مکتوبات ایشان از نقائص و نقطهضعفهای یاد شده پاک است، که در این صورت خوب است دلایل خود را عرضه کنند تا دیگران، از جمله صاحب این قلم، نیز به نادرستی آن نقدها پی ببریم. یا بر این باورند که آن نقدها با واقع مطابقت دارد، که در این صورت، ما موظفیم آن نقدها، یا به تعبیر ایشان عناوین، را جدی بگیریم، حتی اگر جدی گرفتن آنها امکانی برای گفت و گو فراهم نیاورد. اما من نمیتوانم بفهمم چرا و چگونه اگر منتقدی سبک استدلال و طرح بحث نویسندهای را نقد کند، چنین نقدی مانع گفت و گو میشود. آیا آقای گنجی بر این باورند که سبک طرح بحث و استدلال هیچکس قابل نقد نیست، یا اینکه هست اما مصلحت گفت و گو اقتضا میکند که چنین نقدی مطرح نشود؟ مگر هدف از گفت و گو در این مقام چیزی غیر از تقرب به حقیقت است؟ نکته دومی که آقای گنجی به آن اشاره کردهاند این است: «دین در جامعهی ما، حریم ممنوعهای بوده که جز تعریف و تقدیس را برنمیتابیده است. مومنان به این وضعیت غیرمنصفانه و تبعیضآمیز عادت کردهاند. از اینرو، کمترین پرسش و نقد، «زننده»، «عجولانه»، «جزماندیشانه»، «تخریب دینی» و «تحریف حقیقت» جلوه داده خواهد شد. زندگی در وضعیتی که کسی جرأت نقد دین را نداشته باشد، عادت بد و توقعی نابجا در ما ایجاد کرده است. بدین ترتیب اگر مسلمانی با صدای بلند آغاز به خوانش متن مقدس کند، کنش او، «بولتننویسی» معرفی خواهد شد. با این نوع داوری به دیگران گفته میشود، بدانید با چه نوشتهای روبهرو هستید: نوشتهای زننده، بولتنسازی از دین و سراسر تحریف حقیقت و دین و ادب.» آقای گنجی در این قطعه انگیزهخوانی کردهاند، یعنی کوشیدهاند تبیینی روانشناسانه از انگیزه بنده به دست دهند و بر اساس آن نتیجه بگیرند که چون انگیزهی ناقد نادرست بوده است، نقدهای یادشده هم بیاساس است. تبیین آقای گنجی اگر درست باشد، نتیجهای که ایشان از آن تبیین میگیرند مغالطهی خلط انگیزه و انگیخته است. فرض کنیم انگیزه ناقد نادرست بوده، این دلیل نمیشود که نقد او هم نادرست باشد. بهعلاوه عین همین تبیین را میتوان در مورد مقالات خود ایشان به کار برد و گفت: چون دین در جامعهی ما حریم ممنوعهای بوده که جز تعریف و تقدیس را برنمیتابیده، آقای گنجی بر آن شدهاند که از طریق نگارش نقدهای زننده، عجولانه، جزماندیشانه و تخریب و تحریف حقیقت و بولتننویسی این تقدس را از میان ببرند. اما واقعیت این است که تبیین روانشناسانه جای خالی تبیین معرفتشناسانه را پر نمیکند. بنابراین، سوالی که در پاسخ آقای گنجی بیپاسخ مانده، این است که آیا مقالات ایشان واقعاً در خور چنین اوصافی هست یا نه؟ تا آنجا که خودکاوی و درونبینی به شخصی جایزالخطا همچون راقم این سطور اجازه میدهد، میتوانم ادعا کنم که از نقد «مؤدبانه»، «غیرعجولانه»، «غیر جزماندیشانه» و «سازنده» و «خالی از تحریف حقیقت» از دین و اندیشه دینی و رفتار دینی استقبال میکنم. و اگر نقد آقای گنجی را «زننده»، «عجولانه»، «جزماندیشانه» و «تخریب دین» و «تحریف حقیقت» خواندهام، به خاطر عادت بد و توقع نابجا نبوده است، بلکه دقیقاً به خاطر این بوده است که این اوصاف را در نوشتههای ایشان به وضوح میدیدهام. و چنانکه گفتم تعبیراتی که در مقام نقد نوشتهی آقای گنجی به کار بردهام جملاتی خبری و ناظر به واقعاند. منطقاً ممکن است (۱) من در توصیف واقع اشتباه کرده باشم، اما منطقاً ممکن است که (۲) نوشته آقای گنجی واقعاً زننده، عجولانه، جزماندیشانه و تخریب دین و تحریف حقیقت باشد. بنده با تکیه بر شواهد و قرائن موجود در مقاله آقای گنجی کوشیده بودم نقد خود را مدلل کنم و نشان دهم که احتمال (۲) مقرون به صواب است. آقای گنجی نیز برای اینکه نشان دهند احتمال (۱) درست است و احتمال (۲) نادرست، ناگزیرند دلیل بیاورند. صرف اینکه مسلمانی با صدای بلند آغاز به خوانش متن مقدس کند موجب نمیشود که خوانش او از این عیوب و نقائص بری باشد. علاوه بر این، تا آنجا که از انگیزهی خود در نگارش نقد آگاهی دارم، قصدم از توصیف بالا بیان حقیقت بوده است، نه القاء مطلبی خلاف واقع به دیگران در مورد نوشتههای آقای گنجی. درخواستم از جناب گنجی این است که بکوشند مکتوبات خود را از دید ناظری بیطرف مرور کنند تا ببینند که آیا این مکتوبات در خور چنین توصیفاتی هست یا نه؟ آقای گنجی پرسیدهاند اگر مقالات «قرآن محمدی» به سبک نوشتههای کیهان شبیه است، دیگر چه نیازی به نقد آن نوشتهها وجود دارد؟ جواب روشن است. مقالات «قرآن محمدی» هم به لحاظ سبک و هم به لحاظ محتوا قابل نقد است و صرف شباهت در سبک به کیهان موجب نمیشود که ما از نقد این مقالات بینیاز شویم. ایشان سپس از سایت امروز گله کردهاند که به سبک روزنامهی کیهان عمل میکند. یعنی نقد دیگران به آقای گنجی را منتشر میکند، اما از انتشار پاسخ ایشان خودداری میکند. تا آنجا که به نگارنده مربوط میشود، از چنین عملکردی دفاع نمیکنم و در انتشار آن نقد در سایت امروز هم هیچ نقشی نداشتم، بلکه برعکس وقتی پارهای از دوستان ابراز تمایل کردند که نقد بنده را در روزنامهها و سایتهای اینترنتی داخل کشور منتشر کنند، به دو دلیل با این ایده مخالفت کردم. یکی اینکه آنان نوشته آقای گنجی را منتشر نکردهاند و دیگر اینکه به خاطر محذوراتی که دارند پاسخ ایشان را هم منتشر نخواهند کرد. خوب بود آقای گنجی نیز که به چنین رفتاری اعتراض دارند، از انتشار پاسخ خود در سایت رادیو زمانه خودداری میکردند. تصحيح يک خطا در نقد بنده خطایی وجود دارد که آقای گنجی به حق بدان اشاره کردهاند. آن خطا در نقل و ترجمه کلام ابن عربی رخ داده است. ابن عربی میگوید گروهی از صوفیان به نام رجبیون در مکاشفات خود رافضیان (شیعیان) را به صورت خوک دیدهاند. من نوشته بودم: «گروهی از صوفیه رجبیون را به صورت خوک دیدهاند». و این نادرست است، هرچند این خطای غیر عمدی، نه به ساختار استدلال آقای گنجی آسیبی وارد میکند و نه از قوت آن میکاهد و نه نقد من بر برداشت ایشان از سخن ابن عربی را ابطال میکند. هنوز هم آن نقد را بر ایشان وارد میدانم. تحريف راقم این سطور در نقد خود، تحریفات متعددی را به آقای گنجی نسبت داده بود. آقای گنجی در پاسخ خود کوشیدهاند نشان دهند که از جانب ایشان تحریفی صورت نگرفته است. ایشان در مقام دفاع از خوانش خود دو دلیل ذکر کردهاند که به نظر نگارنده هیچ یک از آنها قانعکننده نیست. دلیل اول این است که مترجمان و مفسران بزرگ با ایشان همعقیدهاند، بنابراین تحریفی صورت نگرفته و حداکثر چیزی که ناقد میتواند ادعا کند این است که ترجمه و تفسیر دیگران را قبول ندارد. و دلیل دوم این است که اساساً وفق هرمنیوتیک مدرن تحریف متن محال است، یا هر خوانشی تحریف متن است. بهتر است این موارد را با تفصیل بشتری بررسی کنیم. ۳/۱. تحريف مثنوی مولوی آقای گنجی نوشته بودند: «مولوی یکی از بزرگترین عارفان جهان اسلام است. او که خود متعلق به دوران ماقبل مدرن است، نگاهش به مخالفان (کفار)، دقیقاً بازتابدهندهی گفتمان قرآن است. به گفتهی مولوی خون کفار مباح است، برای اینکه آنها مانند حیوانات هستند.» بنده پس از نشان دادن اینکه برداشت آقای گنجی از ابیات مورد اختلاف نادرست است، نوشته بودم: «بر نگارنده روشن نیست که چرا گنجی سخن بزرگانی همچون مولانا را اینچنین تحریف میکند و چرا شواهد متعددی را که به سود کثرتگرایی دینی در مثنوی وجود دارد، نادیده میگیرد و با تحریف ابیات بالا میکوشد مولانا را انحصارگرا معرفی کند.» آقای گنجی در پاسخ خود نوشتهاند: «داوری «قرآن محمدی» درخصوص مثنوی مولوی، مثبت و جانبدارانه بوده و آن را قرائتی عاشقانه و مجذوبانه از دین معرفی کرده است. مواجهه مولویوار با دین، امری قابل دفاع و شاید بهترین نوع دینورزی باشد. اما، هیچ متنی، مقدس (کامل) و نقدناپذیر نیست. اگر در مورد خاصی، نظر مولفی طرح و نقد شد، آیا معنای آن این است که او را «انحصارگرا معرفی» کردهایم؟ مفسران بسیاری ابیات مورد اختلاف را همانطور معنا کردهاند، که در «قرآن محمدی» آمده است.» به نظر من، این مصداق روشنی از تحریف است که وقتی پژوهشگری میخواهد دیدگاه اسلام یک و دو را درباره دگراندیشان، دگرباشان و متفاوتان کشف کند، فقط به آیات و روایات و جملاتی بنگرد که در آن واژه کافران در کنار نام یکی از حیوانات آمده است و بعد هم چنین کاری را خوانش متن با صدای بلند بنامد و با استناد به هرمنیوتیک گادامر تحریف خود را تفسیری در عرض سایر تفسیرها به شمار آورد. انصاف و بیطرفی علمی در مقام کشف حقیقت و نیز سرشت تاریخی اسلام یک و اسلام دو اقتضا میکند که: ۱. به بخشهای دیگری از متون اسلام یک و اسلام دو که در آنها واژه مومنان یا غیر مسلمانان در کنار نام حیوانی از حیوانات آمده نیز بنگریم. ۲. این متون را ترجمه فرهنگی کنیم. ۳. واژه کافر را معادل دگراندیش و دگرباش و متفاوت به حساب نیاوریم. ۴. به توصیفات مثبتی که در مورد غیرمسلمانان در متون یادشده آمده است نیز بنگریم. کمترین نتیجهای که از چنین رویکردی به دست خواهد آمد این است که موضوع توصیف و حکم و مجازات در متون یاد شده «مطلق» نیست و غیر مسلمانان (با تسامح بسیار مساوی با دگراندیشان و دگرباشان و متفاوتان هستند) به دو گروه خوب و بد تقسیم شدهاند و لذا موضوع بحث در این متون غیر مسلمانان یا دگراندیشان و دگرباشان و متفاوتان از آن نظر که دگرانديش و دگرباش و متفاوتاند نیست، و همین مقدار برای فرو ریختن استدلال آقای گنجی کفایت میکند. فیالمثل مولانا برای بیان چالش عقل با نفس و بدن، عقل را به مجنون، و نفس و بدن را به شتر تشبیه میکند
یا پروراندن بدن را پروراندن خر میخواند تو در بند آنی که خر پروری یا نفس مومنان و پیامبران را اشغری مینامد کاو به زخم رنج زفت است و سمین زین سبب بر انبیا رنج و شکست از همه خلق جهان افزونتر است (اشغر حیوانی است که در اثر کتک خوردن فربه میشود). بنابراین، اگر در این متون نام حیوانی از حیوانات به تناسب و به یکسان بر مومن و کافر اطلاق شده است، یا با استفاده از ویژگیهای حیوانات گروه خاصی از انسانها به حیوانی که دارای آن ویژگی است تشبیه شدهاند، در این صورت نمیتوان همچون آقای گنجی نتیجه گرفت که اسلام یک و دو، اول دگراندیشان و دگرباشان و متفاوتان را حیوان میخواند و بعد خون آنان را مباح اعلام میکند. بلکه میتوان نتیجه گرفت که استفاده از تمثیل انسان به حیوان در آن فرهنگ امر رایجی بوده است و این امر به خودی خود متضمن هیچ توهینی در حق انسان نبوده و هیچ حکم حقوقی نیز بر آن بار نمیشده است. و اگر در وقت مطالعهی این متون، رایحهی توهین مشام کسی را بیازارد، به خاطر آن است که او متن را از سیاق آن خارج میکند و این متون را ترجمه و تفسیر تحتاللفظی میکند. یعنی منشاء این رایحه متن مورد مطالعه نیست، مشام کسی است که از سر ربوه در دمشق نظر نمیکند و سرشت تاریخی متون دینی را نادیده میگیرد. آقای گنجی نوشتهاند: «هیچ متنی، مقدس (کامل) و نقدناپذیر نیست. اگر در مورد خاصی، نظر مولفی طرح و نقد شد، آیا معنای آن این است که او را «انحصارگرا معرفی» کردهایم؟» بر نگارنده روشن نیست که چرا آقای گنجی درصدی از فهم و شعوری را که برای خود قائلاند برای ناقد و خوانندگان خود قائل نیستند. چه کسی گفته که مثنوی متن مقدس و کامل و نقدناپذیر است؟ تمام سخن در این است که شما نظر مؤلف را آنگونه که هست طرح کنید و بعد آن را نقد کنید. اگر نظر مؤلف آنگونه که هست طرح نشود، چیزی که نقد میشود هرچه باشد نظر مؤلف نخواهد بود، بلکه نظر مُحَرِّف (تحریف کننده) خواهد بود. و برای اینکه نظر مولانا در باب کفار و نسبت کفر و حیوانیت و دلیل مباح بودن خون کفار و نسبت کفر و دگراندیشی را آنگونه که هست طرح کنیم، کافی نیست که به چند بیتی از مثنوی که به ظاهر مؤید مدعای ماست استناد کنیم و سایر ابیاتی را که به نحوی از انحاء در فهم معنای این چند بیت مؤثرند، نادیده بگیریم. نظر کردن به شواهد به ظاهر مؤید و نادیده گرفتن شواهد مخالف و ناقض، نوعی تحریف است و از این طریق نمیتوان به «نظرِ مؤلف» رسید، بلکه نتیجه چنین روشی فرافکنی نظرِ مُحَرِّف به مؤلف است. کاری که آقای گنجی با اسلام یک و اسلام دو میکند انسان را به یاد داستان مردی میاندازد که نماز نمیخواند. به او گفتند: چرا نماز نمیخوانی؟ گفت: قرآن میگوید: «لاتقربوا الصلوه». گفتند: قرآن میگوید: «لاتقربوا الصلوه و انتم سکاری». گفت: ای بابا کی به همه قرآن عمل کرده که ما بکنیم. اعتراض بنده به آقای گنجی این نیست که شما چرا نظر مولانا را نقد میکنید. اعتراض این است که چرا نظر مولانا را تحریف میکنید و سپس نظر تحریف شده را به عنوان نظر مولانا نقد میکنید. وقتی آقای گنجی مینویسد: «مولوی یکی از بزرگترین عارفان جهان اسلام است. او که خود متعلق به دوران ماقبل مدرن است، نگاهش به مخالفان (کفار)، دقیقاً بازتابدهندهی گفتمان قرآن است. به گفتهی مولوی خون کفار مباح است، برای اینکه آنها مانند حیوانات هستند،» این سخن آقای گنجی هیچ معنایی ندارد به جز اینکه مولانا بنیادگرا و انحصارگراست. علاوه بر این، «نظرِ مؤلف» چیزی نیست مگر همان «نیّت» و «قصد» او. اما، چنانکه خواهد آمد، آقای گنجی کشف نیت و قصد مؤلف را محال میدانند و نظریه هرمنیوتیکی قصد مؤلف را باطل و غیر مدرن میشمارند. آقای گنجی برای اینکه نشان دهند در این مورد تحریفی از جانب ایشان صورت نگرفته به سخن مفسران بزرگ مثنوی استناد کردهاند. بازهم بر نگارنده معلوم نیست که این استناد چه چیزی را اثبات میکند. آیا ایشان میخواهند بگویند فهم ایشان از ابیات مورد نظر درست است چون مفسران بزرگ مثنوی این ابیات را چنین فهمیدهاند؟ اگر چنین باشد، معنای این سخن این است که آقای گنجی برای اینکه نظریه کلامالله بودن قرآن را رد کند، مصونیت مفسران بزرگ مثنوی از خطا را مفروض میگیرد. اما به نظر نگارنده مفسران بزرگ مثنوی با همه جلالت قدر و عظمت شأنی که دارند انسانهایی هستند جایزالخطا و وقتی کسی در مقام تحقیق و به منظور تأیید مدعای خود سخنی را از این مفسران نقل میکند، از سر تحقیق سخن آنان را پذیرفته است. و اگر آن مفسران در فهم معنای متن خطا کرده باشند، او نیز خطا کرده است. محققان به دلیلی نیاز دارند که نشان دهند آن مفسران در فهم متن خطا نکردهاند و صرف بزرگ بودن یک مفسر دلیل خوبی برای توجیه این مدعا نیست. به قول مولانا: «خون به خون شستن محال آمد محال». آقای گنجی از این مقدمه که مفسران بزرگ مثنوی ابیات مورد اختلاف را مانند ایشان فهمیدهاند چنین نتیجه گرفتهاند: «پس حداکثر حکمی که جناب فنایی میتوانستند صادر کنند این بود، که من این تفسیر از ابیات مولوی را به این دلایل قبول ندارم. نه آنکه «قرآن محمدی» را متهم به تحریف مثنوی کند.» آیا آقای گنجی بر این باورند که تحریف مثنوی ممکن نیست، یا اینکه ممکن است، اما در اینجا تحریفی صورت نگرفته است؟ اولی به معنای مصونیت مفسران بزرگ مثنوی از خطا در فهم متن است که علیالقاعده نباید مورد قبول آقای گنجی باشد. اما برای نفی احتمال دوم کافی نیست که نشان دهیم مفسران بزرگ مثنوی هم چنین گفتهاند، زیرا آنان نیز ممکن است خطا کرده باشند. نگارنده دلایل خود برای اتهام تحریف مثنوی را نقل کرده است. آقای گنجی به جای اینکه آن دلایل را رد کنند و نشان دهند که برداشت ایشان از مثنوی درست است به سخن بزرگان استناد میکنند. اما این نوع استدلال در مقام تحقیق فاقد ارزش و اعتبار لازم است، زیرا هیچ ربطی به مدعای مورد بحث ندارد. منطقاً ممکن است مفسران بزرگ مثنوی نیز در فهم مثنوی به خطا بروند و آن را تحریف کنند. بنابراین، تنها راه ممکن و معقول این است که دلایلی را که آن مفسران به سود تفسیر خود آوردهاند با دلایلی که ناقد به سود تفسیر خود و علیه تفسیر آنان اقامه کرده، بسنجیم و تفسیری را انتخاب کنیم که دلایل قویتری به سود آن در دست است. از دو حال خارج نیست: ۱. یا دلایلی که به سود یکی از تفسیرهای رقیب وجود دارد قویتر است، ۲. یا همه آن تفسیرها از نظر قوت و ضعف دلایل مساویاند. در صورت اول ما موظفیم تفسیری را که شواهد قویتری به سود آن در دست است به عنوان تفسیر درست برگزینیم، و سایر تفسیرها را رد کنیم، ولو تفسیر قویتر مخالف تفسیر مفسران بزرگ باشد. اما در صورت دوم موظفیم سکوت کنیم و هیچ تفسیری را بر تفسیر دیگر ترجیح ندهیم. آقای گنجی بدون اینکه چنین مسیری را طی کنند، ادعا میکنند چون تفسیر ایشان همان تفسیر مفسران بزرگ است، یا درست است و یا دستکم در عرض تفسیر ناقد است و لذا ناقد حق ندارد تفسیر ایشان را تحریف بنامد و این یعنی مفسران بزرگ مثنوی معصوماند و آقای گنجی نیز در پناه عصمت آنان مصون از خطاست. آقای گنجی در ادامه پاسخ خود نوشتهاند: «نکتهی قابل توجه دیگر در نوشتهی آقای فنایی این است که گویی اگر به بزرگی از بزرگان از زاویهای انتقاد شود، کل تفکر آن بزرگ به زیر سوال رفته است. مگر مثنوی، متنی مقدس، یعنی بدون چون و چرا، است؟ اگر کسی الفاظ رکیک بسیاری را که در مثنوی به کار گرفته شده است به پرسش بگیرد، آیا کل اندیشهی مولوی مخدوش خواهد شد؟» واقعاً جای تعجب است. نگارنده هیچگاه ادعا نکرده که اگر به بزرگی از بزرگان از زاویهای انتقاد شود، کل تفکر آن بزرگ زیر سوال رفته است، یا مثنوی متنی مقدس و بدون چون و چراست؟ آقای گنجی ادعا کرده بودند که از نظر مولوی، خون مخالفان (کفار) مباح است برای اینکه آنها مانند حیوانات هستند. اشکال بنده به آقای گنجی این بود که دیدگاهی را که شما در خصوص این موضوع به مولوی نسبت دادهاید نظر مولوی نیست و برداشت شما از مثنوی در خصوص این مورد اشتباه است. چون از نظر مولوی، خونِ موجود وحشی از آن نظر که وحشی است مباح است، نه خون غیر مسلمان از آن نظر که غیر مسلمان است و غیر مسلمانان نیز از نظر مولوی حیوان نیستند. حتی مباح بودن خون انسان وحشی هم به خاطر این نیست که او حیوان است، بلکه بر عکس از نظر مولوی کشتن حیوان از آن نظر که حیوان است جایز نیست. از نظر مولوی، انسان وحشی و حیوان وحشی هر دو خونشان مباح است به خاطر اینکه هر دو مصداقی از عنوان کلی وحشیاند. تمام سخن بر سر این است که الفاظ رکیکی که آقای گنجی به آن اشاره میکنند برای مولانا و مخاطبان همعصر او رکیک نبودهاند، یعنی طنین معناییِ رکیکی نداشتهاند و اگر ما بخواهیم معنای واقعی آن الفاظ (نظر مؤلف) را به درستی درک کنیم ناگزیریم آنها را ترجمه فرهنگی کنیم. آن الفاظ در فرهنگ امروزیان رکیکاند و اگر کسی بکوشد ابیات شامل این الفاظ را از طریق تفسیر تحتاللفظی آنها درک کند به خطا رفته و در واقع آنها را تحریف کرده است، خواه بنیادگرا باشد و خواه دمکرات. و متأسفانه این کاری است که جناب گنجی بدان مشغول و مباهی و مبتهجاند. وقتی کسی دیدگاه مولوی در باب کفار را تحریف میکند، کل اندیشه مولوی مخدوش نخواهد شد، اما اندیشه او در باب نسبت کفر و ایمان، تساهل و مدارا، پلورالیزم دینی و عناوین مرتبط مخدوش خواهد شد. آقای گنجی سپس نوشتهاند: «تعیین جایگاه مولوی در بحث انحصارگرایی دینی، شمولگرایی دینی و کثرتگرایی دینی، منوط به آن است که چه چیز گوهر اندیشهی آن بزرگوار به شمار آید، و چه چیزهایی صدف یا اعراض در نظر گرفته شوند... و در ابیاتی که محل نزاع قرار گرفته است، مولوی انحصارگرا است، برای اینکه کفار را حیوان وحشی به شمار میآورد که باید کشته شود.» بنابراین، آقای گنجی قبول دارند که در فهم و تفسیر اسلام یک و اسلام دو ما باید صدف و گوهر یا ذاتی و عرضی را از هم جدا کنیم، اما خوب است بپرسیم لازمه و نتیجهی این تفکیک چیست؟ آیا لازمه و نتیجهی چنین تفکیکی غیر از این است که در فهم و تفسیر این متون باید از دو روش متفاوت استفاده کرد. در مورد گوهرها و ذاتیات ترجمه و تفسیر تحتاللفظی کفایت میکند، اما استفاده از چنین روشی در مورد صدفها یا عرضیات به تحریف متن خواهد انجامید و لذا برای فهم بخشهایی از این متون که حاوی صدفها یا عرضیات هستند ما به ترجمه و تفسیر فرهنگی نیاز داریم؟ همه نقدهای بنده به آقای گنجی را در این جمله میتوان خلاصه کرد که ایشان در ترجمه و تفسیر صدفها یا عرضیات از روش نادرستی استفاده میکنند که موجب تحریف معنای متن میشود. یعنی ایشان برای اینکه نشان دهند قرآن سخن محمد است نه سخن خداوند، آیات قرآن و احادیث (اسلامِ یک) و نیز متون اسلام دو را ترجمه و تفسیر تحتاللفظی میکنند و تفاوت معنایی واژهها در فرهنگ کهن و فرهنگ مدرن را نادیده میگیرند و سرشت تاریخی و فرهنگآلود متون مورد بحث را در نظر نمیگیرند و لذا به لحاظ روش ترجمه و تفسیر متون دینی، بین ایشان و بنیادگرایان دینی و اقتدارگرایان و انحصارطلبان و هواداران استبداد دینی هیچ تفاوتی وجود ندارد، هرچند در مقام پیروی عملی از ترجمه و تفسیر این بخش از متون دینی بین ایشان و آن گروهها تفاوت وجود دارد. در مقام عمل ایشان بر این باورند که این قسمت از متون دینی به جهان گذشته تعلق دارد و در جهان مدرن قابل پیروی نیست. صاحب این قلم، اما، بر این باور است که اگر این بخش از متون اسلام یک و اسلام دو ترجمه و تفسیر فرهنگی شوند، در جهان مدرن هم قابل اجرا خواهند بود و به لحاظ نظری و عملی با ارزشهای حاکم بر جهان مدرن و مقتضیات زندگی مدرن سازگارند. ثانیاً انحصارگرا یعنی کسی که یک دین خاص مانند دین اسلام را حق محض و سایر ادیان را باطل محض میداند. اما سوال این است که اگر کسی همچون مولوی بگوید خون انسان وحشی مباح است، انحصارگراست، یا چنین استدلالی مصداقی است از مغالطه اخذ ما لیس بعله مکان عله؟ ادعای بنده در نقد مقاله آقای گنجی این بوده است که وقتی شما بدون اینکه به سایر ابیاتی که در مثنوی در تأیید شمولگرایی دینی و کثرتگرایی دینی آمده، صرفاً به ابیات مورد اختلاف اشاره میکنید، آنهم با برداشت نادرستی که از این ابیات دارید، مولوی را انحصارگرا معرفی کردهاید و این نوعی تحریف مثنوی است. برداشت انحصارگرایانه از ابیات مورد نزاع متوقف بر این است که مولوی غیر مسلمانان را به صرف غیر مسلمان بودن حیوان وحشی به شمار آورده باشد که باید کشته شوند. اما آیا واقعاً چنین است؟ آیا کافر به معنای غیر مسلمان یا دگراندیش و دگرباش و متفاوت است؟ آیا به تناسب حکم و موضوع نمیتوان ادعا کرد که موضوع حکمِ قتل در سخن مولانا، «موجودِ وحشی است از آن نظر که وحشی است»، نه «غیر مسلمان از آن نظر که غیر مسلمان است»؟ آیا جواز قتل کفار به خاطر این بوده که آنان مانند حیواناند، چنانکه آقای گنجی در مقاله خود به مولوی نسبت داده بودند، یا ذکر حیوان، آن هم حیوان وحشی، در این ابیات برای تقریب حکم قتل انسانهای وحشی به ذهن است؟ (استدلال تمثیلی که مثنوی لبریز از آن است). آیا هیچ بیت دیگری در مثنوی وجود ندارد که در آن مولوی انسانی یا مسلمانی را به حیوانی از حیوانات تشبیه کرده باشد، یا در مورد کفار سخن متفاوتی گفته باشد که با در نظر گرفتن آن بیتِ دیگر، ابیات مورد نزاع معنا و مضمون تازهای پیدا کنند؟ آقای گنجی بدون اینکه به این سوالات پاسخ روشنی بدهند، برداشت نادرست خود از ابیات یاد شده را تکرار کردهاند. آقای گنجی نوشتهاند: «اما اگر با پیشفرض کلام الله بودن قرآن، کاملترین دین بودن اسلام و مفروضاتی از این قبیل، به خوانش مثنوی پرداخته شود، از درون آن شمولگرایی و انحصارگرایی بیرون خواهد جهید.» بنده به سهم خود هرچقدر میاندیشم رابطهای بین کلامالله بودن قرآن از یکطرف و شمولگرایی و انحصارگرایی از طرف دیگر را نمییابم. اگر آقای گنجی لطف کنند و در این زمینه روشنگری بفرمایند موجب مزید امتنان خواهد بود. تنها به ذکر این نکته اکتفا میکنم که پلورالیزم صدق غیر از پلورالیزم نجات است و هیچ تلازمی بین این دو برقرار نیست. و به هر حال آقای گنجی به این سوال پاسخ نمیدهند که به نظر ایشان بالاخره کدام یک از این پیشفرضها درست است و به تبع آن از میان تفسیرهای متفاوت مثنوی کدام تفسیر معتبر است؟ آیا ایشان مولوی را انحصارگرا میدانند یا نه؟ اگر مولوی را انحصارگرا میدانند، در این صورت چه جای گله از ناقدی است که ادعا میکند آقای گنجی مولوی را انحصارگرا معرفی کردهاند. و اگر مولوی را انحصارگرا نمیدانند، چرا در برداشت خود از ابیات مورد نزاع تجدیدنظر نمیکنند؟ و اگر به تناسب مطلوب خود مولوی را انحصارگرا، یا شمولگرا و کثرتگرا میدانند، این به جز هرج و مرج در عالم هرمنیوتیک هیچ معنای دیگری ندارد. ۳/۲. تحريف نهجالبلاغه ناقد گفته بود آقای گنجی سخن امام علی در نهجالبلاغه را تحریف کرده است. آقای گنجی در جواب گفتهاند: «”قرآن محمدی” نوشته بود که حضرت علی مردم را به سه گروه تقسیم کرده و یک گروه از آنان را پشه خوانده است. آیا این تحریف نهجالبلاغه است؟» جواب این است که بلی این هم تحریف نهجالبلاغه است و هم تحریف سخن پیشین آقای گنجی در مقاله مورد نقد. اولاً اگر این جمله آقای گنجی را به تنهایی در نظر بگیریم تحریف نهجالبلاغه است، به خاطر اینکه جملهی منقول از امام علی دنبالهای دارد که در آن امام علی مردمی را که پشه خوانده است، توصیف میکند و آن توصیف در فهم کلام ایشان مدخلیت تام دارد. حذف آن توصیف، معنای کلام امام را عوض میکند و لذا تحریف است. ثانیاً اگر این جمله آقای گنجی را در سایه صدر و ذیل مقاله ایشان ببینیم به روشنی میتوانیم نتیجه بگیریم که ایشان سخن امام علی را تحریف کردهاند. (توجه داشته باشید که واژه پشه فقط در سخن امام علی آمده است). قسمت هجدهم «قرآن محمدی» که مورد نقد قرار گرفته با این عنوان شروع میشود: «خوکها، گوسفندها، پشهها، الاغها» و چنین ادامه پیدا میکند: «اسلام یک، «دیگری» و «تفاوت» را به «حیوانیت»، حسد، غرض و مرض تقلیل میداد و سپس مجازات دنیوی و اخروی برای آنها در نظر میگرفت. کسانی که در جهان گذشته در دل این گفتمان پرورش یافتند، همان گفتمان را بازتولید کردهاند. متفاوتها به سرعت تبدیل به حیوان میشدند و آن حیوانهای وحشی هم باید به قتل میرسیدند.» و پس از ذکر شاهدی برای تأیید این مدعا از مولوی، ابن عربی، غزالی چنین ادامه پیدا میکند: «کار از حیوان خواندن کفار آغاز شد و با حیوان خواندن شیعیان بهوسیلهی بزرگترین عارف نظری جهان اسلام ادامه یافت. اما کار به اینجا خاتمه نمییابد. اینک نوبت آن است که شیعیان بهوسیلهی امامانشان «گوسفند» خوانده شوند.» و سپس نوبت به نقل قول از امام باقر و امام علی میرسد. در «قرآن محمدی» چنین آمده است: «حضرت علی (ع) هم همهی انسانها را به سه دسته تقسیم میکنند: یک دسته عالم ربانیاند، یک دسته دانشآموزند که در نزد علمای ربّانی درس میخوانند و تعلیم میگیرند و بقیه هم پشههایی هستند که در فضا پراکنده هستند (نهجالبلاغه، کلمات قصار ۱۴۷). وقتی این راه گشوده شد، هر مسلمانی آن را به دستهای از انسانها که متفاوت بودند، تعمیم داد... در اندیشهی دینی، «دیگری»، که مثل ما فکر، زندگی و رفتار نمیکند، با ما و تابع دین ما نیست، نه تنها با ما برابر نیست، بلکه اصلاً «آدم» نیست.» آقای گنجی در پایان مقاله خود چنین نتیجه گرفته بودند: «این رویکرد که «دیگری» که دین متفاوتی دارد و به دین اسلام ایمان نمیآورد، بدترین جانوران روی زمین است و به خر، عنکبوت، ملخ، شتر، خوک، میمون، گوسفند و پشه تشبیه میشود، متعلق به جهان گذشته است. خدای متشخصِ انسانوار هم در آخرت اینگونه افراد را در آتش میسوزاند و بهجای آب، مس گداخته بخوردشان خواهد داد.» بنابراین، اگر صدر و ذیل سخنان آقای گنجی در این مقاله را کنار هم بگذاریم، به روشنی میتوانیم نتیجه بگیریم که از نظر ایشان امام علی دگراندیشان را پشه خوانده است، چون تشبیه به پشه فقط در سخن امام علی آمده بود. بنابراین، در اینجا آقای گنجی سخن پیشین خود را هم تحریف کردهاند. البته من دلیلی ندارم که ادعا کنم این تحریفها از سر عمد صورت میگیرد، اما تبیین همدلانه و خوشبینانه این است که منشاء این تحریفات شتابزدگی و کمدقتی است. بهعلاوه، صرف اینکه امام علی دستهای از انسانها را پشه بخواند برای مقصود آقای گنجی کفایت نمیکند. مدعای آقای گنجی این بود که در متون دینی دگراندیشان، دگرباشان و متفاوتان ابتدا حیوان خوانده شدهاند و سپس خون آنان مباح شده، اعلام شده است. ایشان برای تأیید چنین مدعایی به سخن امام علی در مورد اعضای حزب باد، استشهاد کردهاند که در آن حضرت صرفاً به نقد رفتار این گروه از منظر اخلاقی اکتفا کردهاند. آقای گنجی در ادامه سخن خود مرقوم داشتهاند: «امام علی در موارد دیگری همچنان سخنانی بر زبان راندهاند. به عنوان مثال، حضرت علی در وصیتنامهی خود به فرزند گرامیشان دربارهی اهل دنیا، میفرمایند: “ومبادا فریفته شوی که ببینی دنیاداران به دنیا دل مینهند، و بر سردنیا بر یکدیگر میجهند. چه خدا تو را از دنیا خبر داده و دنیا وصف خویش را با تو در میان نهاده و پرده از زشتهایش برایت گشاده، همانا دنیاپرستان سگانند عوعوکنان، و درندگانند در پی صید دوان. برخی را برخی بد آید، و نیرومندشان ناتوان را طعمه خویش نمایند، و بزرگشان به خرد دستِ خود را از دست داده. در کار خویش سرگردان، در چراگاه زیان، در بیابانی دشوارگذر روان، نه شبانی که به کارشان رسد، نه چرانندهای که به چراشان برد، دنیا به راه کوریشان راند و دیدههاشان را از چراغ هدایت بپوشاند. در بیراهگی سرگردان، و فرو شده در نعمت آن. دنیا را پروردگار خود گرفتهاند و دنیا با آنان به بازی پرداخته و آنان سرگرمِ دنیا و آنچه را پس آن است فراموش ساخته”.» آقای گنجی سپس به شرح و تفسیر این متن پرداختهاند و طبق معمول آن را از سیاق خود خارج کرده و نتایجی را به امام علی نسبت دادهاند که نارواست. ایشان نوشتهاند: «نگاه علیبن ابی طالب به دنیا و به دنبال دنیا روندگان، نگاه منفی بود. اما کسانی دنیا را توسعه دادند و آباد کردند، که دنیا را جدی گرفتند و به دنبال توسعهی آن رفتند. انسان «توسعهگر» یا «توسعه طلب» (انسان مدرن)، به شدت تمام در نهجالبلاغه محکوم و حیوان «خوانده» شده، یا به تعبیر شما، به حیوان «تشبیه» شده است. یکی از مباحثی که «قرآن محمدی» خواهد گشود، همین موضوع بسیار مهم است.» اولاً در قطعه بالا، امام علی «دنیاپرستان» را سگ خوانده یا به سگ تشبیه کرده است. این دنیاپرستان میتوانند مسلمان باشند یا غیر مسلمان، زن باشند یا مرد. و به هر تقدیر این توصیف یا تشبیه به خاطر رفتار زشت اخلاقی آنان است، نه به خاطر دگراندیشی یا دگرباشی یا تفاوت. و خون این اشخاص نیز مباح اعلام نشده است. آیا آقای گنجی گمان میکنند هرجا در متون دینی نام حیوانی از حیوانات آمده، ثابت میکند که آن متون ربط و نسبتی با خدا ندارد و بشری است؟ ثانیاً در متون دینی (اسلامِ یک و اسلامِ دو) «دنیا» دو معنی دارد: یکی «عالم طبیعت» و دیگری «حب دنیا». مولوی میگوید:
ثالثاً نگاه علی ابن ابی طالب به عالم طبیعت منفی نیست. به عنوان نمونه بنگرید به نقد ایشان در رد سخن کسی که در حضورشان دنیا را مذمت کرد. ایشان در کلمه قصار ۱۳۱ نهجالبلاغه میفرمایند: «... دنیا خانه راستی است برای کسی که آن را راستگو انگاشت، و خانه تندرستی است آن را که شناختش و باور داشت، و خانه بینیازی است برای کسی که از آن توشه اندوخت، و خانه پند است برای آنکه از آن پند آموخت. مسجد محبان خداست، و نمازگاه فرشتگان او، و فرودگاه وحی خدا و تجارتخانهی دوستان او. در آن آمرزش خدا را به دست آورند و در آنجا بهشت را سود برند...» (با استفاده از ترجمه دکتر شهیدی). رابعاً آنچه از نظر امام علی مذموم و منفی است، طلب دنیا به خاطر دنیا یا دنیاپرستی است. در هیچ جای نهجالبلاغه جدی گرفتن دنیا و تلاش برای آباد کردن و توسعه دادن دنیا محکوم نشده است. در کجای نهجالبلاغه انسان توسعهگر و توسعهطلب محکوم و حیوان خوانده شده یا به حیوان تشبیه شده است؟ من بسیار متأسفم که میبینم در اینجا کار آقای گنجی از تحریف گذشته و به دروغ و افترا رسیده است. آنچه مورد مذمت امام علی است، دنیاپرستی و غفلت از آخرت است و زهدی که ایشان به آن سفارش میکنند زهد در مصرف است نه زهد در تولید و توسعه. حضرت علی بارها به مردم سفارش میکنند که از دنیای خود برای آخرت خود توشه برگیرید. چگونه میتوان از دنیایی خراب برای آخرت توشه اندوخت؟ توصیههای زاهدانه نهجالبلاغه مطعوف به تصحیح انگیزهها در توسعه دنیاست، نه معطوف به نفس توسعهی دنیا. حضرت علی حتی بهره بردن از لذاید دنیوی را محکوم نمیکند. به عنوان مثال، ایشان در کلمه قصار ۳۹۰ نهجالبلاغه میفرمایند: «مؤمن وقت خود را به سه قسمت تقسیم میکند. در یک قسمت به راز و نیاز با پروردگار خود میپردازد. در قسمت دوم معاش [زندگی دنیوی] خود را تأمین میکند و در قسمت سوم نفس خود را در کسب لذت حلال و شایسته آزاد میگذارد. و شایسته نیست که انسان خردمند جز پی سه چیز برود: سر و سامان دادن به معاش [زندگی دنیوی]، یا قدم برداشتن در راه معاد [آباد کردن زندگی اخروی] و لذت حلال.»
رابعاً آقای گنجی که مدعی هستند امام علی علم غیب نداشته، چگونه در اینجا ادعا میکنند که حضرت علی تصوری از انسان توسعهگرِ مدرن در ذهن خود داشته و چنین انسانی را به شدت محکوم کرده و حیوان خوانده است؟ بلی، حضرت علی دنیاپرستانی را که بر سر دنیا با یکدیگر میجنگند و یکدیگر را میدرند به حیوانات درنده تشبیه کرده یا آنان را حیوان خوانده است. اگر آقای گنجی بر این باورند که انسانهای توسعهگرِ مدرن چنیناند، این برداشت ایشان است. بنابراین میتوان نتیجه گرفت نهج البلاغهای که در اینجا مورد نقد قرار گرفته نهج البلاغهی علی نیست، نهجالبلاغهی گنجی است. در همین زمینه • پاسخ به نقد آقای فنایی - بخش نخست • نقد دکتر ابوالقاسم فنايی بر اکبر گنجی • پاسخ به نقد آقای فنایی - بخش دوم • تأملاتی دربارهی تروریسم مقدس • موعودگرایی ادیان و مهدی موعود شیعیان • نقد دین، نقد دولت • امام زمان- قدرت- ثروت |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
کاش کمی در استدلال هایتان منطق را بیشتر رعایت می کردید.برای نمونه:منطقاً ممکن است (۱) من در توصیف واقع اشتباه کرده باشم، اما منطقاً ممکن است که (۲) نوشته آقای گنجی واقعاً زننده، عجولانه، جزماندیشانه و تخریب دین و تحریف حقیقت باشد. بنده با تکیه بر شواهد و قرائن موجود در مقاله آقای گنجی کوشیده بودم نقد خود را مدلل کنم و نشان دهم که احتمال (۲) مقرون به صواب است
-- محمد محسنی ، Dec 17, 2008این گزاره ی شما درست نیست مگر آنکه خلاف ان ثابت شود.لااقل چند پاراگراف یا جمله ی توهین آمیز از آقای گنجی نقل می کردید تا خواننده بداند شما چرا چنین نتیجه ایی گرفته ایید؟گنجی از کجا باید بداند که شما کجای متن او را توهین امیز یافته ایید تا بتواند پاسخی در خور بدهد
آقای فنایی در جایی از مقاله خود می نویسند "بلکه میتوان نتیجه گرفت که استفاده از تمثیل انسان به حیوان در آن فرهنگ امر رایجی بوده است ".
-- فرید ، Dec 17, 2008مثل اینکه صحبت این بود که قرآن کلام خدا است و از جنس بی زمانی است. چگونه تمثیل حیوان در قرآن مربوط به فرهنگ آن دوره شد؟
تمام سخن آقای گنجی همین است. قرآن کلام محمد است و از فرهنگ زمانه خودش نشات می گیرد.
به نظر میرسد آقای فنایی برای گریز از متهم شدن به "تخریب بدون استدلال" در مقاله اول به مغالطه عجیبو غریبی دست زده است.
-- سعید ش ، Dec 17, 2008با سلام
-- حسین میرمبینی ، Dec 17, 2008با تشکر از آقای فنایی که در کمال ادب و احترام "قرآن گنجی" ، "نهج البلاغه گنچی" و "مثنوی گنجی" و کلا "دهنیت مذهبی گنجی" را به نقد کشید. آقای فنایی به همین طریق باید ذهنیت سروش را هم به نقد بکشند تا مگر به امید حق شر این قضیه (روشنفکری دینی) از سر ما کم شود. امید آنکه آقای گنجی با روی کرد به نقد قدرت و بازگشت به قبل از "قرآن محمدی" و حتا طرح سئوال و نقد مذهب غلو با همکاری و همدلی با انسان هایی مثل آقای فنایی جامعه را به سوی همدلی و اتفاق نزدیک سازند.
موفق باشید
امیدوارم که اندیشمندان و صاحب نظران بیشتری وارد این گفتگو بشوند تا اکبر گنجی به تنهایی نقش دون کیشوت را بازی نکند.
-- ماني جاويد ، Dec 17, 2008آقای فنایی نقد شما بر گنجی عجولانه متعصبانه و از سر خشم است و همراه با تحریف حقیقت.شما ادعا می کنید نسبیت گرایی باب گفتگو را می بندد آیا بطور ضمنی این صفات را به گنجی نسبت می دهید؟و یا آیا خود شما نسبیت گرا نیستید وقتی می گویید ناسزا گفتن در زمان مولانا از نظر عرف بی ایراد و قابل قبول بوده؟
آیا شما در ابتدای مقاله تان شیوه گنجی در طرح بحث و سبک استدلال را نقد کرده بودید یا تنها عناوینی به آنها نسبت دادید؟آیا شما نشان دادید کجای نوشته های گنجی زننده و کجایش کیهانی است؟بعد هم ادعا میکنید اینها همه گزاره اند! برادر جان هر فحش و افترایی گزاره است.
آقای گنجی ادعانکرده که چون انگیزهی ناقد نادرست بوده است، نقدهای یادشده هم بیاساس است بلکه گفته چونان انگیزه هایی منجر به برچسب زنی می شود و نه نقد درست همراه با ادب و اداب آن.
نوشته اید: { آقای گنجی نیز برای اینکه نشان دهند احتمال (۱) درست است و احتمال (۲) نادرست، ناگزیرند دلیل بیاورند. صرف اینکه مسلمانی با صدای بلند آغاز به خوانش متن مقدس کند موجب نمیشود که خوانش او از این عیوب و نقائص بری باشد.} یعنی شما ادعا می کنید گنجی دلیلی نیاورده؟تا آنجا که ما در پاسخ گنجی در نقد مقالات شما دیدیم گنجی هر جا که شما نظرات خود را مدلل کرده بودید و به ادعا بسنده نکرده بودید ،پاسخ شما را داده است.
نوشته اید:«خوب بود آقای گنجی نیز که به چنین رفتاری اعتراض دارند، از انتشار پاسخ خود در سایت رادیو زمانه خودداری میکردند.» این قسمت دیگر واقعا خنده دار است؛مگر رادیو زمانه از انتشار نقد های شما امتناع میکند که گنجی در رادیو زمانه پاسخ شما را ندهد.
و اما تحریف:
-- kavim ، Dec 18, 2008بنظر می رسد شما معنای واژه تحریف را تحریف کرده اید غالب فارسی زبانها منظورشان از تحریف ،برگردان و تغيير دادن اصل كلام است.آیا گنجی چنین کاری کرده است؟؟آیا گنجی اصل کلام را تغییر داده است؟ به خطا رفتن در فهم یک اثر و تحریف کردن آن دو چیز متفاوت است.به فرهنگ معین مراجعه کنید تا با کاربرد های امروزی این لغت آشنا شوید.
استدالهای آقای فنایی بسیار غنی است و قوی و نشان می دهد که چگونه گنجی روش تحریف را بجای هر منوتیک جا می زند.
مسءله دیگر اینکه آقای گنجی نمی تواند ثابت کند که قرآن کلام خدانیست چون از مثال حیوانات استفاده کرده است . سوال این است چرا خدا نمی تواند از مثال حیوانات استفاده کند اما محمد می تواند؟ آیا خدا باید فرا زمانی فرا مکانی حرف بزند. چرا خدا نمی تواند زمانی مکانی حرف بزند و ترجمه فرهنگی کلامش را به عهده مردمان فرهنگ ها و زمان های دیگر بگزارد؟
برای اثبات اینکه قران کلام محمد است استدلال آقای گنجی چیست؟ با زیر سوال بردن کلام الله بودن قران چطور می شود کلام محمد بودن قران ثابت شود؟
اثبات اینکه قران کلام محمد است نیاز به معرف هایی دارد . وحی چگونه تجربه محمد بوده که در آن کلام خدا راه نداشته؟ پس چرا محمد خود مدعی است که قران کلام الله است و قران نیز چنین ادعایی دارد. آقای گنجی هرگز شجاعت نداشته که محمد را یا راستگو دانسته و بنابر این قران را کلام خدا بداند یا محمد را دروغ گو!!
-- بدون نام ، Dec 18, 2008ملاحظه مي شود كه تلقي «يكسونگري آقاي گنجي» از سوي آقاي فنايي هم تأييد مي شود. آقاي گنجي برخي از آيات و روايات را مي بيند و برخي ديگر كه معارض آنهاست نمي بيند. او آنجا كه امام علي(ع) از ستم به زن يهودي يا از گدايي مرد مسيحي دلشكسته مي شود، نمي بيند.
-- nekoonam ، Dec 18, 2008نيز ملاحظه مي شود كه آقاي فنايي هم عدم توجه آقاي گنجي را به تاريخي بودن متون آيات و روايات گوشزد مي كنند.
شايد هم بايد به آقاي گنجي حق داد كه متون قرآن و حديث را فراتاريخي بدانند؛ چون اين تلقي مشهور علماي ماست. آنان تصور مي كنند، تاريخي شمردن متون ديني مستلزم عدم جهان شمولي و جاودانگي اين متون مي شود؛ حال آن كه چنين ملازمه اي وجود ندارد. مي توان متون ديني ناظر به مخاطبان و مقتضيات عصر و مصر خودش باشد و در عين حال براي اعصار و امصار ديگر هم كارآيي داشته باشد. فراتاريخي دانستن متون ديني هم غير واقعي است و هم همان مشكلي را پديد مي آورد كه آقاي گنجي به آن مبتلا شده است.
جالب بود. باید صاحبان افکار همدیگر را نقد کنند البته مودبانه. نتایج خوبی خواهد داشت.
-- بدون نام ، Dec 18, 2008-قران: کتابی هستم مانند لیوانی لبریز از اب
- مخالف و موافق امروزی: لیوان لبریز از اب نیست
-موافق به مخالف: چرا فقط نیمه خالی را میبینی؟
-مخالف به موافق: چون مدعی است که لبریز از اب است
*****************
گنجی را جز کامنت گزاران کسی یاری نمیرساند. تنهایش نگذارید
-- کاظم ، Dec 18, 2008زنده باد گنجی
-- بدون نام ، Dec 18, 2008بدون نام منظورت از ” باید صاحبان افکار همدیگر را نقد کنند البته مودبانه. نتایج خوبی خواهد داشت. ” چيه؟ يعني مردم بهمديگه مؤدبانه فحش و بد و بيراه بگن؟ اصلن چرا صاحبان افكار بايست همديگه رو نقد كنن؟ خب ميتونن همديگه رو نسيه كنن. اينكه كم خرج تره.
-- رفيه ش ، Dec 19, 2008تنقيدات آقای فنايی غرض آلود و نادقيق است. مرد محترم، چه ضرورتی است که نخوانده اسم گادامر را بياورید، و دم از هرمنوتيک بزنيد؟ نام نويسندگان و کلمات فرنگی را نوشتن نه سواد می آورد، نه جای استدلال را می گيرد. با مغلطه و سفسطه پاسخ پرسشگر جدی و خيرخواهی چون آقای اکبر گنجی را نمی دهند. ولو آنکه در سخن اين مصلح کم ادعا خطا باشد، تشدّد و تندی جانشين منطق نيست.
حدّ خود می دان و نيکوتر نشين.
-- سيد ، Dec 19, 2008آقای دکتر فنایی به زیبایی تحریفات و برساخته های گنجی در نوشتارش را نمایان کردند ..سپاسگزارم
-- اسدی ، Dec 19, 2008Az nazare man bishtar safsateh bood ta naghd. Agar bana bashad varede magholeh "tarjome farhangi" shavim, sang roye sang band nemishavad va be hamoon nesbiat garaei ke dar ebtedaye bahs matrah kardand miresim. Az in nazar Ganji niz mitavanad sokhanane morede eshareh Fanaei ra "Tarjome Farhangi" kardeh va baraye har loghati, yek esteareh "farhangi" ijad kona va mafahim ra 100% avaz konad.
-- Mehran Darabi ، Dec 19, 2008من بر این گمانم که جناب فنائی برسم اکثریت, فرهنگی را از راه گوش وارثیه والدین پذیرفته اند و در نوشته خود آسمان وریسمان وهمه چیز را بهم مخلوط کرده اند ودر لابلای همه آن هاوبا یک خط در میان خوانی فقط آنرا دیده اند که در جهت باورهایشان باشد...تفسیر قران را از زبان مفسران مشهور نمی پذیرند !!ترجمه تحت اللفظی را هم قبول ندارند !مولانا هم وقتی گنجی بوی استناد می کند یک جور است ووقتی ایشان به آن استناد می کند جور دیگری است ! برادر مثنوی پر از ضد ونقیض است چون ناظم در حالات وزمان های مختلف آنرا به نظم در آورده است ومصحف شریف هم در مکه یک جور است ودر مدینه همراه باقدرت نظامی وثروت حضرت با لحن متفاوتی عرضه شده است.
-- احمد ، Dec 19, 2008بیهوده گویی هم پایانی نیست اقا از اسلام دفاع کنید نه اینکه سسفطه و خرافی کنید این چه استدالی هست که این هم پریشان گویی دارد
-- a friend ، Dec 19, 2008هم وظن پریشان گویی هم حدی دارد شما میتوانید میلیون ها ساعت پر جرفی کنی اما دریغ از یک حرف حساب از اسلام دقاع کنید از قران وعلی دفاع کنید نه اینکه توجیه
-- burglar ، Dec 19, 2008یعنی خدا اینقدر بیسواد هست که این داستان سبک در قران روایت کند البته علی و مخمد انسان هستند اما از خدا بیش از اینها انتظار هست
-- ali ، Dec 19, 2008آقای فنایی بخوبی نشان دادند که در دهه های آینده نیز این خرافات است که سینه چاکان فراوانی دارد و در هر زمان منتقدینی مثل آقای گنجی براحتی تنها می مانند و بابت حقایق از روز روشنتری که بیان میکنند سرزنش و توبیخ می شوند چون جماعت خرافه پرست همه جا و در هر لباسی دیده می شوند و دست بردار نیستند.
-- سایه ، Dec 19, 2008ست مریزاد آقای دکتر فنایی - این دو نقد شما نمونه های خوبی از نقد تحلیلی و منظقی قوی است که اگر در عرصه عمومی ایران بیشتر رایج شود بسیاری از چهره های فکری دیگر اعتبار کنونی را نخواهند داشت و هر کس ادعای اندیشمندی نخواهد کرد و پیش از سخن گفتن بیشتر خواهد اندیشید و هر مطلب بی منطق و دلیلی را به جای حقیقت جا نخواهد زد - خدا قوت
-- نازنین ، Dec 19, 2008باز نظرات مشخص و تکراری گنجی پرست که مشخص است از سوی یک نفر نوشته میشود شروع شد..آب در لانه ی مورچگان ریختی دکتر فنایی عزیز ازین قیل و قال های بیهوده ی بخش نظرات بگذر اصلا اهمیتی ندارند...عالی نوشته ای...اینها خود غرق در اوهام بی خدایی هستند و دیگران را خرافه پرست مینامند..
-- عباسی ، Dec 19, 2008فکر نکنم آقای گنجی از این که هوادارانشان بجای برهان هیاهو راه بیندازند خشنود باشند؟؟
-- آرش ، Dec 19, 2008با سلام
-- علی ، Dec 19, 2008خوشحالی ، تشکر و قدر دانی فراوان خود را از وجود سایت زمانه ابراز می کنم. باورم نمی شد در این کویر تساهل و تحمل مخالف ،این ما ایرانی ها هستیم که خوشبختانه اندیشمندانمان تعدادشان انقدر هست که نتوانیم همه شان را بشناسیم و به سروش و گنجی و نراقی محدود نمی شودو اینگونه مودبانه و منتقی و دوستانه با هم بحث می کنیم و جمع کثیری از این مناظرات حظ و بهره می برند . برای همه ی اندیشمندان مدارا گرا و ناشران بی تعصب اندیشه، سلامت و موفقیت آرزو می کنم.
احسنت به جناب فنایی که خیلی منطقی به سراغ بحث رفته اند کاش زمانه جرات داشت و تک تک نقد های فنایی بر مقالات گنجی را اجازه چاپ میداد
-- فردوست ، Dec 19, 2008hemin ke genji der zemineye neqde qoran penjerei ra gshode neshaneye shojaet ost ,
-- marof ، Dec 19, 2008با تشکر از کامنت کاظم. به نکته بسیار مهمی اشاره کرده ای. هر چندکه به گمانم با موضوع بحث ارتباط مستقیم ندارد:
«-قران: کتابی هستم مانند لیوانی لبریز از اب
- مخالف و موافق امروزی: لیوان لبریز از اب نیست
-موافق به مخالف: چرا فقط نیمه خالی را میبینی؟
-مخالف به موافق: چون مدعی است که لبریز از اب است»
مفهوم مطلب بالا این است که در صورتی که قبول داشته باشیم قران «مقدس=بی عیب و نفص» است؛ هیچگونه نقطه ضعفی -حتی بسیار کوچک-در ان نباید وجود داشته باشد. چه برسد به خطا و کذب یا مطالب شبه برانگیز و یا خلاف علم. این موضوعی است که خالفان با قداست قران می توانند بسیار از آن بهره ببرند. زیرا به مجرد آن که یک مورد نقطه ضعف یا کذب یا حتی عدم فصاحت و ضعف در نحوه بیان مطلب در قران مشخص گردد؛ بی عیب بودن و در نتیجه قداست آن منتفی می گردد. بنا بر همین دلیل؛ عیب های قرآن را نمی توان به مقتضیات زمان نزول توجیه کرد. زیرا کتابی کامل است که همه قسمت های آن برای همه دوران کاملا قابل استفاده و بی نقص باشد.
-- فرساد ، Dec 19, 2008کاظم جان
امیدوارم با نوشتن کامنتهای جامع تر به پیشبرد بحث کمک بیشتری بکنی. همان طور که گفتی نباید گنجی را تنها بگذاری.
در مورد مطلبی که نوشته بودید چند سوال دارم:
١. فرموده اید «تبیین روانشناسانه جای خالی تبیین معرفتشناسانه را پر نمیکند. بنابراین، سوالی که در پاسخ آقای گنجی بیپاسخ مانده، این است که آیا مقالات ایشان واقعاً در خور چنین اوصافی هست یا نه؟». اگر یادتان باشد این صفات (زننده، عجولانه، جزماندیشانه و تخریب دین و تحریف حقیقت) را شما به ایشان نسبت داده اید. بنابر این وظیفه شماست که سعی کنید آنها را اثبات نمایید و تا زمانی که دلیلی بر ادعای خود نیاورده اید؛ جناب گنجی لزومی به پاسخ گویی نخواهد داشت. همان طور که خودتان هم در ادامه وعده می دهید که در این مورد دلایل خود را مطرح خواهید کرد:
«و اگر نقد آقای گنجی را «زننده»، «عجولانه»، «جزماندیشانه» و «تخریب دین» و «تحریف حقیقت» خواندهام، به خاطر عادت بد و توقع نابجا نبوده است، بلکه دقیقاً به خاطر این بوده است که این اوصاف را در نوشتههای ایشان به وضوح میدیدهام. و چنانکه گفتم تعبیراتی که در مقام نقد نوشتهی آقای گنجی به کار بردهام جملاتی خبری و ناظر به واقعاند.»
«منطقاً ممکن است (۱) من در توصیف واقع اشتباه کرده باشم، اما منطقاً ممکن است که (۲) نوشته آقای گنجی واقعاً زننده، عجولانه، جزماندیشانه و تخریب دین و تحریف حقیقت باشد. بنده با تکیه بر شواهد و قرائن موجود در مقاله آقای گنجی کوشیده بودم نقد خود را مدلل کنم و نشان دهم که احتمال (۲) مقرون به صواب است.»
-از آنجا که یکی از صفاتی که در مورد نقد جناب گنجی بکار برده اید به نظرم توهین آمیز می آید؛ لطف بفرمایید و بگویید کجای مطلبتان دلایلی مبنی بر «زننده» بودن نقد آقای گنجی مطرح کرده اید.
2. در ادامه می فرمایید «علاوه بر این، تا آنجا که از انگیزهی خود در نگارش نقد آگاهی دارم، قصدم از توصیف بالا بیان حقیقت بوده است، نه القاء مطلبی خلاف واقع به دیگران در مورد نوشتههای آقای گنجی. درخواستم از جناب گنجی این است که بکوشند مکتوبات خود را از دید ناظری بیطرف مرور کنند تا ببینند که آیا این مکتوبات در خور چنین توصیفاتی هست یا نه؟»
- به فرض این که ثابت کنید نقد جناب گنجی زننده است. آیا این موضوع توهین آمیز بودن آن را منتفی می کند؟ مثلا آیا نمی شود شخصی به شخص دیگر صفاتی توهین آمیز را نسبت بدهد که در عین حال حقیقت هم دارند؟ مثلا درست است که به یک معلول ذهنی بگوییم کودن؟ و در توجیه کار خود هم چنین استدلال کنیم که سخنی خلاف واقع نگفته ایم؟ آیا عبارت «زننده» خارج از عرف و ادب نقد علمی نیست؟
3. در جایی دیگر فرموده اید:
«آقای گنجی پرسیدهاند اگر مقالات «قرآن محمدی» به سبک نوشتههای کیهان شبیه است، دیگر چه نیازی به نقد آن نوشتهها وجود دارد؟ جواب روشن است. مقالات «قرآن محمدی» هم به لحاظ سبک و هم به لحاظ محتوا قابل نقد است و صرف شباهت در سبک به کیهان موجب نمیشود که ما از نقد این مقالات بینیاز شویم.
ایشان سپس از سایت امروز گله کردهاند که به سبک روزنامهی کیهان عمل میکند. یعنی نقد دیگران به آقای گنجی را منتشر میکند، اما از انتشار پاسخ ایشان خودداری میکند.
تا آنجا که به نگارنده مربوط میشود، از چنین عملکردی دفاع نمیکنم و در انتشار آن نقد در سایت امروز هم هیچ نقشی نداشتم، بلکه برعکس وقتی پارهای از دوستان ابراز تمایل کردند که نقد بنده را در روزنامهها و سایتهای اینترنتی داخل کشور منتشر کنند، به دو دلیل با این ایده مخالفت کردم.
یکی اینکه آنان نوشته آقای گنجی را منتشر نکردهاند و دیگر اینکه به خاطر محذوراتی که دارند پاسخ ایشان را هم منتشر نخواهند کرد. خوب بود آقای گنجی نیز که به چنین رفتاری اعتراض دارند، از انتشار پاسخ خود در سایت رادیو زمانه خودداری میکردند.»
- ممکن است منظورتان از مطالب بالا و مخصوصا پاراگراف آخر را واضح تر بیان کنید(؟!) ضمنا بفرمایید بیان این جملات چه کمی به پیشبرد بحث می کنند.
4. در ادامه فرموده اید: «راقم این سطور در نقد خود، تحریفات متعددی را به آقای گنجی نسبت داده بود. آقای گنجی در پاسخ خود کوشیدهاند نشان دهند که از جانب ایشان تحریفی صورت نگرفته است. ایشان در مقام دفاع از خوانش خود دو دلیل ذکر کردهاند که به نظر نگارنده هیچ یک از آنها قانعکننده نیست.
دلیل اول این است که مترجمان و مفسران بزرگ با ایشان همعقیدهاند، بنابراین تحریفی صورت نگرفته و حداکثر چیزی که ناقد میتواند ادعا کند این است که ترجمه و تفسیر دیگران را قبول ندارد.
و دلیل دوم این است که اساساً وفق هرمنیوتیک مدرن تحریف متن محال است، یا هر خوانشی تحریف متن است. بهتر است این موارد را با تفصیل بشتری بررسی کنیم.»
-کجای مطلبتان به دلیل دوم جناب گنجی (تحریف متن محال است) پاسخ داده اید؟ به عبارت دیگر: آقای گنجی در پاسخ به ادعای شما که او را به تحریف قران و مثنوی متهم کرده اید پاسخ داده که اصولا تحریف متن محال است به این دلیل ساده که هرکسی از متن به اندازه فهم خودش درک می کند. پس همه تفسیر ها به نوعی تحریف هستند چون ناگزیر مفهومی متفاوت از متن اصلی خواهند داشت. کدام مفسر است که آنقدر شجاعت داشته باشد که بگوید «تقسیر من عین مفهوم متن است»؟
5. فرموده اید «واژه کافر را معادل دگراندیش و دگرباش و متفاوت به حساب نیاوریم.»
-آیا کافران زیرمجموعه دگراندیشان نیستند؟ به عبارت دیگر آیا دگر اندیش اعم از کافر نیست؟ زیرا فرد یا می تواتند هم اندیش باشد و یا دگر اندیش. به گمانم کفار اگر مسلمان نیستند پس باید دگراندیش باشند.
6. فرموده بودید «...کمترین نتیجهای که از چنین رویکردی به دست خواهد آمد این است که موضوع توصیف و حکم و مجازات در متون یاد شده «مطلق» نیست و غیر مسلمانان (با تسامح بسیار مساوی با دگراندیشان و دگرباشان و متفاوتان هستند) به دو گروه خوب و بد تقسیم شدهاند و لذا موضوع بحث در این متون غیر مسلمانان یا دگراندیشان و دگرباشان و متفاوتان از آن نظر که دگرانديش و دگرباش و متفاوتاند نیست، و همین مقدار برای فرو ریختن استدلال آقای گنجی کفایت میکند.»
به گمانم قران از میان دگر اندیشان تنها اهل کتاب (مسحی و یهودی) را به دو گروه خوب و بد تقسیم کرده. لطفا آیه ای ذکر بفرمایید که در آن قران به گروهی از مشرکین (که به اسلام سوء نیت هم ندارند) با نظر مساعد نگاه کرده باشد.
7. برای نشان دادن این مطلب که تشبیه به حیوان (مثلا خر و شتر) در مثنوی با نیت تحقیر تحقیر نبوده می فرمایید:
«فیالمثل مولانا برای بیان چالش عقل با نفس و بدن، عقل را به مجنون، و نفس و بدن را به شتر تشبیه میکند
همچو مجنون در تنازع با شتر
گه شتر چربید و گه مجنونِ حُر
این دو همره همدگر را راهزن
گمره آن جان، كاو فرو ناید ز تن
جان ز هِجر عرش اندر فاقهای
تن ز عشق خار بُن چون ناقهای
جان گشاید سوی بالا بالها
در زده تن در زمین چنگالها
یا پروراندن بدن را پروراندن خر میخواند
همی عیسیات میرد از لاغری
تو در بند آنی که خر پروری
یا نفس مومنان و پیامبران را اشغری مینامد
نفس مومن اشغری آمد یقین
کاو به زخم رنج زفت است و سمین
زین سبب بر انبیا رنج و شکست
از همه خلق جهان افزونتر است
(اشغر حیوانی است که در اثر کتک خوردن فربه میشود).»
-- فرساد ، Dec 19, 2008- آیا در این اشعار نیت مولوی تمجید از عقل و تحقیر نفس و جسم نبوده؟ آیا منظور مولوی این نیست که «خر پروردن = پرداختن به جسم و لذات مادی» چیز بد و پستی است؟ وگرنه چرا همیشه جسم و نفس به خر و شتر تشبیه می شوند؟
-آیا این درست است که تشبیه به شیر را مانند تشبیه به خر بدانیم (اشاره به مقاله قبلی شما).
آقاي فنايي در بحث حيوان بودن يا نبودن كافران از ديدگاه قرآن و مولوي به اين نكته اشاره كردند كه يك يا چند بيت را به تنهايي نمي توان تفسير كرد. ممكن است نظر هردو درست باشد و بتوان هر دو تفسير را از اشعار مولانا به دست آورد زيرا مولوي همه مثنوي را در يك ساعت نسروده است و ممكن است نظرش تغيير كرده باشد و زماني به انحصار گرايي رو آورده باشد و زماني به پلوراليسم. ثانيا ممكن است مولانا در موقع سرودن ابيات انحصارگرا، تحت شرايط ديگري بوده باشد. دفاع آقاي فنايي با تمام روشنگري هايش اين سوال را به همراه دارد:
-- حريت ، Dec 20, 2008آيا از ديدگاه قرآن، 1-"كافران" و 2-"غير مسلماناني كه حقانيت اسلام برايشان ثابت شده ولي انكار مي كنند" حيوان نيستند؟ آيا كشتن چنين حيواناتي اشكال دارد(با توجه به حجم زياد آيات در مورد جنگ و خشونت در قرآن و پذيرش اين نكته كه چنين افرادي از نظر اخلاقي از انسانيت دور شده اند توسط خود جناب فنايي)
اما سوال اساسي تر از جناب آقاي فنايي:
آيا خطا بودن نظر گنجي در مورد نگاه قرآن به ديگران، كل ماجراي سخن پيغمبر بودن قرآن (كه دلايل بيشتري براي پذيرفتنش هست) زير سوال ميرود؟
چرا جناب فنايي فقط روي همين نكته تاكيد كرده اند در صورتي كه بيش از بيست دليل در مجموعه قرآن محمدي براي اثبات سخن پيغمبر بودن قرآن ذكر شده بود؟ آقاي فنايي كه با توجه به فرهنگ زمانه تفسير كردن متن را مي پذيرند، چرا اين نكته را فراموش كرده اند كه حيوان ديدن و توهين كردن به مخالفان نيز با توجه به فرهنگ آن زمان جايز است؟ و آنگاه پرداختن به اين موضوع كه مخالفان با شرايط ذكر شده، واقعا حيوان هستند و خونشان مباح است يا ما تحت تاثير فرهنگ اين زمانه اين موضوع را نمي پذيريم؟
يك خرده اي هم مي خواستم بر نوشته هاي جناب فنايي بگيرم كه چرا اينقدر خواندن مقالاتشان كسل كننده است؟ اميدوارم اين نكته را به حساب نوع نگاه بنده به قضيه نگيرند و نوشته ي خود را يك بار ديگر بي طرفانه بخوانند.
از جناب فنايي و گنجي و راديو زمانه به خاطر برپا كردن اين گفتگو متشكرم.
درود، با تشکر از اقای فنایی در نقد اقای گنجی، در نقد ایشان چند نکته انتقادی مورد نظر اینجانب می باشد که به عرض می رسانم. اول/ در باب کیهانی نامیدن مقالات گنجی اقای فنایی مرتکب مغالطه "بار ارزشی کلمات" شدند یعنی دادن بار ارزشی منفی به واژه "کیهان"، در نتیجه استفاده از این واژه برای رسیدن به مقصود مورد نظر کمال بی انصافی در یک نقد منصفانه است به همین علت نقد اقای گنجی را بر ایشان در عدم رعایت اداب گفتگو وارد می دانم. همچنین استفاده از واژه گان نامناسب در نقد پیشین که اقای گنجی از ان نام برده اند تاییدی در باب نتیجه گیری اینجانب است. این نکته هم باید در نظر داشت که کلمه "کیهان" امروزه برای هر کس که کمترین اشنایی با مباحث سیاسی کشورمان دارد مترادف است با بکار گیری توهین و تهمت و دروغ و افترا برای رسیدن به اهداف انحصار گرایانه بدون مهلت رد اتهامات به متهم و باب گفتگو را یکجانبه بستند پس در این مورد هم نقد اقای گنجی به ایشان وارد است. دوم/ در مورد عدم چاپ مقاله اقای فنایی در سایت زمانه، ایشان به عمد یا به سهو از لینکی که زمانه به مقاله ایشان داده بود نام نبردند (من از همین طریق از این نقد اطلاع یافتم) با توجه به این نکته که بعید است سایت امروز مقاله ایشان را بدون اجازه یا اطلاع چاپ کرده باشند، بهتر بود ایشان هم حداقل چاپ نقد خویش رامنوط به چاپ نقد احتمالی اقای گنجی می کردند تا انصاف در این مباحثه رعایت می گشت. سوم/ استفاده مکرر اقای فنایی از کلمه تحریف، انسان را به یاد لجبازی کودکان می اندازد در حالی که اقای گنجی به درستی بیان داشته اند تفاسیر متفاوت از متن به معنای تحریف متن نمی باشد (در صورتی که بتوان از متن ان تفاسیر را بیرون کشید) باز ایشان معتقد به تحریف مولوی می شوند و در شرایطی که اقای گنجی با نام بردند از تفاسیر دیگر بزرگان این حوزه به این امر می پردازند ایشان با زیرکی این عمل گنجی را برابر با خواست وی برای اثبات تفاسیر خود با توسل به بیان تفاسیر دیگران می گیرد در حالی که اقای گنجی تنها برای عدم تحریف و با سابقه بودن اینگونه تفاسیر از این نمونه ها به درستی بهره برده است. چهارم/ اقای فنایی می دانند که مولانا تحت تاثیر گفتمان قران است مثال مولانا در باب کافران پر اشکار است که بر گرفته از تعالیم قران است و باعث تعجب فراوان که ایشان نمی خواهند مسئله به این اشکاری را قبول نمایند و دلایل ایشان برای این پافشاری هم بیشتر اعجاب اور است از جمله بیان این مطلب که مولانا کافر را بدلیل وحشی بودن مستحق مرگ می داند زیرا که از حیوان وحشی نام می برد. گنجی در بخش دوم نقد خویش به درستی جهان بینی اقای قنایی در حق بودن مکتب خویش را نشانه رفته بود تنها با چنین باوری است که می توان کافران به باور خویش را وحشی نامید و با برابر دانستن این انسا ن ها با حیوان وحشی حکم به قتل انان صادر کرد. در ادامه این بخش ذکر این نکته لازم است که از تشبیهات مختلف انچه مهم است نتیجه گیری از ان تشبیهات می باشد تشبیه جسم و روح به حیوان ونتیجه گیری از ان با تشبیه مخالفان عقیدتی به حیوان و نتیجه گیری از ان تفاوتی از زمین تا اسمان دارد. سوال دیگر که به ذهن متبادر می شود عدم استفاده از تشبیهات حیوانی در باب بزرگان دین و اندیشه توسط این بزرگان و استفاده از این صنعت برای رسیدن به مقاصد خاص ودر موارد خاص است که مسئله را بر خلاف نظر اقای فنایی از سرشت تاریخی ان بیرون می اورد. پنجم/ ایشان نفرمودند اگر واژه کافر را که در تقابل کامل با واژه مومن است مترادف با دگر اندیش ندانیم باید مترادف با چه کلمه ای بدانیم؟ ایا ایشان بر این باور هستند که تمام کافران که در قران به استهزاء و تهدید نام برده شده اند کافران حربی بودند در حالی که شواهد بسیار زیاد تاریخی تنها در باب مجادله ادبی و کلامی و سوالی برخی از کافران با محمد بن عبدالله وجود دارد. ششم/ باز متعجب هستم از اقای فنایی که واژه گان رکیک مورد استفاده در مثنوی را شستشوی معرفتی می کنند. نام بردن لفظ عامیانه الت تناسلی با چه منطقی در دیوان مولانا مجاز ولی در دیوان ایرج میرزا بی عفتی است (اشکار است که بکار بردن این واژه در بعد مکان/زمانی مولانا هم مترادف با بی عفتی بود) مگر انکه زمانی پای عقیده پیش می اید استفاده از هر وسیله ای مجاز باشد. هفتم/ اکر کلیت مثنوی مولانا را در نظر بگیرد بدون شک از نگاهی انحصار گرایانه در دین برخوردار است مگر در لابلای متن بدنبال نشانه هایی از کثرت گرایی بگردیم که واضح است که در اغلب متون می توان از این روش برای برداشت مصادیق تایید پیش فرض خویش از متن بهره برد. بنابر این نقد گنجی بر شما وارد است. دو پیش فرض متفاوت از متنی که قابلیت برداشت از ان وجود دارد در جزئیات قابل تصدیق است اما در بحث کلیت با توجه به شواهد و قرائن بیشتر می توان نظر یکی را بر دیگری ارجعیت بخشید. هشتم/ دیگر ادعای تعجب بر انگیز بیان این امر است که گنجی از بیانات و ابیاتی از بزرگان استفاده می نماید تا ادعای خویش را اثبات نماید! سوال اینجاست ایا اقای فنایی از ابیات یا بیاناتی از بزرگان بهره نمی برند که ادعای خویش را به ذهن خواننده بنشانند؟ مهم نیست که این دلایل بکار برده شده بخشی از یک متن چند بعدی است. مهم ان است که مثال ذکر شده قادر به اثبات صدق ادعای مولف است یا خیر؟ در اکثر موارد مثال های گنجی برای صدق ادعای ایشان کافیست حتا در صورتی که برخی از مثال های گنجی فاقد صلاحیت کافی باشد اصرار اقای فنایی مصداق مغالطه "مناقشه در مثل" است و هیچ ارتباطی در صدق و کذب گزاره های طرح شده از جانب گنجی ندارد. نهم / در بخش پاسخ اقای فنایی در با نهج البلاغه هرچند در کلیت با دید گاه گنجی در باب نگاه علی بن ابی طالب نسبت به مخالفان موافق هستم ولی ایرادات اقای فنایی را به مثال های گنجی به ویژه در باب دنیا وارد می دانم و اقای گنجی برای اثبات ادعای خویش باید از تمثیل های بهتری بهره ببرند. با تشکر، بدرود.
-- سید علی طباطبائی ، Dec 20, 2008