خانه > وبلاگ زمانه > وقايع اتفاقيه > روزگار روزنامه نگار ايرانی | |||
روزگار روزنامه نگار ايرانیکار رسانه ای در ايران مرا به ياد درسی می اندازد که در سربازی داشتيم و نامش «زندگی در شرايط سخت» بود. بايد ياد می گرفتيم چگونه در شرايطی که بی نقشه و آب و غذا در بيابان مانده ايم زنده بمانيم. در سالهای اخير رسم روزگار روزنامه نگاری چنين بوده است که روزنامه ای توقيف يا تعطيل می شده و روزنامه ای ديگر به جای آن منتشر می شده است. هر دو سوی ماجرا بسيار بامعناست. از منظر سياست فرهنگی معنای توقيف های مکرر نشريات چيست؟ زمانی بحث از اين بود که شماری از نشريات پايگاه دشمن شده اند. اين روزها از اين بحث ها ديگر نمی شود اما روزنامه ها و نشريات همچنان به اجبار تعطيل می شوند و امروز اين روند به خصيصه ای در رفتار دولتيان با اهالی رسانه تبديل شده است. هيچ روزنامه ای امنيت ندارد. سلب امنيت از شغل و حرفه ای به معنای محدود کردن دايره علاقه مندان آن است. اما چگونه است که هر قدر از خيل روزنامه نگاران زمين می افتند گروهی ديگر مشتاق به صحنه می آيند؟ در مقابل آنچه دولتيان به هر دليل در قبال رسانه پردازان پيشه کرده اند اهالی رسانه نه تنها کم نشده اند که به خصيصه ای شکل داده اند که صورت عکس حرکت دولتيان است. شما روزنامه را می بنديد ما روزنامه ديگری باز می کنيم. نه دولت از تعقيب سياست محدود کردن رسانه ها دست بر می دارد و نه اهل رسانه از بی خانمانی و جابجايی و هر روز به روزنامه تازه ای رفتن خسته می شوند. معنای اين حرکت چيست؟ به نظر من رسانه به موضوع درگيری اجتماعی بزرگی تبديل شده است که هيچ يک از دو طرف توانايی غالب آمدن بر طرف ديگر را ندارد. دولت اگر واقعا به انجام آنچه می خواست توانا بود نبايد زنجيره روزنامه هايی که يکی از پس ديگری توقيف می شوند شکل می گرفت. و اهل رسانه اگر توانا بودند نبايد اجازه می دادند که دولت يک سياست پرخطا را مرتبا تکرار کند. ناتوانی دولت آن را درگير ماراتن قضايی و امنيتی برای مقابله با رسانه ها کرده است و ناتوانی رسانه پردازان آنها را بی پشتيبان و سرگردان گذاشته است. من در اين ناتوانی ويژگيهايی مهمی از جامعه امروز ايران را می بينم. دولت فراگير نيست و رسانه نيز ريشه ندارد. آن يک از داشتن قانون قوی بی بهره است و اين يک از جامعه مدنی و مخاطبان مستقر که برای خواست خود بايستند. کشاکش در جريان نفسگير است. واقعيت اجتماعی ايران چنين است که طبقه متوسط شهرنشين برای تحرک اجتماعی خود مرز نمی شناسد و دولت نا-برآمده از طبقه متوسط مرتبا برای مهار اين طبقه سرکش نيرو مصرف می کند. دولت نمی تواند اين طبقه و خواستها و نيازهايش را برآورده يا مهار کند به همين دليل هر قدر آن را به عقب می راند دوباره از راهی ديگر به جلو می آيد. اين کشمکش نمی تواند تا ابد ادامه داشته باشد. همه نشانه ها حکايت از آن دارد که طبقه متوسط طبقه پرتکاپوی جامعه ايران است و خواه ناخواه با همه دشواری ها و سنگ اندازی ها راه پيشاروی خود را باز می کند. مطالعه سرنوشت اولين روزنامه مهم طبقه متوسط شهرنشين ايران که همشهری بود تا شرق و اينک روزگار همين نکته را تاييد می کند: هر بار زمين خورده است دوباره برخاسته است زندگی روزنامه نگار ايرانی زندگی در جامعه ای نامتوازن از نيروهای اجتماعی است اما حاليا هر چه دارد همان غريزه حيات و بقا ست که در شوق و شور حضور رسانه ای اش خود را نشان می دهد. من بيگمان ام که روزگار ادامه خواهد يافت به اين يا آن نام و صورت ديگر. زندگی در شرايط سخت ميل بقا را دوچندان می کند. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
ta abad ham hata
-- shahed ، Oct 19, 2006سخت است اما می مانیم . رنج بزرگی است اما ایستاده ایم . تا شاید آسمانمان ÷ر ستاره و آفتابمان دوباره از شرق طلوع کند.
-- م ع ف ، Oct 19, 2006... گویا سرنوشت ما جز زور و استبداد و ستم نیست ! این همه مبارزه و زندان و اعدام ...سالیان و سال... ما به کدامین مرز میرسیم... هنوز ناآگاهی بیداد می کند و این سلاح مرگبار حاکمان است!
-- نسرین _ارس ، Oct 20, 200630 ملیون ایرانی به خیابانها ریختند و فریاد مرگ بر اسراییل سر دادند آنوقت این سایت حتی 1کلمه هم از آنها نگفت.
-- اسماعیل ، Oct 20, 2006ولی برای تعطیلی یک روزنامهی خائن دست به هر کاری میزنید
چه جالب! میشود بگوئید کدام سایت گفت؟
-- كوشا ، Oct 21, 2006شاید معنی دروغی مثل 30 ملیون را بدانی اما حتما معنی هویت ایرانی را نه میدانی و نه بوئی از آن برده ای. والا مرگ برای دیگران در حالیکه شبانه روز جام مرگ به حلقوم خود ایرانیان ریخته میشود آرزو نمیکردی.
if this is not the absolute sign of positive social growth, i don't know what is. eventhough the government is bent on not giving people thier rights but the people are just as determind to get it. Ali Mirzahossein, Del Mar California
-- ali mirzahossein ، Oct 25, 2006وصف رادیو زمانه را خیلی شنیده بودم .این چند روز که بهش سر می زنم در پوستم نمی گنجم. راست می گویید آنها روزنامه را می بندند و ما روزنامه را باز می کنیم.
به نظر من هم شرقی ها دوباره دارند اشتباه می کنند. مدارا هم حد و حدودی دارد. دکتر سروش حرف قشنگی دارد با این مضمون که " با دوستان مروت با دشمنان مدارا، مگر با دشمنان مدارا." با فاشیست ها نمی توان مدارا کرد. خیانت به قلم است . به نظر من به موازات بسته شدن فضای مطبوعاتی و اطلاع رسانی در داخل ایران باید رادیو زمانه زیاد و فعال باشند. نشریه های اینترنتی از اینکه هست بیشتر و فعال تر شوند. به جز بی بی سی فارسی و گاهی وقتها رادیو فردا و صدای آمریکا که تازه اونها هم نمی شود گفت به طور کامل صدای مردم ایران هستند هیچ منبع اصلاع رسانی رادیویی و تلوزیونی وجود ندارد که اگر یک نفر در داخل ایران خواست بفهمد چه می گذرد از آنها استفاده کند. تولد رادیو زمانه اتفاقی است که باید به فال نیک گرفت. ما به رسانه هایی احیاج داریم که اعتمادمان را حرمت بگذارند و رادیو زمانه یکی از آنهاست.
الان اصلاح طلبان داخل ایران حتی یک روزنامه اینترنتی هم ندارند. ما باید خبرهای داخل ایران را هم از طریق اخباری که از هلند منتشر می شود مثل روز آنلاین یا رادیو زمانه بشنویم. دولت جدید دیر یا زود با اصلاح طلبان برخورد می کند. فقط منتظر فرصتی هستند تا سر اون دویست و پنجاه نفری را که به خیال خودشان شاکله اصلاحات در داخل هستند زیر آب ببرند. بنابراین امنیتی عمل کردن دیگر فایده ندارد. سرنوشت قوچانی و همکارانش نشان داد که آقایان اهل حال هیچ چیز سرشان نمی شود. اگر هم نمی شود کاری کرد لااقل سکوت و تحریم که می توان کرد. همه روزنامه نگارها ، همه نویسندگان ، همه انتشاراتی ها می توانند مدتی کارشان را متقوف کنند. جامعه با کیهان و ... ارضا نمی شود. بالاخره جوی ایجاد می شود که طرف مقابل را می تواند به نرمش وادار کند. الان اگر به قول آقای دولت آبادی نمی توان نوشت چرا باید نوشت. روزنامه ، ماهنامه ، و کتابی که نتواند حرفش را بزند به درد جرز لای دیوار می خورد نه به درد مردم.
بهنود راست گفته است " کسانی هستند که ما را خسته و نومید می خواهند. ما باید بایستیم. بگوییم که من می مانم. می خوانم. می نویسم. زندگی می کنم . می مانم. آنها نباید احساس کنند که موفق شده اند ما را از زندگی باز دارند. " باید ثابت کنیم که بلد هستیم در دل طوفان زندگی کنیم.
-- پویا ، Oct 26, 2006بنظر من قالب قبلی وب سایت شما از قالب فعلی زیباتر بود.
-- hamed ، Oct 28, 2006راهی پیش پایمان بگذارید تا بتوانیم مدتی و به بهانه ای از کشور خارج شویم! اگر نتوانیم کار کنیم- که نمی توانیم- بهتر است مدتی را صرف آموختن چیزهایی که نمی دانیم بکنیم شاید با گذشت زمان شرایط کمی بهبود یابد.
-- بیکار! ، Oct 28, 2006یادم میاد چند مدتی پپیش در تهران یک کنفرانس چند روزه ای برای بررسی و تبیین سیر تحول مشروطیت در ایران برگزار شد که اندیشمندانی چند در آن به ایراد سخن پرداخته بودند.آنچه به راحتی و با چشم غیر مسلح -به لحاظ آگاهی- هم میشد از این گردهم آیی دریافت کرد دادن وزن کم به نقش روزنامه ها و نویسندگان پرشور آنها در بستر سازی برای تحول مشروطیت در ایران بود.به حدی دلم از یکسونگری و مصادره به مطلوب این کنفرانس گرفت که باورم شود صد سال غربت و حاشیه راندگی و جفا به قلم و روزنامه نگار کافی نبوده است.من در هیچ جایی از کنفرانس نشینیدم که کسی به نقش اطلاع رسانی بیش از 10 نشریه در هر یک از استانهای گیلان ، فارس ،تهران،بوشهر ،آذربایجان،خراسان ، خوزستان و...آن عصر اشاره کند البته کمتر اشاره ای هم به نشریات در تبعید ایران شد.
-- عاکف ، Oct 29, 2006اگر ورق زدن متون تاریخی صد سال اخیر برای ماها که اتفاقا داعیه ی پیشگامی در عرصه ی مطالعه علم و فرهنگ هم داریم دشوار است میتوانیم به برخورد قهرآمیز با روزنامه و روزنامه نگار در چند سال اخیر متمرکز شویم. هیچ فرقی نمیکند جنس ترس حکام از روزنامه و روزنامه نگار در کشور ما یکی بوده است یکی مجلس را به توپ می بندد و دیگری محفل قتلهای پنهانی تشکیل میدهد.خدایا یعنی ما در فراموشی اینقدر صاحب سبک هستیم که حتی نمیدونیم از صد سال پیش چه بر سر ما آمده است چه کسی دوست ما بوده و چه کسی دوست را غیر خودی نامیده است عجب برای دانستن بی اشتها شده ایم.
مسافرتهای ناصرالدین شاه شکم گنده با مسافرتهای اخلاف مدعی یک تفاوت بسیار فاحش دارد و ان اینکه وقتی وی متعجب از پیشرفت اروپاییها از سفر فرنگ بر گشت دستور داد تا ماهانه یک قران از حقوق کارمندان دولت و درباریان را کسر کرده و در ازا به آنها رایگان روزنامه بدهند! واما الان چه آیا تلاش برای دانایی فضیلت حساب میشود قطعا در بیان و سفسطه بله ولی در عمل هرگز.البته دشمنی با قلم متاسفانه با ما همسفر بوده و حتی در سیر تحول تاریخ بیش از هزار ساله ایران زمین یکی از خلفای فاتح راشدین تنها با این برداشت که " هر آنچه نیک است در قران خدا یافت میشود و هر آنچه در کتاب خدا نیست محکوم به فناست..."دستور به کتابسوزی در" هگمتانه" و "گندی شاپور" داد.
اگرچه یکی از ایرادات کار من همانطور که دوستان خیرخواه هم علاقه ای به آن ندارند "سیاسی نگری" بسیاری از مسایل است ولی من همچنان قائل بر اینم که "سیاست بد " دوست خوبی برای روشنفکران نبوده و نخواهد بود.
salaam
-- Parviz ، Oct 29, 2006You are doing a fantastic job, well done & keep up the good work
به نظر من مشکل اساسی تر از اینها است. مطلب من در باره مختصات دیکتاتوری و دمکراسی را بخوانید. خوشحال میشوم نظر هم بدهید. اگر در سایتان لینک بدهید هم که سپاسگزار خواهم بود.
-- تیزبین ، Oct 29, 2006آدرس وبلاگ من:
http://www.banaki.blogfa.com/
hello to all
raoznameh negary va media be onvan rokn chaharom nezam dar inran kamelan farmosh shodeh va resaneyy moafag ast ke fagat dolaty bashad , v ain yani marg azadi
freeman
-- بدون نام ، Dec 3, 2006