خانه > خیابان > خطوط خیابانی | |
خطوط خیابانینگاهی به مبارزات دانشجویی و روز دانشجو در ایران - بخش چهارم و پایانی كودتای ۲۸ مردادحمید حمیدی: یکی از مهمترین فرازهای حکومت ۳۷ سالهی محمدرضا پهلوی که نقش مهمی در تحکیم پایههای رژیم وی داشت کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بود. این کودتا که در دوازدهمین سال حکومت پهلوی بهوقوع پیوست، سبب تثبیت حاکمیت او تا ربع قرن دیگر شد. قیام مردم در ۳۰ تیر ۱۳۳۱، زمینههای لازم برای نخستوزیری دکتر محمد مصدق را فراهم کرد. این دومین دورهی حکومت دکتر مصدق بود. وی قبل از قیام ۳۰ تیر نیز از اردیبهشت ۱۳۳۰ تا ۲۵ تیرماه ۱۳۳۱، عهدهدار کابینه بود. نگاهی به مبارزات دانشجویی و روز دانشجو در ایران- بخش سوم طیف چپ دردانشگاههاحمید حمیدی: حزب توده به وسیلهی سازمان جوانان و استفاده از آموزشهای لازم توانست سازمانهای دانشجویی را به کنترل خود درآورد و در مقاطع حساس و مهم از آن به عنوان نیروی پیشگام و مؤثر بهره گیرد. تا سال ۱۳۲۸ تنها گروهی که مقابل حزب توده در دانشگاه مقاومت میکردند، اولیای دانشگاه بودند که آنها نیز بهخاطر گرایش اغلب استادان دانشگاه به حزب توده کاری از پیش نمیبردند. نگاهی به مبارزات دانشجویی و روز «دانشجو» در ایران - بخش دوم تاسیس دانشگاه تهران، سرآغاز مبارزات دانشجوییحمید حمیدی: اگر بخواهیم ریشههای اولیهی این حرکت را بشناسیم باید به تأسیس دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۴ اشاره کنیم که سنگ بنای نظام نوین آموزش عالی به شمار میرود. تا سال ۱۳۱۳ هیچ دانشگاهی در ایران به معنای نوین آن وجود نداشت. به همین دلیل فارغالتحصیلان مدارس متوسطه باید از طریق بورس دولتی و یا بسته به تمکن مالی خانوادههای خود، به خارج از کشور برای ادامهی تحصیل اعزام میشدند. تبارشناسی کودتای خرداد ۶۰ - بخش هفتم جنگ قدرت یا تقابل اسلامهامحمود دلخواسته: بنا بر اهمیت موضوع، بار دیگر و از منظری دگر، باید یادآوری کرد که تقابل رییسجمهور بنیصدر با حزب جمهوری و در نهایت با خود آقای خمینی را نمیتوان در درون گفتمان کلاسیک جنگ قدرت تفسیر و تعبیر کرد؛ زیرا در این صورت سئوالات بسیاری بیپاسخ میمانند. در اینکه قصد حزب جمهوری و روحانیون پیرو راه خمینی تصاحب قدرت و به انحصار در آوردن آن بود، کمتر شکی وجود ندارد. هویتی به قدمت یک پرچمحسن سربخشیان: آمریکاییان مقیم واشنگتن بزرگ، با حضور در محل بنای یادبود شهر واشنگتن همزمان با دویست و سی و چهارمین سال استقلال این کشور به آتشبازی و شادی پرداختند؛ جمعیتی باورنکردنی که با حمل پرچم آمریکا و نمادهایی که مزین به ستارهها، خطوط موازی قرمز و سفید و رنگهای پرچم آمریکا بودند، احترام و دلبستگیشان را به پرچم این کشور به نمایش گذاشتند. آمریکاییان برای این پرچم احترام فوقالعادهای قائلاند. نابودی ارزشها یا بیدرایتی سیاسیبهنام داراییزاده: تجربهی اخیر جنبش اعتراضی ایران، نشان داد که طبقهی متوسط تا چه اندازه در پیگیری خواستها و مطالبات مدنی- سیاسی خود، پیگیر، مصمم و در عین حال همچنان سردرگم است. بهنظر میرسد که طبقهی متوسط ایران نه تنها در تحولات سیاسی که منجر به فروپاشی رژیم پهلوی شد نتوانست نمایندهی سیاسی مستقلی ارائه کند، بلکه همین امروز نیز رهبران سیاسیاش بهواقع تعلق خاطری جدی به ارزشهای بنیادین این طبقه نظیر فردیت، لیبرالیسم، لائیسیته و ... ندارند. ده روزی که دنیا را تکان داد - بخش دهم و پایانی: در امتداد تاریکیشهاب میرزایی: محله به محله و کوچه به کوچه و خانه به خانه فرق میکند. میتوان گفت شاید حدود نیمی از مردم تهران اللهاکبر میگویند. با چندتن از دوستانم همراه شدهام. یکی از آنها از جنوب شهر آمده است. میگویم بلندگوهای دولتی همهاش می گویند این اعتراضات متعلق به مردم شمال تهران است. ازجنوب شهر چه خبر؟ آیا آنجا هم مردم شبها اللهاکبر میگویند؟ میگوید نه آنجا از اللهاکبر خبری نیست، اما منصفانه هم نیست که آنها را طرفدار حکومت بدانیم. ده روزی که دنیا را تکان داد - بخش نهم: روز آتش و خونشهاب میرزایی: با توجه به سخنان تند و تیز آیتالله خامنهای جمعیت زیادی آمدهاند، اما همه سرگردان و پریشان هستند و نمیدانند چه باید بکنند و کجا بروند. مردم متفرقه سر دوراهی کشاورز- کارگر جمع میشوند و شروع به شعار دادن میکنند. ناگهان از چندسو به جمعیت حمله میشود. صدای شلیک تیر هوایی و دود گاز اشکآور در فضا میپیچد. جمعیت متفرق میشود و همه به سویی فرار میکنیم. از دوستانم جدا میشوم. ده روزی که دنیا را تکان داد - بخش هشتم: بنبست گفتوگوشهاب میرزایی: امروز از خواب بلند میشوم تا برای رفتن به نماز جمعه آماده شوم. دیروز بحث بر سر این بود که رفتن به نماز جمعه و دیده شدن جمعیت معترض میتواند تلنگری باشد برای آیتالله خامنهای تا غیر خودیها را هم ببیند. از طرفی دیگر معترضین هم بتوانند صدا و تصویر خود را از طریق دوربینهای تلویزیونی به اقصا نقاط کشور برسانند، اما امروز نظرها عوض شده بود. اکثراً به این نتیجه رسیدهاند که حضور در نماز جمعه فایدهای ندارد. ده روزی که دنیا را تکان داد - بخش هفتم: راهی به جنوب نیستشهاب میرزایی: وارد میدان توپخانه که میشویم، اوج گرمی هوا است. گفتهاند امروز میرحسین موسوی به میان تظاهرکنندگان معترض خواهد آمد. مدتی ساکت در وسط میدان مرکزی میایستیم. هربار جمعیت بهسویی متمایل میشود. بهنظر میرسد جمعیت دور خودش میگردد. بالاخره انبوه مردم بهطرف خیابان فردوسی راه میافتد و آرام آرام بهطرف بالا حرکت میکند. ده روزی که دنیا را تکان داد - بخش ششم: دستبند سبز فوتبالیستهاشهاب میرزایی: بیست و هفتم خرداد است و قبل از تجمع، بازی مهم ایران و کره جنوبی است. بازی که شروع میشود بر صفحهی تلویزیون، تعدای از بازیکنان ایران با مچبند سبز دیده میشوند. جالب این که در بین دو نیمه، مچبندهای سبز باز میشوند. بازی با نتیجهی مساوی تمام میشود و ایران از صعود به جام جهانی آفریقای جنوبی محروم میشود. بهطرف میدان هفت تیر حرکت میکنیم. جمعیت متراکم از میدان به طرف بلوار کشاورز حرکت میکند. ده روزی که دنیا را تکان داد - بخش پنجم: زمزمهی اعتصابشهاب میرزایی: تجمع دیروز مثل یک خواب شیرین بود در حجم انبوه کابوسها. پیش از این در بیشتر فراخوانهای فعالان حقوق بشر، زنان و کارگران چندصد تا چندهزارنفر بیشتر شرکت نمیکردند، اما آن جمعیتها کجا و جمعیت دیروز کجا؟ آن را باید هم چون مزهای گس، سالها زیر لب مزه کرد. گویی همهی مردم شهر چیزی به شهرشان بدهکار بودند و دیروز بدهیشان را پرداختند. آنها که ترسیدند، آنها که فکر کردند برنامه لغو شده، اگر آمده بودند چه میشد؟ ده روزی که دنیا را تکان داد - بخش چهارم: روز سه ملیونیشهاب میرزایی: خبر راهپیمایی انقلاب تا آزادی از دیشب از طریق سایت، وبلاگ، تلفن، موبایل و بیشتر از همه دهان به دهان، بین مردم پخش شده است. تا ظهر خبرهای ضد و نقیضی میرسد. عدهای میگویند تجمع بهعلت ندادن مجوز لغو شده است. بههر جان کندنی هست با سرعت کم اینترنت، سایتهای قلم و کلمه را باز میکنیم، اما در آنها هم مدتها است که چیز جدیدی نوشته نشده است. طرفهای ظهر خبری در سایت قلم میآید که خبر از لغو تجمع میدهد. «امیدوارم حقِ گرفتنی را بگیریم»سمیه دهبان: هرازچندگاهی یک نامه دریافت میکنم. آخرین نامه، ماه گذشته دستم رسید. برخلاف هردفعه، فقط جملهی اولش خصوصی بود و بقیهاش برای همه. تردید داشتم محتوا را با شما درمیان بگذارم. نمیدانستم این فقط حرف یک نفر است یا حرف خیلیها. آیا بازهم حضور میلیونی توی خیابانها خواهیم داشت؟ نمیدانستم ۲۲ خرداد چه اتفاقی میافتد. حالا که دو روز گذشته است، میتوانم با خیال راحت برایتان یک نامه بخوانم. نامهای از پدر کاوه از تهران. ده روزی که دنیا را تکان داد - بخش سوم: یاد روزهای انقلابشهاب میرزایی: امروز که از خواب بلند میشوم تلفنی از دوستان میشنوم که در مناطقی از شهر تا صبح درگیری بین مردم و پلیس ادامه داشته است. همه منتظر عکسالعمل موسوی هستند. خبرهای ضد و نقیضی از بازداشت خانگی موسوی و کروبی و خاتمی میرسد. فیلم صحبتهای همسر هاشمی دربارهی احتمال تقلب در انتخابات همهجا پخش شده و خیلیها منتظر واکنش هاشمی هستند. خبر میرسد که هاشمی به قم رفته و با خبرگان و علما رایزنی میکند. ده روزی که دنیا را تکان داد - بخش دوم: نبرد تن به تنشهاب میرزایی: به خانه برمیگردم. یکی از دوستانم که در ستاد جوانان موسوی بوده نگران و خسته وارد میشود. بر او از ما سختتر گذشتهاست. میگوید: ابتدا شهابالدین طباطبایی، از اعضای ستاد مرکزی موسوی اعلام کرده بود که پیروز شدهاند و همه برای جشن بزرگ پیروزی درروز ولادت «حضرت فاطمه» آماده باشند، اما وقتی به ستاد میرسند با چهرههای پریشان محمدرضا خاتمی، مصطفی تاجزاده و عبدالله رمضان زاده روبهرو میشوند که میگویند: «کودتا شدهاست.» ده روزی که دنیا را تکان داد - بخش نخست: دل تاریکیشهاب میرزایی: اکثرا با خودکار آمدهاند. قصهی خودکارهایی که نوشتههایشان پاک میشود را همه شنیدهاند. پیرمردی لرزان که بهزور، نردههای پله را گرفته، جلویم ایستاده است. مردم به او راه میدهند تا زودتر برود و رای بدهد. پشت سرم، مردی میانسال پسر نوجوانش را نشان میدهد و میگوید: «با این که به سن رای نرسیده، اما از شوقش همراه من شده تا در صف رای بایستد.» اکثر کسانی که در صف هستند طرفداران میرحسین موسویاند و دربارهی پیروزی او صحبت میکنند. نقش رهبر در جنبش سبزامین کدیوری: جنبش سبز بهجای حزب سیاسی، در بر گیرنده شبکههای اجتماعی است و بهجای تمرکز بر خواست سیاسی واحد، به دنبال خواستهای مدنیای است که تضمینکنندهی حقوق اولیهی تک تک افراد جامعه است. فرد در آن به رسمیت شناخته میشود و بالاتر از آن بهطور رسمی بهعنوان شهروند (فرد واجد حقوق مدنی، حق انتخاب آزادانه و حق تصمیم) شناخته میشود. کسی در آن ادعای رهبری ندارد و نمیکوشد تا خواستهای خود را بر دیگران تحمیل کند. نابودی ارزشهای طبقهی متوسطبابک مینا: سالهاست که پارهای از روشنفکران ایرانی از مفهوم انحطاط صحبت میکنند. البته درک آنها از این مفهوم، بسیار کلی و گاه بسیار انتزاعی است، اما اگر به شیوهای جامعهشناسانه به این مفهوم بنگریم درخواهیم یافت که چندان هم بیراه نیست. این مفهوم بیانی از زوال ارزشهای طبقهی متوسط در ایران پس از انقلاب است. تمام محدودیتها و فشارهای بعد از انقلاب را میتوان در یک جمله خلاصه کرد: تلاشی گسترده برای نابودی ارزشهای طبقهی متوسط. ما و مهاجران افغان فقدانی به حجم یک ملتبابک مینا: ملتها هویت خود را همواره بر مبنای تمایز از سایر ملتها تعریف میکنند. هویت ملی در هر کشوری معمولاً یک یا چند «دیگری» مهم دارد. بهعبارت دیگر هویتسازی و دیگریسازی، دو وجه از فرایندی واحد هستند. ما ایرانیان در صدسال گذشته در کار تعریف هویت ملی خود بودهایم. تعریف هویت ملی چیزی شبیه به داستانسرایی اغلب «خودشیفته» دربارهی خود است. آن چه هویت ایرانی می خوانیم چیزی کاملاً جدید است و محصول فرایند دیگریسازی. |
لینکدونی
آخرین مطالب
|