تاریخ انتشار: ۱۹ شهریور ۱۳۸۵ • چاپ کنید    

زمانه: یک قدم تا جنوب

اميرپويان عزيز مطلب سراپا-نکته آموزی برای زمانه نوشته است که در اينجا می آورم. من کاملا با او همدلی و همفکری دارم. فقط اين نکته هست که زمانه مطلوب تنها با کوشش مطلوب همگانی ساخته می شود. کسانی که پا پيش بگذارند. مثل خود او. دستی بالا بزنند و کاری بکنند و به ياری بيايند. من بجد می گويم که وبلاگستان بايد اين فرصت را مغتنم بشمارد ولی خب من همه وبلاگستان نيستم. من رسانه ای را مديريت می کنم که مراقبت می کنم باز باشد و بماند و تغييرات اش در جهت پاسخ به نقدها. باقی را انتظار دارم همياران بسازند. دعوت زمانه دعوتی اصيل است. به سمت جنوب - مهدی جامی.

سیاستِ اطّلاعاتی و جایگاهِ «زمانه» در جغرافیای رسانه‌ای
یا: شاید هنوز برای این حرف‌ها زود باشد!

۱
«راديويی که از وبلاگ می‌آموزد کار عجيب می کند؛ مثل آموختن پير است از جوان.» با بیانِ همین هدف در مانیفستِ خود، «زمانه» پذیرفته که جوان را نه به شکل سوژه و موضوع کار، که در هیأتِ عامل و فاعل بپذیرد: «زمانه» نیامده که تنها شنونده‌های وبلاگ‌نویس داشته باشد؛ آمده تا با اشاعه‌ی ضبط خانگی، برای خود، برنامه‌سازِ وبلاگ‌نویس دست و پا کند. «زمانه» از همین‌رو از آنِ همه‌ی ماست؛ مایی که می‌کوشیم فعّالانه تجربه‌های روزمرّه‌ی خود را ـ که پر از تناقض‌های حل‌ناشدنی‌ست ـ از طریق بحث و مذاکره‌ی پایدار و دائمی، در نوشته‌هایمان بازنمایی کنیم. اگر «زمانه» می‌خواهد از وبلاگستان بیاموزد، باید به تجربه‌های هرروزه‌ی ما توجّه و تأکید کند.

به‌نظرم «زمانه» هنوز، بیش‌تر رسانه‌ای «آلترناتیو» است و یک قدم مانده تا آنی شود که می‌خواهد؛ یعنی، رادیویی که از وبلاگ می‌آموزد. آلترناتیو، از این حیث که بر خلافِ هم‌قطارهای «رسمی»اش، لحنِ کاملاً جدّی ندارد؛ طرّاحی‌اش سبک‌سرانه‌تر است؛ چندان غیرشخصی نیست و ستون‌های شخصی، دیدگاه‌های افراد را منعکس می‌کند. جز این با شمّی روشن‌فکرانه، گاهی از موضوع‌هایی حرف می‌زند که هم‌قطارهای رسمی، در مرکز توجّه قرارشان نمی‌دهند یا از آن‌ها تفسیرهای آلترناتیو نمی‌کنند. امّا وقتی نیک نگاه می‌کنیم، در می‌یابیم که رسانه‌های رسمی هم ـ شاید در ظاهر ـ به این مؤلّفه‌های «جای‌گزین» توجّه کرده‌اند. پس «زمانه» چه دارد که بیش از رسانه‌های رسمی به مخاطبِ فعّال خود بدهد؟ چرا باید مثلاً به جای بی‌بی‌سی، موج رادیو را روی «زمانه» تنظیم کنم؟

۲
«زمانه» چه نسبت جدیدی با قدرت ـ در معنای وسیع آن ـ برقرار می‌کند که متفاوت از دیگران باشد؟ اطّلاعات، خیلی سرراست دسته‌ای از موضوعات حقیقی نیستند که در قالبِ خبر و نوشته و مقاله، بسته‌بندی شوند و به اقصا نقاط دنیا، حمل. اطّلاعات هم حقیقت و هم هویّت را شکل می‌دهند: ما آن‌چیزی هستیم که می‌دانیم و نمی‌توانیم آن‌چه باشیم که نمی‌دانیم: جهانِ دانسته یا دانش‌پذیر، آنی‌ست که می‌توانیم باشیم. بنابراین رابطه‌ی بلوکِ قدرت و مخاطبانِ اطلاعات در این‌جا بیشترین اهمیّت را پیدا می‌کند. استوارت هال، جایی نوشته: «مردم در برابر بلوکِ قدرت: این‌یکی به جای «طبقه در برابر طبقه» محور اصلی مغایرت در منطقه‌ای‌ست که فرهنگ در آن‌جا قطبی می‌شود. به خصوص فرهنگِ همه‌پسند، حول این مغایرت سر و سامان پیدا می‌کند: نیروهای همگانی در برابر بلوکِ قدرت.» به گمانم هم رسانه‌های رسمی و هم آلترناتیو، وابسته به بلوک‌های متفاوت قدرت هستند و برای همین نمی‌توانند ادّعا کنند «مردم» را نمایندگی می‌کنند.

جان فیسک می‌گوید: «اطّلاع‌رسانی آلترناتیو، به‌ویژه به‌خاطر سیاسی‌کردن گزینش رویدادها و اشکال رادیکال و نیز استراتژی‌های گفتمانی‌اش ـ که از طریق آن‌ها رویدادها معنی‌دار می‌شوند ـ ارزش‌مندست. با این‌ وجود، بیش‌تر این اطّلاعات در میان بخشی از همان طبقاتِ متوسّط تحصیل‌کرده منتشر می‌شود که اخبارِ رسمی هم میان آن‌ها می‌گردد و به این دلایل، نزاع سیاسی بیشتر بین بخش‌های متفاوت یک طبقه است تا بین طبقات مختلف. یا اگر بخواهیم از مدل مبتذل مارکسیستی دست بکشیم، نزاعی بین نیروهای مرکزی و حاشیه‌ای در بلوکِ قدرت است و نه نزاعی بین بلوکِ قدرت و مردم.»

اگر بخواهم این‌ها را به رابطه‌ی «زمانه» و وبلاگ‌ها بسط بدهم، می‌توانم بگویم که تا جایی‌که دیده‌ام، «زمانه» هنوز بخش
کوچک و نخبه‌ای از وبلاگ‌نویس‌ها را نمایندگی می‌کند که نگاه‌شان به مسایل، می‌تواند حداکثر جای‌گزین و رقیبِ نگاهِ رسمی باشد: چه نگاهِ رسانه‌ای حکومتِ ایران و چه نگاهِ رادیوهای جورواجورِ «بیگانه». نگاهِ «زمانه»، تا جایی‌که دیده‌ام، هنوز نگاهِ از بالاست؛ نگاهی که مثلاً پیش‌تر «درست‌نامه»ها و باید و نبایدهای اصول وبلاگ‌نویسی را وضع و وعظ می‌کرد. می‌خواهم بگویم با این‌که برای «زمانه» رادیوی وبلاگی ـ برعکسِ نگاهِ رسمی ـ متفاوت از رسانه‌ی کهنه‌کارِ رادیوست و نه صرفاً پیش‌رفتی تکنولوژیک، با این‌همه جهتِ نگاه همچنان همان است.

۳
اشتباه نکنید! نمی‌خواهم از سوی دیگر بام بیفتم: دوست ندارم «زمانه» بدل به رسانه‌ای «خَز و خیل» ـ یا به‌قول فرنگی‌ها، تَبلوید ـ بشود؛ رسانه‌ای که کم‌وبیش همه‌مان می‌شناسیمش و بیشتر اهداف تجاری دارد. در عوض دوست دارم «زمانه»، رسانه‌ای گفتگویی ـ یا در معنای واقعی کلمه، مردمی ـ باشد. دوست دارم سیاست اطّلاعاتی «زمانه»، به پیچیدگی و ژرفای تجربه‌ی همه‌ی ما باشد. دوست دارم برای «زمانه» اطّلاعات، دانشِ ذاتی و نامتغیّر نباشد؛ بلکه، فرایندی باشد در ارتباط با دانسته‌های دیگر و دیگران. دوست دارم خط مشی اطّلاعاتی «زمانه»، بر پایه‌ی ناتمامی دانسته‌های بالقوّه و سرکوفته باشد و نه بر پایه‌ی دانسته‌هایی که مسلّم نمایانده می‌شوند.

بهتر بگویم؛ در مقامِ مقایسه دوست دارم «زمانه»، رادیویی باشد کم‌وبیش شبیهِ شوهای تله‌ویزیونی «گفتگویی» ـ چَت شو. جایی‌که مردم عادّی به پرسش و گپ و گفت بپردازند؛ تجربه‌های روزمرّه‌شان را بربشمارند؛ نظرگاه‌ها‌شان را پیش بکشند و راه‌حل‌ها‌شان را پیش‌نهاد کنند. یکی از جاهایی‌که اصلاً بحث‌های وبلاگستانی از آن‌جا آغاز بشود ـ بحث‌هایی که نمونه‌های موفًق و خوشایندش را همه می‌شناسیم و اصلاً تا حدودی آن‌ها را هویّت‌بخشِ وبلاگستان می‌دانیم. به گمانم در جغرافیای فرضی رسانه ـ که چهارگوشه‌اش را از راست به چپ و از بالا به پایین رسانه‌های «رسمی»، «آلترناتیو»، «تبلوید» و «گفتگویی» تشکیل می‌دهند ـ «زمانه» هنوز «شمال»ی‌ست و مثل «شمال»شهری‌ها رفتار می‌کند. «زمانه» هنوز به رأس «آلترناتیو» نزدیک است و باید کمی به «جنوب» حرکت کند؛ «خاکی» شود تا به رسانه‌ای «گفتگویی» مبدّل گردد.

مهدی جامی ـ که بسیار پی‌گیرانه و با اندیشه‌ای نو، «زمانه» را بنیاد کرده ـ پیش‌تر نوشته بود: «آيا راديو می‌تواند [...] وبلاگی باشد؟ به نظرم می‌تواند. کافی‌ست منظر نظر خود را اندکی تغيير دهيم. زمانه آزمونی برای اين منظر-گردانی‌ست. بازگرداندن مردم است به رسانه. شايع کردن روايت آنهاست از فرهنگ و سياست و جامعه. ما هميشه برای مردم تعيين تکليف کرده‌ايم. اين مرام کهنه شده‌ای است. بايد تکليف را مردم تعيين کنند. فرد فرد آنها. رسانه‌ی عقل کل مرده است. زنده باد رسانه‌ای که آيينه‌ی عقل فرد است.»

به این قولِ جامی خوش‌بینم. این همان رسانه‌ای‌ست که من هم دوست دارم برایش «زنده باد!» بگویم؛ ولی در چنین رسانه‌ای، جای «خبر اوّل» با این شیوه‌ی روایت، آن پایین‌هاست و در عوض، جای «کافه زمانه» ـ که تنبل‌تر از بقیه به‌روز می‌شود ـ آن بالاها. چرا تعارف کنم؟ صوری هم اگر نظر بیندازم، به نظرم وب‌پیجِ «زمانه» چپّه صفحه‌بندی شده! برای همین وقتی صفحه‌ی «زمانه» را باز می‌کنم، می‌روم آن پایینِ پایینِ صفحه و بعد شروع می‌کنم و می‌آیم آن بالاها و غمگین می‌شوم وقتی می‌بینم ستون‌های محبوبِ پایینی، در رقابت با ستون‌های پرمفهوم ـ ولی تکراری ـ بالایی این‌قدر کاهلانه عوض می‌شوند.

۴
اگر به دنبال «دموکراسی رادیویی» هستیم، باید حواس‌مان باشد که با این‌که دموکراسی نیاز به جریانِ آزادِ اطّلاعات دارد؛ ولی، اَشکال قراردادی اخبارِ رسمی، در واقع به‌جای تسهیل جریان، آن‌را تحدید می‌کند. اگر می‌خواهیم به دموکراسی کمک کنیم، باید دانسته‌ها را به اطّلاعات همه‌پسند بدل کنیم: اطّلاعاتی که جهان را می‌سازند و آن‌را بخشی از زندگی روزمرّه‌ی مردم می‌دانند. تفاوت بین سیاست اطّلاعاتی رسمی و همه‌پسند، تنها در رویدادهایی که برای هر یک اهمیّت دارند، نیست؛ بلکه، به فرایند فرهنگی اطّلاع‌رسانی آن‌ها هم مرتبط است.

در یک کلام آن‌چه در وبلاگ‌نویسی برایم مهم است، پیچیدگی و پایان‌ناپذیر بودنِ اندیشه‌ها و بحث‌هاست: آن نوعِ پیچیدگی که در زندگی روزمرّه‌ی مغلق و پر تناقض همه‌ی ما هست. پس، دوست دارم «زمانه» مثل چَت‌شوهایی باشد که وقتی تیتراژ پایانی‌شان می‌آید، هنوز زیرِ اسم‌ها و عنوان‌ها، آدم‌ها دارند با هم صحبت و نظرشان را طرح می‌کنند؛ انگار که هیچ پایان و نقطه‌ی قطعیّتی در کار نیست. دوست دارم «زمانه» از وبلاگ، گفتگو و مدارای حاصل از عدم قطعیّت را بیاموزد و به او بیاموزاند.

امیرپویان شیوا
http://www.pouyan.ws

عنوانها از نويسنده

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

وقتی به " زمانه " و جایگاه رسانه ای آن چه در زمان حال و یا در تجسمی از آینده بطور مستقل و مجزا از همه فعل و انفعالات زندگی روزمره و مناسبات عملی حول و حوش نگاه میکنم، با نوشته بالا همراهی و بخشاً تحسین کننده آن هم می شوم. اما، در این میان به نکته ای هم باید توجه کرد که گاهاً مرا مردد میکند؛ - این تردید دقیقاً مضمون اصیل تردید را دارد نه ایقان در چیزی - اینکه، این رادیو بخشی از یک طرح دگردیسی یافته است و طرح اولیه نیز متأثر از ضرورت های دیگری در کمیسیون خارجی مجلس هلند و تحت پیشنهاد و نظارت دو تن از اعضاء آن از حزب سبزهای چپ و حزب لیبرال دموکرات هلند - که حزب راست و در قدرت هم بوده - شکل گرفت و متعاقباً از راه اندازی یک ایستگاه تلوزیونی به پاره های چندی تبدیل و بخشی از آن بودجه در اختیار یکی از برنامه سازهای هلندی و در همان راستا به گروه دیگری بنام " پرس نو " داده شد تا در راستائی عمومی تر که عمدتاً کار روی کشورهای مسئله دار را دنبال میکند، برایش فکر و ذکری را پیش ببرد.
وقتی حضور آن تأمین کننده بودجه را بالای تمامی تلقیات و فعل و انفعالات درونی زمانه می بینم، احساس میکنم حرکات افراد علیرغم تصوراتی، تنها در محدوده ملزومات معینی دست و پا میزند، حرکاتی که ربطی به آزادی عمل حقیقی و بی واسطه ندارد.
از سوی دیگر، گاهی این تردید نیز به سراغم می آید که: شکل دادن برخی ساختارها برپایه وبلاگستان، آیا بر این تلقی دامن نخواهد زد که خود، آزادی وبلاگی را منحرف می نماید؟ در ذهن من یکی از خصوصیات وبلاگ نویسی عدم تبعیت از نظمی است که رسانه در مفهومی عام برای خود متصور میشود. وبلاگ اما اساس را بر انسان می نهد، همانی که پشت صفحه مونیتور می نشیند و گاه می نویسد و گاه صدا میگذارد و گاه لینک میدهد و گاه میشود هلپ دیسک و برنامه های مختلف را معرفی میکند. وبلاگ، در واقع واکنشی است علیه تخصصی شدن بیش از حد انسان. آیا رسانه مثل رادیو میتواند وبلاگی شود؟ رسانه ای که تمام اجزاء و اعمالش از آن چنان تجربه گسترده ای بهره میگیرد که براحتی میتواند هر قدمی را درون نظم تاریخاً شکل گرفته خود ببلعد؟ استفاده از ابزارهای جدید، ترکیب و تلفیق فعالیت رادیو، سایت، وبلاگ، پادکست و غیره با هم هنوز به معنی آن خصلتی نیست که در بطن وبلاگ نهفته و تا این زمان هنوز بخش بسیار ناچیزی از آن مطرح شده و با اینهمه اینچنین اشتیاق انسانی را به خود جلب کرده. صفحه ای سفید برابر هر کس و هر فرد که صحبت های درونی خود را بگونه ای قابل دسترسی و دریافت دیگران بسازد...
سخن کوتاه، درباره زمان، زمانه و " زمانه " صحبت کردن، همواره با تردیدهائی و آرزوهایی همراه خواهد بود! البته با آرزویی از پشتکار، امیدواری و موفقیت برای کارکنانش!

-- تقی ، Sep 11, 2006

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)