خانه > وبلاگ زمانه > نقد و پيشنهاد > زمانه؛ راديويي براي از ما بهتران | |||
زمانه؛ راديويي براي از ما بهترانحامد متقی در نقد راديو زمانه مطلب بلندی نوشته است که مايلم دوستان ديگر هم آن را بخوانند و نظرشان را مطرح کنند. بخشی از اين حرفها کاملا درست است و بخشی نياز به توضيح دارد که می کوشم در روزهای آتی به آن بپردازم. ولی حاليا بهتر است نقد او را شما هم ببينيد. - مهدی جامی اين دو و خردهاي اُمين مطلبي است که درباره زمانه مينويسم. اولياش چون ممکن بود با کيفرخواست يا توپخانه اشتباه شود، نيمه کاره رها کردم. دومياش را دو سه شب پيش اکثرش را نوشتم و هم سوي چشم ياري نميکرد و هم مواردي نياز بود بخشهايي از اين رسانه به طور کامل خوانده شود که ماند تا ديروز و نگهداشتم تا امشب هم باز بخوانمش که تنديهايش را بگيرم. ديشب هم که دموکراسی راديويی مهدي جامي را ميخواندم و دفاع منطقياش از برنامه دکتر نيکفر و عبدي کلانتري در مقابل برخي انتقادها ديدم قدري کوتاه آمدم که اين رسانه نوظهور را بيرحمانه چوب نزنم. يکي از مهمترين دلايلي که باعث شد به زمانه انتقاد کنم و پيشنهاد ارائه دهم حضور محمدرضا نيکفر است، حداقل در زمانهاي که بسياري از انديشمندان خود را در آسمان ميبينند و حاضر نيستند يک پله هم پا پايين بگذارند و هر رسانهاي را هم در شان خود نميبينند، حضور افرادي چون نيکفر در رسانهاي نوظهور نه تنها ارزشمند است که ميتواند نشانگر برنامههايي باشد در استفاده از متفکرين. پس فکر کردم اين رسانه کاري ميخواهد بکند، و اتفاقا ميخواستم به خاطر نبود فايل صوتي بخش انديشه زمانه دست اندرکاران اين رسانه را چوب بزنم، حالا يک خرده کوتاه آمدم. به دنيا آمدن هر رسانه ميتواند شادي با خود به ارمغان آورد و يا ياسي فراوانتر. شادياش که مسلم است چرا، هر تولدي با خود زندگي به همراه دارد و اگر مولود، يک رسانه باشد که از همان بدو تولد بتواند بر گفتار، رفتار، عادات و فرهنگ جامعه تاثيرگذارد اين تولدي ميمون و مبارک است. اما اين رسانه اگر در داخل کشور باشد و بخواهد مثمر ثمر باشد - بصورت روزنامه، سايت و وبلاگ که البته دو مورد آخر نيز از آن ممنوعهجاتي است که ديدهايم گاهي عواقبي سخت داشته – مسلم است که بايد به زودي ذبح شرعي شدنش را شاهد باشيم و به عزايش بنشينيم مگر آنکه مجيزگو باشد؛ اما رسانههاي گستردهتري چون راديو و تلويزيون که در خارج از کشور امکان تولد يا حيات دارند از جانب ديگر مايه نگرانياند: تحريف اخبار و وقايع، موقعيت ناشناسي، بازيچه دستهاي مغرض شدن، فرهنگ سوزي و ادامه حيات در حالتي که نسبت به جامعه ايران بيگانه است. اين حاصلش جز بي اعتمادي و قهر مردم نسبت به رسانهها نيست؛ همان که ديدهايم هر روز افزون ميشود. از همين آخري شروع ميکنم تا بروم سر اصل مطلب. دقت کردهايد که چرا هر چه ميگذرد مردم نسبت به نشريات بياعتمادتر ميشوند و بالتبع ميزان برگشتي نشريات در دکههاي روزنامه فروشي گواه اين امر است؟ به خاطر اينکه مطبوعات مخاطب شناسي نميکنند؛ معمولا طبق عادتي که از گذشته وجود داشته حوزهها مشخص است و خبرهاي خبرگزاريها نيز موجود است و شل ميکنند توي صفحه. آنها که کمي حرفهاي ترند و اهل توليد، چيزهايي را به خورد مردم ميدهند که خوانندگان نميخواهند و آنهايي را که مخاطب ميخواهد در هيچ نشريهاي نمييابد. کمابيش خبرهاي صدا و سيما و خبرگزاريها و روزنامهها را در يک سطح ميتوان قرار داد. (فقط کافي است يک بار اخبار راديوتلويزيون و خبرگزاريها و نشريات را درباره بيانيهها و اطلاعيههاي نهادهاي مدافع حقوق بشر و تجمعها و اعتراضات داخلي و خارجي و نحوه پوشش مقايسه کنيد؛ در اينجا هيچ بدي يافت مينشود و آنجا به غير از چهارتا کشور درپيتي همپيمان ما سراسري زشتي.) افتادن در دامي که يا نميدانند يا ميدانند و به آن تن دادهاند. ميگويند خبرنگار و روزنامهنگار را از در بيندازي بيرون از پنجره وارد ميشود ولي ظاهرا حقيقت اين است که در و پنجره را دو قفله هم ميکنيم که جاي حرفي باقي نماند. آري نه تنها روحيه کارمندي غلبه کرده بلکه گويي رسانهها هم (حتي خارجي) وابسته به نفت شده و مثل همه چيزمان جريان نفت آن را کرخ و مطيع کرده. نه به نحوه صدور مجوزها کار دارم نه به مديران مسئول نه به اقتصاد مطبوعات و نه دايره وسيع و تنگ(!) خطوط قرمز و سانسور و خودسانسوري. اتفاقا در کنار همه اين آفتهاي روزنامهنگاري وطني هنوز ميتوان سوژهيابي کرد، به موضوعاتي که براي مردم ميتواند سرنوشت ساز باشد دامن زد و درد مردم را گفت و نوشت و براي اين فرهنگ که به قول محمدرضا نيکفر زباله شده فکري کرد، ريشه يابي کرد، نسخه پيچيد اما هيچ جايي در هيچ روزنامهاي براي اينها در نظر گرفته نميشود. در هيچ رسانهاي... قرار نيست همه سوژهها دهان پر کن باشند؛ قرار نيست پشت همه اين سوژهها يک نام و يا شخصيت يا جريان سياسي برجستهاي خوابيده باشد. دقت کنيد وقتي فلان شخصيت سياسي عطسه ميکند همه روزنامهها مينويسند و از سر در بيمارستان و تختي که روي آن خوابيده عکس ميگيرند و گزارش ميزنند اما مش حسن بقال هم مريض ميشود اگر پول دوا و درمان را داشت و در بيمارستاني بستري شد و از کوتاهي پرسنل پزشکي يا بيتجربگي و بيتوجهي يا نبود امکانات پزشکي و يا بيتعهدي که درد بي درمان امروز است جان سپرد کک هيچ کس نميگزد. هيچ کس نميگويد چرا به خاطر يک بيماري ساده بايد انساني بميرد بدون اينکه نياز باشد بپرسي چرا عدهاي از همين امکانات درماني که ظاهرا همه چيزش مثل همه چيز ديگرمان طبق تبليغات در خاورميانه بينظير است سريع به کشورهاي خارجي سفر ميکنند؟ اين منحصر به بيماري نيست و قصد اتهام زدن به جامعه پزشکي را ندارد گرچه چون با جان آدميان ارتباط مستقيم دارد مشهودتر است. کسي نيست بپرسد چرا جامعه به سمت جنون ميرود؟ چرا نفرت تا اين حد ما را فراگرفته است؟ چرا افسردگي و بيماريهاي عصبي فراواناند و بحمدلله فراوانتر ميشوند؟ چرا لشکر امام زمان (منظور همان نوجوانان و جوانان امروز که بنا به اعتقاد والدينشان به دنيا آمدند به اميد اينکه به لشکر امام زمان بپيوندند) و يا لشکر کوپن (برخي هم بر تعداد بچههاشان افزودند به خاطر کوپن بيشتر) تا اين حد شکست خورده و به پوچي رسيدهاند؟ چرا در خودکشي قهرمانيم، در آدم کشتن و آدم کشي نيز؟ چرا دنيايمان آباد که نشد هيچ آخرتمان نيز از دست رفت؟ چه کسي ميتواند آينده را براي نوجوانان و جوانان اين مملکت تعريف کند؟ اميد يعني چه؟ دور شدن از خصيصههاي انساني و نگهداشتن فرد در حد حيوان و رفتارهاي حيواني (محور شدن مسائل جنسي، وحشيگري و خشونت، کينه و عداوت) از چيست و چرا گسترش يافته است؟ تحقير نوع انسان و سرکوب شديد زنان چه ريشهاي دارد؟ و هزارها موضوع که کسي حال کار کردن رويش را ندارد. متاسفانه به همان ميزان که رسانههاي داخلي با مخاطبان و جامعهشان بيگانهاند، رسانههاي فارسي زبان خارجي نيز. حداقل اشتراک عجيبي بين اين دوست. راديو زمانه که آمد با همه مدعياتش که اله و بله؛ ميشد اميدوار بود که مديرش که گفته با محيط وبلاگستان آشناست (حداقل حسن وبلاگستان اين است که فضاي حقيقي کوچکي از دغدغهها و خواستهاي محيط بيرون به نمايش ميگذارد و ظاهرا سانسورچيان از همين ميترسند) حداقل خواستها و نيازهاي مخاطبانش را درک کند؛ بتواند صدا و پيام همه همکارانش را به راحتي به مخاطبان برسانند، بر طبق آنچه حتي در ميان مطالب اين رسانه بر آن تاکيد شده بود خوب و بد ساير رسانههاي شنيداري موجود را بسنجند و در دام تقليد از آنان نيفتند اما افسوس که تا کنون چنين نبوده. رسانهاي که اتفاقا مرحله آزمايش را ميگذراند تا نظر مخاطبانش را بداند بايد خود را به راحتي در معرض قرار دهد. آقايان در آن طرف دنيا در مهد تکنولوژي نشستهاند فکر ميکنند همه جا آسمان همان رنگ است. شايد هم اصلا براي از ما بهتران پخش ميشود؟ دقيقا همان مشکلي که ساير رسانهها کمابيش دارند اينجا نيز تکرار شده به مراتب بيشتر: کمترين ارزش و احترامي براي راحتي مخاطب در نظر گرفته نميشود مخاطبي که از ابتدا فرض ميشود در ايران است با اين خطوط گازوئيلي اينترنت. ظاهرا هر روز از ساعت خاصي پخش مستقيم برنامههاي اين رسانه است بدون آنکه برنامه ضبط شده حتي يک روز آرشيو شود و در دسترس قرار گيرد. در سايت اين رسانه هم در موضوعات مختلف گزارشها و گفتارهايي وجود دارد که مشخص نيست آيا همه آنها از راديو پخش شدهاند و يا اينکه چه نسبتي بين مطالبي که پخش ميشود با آنها که روي سايت قرار ميگيرند برقرار است اما نکته جالب اين است که همان مطالبي که پخش شدهاند و فايل صوتيشان در کنار مطلب قرار گرفته امکان شنيدن در ايران وجود ندارد، خودم که ميخواستم نوع کار را ببينم (حداقل اين يک مرض است و به قول قدما ترک مرض موجب عادت است حداقل کار يک روز بايد بررسي شود تا حداقل بتوان راجع به آن تصميم گرفت يا نظر داد) موفق نشدم چرا که ظاهرا با حجم و کيفيت بسيار بالا ذخيره شده اند که فکر ميکنم براي گوش دادن به 5 دقيقه آن بايد چهار، پنج ساعت وقت صرف ميکردي جداي از آنکه امکان دانلود آن هم وجود ندارد (از هر راهي رفتم نشد دانلود کنم شايد شيوه خاصي به کار بردند يا فايلهايي که من انتخاب کردم مشکوک ميزده!). جالب است که برخي رسانههاي شنيداري حتي بر روي سرور خود پسورد ميگذارد تا امکان دانلود فايل صوتي منتفي شود گويي الان در عصر حجر به سر ميبريم که امکان ضبط برنامه براي کسي مقدور نباشد و اين يعني احترام به مخاطب! حالا يک سوال دارم و اينکه يک رسانه آموزشي که حتي از ارائه يک فايل صوتي براي مخاطبان دريغ ورزد يا خساست به خرج دهد کجاي دنيا را ميخواهد بگيرد؟ همين جا بهتر است براي رفع يکنواختي و گوشه زدن عرض شود که انشاء الله وقتي آن 75 ميليون دلار آمريکا مصوب کنگره به دستم رسيد طرحهاي خوبي برايشان دارم: بخشياش را ميدهم به راديو اسرائيل يک سايت براي خودش بزنه که کاربران اينترنت هم بتوانند به برنامههايش دسترسي داشته باشند. مقداري اش را به راديو صداي آمريکا اختصاص ميدهم که يک مقدار فضا براي سايتشان اجاره کنند که بتوانند فايلهاي صوتي و تصويري را حداقل يک ماه به جاي يک هفته ذخيره کنند و مجبور نشوند هر هفته سايتشان را جارو کنند که جا باز بشه و دستي به سر و روي سايتشان بکشند. بخشياش را هم براي راديو فردا ميگذارم که يک دستي به سر و روي سايتش بکشد و يک تايپيست بگيرد که همه خبرها را متن کاملش را هم قرار دهد. هر چه ته اين پول ماند هم به بي بي سي اختصاص خواهم داد که براي هر برنامه (گزارش، گفتگو، تحليل) که روي سايت قرار ميدهد فايل صوتي کامل آن برنامه را بگذارد فکر کنم اينها هم حجم هاستشان کم باشد چون معلوم نيست حتي به چه ميزان از برنامههاي راديويي و گفتگوها را متني قرار ميدهد. خلاصه منتظريم ببينيم زمانه چه ميکند شايد لازم باشه همه اين دلارها را براي آنها خرج نکنيم! حال به عنوان کسي که فقط سايت را نسبتا بررسي کرده چند نکته به نظر ميرسد: 1- مشخص نيست بالاخره اين رسانه راديو آموزشي است يا تفريحي؟ مگر کم رسانه تفريحي داريم که اين هم بيايد رويش؟ يعني فکر ميکنيد از شبکههاي رقاصي مبتذل لس آنجلسي (با مقوله رقص و موسيقي به هيچ عنوان مخالف نيستم اما گاهي اين هنرها چنان سطحي و بيمايه ميشود که آدم حالش به هم ميخورد.) مخاطب بيشتري ميتوانيد جذب کنيد؟ به قول دوستي با دامبيلو ديدو نقاره عروس تنبون نداره و دامبولي دلم دامبولي دلم يا خوشگلا بايد برقصند ميخواهيد آموزش صادر بفرماييد؟ آن وقت اگر تفريحي است پس همکاران وزيني که دعوت کردهايد جز براي لکه دار کردن نام آنهاست؟ و اگر تفريحي نيست چه لزومي دارد در شناسنامه بيايد؟ حداقل معناي شما از تفريحي چيست؟ قرار است در راديو جک تعريف کنيد؟ 2- سايت يک خبر اول دارد؛ خبر هم به طور معمول از خبرگزاريها نقل ميشود. بيشتر خبرها هم تا کنون يا مرتبط با لبنان بود و مقوله ضد انساني جنگ و يا چيز هستهاي و يا دادگاه صدام و اتهام نسل کشي او. سه موضوع خبري جذاب و با موضوعي عذاب آور. تا اينجاي کار تفاوتي با ساير رسانهها در کار نبود؛ حداقل براي اين سه موضوع که هر کدام ضد بشري است و وجدان بشري را متاثر ميکند ميشد گزارش خبري تهيه کرد؛ با يا بدون سابقه خبر که يک گزارش تحقيقي نيز در دل آن باشد: نگاه به موضوع غير انساني جنگ و تبعات سياسي، اجتماعي، اقتصادي، رواني و زيست محيطي آن؛ نگاه به فناوري هستهاي در کشورهاي توسعه نيافته و حتي توسعه يافته و هزينههاي اقتصادي بالاي آن در عين خطرات فراواني چون حادثه چرنوبيل و فاجعه انساني زيست محيطي که بر جاي گذاشت در مورد استفاده صلح آميز و نيم نگاهي به بمباران اتمي هيروشيما و عواقب استفاده از اينگونه تسليحات براي استفاده جنگي از سلاحهاي هستهاي؛ و در مورد صدام جنايت عليه بشريت و بيتفاوتي ساير کشورها. 3- گوي سياسيت در مجموع خوب بود بخصوص ترجمه گزارشها و تحليلها. در اين زمينه جاي کار زياد است و موضوعي است که ميتواند اطلاعات خوبي به خواننده بدهد. اين گزارشها و تحليل را که آدم ميخواند فکر ميکند که بخش نگاهي به مطبوعات خارجي که چکيده که نه، عصاره گزارشها و تحليلهاي رسانههاي خارجي را در برگيرد ميتواند نياز خيلي از مخاطلبان را برآورده کند. 4- از بخش انديشه و نيلگونش اگر بگذريم که حرفي براي گفتن دارند؛ يک راديو را تمام شده ميبينيم. يک رسانه آن هم به صورت شنيداري که دغدغه آموزشي هم داشته باشد همين بود؟ چه چيز را ميخواست يا ميخواهد آموزش دهد؟ اصلا نياز امروز جامعه ما چيست؟ ميگويند يک رسانه بر روي سطح سليقه، تفکر و رفتار مخاطب تاثير ميگذارد؛ حال يک رسانه لازم است چگونه باشد که مخاطبش را بالا بکشد؟ از همه گردانندگان آن رسانه يک سوال دارم: انسان و بشر را تعريف کنيد؟ چيست؟ بشرِ آنجايي که شما ساکنش هستيد، گسترهاي از اروپا تا آمريکا، با بشر خاورميانه و بشر در ايران چه شباهتها و تفاوتهايي دارد؟ حکومتها را به کناري مينهيم شايد شما هم خطوط قرمزي داشته باشيد اما يک سوال دارم که بارها و بارها و بارها شنيدهام: اين چگونه بشري است که اگر يک باتجربه بخواهد به ديگري آموزش رانندگي دهد اول ميگويد اگر با کسي تصادف کردي طوري به او بزن که زنده نماند و اگر ديدي زنده مانده دنده عقب بگير تا بکشياش؟ اين چه بشري است که ارزش سنگ و چوب از جان انسان برايش بالاتر است؟ اين چه بشري است که يک جنين ارزش جانياش از انسان عاقل و بالغ بالاتر است؟ اگر بگوييد اين از فرهنگ جامعه است بر شما خرده ميگيريم که نخير به تعريف انسان نيز بر ميگردد. ميبينم به قول دوستي، خودمان هم خود را بنده و برده ميدانيم تا يک انسان. اين همه تضييع حق ديگري که نه، ناآشنايي با حقوق خود و ديگران ميتواند وضعيت جامعه را به اين جا رسانده باشد که آدمکشي هم افتخار باشد مخصوصا اگر کسي دنده عقب بگيرد تا کاملا مطمئن شود؛ اگر فرار نکردي که ديه ميدهي و اگر فرار کردي راه توبه را که نبستهاند؛ به همين راحتي... به نظرم ميرسد بحث مستقلي راجع به حقوق بشر و حقوق شهروندي يکي از اساسيترين نيازهاي امروزه است. 5- اينکه اين راديو مانند برخي رسانهها مدعي باشد که بخواهد دموکراسي به کشور بياورد مطمئن نيستم چنين اشارتي کرده باشند اما قطعا به استيلاي تمام عيار استبداد نيز فکر نميکنند! جداي از آنکه قرار است راديوي زمانه باشد آن هم در کشورهايي تهيه شود که هويت نهادهايي مستقل از دولت به رسميت شناخته شده پس لازم است اهميت وجود و فعاليتهاي نهادهاي غير دولتي فعال در سطح دنيا بخصوص نهادهاي فعال در زمينه حقوق بشر را گوشزد کند و به صورت سلسله برنامههايي در اختيار مخاطبيني در ايران قرار دهد که دسترسي به منبعي در اين زمينه ندارد اين بماند که ايرانيان براي آشنايي با فعاليت نهادهاي غيردولتي وطني نيز منبعي در دسترس ندارند و به غير از تعداد انگشت شماري شناخته شده، آنهايي هم که فعالند از ناشناختگي و بيانگيزگي و حتما دست و پاي بيشتر بسته شده در دولت جديد خاموش ميشوند حداقل تجربيات آنان ميتواند براي ساير فعالين موثر باشد. 6- فراموش کردن تاريخ براي آنکه ميخواهد آموزش دهد به جامعهاي يا حداقل نسلي از جامعه مثل باز کردن پيچ با دندان است؛ امکانش هست اما سخت است. چرا که استدلالها و گزارشهايي که ميخواهد تهيه شود چنان خشک و بيروح و خسته کننده ميشود که بيشتر افراد از آن فرارياند و مهمتر آنکه نياز به مثال و شاهد پيدا ميشود که جز از تاريخ که ميتواند به شيريني نقل شود نميتوان آورد. چون توضيح دادن چيزي که ميخواهم بگويم سخت است مطالب تاريخي و يا مطالبي که معمولا روح تاريخ در آن جريان دارد از مسعود بهنود را مثال ميزنم و تاثيرش هم مشخص است. حداقل فکر ميکنم مخاطب گستردهاي داشته باشد. جداي از آنکه خواندن تاريخ با شنيدن و نقل کردن بخشها و داستانهاي مهم آن از زمين تا آسمان تفاوت دارد. 7- فعاليت يک رسانه آموزشي براي مخاطباني که اکثرشان سواد دارند اما بيسوادند سخت است؛ اين تناقض سواد داشتن و در عين حال بيسواد بودن حقيقتي است. فکر نميکنم رسانهاي بخواهد مخاطبان کم سواد و يا حتي بيسواد را نه تنها جذب نکند بلکه دفع نيز بکند. زبان چنين رسانهاي بايد همه فهم باشد و براي اينکه تاثيرگذارتر باشد بايد از دل برآيد تا بر دل بنشيند و براي اينکه اين اتفاق افتد بايد در محيط روزمره زندگي مردم قدم بزني و با آنها نشست و برخاست کني و مشکلاتشان بشناسي وگرنه اگر بخواهي انتزاعي راجع به موضوعي صحبت کني هم خود و هم مخاطب را خسته کردهاي. فکر ميکنم رسانهاي موفق خواهد بود که هم سبزي فروش محل راجع به اثري از آن صحبت کند و هم يک استاد دانشگاه؛ البته برداشتها و نوع نگاه ميتواند مختلف باشد اما هم موضوع و هم نوع پردازش به گونهاي است که هر دو قشر کم و پرسواد را درگير خود کرده و چنين آثاري از ارزش خاصي برخوردارند. 8- مسائل حقوقي، ناآشنايي با آن و عدم رعايت آن توسط مجريان و مردم يکي از مشکلات عمده جامعه ماست اگر بخش حقوقي با نگاه به مسائل روز جامعه در رسانهاي گسترده گشوده شود بخصوص آنکه به مسائل حقوقي در کشورهاي دموکراتيک نيز نظري داشته باشد و مقايسهاي صورت گيرد جالب خواهد بود. 9- تاريخ موسيقي ما نيز جالب است؛ وضعيت برخورد با موسيقي را ميتوان به نوعي آينه تمام نمايي از رفتار حاکمان با مردمش تصور کرد و روح اعتراض در آثار موسيقي دورههاي مختلفي هويداست؛ ادبيات و شعر نيز کماکان همين وضعيت را داشته بخصوص اينکه همگام با روح زمانه جامعه خود و چه بسا پيشروتر از آن بوده و حرکت کرده. جا براي بررسي اين و ارائه گزارشهايي درخور در بخش موسيقي نيز باز است. 10- اصل انتقادي که جامي به آن پاسخ داده را نشنيدهام؛ اگر منظور ناديده گرفتن متفکراني که حرفي براي گفتن دارند ميباشد که خطايي بس بزرگ است اما اگر منظور اين است که خطاي برخي رسانهها که از آفت باندبازي رنج ميبرد جبران کند و به ناشناختهها و غير حرفهايها در صورتي که کارشان در خور ارزش باشد بها دهد کاري شايسته و در خور تحسين است اما نفهميدم در زماني که معمولا خردمندان کنج انزوا بر ميگزينند افرادي که حاضرند قدم در راهي گذارند تخطئه ميکنيم؛ حداقل در اين مورد انديشمنداني هستند که بايد به ميدان آورده شوند و رسانهها به جاي خوراندن چرنديات به مخاطبان از اينان و نظرات اينان استفاده کنند نميدانم چرا معمولا کوتاهي ميشود؟ ضمنا بخش انديشه هر از چندي به آثاري چون "فرهنگ و زباله" نياز دارد فکر ميکنم چنين آثاري به راحتي با قشرهاي مختلف جامعه ارتباط برقرار ميکند. گرچه سايت به همه چيز شبيه است جز سايت يک راديو ظاهرا خودشان هم هنوز دارند بين راديو و سايت و وبلاگ دست و پا ميزنند که کدامشان است! ولي يکي از نقايص بزرگش استفاده نکردن از نام تهيه کننده اثر در صفحه اول است. اين سايت اگر ميخواهد به غيرحرفهايها هم ميدان دهد بايد صفحهاي براي پيشنهاد سوژه و لينک و يا مطلب اختصاص دهد که هم عزم جزم اين رسانه را برساند که مخاطبان و يا افرادي که اثري را ميخواهند ارسال کنند از آن طريق بفرستند و مطمئن باشند بررسي ميشود نه اينکه آدرس ايميل عمومي سايت اعلام شود که آن هم به دليل هجوم اسپمها معلوم نيست در آيندهاي نزديک چند درصد ايميلهايش به اشتباه در کنار اسپمها حذف شوند. فعلا همين. گرچه نوشتن يک مطلب جدي پس از اينکه مدتها اينگونه ننوشته باشي سخت است و از لابهلاي جملات بالا هويداست. اين مواردي را که نوشتم تعدادي از آن دو سه سالي است که با آنها کلنجار ميروم، فکر ميکنم قدمهايي است که بايد محکم برداشته شود. استوديوهاي خانگي هم امروز از مواهبي است که رسانهها بايد قدردان آن باشند، حداقل روز به روز برنامهها و محيط آن بهتر و آسانتر ميشود، چون در تجربهاي که چند سال پيش داشتهام و استفاده حداقلي از صدا که آن هم با sound recorder ويندوز که يک دقيقه يک دقيقه ضبط ميکند آن هم بدون اديت به دليل ناآشنايي با برنامهها همان موقع به اين نکته اطمينان پيدا کردم که محتوا مهمتر از ظاهر و کيفيت البته ظاهر و کيفيت در جذب مخاطب مهم است اما محتوا مهمتر بخصوص آثار جدي و تخصصي. ضمنا اين نکته از قلم نيفتد که اگر زمان برنامهتان يک ساعت است و احيانا بهانه حجمش را داريد ميتوانيد آن را به صورت يک فايل ريل بين 2 تا 3 مگابايت ذخيره کنيد؛ mp3 را تا کنون اندازه گيري نکردم ولي آن هم همين حدود بايد بشود. سبيل گرو ميگذارم. تاکيد ميکنم که علاوه بر وقت و راحتي بايد به فکر جيب مخاطبان هم باشيد بخصوص در کشوري که قبوض تلفن نيز عشقي صادر ميشود. و کلام آخر اينکه اين مطلب نياز به ويراستاري هنگام خواندن دارد که برعهده خواننده است. حامد متقی |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
اول سلام بعد اينكه خوب هر كس از پنجره و عينك خودش به موضوع نگاه مي كند. كار اينترنتي شما باعث ميشه كه خودتونو محك بزنيد و براي ماهواره اماده تر بشيد. من تا به اونجا نرسيد نمي تونم نظر دقيق بدم. فقط خواهشم اينه كه مثل بقيه نباشيد. سانسور نكنيد. ببينيد مردم و جوونها چي مي خوان. حق و حقوق اونها چيه و بهشون بپردازيد. رسانه هاي ما شده همش ايرنا - ايسنا - راديو فردا ... شما بايد متفاوت باشيد. همش به اينها نگاه نبايد كرد. بايد خودتان خبر توليد كنيد. مطلب داشته باشيد و كارهاي جديد و مردمي اونوقت نشون ميده كه چقدر ميان سراغتون. بزاريد همه راحت حرف بزنن
-- شيوا ، Aug 29, 2006با درود بسیار،
-- عاکف ، Aug 31, 2006نظر به محتوای نقد جامع و بقول خودشان ویرایش نشده ی جناب "حامد متقی" که در برگیرنده ی بسیاری از واقعیات جامعه ی ماست مایلم مراتب خوشحالی خودم را از شروع فعالیت این رسانه اعلام نمایم.
بدون شک هیچ رسانه ای در اغازین روزهای فعالیتش از کاستی و نقص مبرا نبوده بلکه آنچه مهم است استقبال گردانندگان آن از انتقادهای سازنده است شکی نیست که دوستان زحمتکش در رادیوی تازه متولد شده ی زمانه از هر گونه راهنمایی دلسوزانه و صوابی استقبال خواهند نمود که در واقع درخشش و یا افول فعالیتهای رسانه ای در گرو توجه و عدم توجه به نظر مخاطبان است.
در بین رسانه های ارتباطی، رادیو بعنوان سریعترین ابزار ارتباطی است که بقول "مارشال مک لوهان" به قابلیتهای شنیداری ما وسعت میبخشد. در عین حال برتری آن تنها به سرعت آن محدود نشده بلکه ویژه گیهای مثبت دیگری چون قابل حمل بودن ،آسانی دسترسی به آن حتی فراتر از مرز جغرافیایی از عمده ویژگیهای آن است اما با تمام این مزایا رادیو رقبای بسیار قلدری در پهنه ی ارتباط جهانی دارد که بدون شک تلویزیون در صدر آنها قرار دارد.
در آغاز چنان وانمود میشده که پدیدار شدن یک رسانه بمعنای افول سیطره رسانه ی قبلی است اما گذشت زمان ثابت کرد که نه تنها با آمدن رادیو روزنامه ها از بین نرفتند و با آمدن تلویزیون هم رادیو از گردونه رقابت خارج نشد بلکه همه شاهدیم که ظهور شبکه ها ی تنومند اینترنتی و ماهواره ها چه وسعتی به ابزارهای ارتباطی داده اند و اینکه چگونه نیازهای مخاطبان بموازات این نوع آوریها دگرگون و متنوع شده است.
قطعا "دهکده ی کوچک جهانی"محصول چنین استیلایی است.
امروزه از مخاطب یا مشتری بعنوان "خدا" (مراد خالق نیست) و یا "پادشاه "یاد میشود این وجه تسمیه بیش از هر چیزی بیانگر یک واقعیت بسیار بزرگ است و آن اینکه حیات رسانه به مخاطب بستگی تام دارد.واقعیتی که متاسفانه بسیاری از رسانه های درون مرزی و برون مرزی بدان توجه ندارند.
باید بپذیریم که ارتباط یک فرایند یکسویه نیست و مخاطب هم یک شی مسلوب الاختیار نیست که از بین دهها گیرنده ی رادیویی و تلویزیونی مورد دلخواه را انتخاب نکند.مخاطب بعنوان یک مشتری بدنبال یک کالای مناسب است که آن را با "صرف زمان "خود میخرد پس باید به او امکان لذت بردن از سرمایه گذاری داد.
بحران حاکم بر رسانه های ما ( در خارج از کشور) ناشی از همین نقیصه ی درک ناصواب از نیاز و سلیقه ی مخاطبان داخلی است.یک رسانه ارتباطی وقتی میتواند اثرگذار باشد که مخاطب و نیاز او را شناسایی کند امری که بویژه تلویزیونهای فارسی زبان خارج از کشور و اکثر رادیوهای وابسته در نیل به آن ناموفق بوده اند.
تنها به مدد ایجاد ارتباط صحیح و احترام آمیز با مخاطب میتوان در عرصه ی آموزشی و فرهنگی به او نزدیک شد متاسفانه معایب رسانه های دیداری و شنیداری ما در خارج از کشور از شمول احصاء خارج است البته اینجانب منکر تنگناهای مالی این رسانه ها نبوده و از اینرو حدود انتقادم را با وسع آنها هماهنگ میکنم.
نظر به ضعفهای ملموسی که از آن در نقد جناب" متقی"سخن به میان آمده و درد دل خیرخواهانه اینجانب و سایر عزیزان، حتم دارم که مدیریت رادیوی جدید التاسیس زمانه مانع از آن خواهد شد که این رادیوی نوپا که بوی پویایی از آن مشام میرسد به بلای "بد ارتباطی"و دلزدگی گرفتار شود.البته به علت آشنایی کوتاه مدتی که با این رادیو دارم قضاوت کارکرد آن را به بعد موکول میکنم.
با احترام
هلند
عاکف