خانه > وبلاگ زمانه > نقد و پيشنهاد > روايت (های شخصی) و ارجاع (به ديگری) | |||
روايت (های شخصی) و ارجاع (به ديگری)دیدهبانی سیاستهای اطّلاعرسانی «زمانه» - پویان اگر به سیاقِ سیاستمداران قرار بر نامگذاری ایّام باشد، به جرأت میگویم که هفته ای که گذشت، هفتهی «روایتهای شخصی» بود. گزارش یک زندگی پارسیپور در نخستین روز هفته، شروعی خوب محسوب میشود. روایتِ خاطرههای فروغ هم ادامه دارد و روایتِ شخصی را در زمانه پررنگتر میکند. در گفتگوها بر روایتهای شخصی بیشتر انگشت گذاشته میشود و خلاصه، همهی اینها خوب است. نمونهی نخست روایت شخصی: گزارشِ یک زندگی از شهرنوش پارسیپور «گزارش یک زندگی» شهرنوش پارسیپور، برایم خیلی جالب بود. روایتِ شخصی آدمها و داستانهای زندگیشان همیشه جذّاب و جالباند و اتّفاقاً پر از نکتههای آموختنی. یکی از کارویژههای «زمانه» ـ که آنرا بسیار در راستای سیاستهای زمانهای میدانم ـ همین روایتهای شخصیاند. (خوب خاطرم هست که وقتی «خاطرههای زمانهی ما» طرح شد، چقدر خوشحال شدم.) یکی از نشانههای «زمانهای بودن» را میتوان در میزانِ واکنشها تماشا کرد. نمیگویم که تنها معیارْ همین است، ولی تجربه نشانم داده که برنامههای نزدیکتر به سیاستهای زمانه، خیلی زود واکنشهای شنوندگان و خوانندگان را برمیانگیزند. این معیار، باید تا حدی کار کند؛ چراکه، ترجمهی سیاستهاست: اینکه مخاطب به تکاپو بیفتد و فعّالانه به میدان بیاید. بههرشکل، گزارش یک زندگی پارسیپور، توان جدیدی به رسانهی زمانه داد. اگر پیشتر گفتهبودم که روی آوردنِ چهرههای سرشناس به ضبط خانگی و پخش برنامههایشان در زمانه، یکی از دستاوردهای بزرگ این رادیوست؛ حالا میتوانیم با افتخار بگوییم که گزارش و روایتِ شخصی آدمهای سرشناس، در برنامهای مثل «گزارش یک زندگی»، آشکارتر در جهتِ سیاستهای زمانه قرار میگیرد. روایتها، به شنونده این بخت را میدهند که دنیای روایتکننده را عمیقتر مورد کاوش قرار دهند. روایت، وقتی که بیان شود استقلال پیدا میکند و میشود خوراکی برای تجزیه و تحلیلهای ذهنی شنوندهها (در واکنش وبلاگنویسها به گزارشِ پارسیپور اینرا دیدیم). پیچیدهاش نمیکنم. ولی با روایتهای شخصیمان به خواننده و شنونده این امکان را میدهیم که در جریان روایت، فرایندها را بشناسد و به نظریّهای کلّی از این فرایندهای شرححالنگارانه برسد؛ به همان چیزی که شولتز پدیدارشناس اسمش را «ساختارهای فرایندی دورهی زندگی فردی» میگذارد. اینطور، ما از شنوندگانمان تولیدکننده میسازیم. آنها نقاب «مصرفکننده» را از چهره برمیدارند و میشوند «فیلسوف» و «تولیدکننده»ی نظریه! نمونهی دوّم روایت شخصی: سفرنامهی فروغ جز گزارش زندگی پارسیپور، سفرنامهی پنجم فروغ فرخزاد به ایتالیا در بخشِ «منهایِ هشت و نیم» اين هفته، واجدِ ویژگیهای روایتِ شخصیست. نظریهپردازی ـ از آن نوعی که در بندِ پیش آوردم ـ همانچیزیست که علیرضا افزودی، در گزارشش میگوید. منظورم جملههایی شبیه به اینهاست: «فروغ، ولی میدانیم که در کنارِ روح سرکش و درون بیقرار و ملتهبی که داشت، از شخصیّتی مستقل و خودساخته نیز برخوردار بود» یا «عزّت نفس و استقلال شخصیّت خود را حفظ میکرد و از دست نمیداد» یا «با خواندن یادداشتهای این سفر با فروغِ دردکشیده و عاجزی آشنا میشویم که لطافت روح و ظرافت احساس او، با رفتار هنجارشکنِ اجتماعی او مصداق اصطلاح پوست شیر و قلب پرنده است.» همهی اینها نظریهپردازیهاییست که از روایتهای شخصی به دست میآیند. شنوندهی روایتها هم همچون برنامهساز، میتواند پس از خواندنِ روایت، به چنین نظریّههایی برسد. امّا به نظرم خوب است که ایندست نظریّهپردازیها را ـ که مصداق «تعریف» در گزارشهای پیشینم است ـ به بخشهای انتهایی برنامه منتقل کنیم و بیشتر، از «مثالها» ـ یا روایتها همانطور که هستند ـ آغاز کنیم. خوب است مرحلهی تقلیل معنا را در پایان بیاوریم تا شنونده فرصتِ ایفای نقش فعّال را پیدا کند. شنونده هم ـ همچون برنامهساز ـ میتواند به ایندست نظریّهها و «تعریفها» برسد. ممکن است درست به همانچیزی برسد که برنامهساز مدّ نظرش هست و محتمل است به نظریّهای متفاوت و تفسیری دیگرگونه دست یابد. در هر دو صورت، در پایان گزارش میتواند جبههای از آنِ خود داشته باشد؛ میتواند موافق یا مخالف باشد. هرکاری در جهتِ به فعّالیّت واداشتنِ مخاطب، پسندیده و در جهتِ سیاستهای اطّلاعرسانی زمانه است. کاربردِ روایت شخصی در گزارشی غیرشخصی: «آیا هلندیها لاقیدند؟»: گزارشِ مانی پارسا، از فرهنگِ هلندی هم در تارنمای زمانه از روایتِ شخصی نویسنده استفاده میکند. شروعش در همین جهت است: داستان و خاطرهایست از حضور در کافهای در آمستردام. موضوعش جالب است. دغدغهی شهروندِ هر شهریست که در آن، جرم و بزه و جنایت رخ میدهد. از مثال میآغازد: از رفتن به کافه، از زنان تنفروش و از دزدیدن دوچرخه و به تعریف میرسد: به تعریف پلیس نامرئی و رواداری و مرزهایش. این حرکت، میتواند خواننده را همراه کند. او در موقعیّت قرار میگیرد و میتواند بگوید تا چه حد از زندگی در چنین شرایطی لذّت میبرد؟ تا چه حد آنرا برای دیگر کشورها قابل تجویز میداند؟ و از ایندست. ذهن خواننده به جنب و جوش میافتد. کاربردِ روایتِ شخصی در بحث گروهی: «کارتونیستهای کانادایی»: گفتگو با کارتونیستهای کانادایی هم گفتگویی جالب بود. چرا چنین گفتگویی برای منی که کارتونیست نیستم و بازار کاریکاتور را نمیشناسم، جالب است؟ چون، باز هم با تجربهی شخصی و روایتهای آدمهایی مواجهیم که از تجربهی کارشان در بازار کاریکاتور کانادا میگویند. بیشتر از این به موضوع «روایت» تأکید نمیکنم. فقط، از کاستی کوچکی بگویم... به نظرم، مشکل کار اینجاست که گفتگوها به همدیگر نمیچسبند. انگار با آدمهای مختلف تکتک گفتگو شده باشد. هیچکس به دیگری ارجاع نمیدهد (جز یک مورد به نظرم). عقاید روبروی هم قرار نمیگیرند؛ یا دستِ کم تلاشی برای تقویّت و تأیید هم دیده نمیشود. روایتِ شخصی آدمهای معمولی: کاستی «زمانه»: اغلبِ روایتها در این «هفتهی روایتهای شخصی»، روایتِ آدمهای «مهم» بود. منظورم از مهم، بیشتر نخبههای فرهنگیست. از شهرنوش پارسیپور و فروغ فرّخزاد بگیرید تا کارتونیستهایی که در جایجای گزارش اشاره میشود، آدمهای مهمی هستند. اینها البتّه که خوبند. امّا، آنچه فقدانش را حس میکنم روایتِ زندگی آدمهای «معمولی»ست. برایان هایز، حرفی میزند که به نظرم بسیار الهامبخش است. میگوید: ما دوست داریم به حرف زدن همنوعان خودمان گوش بدهیم؛ حتّا اگر مشتی خزعبلات باشد. زیرا خزعبلاتِ یک فرد، حرفهای معنادار فرد دیگریست. درک متفاوت ما از آنچه که گفته میشود، باعث میشود آن حرفها ارزش شنیدهشدن داشته باشند. به نظرم این نقل قول، خیلی معنادار است. آنچه زمانه در پیاش است «مشروعیّت چندتفسیری اطّلاعات» است؛ همان چیزی که در گفتهی بالا «درک متفاوت از گفتهها» خوانده شده. خیلی علاقهمندم زمانه، زودتر در شکلی حرفهای و آنطور که در خور رسانهی محترم ماست به «خزعبلاتِ آدمهای معمولی» بپردازد! دستِ آخر، ببخشید که با خزعبلاتم خستهتان کردم! ;) |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
شما اصلآ خزعبلات نمیگویید،و دقیقآ میدانید که چه میکنید!!!
-- بهروز .ب ، Jan 29, 2007تیرِ شما ،حتمآ به هدفی که دارید خواهد خورد.با اوضاعی که در داخل و در غربت حاکم است.....برنده شمایید.
پیشنهاد: یکبارِ دیگر مطلبِ خودتان را بخوانید
-----------------
آقای بهنژاد عزيز
خوشحال می شويم از نظر تفصيلی شما که از هنرمندان خوب ايران هستيد برخوردار شويم. - زمانه
روايت زندگي آدمهاي معمولي يا به قول شما خزعبلات آدمهاي معمولي.
-- سينا هدا ، Jan 30, 2007از همان اوايل انقلاب در اين فكر بودم كه زندگي كوچهوبازار آدمهاي معمولي را بعنوان روايتهاي عيني فولكلور متن جامعه ثبت كنم.
روابط و ضوابط فيمابين آدمها و رويداداهايي كه در تاريخ محو ميشوند. وقتي اينها را بصورت پيوسته كنار هم بگذاريم آنوقت شايد بتواند چراغ راه آينده شوند.
تاريخ نويسي بصورت آكادميك و سيستماتيك هميشه از منبع ساپورت كننده سانسور ميشوند چه علني و چه پنهان.
اين رويكرد شما ميتواند حركت خجستهاي باشد براي ثبت فولكلور اين جامعهي آسيبديده در لايههاي ريا و دروغهاي آگاه و ناآگاه مردمي.
موفق باشيد.
خوب است که نوشته های پویان را در زمینه ی تخصصیش این جا می خوانم. من دو نفر را در زمینه ی بررسی سیاست های فرهنگی صاحب سبک می دانم. یکی دکتر مقصود فراست خواه است و دیگری همین پویان. اگر همانی باشد که من هم می شناسم.
-- بهنام ، Jan 31, 2007این دو استاد و شاگرد هر کدام از دیدگاه خودشان فرهنگ را بررسی می کنند و نظرشان مکمل می شود. فراست خواه کلان نگاه می کند و پویان خرد. فراست خواه نقش دولت و حکومت را تاکید می کند و پویان به قدرت خرد علاقه مند است. فقط اگر پویان مطالعه ی بیشتری داشته باشد تحلیل های جالبش کامل تر می شود. حسن و برتری فراست خواه مطالعه ی فراوانش است. در عوض پویان به نظرم (تیزمغز) است. (اصطلاح را برای خودش اختراع کرده ام!)
در نوشتن پایان نامه ام درباره ی سیاست های فرهنگی سینمای ایران نظر پویان که ده دقیقه هم بیشتر حرف زدنمان طول نکشید کمک زیادی کرد.
=+=+=+=
اگر فکر می کنید که نظر دوستان را در حق دوستان نباید نمایش داد می توانم از کامنتم صرف نظر کنم. گرچه خیلی از نزدیک پویان را نمی شناسم.
salam
-- taraneh ، Feb 2, 2007khahesh mekonam dar morede khanome mahnaz hedayati nevesande v shaeere ham mosahebe koned
mer 30 az shoma
babak
az nederland
سلام!
سایت پر بار رادیو زمانه رو تازه پیدا کردم. امیدوارم بتونم به طور منظم از این به بعد سر بزنم.
و اما روایت من: روایت من در مورد فیلم \"بوی خوش زن\" با شرکت آل پاچینو هست... نمی خواید راجع به نوشته ی من هم چیزی بنویسید؟ چی؟ بله؟ خیلی لوسم؟!... خودتونید لوسید...
http://c-g-jung.blogspot.com
-- نيما ، Feb 6, 2007keyfiyate barnamehatoun kheyli payin oumadeh... musike los angelesi va in barnameye bisarotahe atomsho va keyfiyate kharabe barnamehaye london radio zamaneh ra dochare ofte ziyadi karde!
-- parand ، Feb 8, 2007parand
چه خوب شد که راديو زمانه، اظهار نظر خوانندهي محترمي را که احساسات و انديشه هاي خود را از طريق دشنامهاي جنسي بيان کرده بود برداشته است. به اعتقاد من، اجازه دادن به انتشار چنين اظهار نظرهايي قبل از آن که شخصيت برخي افراد را نشان بدهد، بازتاب آنست که در راديو رمانه، يک کنترل دقيق نيست که چه چيزهايي از سوي شنوندگان و يا خوانندگان بايد منتشر شود. به ياد داشته باشيم که اين کنترل را با سانسور قاطي نکنيم. در هيچ کجاي دنيا حتي در دمکراتترين سازمان ها و حکومت ها، ضابطه و کنترل وجود داشته است و دارد. من متأسفم که فلسفهي « راديويي از همه و براي همه » تبديل به نوعي آنارشيسم در بعضي جاها ميشود. برنامهي حرمسرا برنامهي بسيار ارزندهاي است. آن دختر که طاووس نام دارد، مي توانست خواهر من و يا خواهر شما باشد. بازگويي چنان واقعياتي در گذشته و حال که چگونه يک شاه نادان و قلدر، بر ناموس و هستي مردم حکومت ميکند، هم دردانگيز است و هم بيدار کننده. زشت است که مزد توليد کنندگان و نويسندگان و گويندگان چنان برنامه هايي را در حال مستي- احتمالاً – و يا در فضايي از بي تفاوتي و حتي تحقير بدهيم. راديو زمانه حتي پوپوليسم خود را براي هفتهي عشق با تبليغاتي نشان ميدهد که انسان را از هر چه عشق است بيزار ميکند. مگر اين که منظور اين راديو، عشق از ديدگاه جواناني باشد که هفتهي مورد نظر را « عشقولانه » ميخوانند که بيشتر آدم را به ياد چاله ميدان مياندازد تا راديويي که ميخواهد عنصرهاي ارزندهي فکر و رفتار را از جوانان و پيران بگيرد و باز به جوانان و پيران بدهد. روزي کسي در « بلاگ» ش نوشت که « راديو زمانه نميماند.» اين، نگاهي خشمگينانه بود. اما شايد اخطاري به مسؤلان اين راديو باشد. من ميخواهم بگويم اگر راديو زمانه ميخواهد در اعتلاي فرهنگ انسان به انسان – که همهي سن ها را بايد در بربگيرد- نقش تعيين کنندهاي داشته باشد، بايد آن را از افراطهاي خام، سطحي و بي ارزش برخي از اجراکنندگان آن، رها سازد. برخي کارها و برنامهها، به کارهاي بسيار ارزنده و جدي راديو زمانه و به اعتمادي که ذره ذره بنا ميکند ضربههاي زلزلهاي مي زند. من آرزوي تکامل و تداوم راديو زمانه را دارم اما از اين دمکراسي بي در و پيکر که « فرد » را مسؤل و مجري همه چيز ميداند بي آن که اين فرد به ضوابط جمعي تن بدهد مخالفم.
-- بدون نام ، Feb 9, 2007-----------------------------
فکر کنم اين حرف بحثی بيشتر از گنجايش يک کامنت لازم دارد. پيشنهاد می کنم نظر تفصيلی خود را در نقد برنامه هايی که اشاره می کنيد بنويسيد تا در همين وبلاگ يا در گفتگوی خودمونی منتشر شود و ديگران هم بتوانند در باره آن وارد بحث شوند. - مهدی جامی