خانه
>
وبلاگ زمانه
>
تاريخ الزمانه
>
بدون باید نباید، بدون جلسه، بدون سیگار
|
در سالگرد زمانه
بدون باید نباید، بدون جلسه، بدون سیگار
بيژن روحانی
زمانه برای من رسانه ای است به شدت اتمیزه. این اولین تصویری است که بعد از فکر کردن به زمانه در ذهنم نقش می بندد. رسانه اتمیزه یعنی آدمها، صداها و متونی که الزاماً همگرایی یا واگرایی مفهومی و فرمال خودشان را از برنامه ریزیها یا همسوییهایی پیشین کسب نمیکنند، اگر هم حاصل کار در نهایت دارای هارمونیست، این همسو شدن بیشتر در جریان کار حاصل شده یا میشود.
من تا به حال نه مدیر زمانه را دیدهام و نه او را بیشتر از آنچه در نوشتههای وبلاگ شخصیاش دیده میشود می شناسم.
از تهیه کنندگان و مجریان و مسئولان سایت و چه و چه هم چیز بیشتری نسبت به مخاطبان زمانه نمیدانم.
دو سه نفری از این جمع را سال ها پیش در ایران دیده بودم. همان طور که شاید صدها نفر مثل من آنها را دیده باشند. وقتی که نوجوان بودم و عباس معروفی و شهرنوش پارسی پور به عنوان داستان نویس هنوز در ایران بودند و اسم و رسمی از زمانه در کار نبود. یکی دو تای دیگر را هم چون روزنامه نگاران شناخته شدهای هستند می شناسم. همان قدر که دیگران میشناسندشان.
اینها را نوشتم که خاصیت اتمیک یا فردی زمانه را بیشتر مشخص کنم. این طبیعی است که در رسانههای مختلف، مثل روزنامه، مسئول هیچ صفحه یا بخشی، بگیرید سینما یا تئاتر، در کار نفر بغل دستیشان، مثلاً ادبیات یا معماری، دخالت نمیکنند یا خط و ربط آن را از پیش مشخص نمیکنند، اما خاصیت هم اتاق بودن، هر روز سلام و علیک و چای خوردن و بحث کردن و احیاناً سیگار کشیدن، در طعم نهایی محصول، اثرگذار است. یعنی به هرحال توافقی بر سر آن چه که باید تولید شود وجود دارد. توافقی که حاصل همان همسو شدن دیدگاهها در جریان همکاری نزدیک و مستمر است.
اما زمانه از این نظر نوعی بدعت است، حداقل در اتمسفر رسانهی فارسی. اگر هم بدعت نباشد، تا به حال کمتر رسانهای بخش اعظم محتوایش را به این روش تولید و ارائه کرده است. پس من در مقابل کلیت این رسانه، تفاوتم با مخاطبی که تولید کننده یا مشارکت کننده نیست، اندک است.
برای همراهی یا همجهت شدن با زمانه، من هم باید مثل سایر مخاطبان پیگیر آن باشم. چون نه از بحث و جلسه خبری هست نه از خطوط پر رنگ باید و نباید.
طبیعی است که هر رسانه ای استانداردهایی دارد و نکاتی فنی که باید گوشزد شوند به خصوص در جریان تولیداتی که نه در استودیوهای پیشرفته بلکه در خانه و با وسایل نیمه حرفهای ضبط و ویرایش میشوند. اما این گوشزدهای گاه به گاهی، به مفهوم آن نیست که برنامهسازان در جریان خطوط برنامههایی که باید تولید کنند قرار گرفته باشند یا احیاناً میان آنها بحث و تبادل نظری در فضایی دیگر وجود داشته باشد.
دیدهایم گاه یک برنامه ساز زیر صفحه برنامهسازی دیگر نظرش را نوشته است. مثل یک مخاطب یا خواننده دیگر.
این خاصیت زمانه است، خوب یا بدش را نمی دانم. مثلاً ببینید در زمانه چند نفری هستند که به طور مستمر در مورد ادبیات مینویسند، با رویکردهای متفاوت. اما به نظر نمیرسد سردبیری در کار باشد که خطوط یا فضای ادبیات را در زمانه مشخص کرده باشد.
اتفاقی که در مورد موثرترین روزنامههای داخل ایران، همانها که توقیف شده اند و اکنون فقط نامشان باقی مانده، هرگز قابل تصور نبوده و نیست.
این روش به هرحال حسن و عیب را با هم دارد. حسنش آن است که در کنار حفظ فردیت، فضا برای گردش اتم های دیگر فراهم است، چون خاصیت این محیط چنین است. این آن چیزیست که به اعتقاد من زمانه از وب لاگها آموخته است. اما معایبی هم دارد. این تکیه بر فردیت نباید منجر به آشفتگی یا اغتشاش در فضای رسانه شود. مگر آن که بخواهیم تعریفی یکسر جدیدی از رسانه به دست داده باشیم.
بعد از یک سال، دیگر هرکسی می داند که برای آخرین اخبار یا تحلیلهای سیاسی، زمانه اولین رسانه مرجع نیست. سایتها، رادیوها و رسانههای دیگری هستند که بخش اعظم محتوا و انرژیشان را به موافقتها و مخالفتها اختصاص دادهاند.
زمانه از ابتدا عهد کرده بود که رسانه مرجع یا کلاسیک نشود یا در آن راه قرار نگیرد . گرچه معتقدم صد در صد به آن نرسیده اما فکر میکنم در کمبود رسانههایی که توجه اصلیشان معطوف به زوایای مختلف فرهنگی باشد، زمانه بیشترین انرژی خود را در تولید محتوای فرهنگی و باز کردن بحثهایی خرج کرده که در سال های اخیر کمتر رسانه ای شدهاند. این برای رسانهای خارج از ایران که با بودجه پارلمان کشوری دیگری پا گرفته است، یک نقطه موفقیت است.
|
|