خانه > وبلاگ زمانه > فلسفه رسانه > اهميت سرنوشت فردی در تحول رسانه ای | |||
اهميت سرنوشت فردی در تحول رسانه ایاز روز اول گفته ايم که زمانه رسانه فرد است. اين رسانه ای جمعی است اما جمع را به معنای جمعی از فردها می گيرد؛ پيوند خورده با مشارکت فرد و در جهت برجسته ساختن داستان فکر او و زندگی او و اعتنا به سرنوشت او. فرد مرکز و محور زمانه ما ست. از خاطرات شهرنوش پارسی پور ( به عنوان چهره خاص و شناخته) تا برنامه خاطره خوانی رضا دانشور ( که قصه چهره های ناشناخته را می خواند) ما بر همين نکته تاکيد گذاشته ايم. صفحات شخصی برنامه سازان و نويسندگان زمانه نيز نشانی از همين باور است. يک سر و هزار سودا هم راهی است برای افزايش حضور فرد فرد آنها که می نويسند در زمانه. شبکه بزرگ توليد کنندگان خانگی هم، که کارهاشان را در زمانه می شنويد، در واقع شبکه ای رنگارنگ از فردها با ذوق ها و علايق گوناگون است که به نقد همديگر نيز می پردازند مانند آنچه داريوش برادری در نقد مصاحبه ماه منير رحميی با باسم رسام کرده است. مصاحبه ای که خود نمونه ديگری از اعتنا به فرد است فارغ از معيارهای معمول رسانه ای. اما اين روزها زمانه ما را با سوی ديگری از قصه فرد روبرو می سازد. برای نمونه، داريوش رجبيان از يک خبر کوتاه که بسياری از کنار آن می گذرند برنامه ای ساخت که گام ديگری ما را به سوی فردی ساختن رسانه جلو می برد. او که قصه نيلوفر دختر ايرانی بزرگ شده در خانواده ای هلندی را دنبال کرده بود توانست با خود او تماس بگيرد و سرانجام او را به استوديو دعوت کند تا از قصه ای بگويد که کاملا شخصی است و ظاهرا مساله هيچ کس ديگری نيست جز او. اما در واقع نيلوفر بدون رسانه و واسطه پيام کار چندانی نمی تواند کرد. زمانه رسانه صدا و نياز او شد. برنامه ديگر داريوش در گفتگو با مهدی و آرش دو معتاد سابق نيز تاکيدی است بر اهميت سرنوشت فرد و تصميم و خواست او. رسانه امروز اگر فرد-محور است آن را بايد به همه آنها که نيازی و تجربه ای دارند و صدايی که بايد به ديگری برسد پيوند بزند. گاهی هم هست که فرد ديگر صدايی ندارد. مانند کارگری که از نااميدی دست به خودکشی می زند. صدای خفه شدن او را بايد همه بشنوند. زندگی او تراژدی بی صدا ماندن فرد است. اگر يکی از آن فريادها و مراجعه ها که او و خانواده اش به هر کس و ناکسی داشته اند شنيده می شد او هنوز زنده بود. خبرگزاری ايلنا که منبع ما در انعکاس خبر بود در اين زمينه «سنت» شکنی کرده بود و به عرصه رسانه «مدرن» وارد شده بود. رسانه مدرن مقاومت در برابر خاموش ماندن صدا فرد فرد جامعه است. سکو و منبری برای خطابه فرد است. فردی کم يا بيش مانند خود ما. کسی مثل همه کس. راز جذابيت صفحه حوادث روزنامه ها و يا روزنامه هايی مانند «حوادث» (که چندين سال پيش پرتيراژ بود و متوقف اش کردند) را اين دانسته اند که به انعکاس خشونت و جنايت می پردازد. اما در واقع جذابيت حوادث در انعکاس زندگی فرد است. گيرم فردی که به پايان رسيده است. از جامعه رانده شده است. يا از حيات. اما می توان رسانه بود و صدای فرد را بازتاب داد بی آنکه از مدل صفحه حوادث پيروی کرد. اعتنا به فرد يک صورت ندارد. هزار صورت دارد. در واقع صور اعتنا به فرد بی نهايت است و مدام در زايش. کافی است سرنوشت فرد برای مان مهم باشد. به نظر من توجهی هم که به مطالب زهرا امير ابراهيمی می شود نيز از همين زاويه قابل ارزيابی است. کسانی مثل او مظهر اهميت سرنوشت فردی شده اند. رسانه ها را که نگاه کنيد عموما در حد کلان حرف می زنند. از موجودات بی شکلی به اسم مردم حرف می زنند. سياستمداران و تا حدود معينی گروههايی از نخبگان گويا تنها چهره های مشخص رسانه ها هستند. چهره مردم در آن به طور شخصی پيدا نيست. رسانه های فارسی زبان بخصوص هنوز از عصری می آيند که در آن جامعه اصل بوده است. همه چيز به خاطر جامعه مطرح می شده است. جمع اصل بوده و فرد آن ميانه گم می شده است. امروز زمان ورق خوردن اين فصل و گشايش به سوی فرد است. پذيرش فرد و شخصيت او و سرنوشت او و شنيدن صدای او ست که فارق رسانه جامعه گرا و فردگرا ست. رسانه قرن بيستم رسانه شکل دادن به جمع بود و رسانه قرن بيست و يکم رسانه هويت بخشی به فرد و برجسته سازی خبر و نظر اوست. زمانه خود نيز به همين ترتيب شکل می گيرد. با ابتکارهای فردی. اين رسانه ای است که به دست کسانی که با آن کار می کنند ساخته می شود. يک مدل ايرانی ار رسانه ای دموکراتيک در فکر و در روش توليد و باز به روی سرنوشت فردی مخاطبان. نه تنها خاطرات آنها که امروز آنها. زندگی و شادی و رنج آنها. من شخصا از نقدهايی که زمانه را حرفه ای نمی دانند باکی ندارم. زمانه رسانه ای است که معيار تازه ای برای ارزيابی نياز دارد. حرفه ای بودن برای من در صحت و اعتبار و صراحت بيان است و خطر کردن برای ساختن رسانه ای نو و آزمودن امکانهای تازه برای رساندن صدای مردم. ما راه رسانه مشارکتی را انتخاب کرده ايم. مردم زمانی که در رسانه شريک می شوند نوعی آماتوريسم را با خود به همراه می آورند. حرفه ای صد در صد بودن هم همه جا بهترين گزينه نيست. مساله اين است اما که در مقابل آن ميزانی که آگاهانه از حرفه ای بودن به معنای رايج آن دور شده ايم چه به دست آورده ايم. ما راه را برای مشارکت بيشترين افراد باز می کنيم. اين حرفه ما ست و راهی ناهموار برای کشف و همزمان بسيار هيجان انگيز. زمانه با اين شوق و هيجان ساخته می شود و پيش می رود. مهدی جامی |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
خسته نباشید، زمانه سایت بسیار جالبی است و کار ی متفاوت/ حداقل در میان سایت های فارسی/. ولی نمی دانم شاید مشکل از منه که هنوز به این شیوه عادت نکرده ام، آقای جامی من با اینکه در این چند ماه آشنایی با زمانه تقریبا همه روزه به این سایت سر زده ام، بار ها در بحث ها نظرم را نوشته ام و چند باری هم مشتاق فرستادن نوشته ای به زمانه شده ام، هنوز تعریف کاملی از زمانه بدست نیاورده ام. گاهی زمانه در سطحی قرار دارد که با حسرت بدلیل کمبود وقت مقالات را از دست می دهم، گاهی هم به مانند یک وب لاگ با یک نگاه می توان از آن عبور کرد، گاهی مقالات و مصاحبه هایی که با لذت بازخوانی می شوند و گاهی در میانه متعجب و پشیمان به کلیک برگشت ناچارت می کنند. شاید مشکل من همانی است که شما هم به آن اشاره کردید، تنوع برنامه، مطلب و مطلب ساز در یک رسانه مشارکتی. شخصا فکر می کنم هنوز برای تفسیر و دادن یک حکم کلی برای زمانه زمان لازم است و تا آن زمان با کمال میل خواننده و مشارکت کننده زمانه باقی می مانم. موفق باشید، مهدی هلند
-- مهدی ، Jun 26, 2007