خانه > وبلاگ زمانه > مانيفست زمانه > در توفان بی نقشی متن و حاشيه | |||
در توفان بی نقشی متن و حاشيهاگر رسانه نتواند آينه درست-نمای جامعه باشد رسانه نيست. آينه زنگارگرفته ای است. وبلاگ زمانه را که به بحثهای رسانه ای اختصاص دارد اين بار به نوشته ای از محمدجواد کاشی اختصاص می دهم که نگاه ژرفی به جامعه ايرانی دارد و بی مرکزی سرسام آورش. زمانه بايد آينه درست-نما باشد. سياست بازی و کليشه سازی کار رسانه درست-نما نيست. رسانه پيش از سياست می ايستد. چه سياستمداران هم اگر درست-بين باشند به رسانه تکيه می کنند. و آنها که نيستند البته آينه رسانه را می شکنند. نوشته دکتر کاشی پيشدرآمدی برای تشخيص جهت همه رسانه ها و رسانه پردازان زمانه است- مهدی جامی: دیشب دکتر گیویان گویی راهی پیش چشمم گشود. دکتر یکباره به وجه ساختاری عدم تعین در متن زندگی روزمره اشاره میکرد. نشان داد که آنچه را استثناء میانگاشتم، یک قاعده است. او چشمم را به روی سویه عمیق زندگی روزمره گشود. تنیده شدن عدم تعین و بلاتکیفی نکتهای است که گیدنز آن را سرشت مناسبات مدرن میخواند. اما عمق این عدم تعین در جهان ما به مراتب بیشتر از مراکز پیشرفته دنیای سرمایه داری است. در جهان پیشرفته، سازوکارهای انسانی بخشی از این عدم تعین را التیام بخشیده است. قانون و ثبات سیاسی بخشی از این سازوکارهای نسبی اطمینان بخشند. اما ما در جهان پیرامونی به نحوی عمیقتر در اضطراب و عدم تعین مستمر به سر میبریم. از چنان انواعی از قانون و ثبات نیز بی بهرهایم و چنین است که همه چیز همواره در هاله ابهام است. از انقلاب به اینسو، هیچ زمانی را به یاد نمیآورم که لحظه حساس تاریخی قابل اطلاق بر آن نباشد. زندگی در لحظات همیشه حساس تاریخی به معنای زندگی در متن حادثه است. معلوم نیست کی میتوان از متن به حاشیه حوادث مسکن گزید. زندگی در متن حادثه درست مثل حفظ مجموعهای از قطعات نامتوازن کاغذ در طوفان سهمگین است. تخته سنگی نیست تا در پناه آن ایستاده باشی. خیلی تفاوتی میان بالا و پائین وجود ندارد. مهم نیست رئیس جمهور و وزیر و مدیر ارشدی، یا یک کاسب خرده پا. گویی این طوفان متن و حاشیهای باقی نمیگذارد. همه چیز دستخوش یک عدم تعین فراگیر است. عدم تعین و باور به آنکه هیچ چیز سخت و استوار نیست، و هیچ چیز قرار نیست در جایی که ایستاده بایستد، متن زندگی روزمره ما را شدیداً تحت تاثیر قرار داده است. ارتباطات اجتماعی ما مناسباتی تماشایی دارد. اگر هیچ چیز قرار نیست، همچنان باقی بماند و اگر هیچ کس قرار نیست در جایی که نشسته برقرار بماند، زندگی مملو است از: حسادت، تاثر نسبت به از دست دادن فرصتهای گذشته، تمسخر مستمر مناسبات، جدی نیانگاشتن امور، تلاش عمومی برای کشیدن رخت خویش از طوفان بلا، خشونت، عدم امنیت، آویزان ماندن فرصت طلبانه کسانی به کسانی، سنگین شدن هوای ارتباطات اجتماعی، خیانت و ... زندگی در متن طوفان، بیماریهای بسیار دارد. کسانی را میبینی که در خواستن حدود معقول را نمیشناسند. از دو گامی که دوستی به پیش برداشته، برای خود طرح طی الارض را میکشند و یکشبه راه صد ساله را میجویند. کسانی نیز در مقابل به اندک مایهای که تحصیل کردهاند میچسبند و جرات یک لحظه سر بلند کردن را به خود نمیدهند. ماجرای زمستان اخوان را به یاد آورید. نکته دکتر گیویان نکته مهمی است. قصد دارم ابعاد مختلف و پیامدهای زندگی در چنین فضایی را بیشتر بکاوم. البته اگر دکتر چنان که وعده فرمود در این زمینه به من کمک کند. محمدجواد کاشی |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
با سلام. من با تشبیه رسانه به آینه، هنوز نتوانسته ام کنار بیایم! به دو دلیل: اول آنکه آینه را هر طرف نگه داری - با هر صفتی که برای نوع انعکاس آینه قائل باشی، راست نما، کج نما یا کوچک و بزرگ نما، زنگار گرفته و امثالهم - همانطرف را منعکس میکند. و از سوی دیگر آینه مسطح هست و شمولیتی چندسویه ندارد! نکته دوم اینکه، اجزاء آینه خود بخشی از آنی هستند که منعکس می شوند. در چنین تصویری، آینه خود را از محیطی که انعکاس میدهد جدا میکند. این اشکال بزرگی است که جامعه روشنفکری در ایران با شدت بیشتری نسبت به سایر جوامع بروز میدهد. هر بخشی از جامعه براحتی خود را بیرون از گود قرار داده و بقیه را از آن سکو می نگرد. اینکه سیاست پیشه گان باید به رسانه اقتدا کنند و یا رسانه به آنها، بر میگردد به انتظام عمومی تر قضایا نسبت به هم. این یک انتخاب نیست، این یک سرنوشت شده است!
ضمناً نوشته مورد اشاره شما، جز یک بهم ریخته گی در تلقی عمومی از اینکه چه جائی در جامعه داری و چه نقشی ایفا میکنی به درهم و برهم گوئی روی آورده. کسی که دور خود هاله نور می بیند، طبعاً مسئولیت بزرگی در قبال حرفی دارد که میزند. اما فلان راننده تاکسی یا بنا و پزشک و غیره، عملاً نمیتوانند با وی و نقش کلماتی که از دهان بیرون می رانند، همسان قلمداد شوند. اینکه درون انسانها از انشقاق و بحران رنج میبرد - که شامل حال همه و نه تنها جوامع حاشیه، بلکه جوامع باصطلاح پیشرفته نیز بدان دچار هست - تفاوت دارد با اینکه این قضیه را تبدیل کنیم به سرنوشت محتوم! بهرحال مطلب مورد نظر شما انگار خودش هم متوجه بود که ناقص است؛ چرا که نویسنده اش قول یک تحقیق جدی تر و آنهم با استفاده از قولی دیگر داده است. آیا انعکاس چنین نوشتاری، با مقدمه بالا همخوانی داشت؟! با آرزوی سلامتی و شادکامی تان!
---------------------
-- تقی ، Sep 15, 2006در مانند دانستن دو چيز مشابهت شرط است نه عينيت مثل مانند کردن صورت گلرخان به گل سوری. لازم نيست صورت آنها هم ورق ورق شود و الخ. اين يک نکته. دوم اين که آينگی از مباحث قديم در فلسفه و اخلاق وهنر است و آنچه من آورده ام حرف عجايب نيست فقط ربط اش به رسانه شايد توسعی در اصل بحث باشد. اما نکته شما در خور تامل است که رسانه جدا از جامعه نيست. در اين امر با هم اشتراک نظر داريم. در اصل ادعای دکتر کاشی هم به نظرم طرح بحث او برای جدی گرفتن آن کافی است. - مهدی جامی
با سلامی دوباره. یادداشتی نوشته ام در ارتباط با زمانه در وبلاگ. فکر کنم بد نیست نگاهی بهش بندازین. در مورد مثال آینه، مثالی آوردید که بنظر دقیق نیست. تشبیه گلرخ به گل... طراوت و زیبائی تصویر هست و نه اجزاء سازنده آن! اشاره مرا در مورد آینه متوجه نشدید - با عرض پوزش! - آینه باید نگه داشته شود، در هر سمتی که تصور می کنید. ضمناً آینه یک سویه اش بشدت تیره است که خود زمینه ای میشود در انعکاس بهتر سویه دیگر... رسانه، آخ چه بگویم که فقط باید الماس باشد و بگذارد نور از درونش عبور کند! با پوزش از تأکیدات زیادی در مورد تشبیهات! با احترام.
-- تقی ، Sep 15, 2006نقل است است که "ارشمیدوس" گفته بوده :" اگر شما توانستید به من یک چیز ثابت نشان بدهید من بهتون قول میدم که با تکیه به آن، دنیا را به حرکت در آورم". "مک لوهان" کانادایی که نظریه ی "دهکده ی کوچک جهانی" از آن اوست در پاسخ به فرضیه ی ارشمیدوس میگوید که من آن نقطه ی ثابت را پیدا کرده ام و آن بطور عام وسایل ارتباط جمعی و به طور خاص تلویزیون است.
-- عاکف ، Sep 16, 2006اگر مسئولیتهای حرفه ای رسانه های خودمان را در قالب بایدها و نبایدها در نظر بگیریم قطعا کفه ی نبایدها سنگینتر است همه میدانیم که قبول ریسک پرداختن به نبایدها چه عواقبی در پی خواهد داشت .
باز هم در تاریخ نقل است که روزی پیر زنی پشت خمیده پس از سماجتهای فراوان به پیشگاه انوشیروان عادل رسید .پیر زن به شاه گفت: شنیده ام که وزیر بسیار حاذقی داری میخواهم که در حضورت با چند پرسش وی را بیازمایم شاه بزرگمهر حکیم را فراخواند تا شاهد این گفت و شنود باشد پیر زن سه سوال مطرح کرد که وزیر به هیچکدام از آنها نتوانست جواب بدهد آنگاه آن پیر زن برآشفت و در حضور شاه به وزیر گفت: آنهمه زر از خزانه می ستانی برای چه، حال آنکه از پاسخ به سوال پیر زنی عاجز می مانی؟ بزرگمهر در پاسخ ظریف خود میگوید: زر از خزانه میستانم بابت آنچیزهایی که میدانم اگر حکم چنان باشد که به ندانسته های من هم پاداش دهند زر عالم کفاف نخواهد کرد".
حال بحث رسانه ها در ایران هم بی تشابه به داستان بالا نیست اساسا رسانه های ما با دنیایی از ورود ممنوع ها روبرو هستند از پرداختن به موضع روحانیت باید دوری کنند سیاستهای نظام را زیر سوال نبرند، مبادا به نهادهای تحت امر انتقادی وارد کنند از نابسامانیها ننویسند به مردم نگویند که چه اتفاق می افتد و نگویند که خفقان هست و آزادی نیست و....با یک چنین فضا سازی چه نقش قابل ستایشی برای این زبان بسته ها میتوان قائل بود جز اینکه عقده های حرفه ای سرکوب شده به یکباره قلیان کرده و حتی هست و نیست خود رسانه را هم بر باد دهد.
یک آینه با اینهمه گرد و غبار از رسالت "درست نمایی "معاف و مرخص خواهد بود همان معافیتی که متاسفانه برای رسانه های ما بویژه در عرصه ی نوشتاری صادر شده است.البته بحث درست نمایی رسانه، یک آرمان است که تحقق آن پویایی جامعه را تضمین میکند اما باید بپذیریم در یک جامعه ی پویا رسانه ها به تولید انبوه سوال میپردازند که بازیگران عرصه های سیاست و مدیریت باید به آن جواب داده و به انتظار ارزیابی این پاسخها از سوی "مردم" باشند. آیا ما از این ظرفیتها برخوردار هستیم ؟
با اين همه عقل گرايي و مراد زدايي باز هم زبان و قلم و حال و هواي روشنفكران ما لبريز از هيجان و تغييرات احساسي يك باره است .گويي وحي از زبان مرشدي نازل مي شود و همه عالم در پس اين تنزيل دگرگوني مي يابد
-- احسان ، Sep 17, 2006واقعاعالیه
-- محمد ، Sep 18, 2006اصلا انتظار یه همچین سایت و وبلاگی رو نداشتم. هم به سایت رادیو زمانه لینک میدم هم به وبلاگش
وبلاگ خوبی دارین واقعا برام جالب بود
-- آذردخت ، Aug 1, 2007