تاریخ انتشار: ۲۴ آبان ۱۳۸۷ • چاپ کنید    
گفت‌وگو با دکتر مهرداد مشایخی (بخش نخست)‏

حقوق شهروندی، محتوای دموکراسی است

زمانه: آنچه که در زیر می‌آید بخش نخست متن مصاحبه‌ای است که در ماه ‏جولای گذشته توسط تعدادی از خبرنگاران درون مرزی با دکتر مشایخی ‏انجام گرفته است. این مصاحبه اما امکان انتشار در نشریات کشور را ‏نیافت.

آقای دکتر مشایخی، شما در مقاله اخیرتان- از اصلاح‌طلبی حکومتی تا ‏جنبش حقوق شهروندی- فوریه ۲۰۰۸، سایت ایران امروز- روند ‏دموکراسی‌خواهی در ایران را محتاج «نوآوری» دانسته‌اید. از نظر شما ‏چرا ایران بعد از دوران اصلاحات که با امید به ارتقاء سطح دموکراسی در ‏کشور آغاز شده بود با توجه به جریان کنونی جامعه نیازمند نوآوری در ‏عرصه مبارزه دموکراسی‌خواهانه شده است؟

دهه‌ی ۱۳۷۰ در عام، و سال‌های پس از بسیج گسترده دوم خرداد، به‌طور ‏اخص، بیانگر چرخشی ملموس در فرهنگ سیاسی روشنفکران، بخش‌هائی ‏از مردم، و نیز جناحی از حکومتگران بود. دموکراسی خواهی که بیش از ‏چهار دهه زیر سنگینی رادیکالیسم و انقلابی گری مدفون شده بود، بتدریج، ‏امکانی برای تنفس پیدا کرد.

در فضای برآمده از قدرت گیری اصلاح ‏طلبان، دستکم برای ۳ سال فرصتی پدید آمد که موضوع دموکراسی هم از ‏حیث نظری مطرح شود و هم در گستره ای رو به رشد تمرین بشود. اما، به ‏دلائلی که امروز بر همگان آشکار است، اصلاح طلبان حکومتی موفق به ‏پیاده کردن طرح‌های خود نشدند.

در این شکست موانع متعددی موجود ‏بودند. از جمله: الف- توازن حقیقی قوا درون بلوک قدرت هنوز به نفع ‏اصلاح طلبان نبود؛ ب- فرهنگ سیاسی عوام (به‌ویژه بخشی از جامعه که با ‏هویت «توده» و «خلق» به میدان می‌آید) دچار تحول ارزشی نشده بود؛ پ- ‏مرز میان اصلاحات مورد نظر و دموکراتیک سازی مبهم و تعریف نشده ‏بود. اصلاح طلبان تلاش درخوری برای تعریف «دموکراسی» مورد ‏نظرشان («دموکراسی دینی») و نقشه راه دستیابی به آن بخرج ندادند. ‏

به هر حال، ۸ سال دوره خاتمی به سرعت سپری شد بدون آن که مبحث ‏دموکراسی واقعا باز شود. در میان روشنفکران سکولار دموکرات هم بحث ‏دموکراسی بیشتر به صورت یک غایت مطلوب طرح می‌شود؛ غایتی که ‏مرزهای هویتی میان سکولارها و طرفداران «دموکراسی دینی» را تعیین ‏می‌کرد.

تلاش‌هائی که به صورت مکتوب به مفاهیم دموکراسی و ‏دموکراتیک سازی بپردازند، و یا مهم تر از آن، کاربرد آن را در شرایط ‏مشخص ایران توضیح دهند، اندک بودند. شماری از کتاب‌های معتبر غربی ‏البته، ترجمه شدند، ولی کاربرد و ارتباط آنها برای سعادت اکثریت مردم ‏توضیح داده نشدند. اکثریت مردم، متأسفانه، دموکراسی خواهی را بمثابه ‏رقیبی در مقابل «عدالت خواهی» مورد نگرش قرار داد. ‏

بنابراین، مراد من از «نوآوری» در زمینه دموکراسی خواهی، هم فراتر ‏رفتن از سطح کلیات گفت‌مانی به سطح مباحث و تفسیرهای خاص ‏دموکراسی و دیگر، یافتن عامل‌هائی اجتماعی است که بتوانند به ‏زمینه‌سازی و نهادسازی برای امر دموکراسی بپردازند.

مثلا، چرا ایران را ‏آماده (و یا احیانا‎ ‎غیر آماده) پیشبرد یک پروژه دموکراتیک می‌دانیم. ‏استدلال‌های بنیادین ما کدامند؟ و بالاخره، از فرصت‌ها و ظرفیت‌های بسیار ‏اندک موجود چگونه می‌توان فرآیند دموکراتیک سازی را آغاز کرد.‏


مهرداد مشایخی، جامعه‌شناس و استاد دانشگاه در آمریکا

زمینه‌ها و الزامات چنین نوآوری‌یی چیست؟ به نظر می‌رسد نقد اشکال ‏قبلی کنشگری و طراحی راهکارهای جدید را بتوان مبنای این نوآوری ‏دانست، اگر اینگونه است مسیر چنین آسیب‌شناسی حساسی را چگونه ‏ترسیم می‌کنید؟

بله، طبعا زمینه چینی برای یک نوآوری محتاج نقد تلاش‌هائی است که در ‏چند دهه اخیر صورت گرفته اند. نقدهای بسیاری بر حرکت اصلاح طلبی ‏حکومتی نوشته شده اند. اما اکثر آنها از منظر دموکراسی خواهی و یا حقوق ‏شهروندی به نقد ننشسته اند.

مثلا عنوان کرده اند که آنها ضعیف عمل کرده ‏اند، یا آقای خاتمی مرد این میدان نبوده و یا آنها پیوندهای گوناگونی با ‏اقتدارگرایان داشته اند و نظائر آن. اینها البته درست هستند ولی ضعف ‏دموکراسی خواهی را در میان اصلاح طلبان ترسیم نمی‌کند.

احتیاج به نقدی ‏منسجم هست که ضعف دموکراسی خواهی آنها را بطور مشخص بیان کند. ‏در عین حال، ما هنوز با دیدگاه‌های سکولار مارکسیستی، ملی گرایی ‏افراطی و نظائر آن در مورد دموکراسی به بحث نظری ننشسته ایم. ‏

اگر باور داشته باشیم که پیشبرد دموکراسی در ایران نیازمند دو عنصر ‏است: نیروهای جامعه مدنی دموکراسی خواه و، همچنین، جناحی از ‏حکومتگران که با نظام دموکراتیک قهر نباشند و منافع آتی خود را در آن ‏متحقق ببینند؛ در آن صورت، تحول فکری – برنامه ای اصلاح طلبان یک ‏ضرورت جدی برای جامعه ما است. البته در چند سال اخیر، شاهد آغاز ‏چنین مبحثی در میان شماری از شخصیت‌های کلیدی اصلاح طلب بوده‌ایم. ‏این امر را باید به فال نیک گرفت. ‏

شما در بخشی از مقاله‌تان اشاره می‌کنید که «مبارزات مدنی و مسالمت‌آمیز ‏مردم ایران برای دگرگونی‌های ساختاری از دل چالش‌گری نیروهای جامعه ‏مدنی بیرون می‌آید». آیا می‌توان از این گزاره نتیجه گرفت که ما برای ‏ایجاد نوآوری در روند فعالیت سیاسی و بهبود حرکت ‏دموکراسی‌خواهانه‌مان نیازمند نوعی «جنبش اجتماعی» هستیم؟ اگر پاسخ ‏مثبت است چه فرد یا افرادی باید در راستای ایجاد و تقویت این جریان ‏فعالیت کنند؟ نقش نهادها و فعالان مدنی در پیدایش این نوآوری چگونه ‏است؟

طبیعی است که برای قوام گرفتن حرکت دموکراسی خواهانه ما محتاج ‏عامل‌هائی انسانی هستیم که مولد انرژی فرهنگی - اجتماعی - سیاسی باشند. ‏نه دولت‌های خارجی می‌توانند ایران را دموکراتیزه کنند و نه نخبگان در ‏قدرت (ولو آن که دموکرات هم شوند) به تنهائی. بار اصلی این تلاش ‏تاریخی را می‌باید گروه‌های اجتماعی و جنبش‌های آنها حمل کنند.

ممکن ‏است هر یک از این «خُرده جنبش»ها به تنهائی حامل نقشه راه کامل نباشند. ‏اشکالی ندارد. موفقیت، ولو نسبی، هر یک از آنها، می‌تواند انگیزه، انرژی، ‏فکر، برنامه و امید به آینده، برای دیگران ایجاد کند. رابطه میان افراد، ‏شخصیت‌ها، و جنبش‌ها از پیش قابل پیش بینی نیست.

برخی جنبش‌ها ممکن ‏است از شخصیت فره مندی بهره گیرند. دیگران ممکن است تلاش خود را ‏جمعی تر ارائه دهند و شخصیت‌ها، بتدریج، در جای خود قرار گیرند. به هر ‏حال، آغاز جنبش‌ها، همیشه محتاج هدایت و خلاقیت شماری از افراد ‏باتجربه تر و آگاه تر است. ‏

هر یک از خرده جنبش‌ها در ابتدا برای کسب حقوق شهروندی معین و ‏مشخصی به میدان می‌آیند: زنان، معلمان، کارگران، اقلیت‌های قومی، ‏دانشجویان، هنرمندان. طبعا موفقیت نسبی هر یک از آنها در نهادینه کردن ‏حقوق حقه شان یک نوع پایه ریزی برای دموکراسی ریشه ای است.

ولی ‏موانع کار و تجربه مشترک این خرده جنبش‌ها، به آنها می‌آموزد که، در ‏نهایت، بدون تشکیل یک جنبش فراگیر، یا «جنبش رنگین کمانی» و یا ‏‏«جنبش جنبش‌ها» موفقیت‌های جدی به دست نخواهد آمد. یعنی دموکراسی ‏در ساختارهای سیاسی و حقوقی ریشه نخواهد گرفت.‏

چالش‌ها و موانع پیش روی مهندسی شیوه‌های نو یا آن طور که شما ‏می‌گویید «نوآوری» در راه مبارزه برای استقرار دموکراسی در جامعه ‏ایرانی کدامند؟

عمده‌ترین موانع دموکراتیک سازی در ایران، به ترتیب عبارتند از ‏ساختارها و مناسبات سلطه، از نهادهای حکومتی بگیریم، تا نهادهائی که ‏ناظر بر مناسبات میان شهروندان هستند، نظیر خانواده و مناسبات قومی. به ‏هر رو، حکومت‌ها در ایران، از حیث تاریخی، کمترین تأثیر را از ‏دموکراسی گرفته اند.

رانت نفتی هم مزید بر علت شده و نقش استبدادی و ‏اقتدار حکومتی را تقویت کرده است. دموکراتیک سازی، البته، از حکومت ‏آغاز می‌کند ولی نمی‌تواند نسبــت به سایـر حیطه‌های اجتماعی بی تفاوت ‏باشد. ‏

دوم، از ارزش‌ها و گفتمان‌های فرهنگی‌مان باید صحبت کنیم که هنوز ‏سنخیت چندانی با مبانی دموکراسی ندارند. البته اخیرا تکان‌هائی خورده‌اند و ‏از قدرت مشروعیت بخشی شان در تحکیم مناسبات سلطه و نابرابری کاسته ‏شده ولی هنوز محتاج پالایش فرهنگی در سطحی گسترده هستیم.

فرهنگ ‏سیاسی هم به همین ترتیب کارکرد دارد. هنوز مفاهیم کهن در این فرهنگ ‏سیاسی حضوری قابل ملاحظه دارند: فرادستی تکلیف (در برابر حق)، ‏تفسیرهای جنگ سردی از «استقلال ملی»، آمریکاستیزی، ریش‌سفیدی و ‏چانه‌زنی (در برابر مذاکره و مصالحه)، زن‌ستیزی، تبعیض‌گری علیه ‏برخی مذاهب و اقوام، دیگرنمایی و عدم شفافیت، توهم توطئه، عدم ‏همکاری، و بسیاری دیگر. اینگونه فرهنگ مسلما مانعی در برابر شکل‌‏گیری مفهوم «شهروند»، «حق» و «دموکراسی» خواهد بود. ‏

مشکل زمانی مضاعف می‌شود که روشنفکران هم نتوانند خود را از شر ‏چنین سنت‌هایی رها سازند. بخش قابل توجهی از روشنفکری ما، بویژه در ‏نسل‌های مسن‌تر، هنوز با بسیاری از این مفاهیم تصفیه حساب جدی نکرده ‏است. ‏

به گمان من، شبکه‌های جنبشی که حول احقاق حق و ضدیت با هر نوع ‏تبعیض (ولو در سطحی محدود) درگیر پراتیک شوند هم فرهنگ را متحول ‏می‌سازند و هم مناسبات اجتماعی را. تغییر ارزش‌های فرهنگی هم محتاج ‏کار فکری است و هم باید در پراتیک اجتماعی بازتاب پیدا کند. ‏

آیا مصداقی هم برای این موضوع در ذهن دارید؟ اساسا آیا هیچ کنشگری ‏اجتماعی وجود دارد که توانسته تا این حد در راه تغییر مناسباتی که از ‏آن‌ها سخن گفتید قدم بردارد و نوآور باشد؟

در حال حاضر کمپین برای یک میلیون امضاء یکی از بهترین مصداق‌های ‏چنین تلاشی است. نوآوری در بسیاری از عرصه‌های فعالیتی آن بچشم ‏می‌خورد. از آنجا که به برابری حقوقی نظر دارد می‌توان آنها را ‏دموکراتیک، برابری طلب، اصلاح گر، مسالمت آمیز، ضد تبعیض و ‏جنبشی خواند. شکل سازماندهی آن غیر متمرکز و منعطف است؛ شخصیت ‏محور نیست و از تمامی فضاها و امکانات موجود استفاده بهینه می‌کند تا ‏پیام خود را به گوش جامعه برساند.‏

ایجاد فضایی جهت گفت و گوی باز، دموکراتیک، عقلانی و اثربخش و در ‏کنار آن نقد، گفتگو، تعامل و طراحی مجدد بر پایه یک کار گروه مطالعاتی ‏میان نیروهای تحولخواه ایرانی (از تمامی طیف‌ها) چه تأثیری بر ‏شکل‌گیری نوآوری سیاسی خواهد داشت؟

روشنفکری سیاسی دموکرات ایران از گفتمان اصلاح طلبی (حکومتی) ‏عبور کرده است ولی هنوز جا پای خود را درون یک گفتمان دموکراتیک ‏بدیل متکی بر حقوق شهروندی مستحکم نساخته است. به یک معنی آن را ‏در یک دوران گذار می‌توان فرض کرد که بیشتر پسا اصلاح‌طلب ‏Post – ‎Reformist)‎‏) است تا هر چیز دیگری.

ولی این پسا اصلاح طلبی سرانجام، ‏می‌باید حول دموکراسی خواهی شهروند مدار آرام گیرد و خود را تعریف ‏کند. برای این کار روشنفکران، از سوئی می‌باید از آخرین روندها و ‏تحولات جامعه غافل نباشند و از آنها درس گیرند.

از سوی دیگر، نیاز ‏مشخص به پراتیک نظری و مطالعاتی وجود دارد. من هم بر این باورم که ‏یک گفتگوی سازمان یافته، منظم و هدفمند حول موضوع پیشبرد فرآیند ‏دموکراسی در ایران یک ضرورت غیر قابل انکار است. شاید در ابتدای ‏کار، یک توافق اولیه روی موضوع یک پیش شرط لازم باشد.

پیشبرد و ‏ادامه بحث بسیار آسان تر از شروع و برنامه ریزی برای آن است. ‏ارتباطات شبکه ای و اینترنتی بحث و گفت‌وگو میان طیف‌های مختلف را ‏بسیار تسهیل کرده است. موانع این امر بیشتر ذهنی و درونی است. در واقع ‏باید «چشم‌ها را شست».

ادامه دارد...

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

democracy dar Iran bedoon-e democray eghtesadi mohtamel nist. khast-e edalat eghtesadi dar Iran, keh tarikhi bish az hezaar saal darad, bakhshi az farhang-e Iranian ast.Mazdak

-- بدون نام ، Nov 16, 2008

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)