خانه > بیژن روحانی > میراث فرهنگی > باستانشناسی و ایدئولوژی در خاورمیانه | |||
باستانشناسی و ایدئولوژی در خاورمیانهبيژن روحانی
در گفتارهای گذشته به بررسی مختصر دیدگاههای متفاوت در مورد میراث فرهنگی در چند کشور اسلامی پرداختیم و وضعیت امپراتوری عثمانی و ایران را در اواخر قرن نوزدهم با هم کمی مقایسه کردیم. یعنی زمانی که در امپراتوری عثمانی قانونی به تصویب رسید که مطابق آن کلیه آثار تاریخی متعلق به دولت و خروج آنها از کشور ممنوع شد، در ایران، پادشاهان قاجار حق انحصاری فعالیتهای باستانشناسی را به فرانسه واگذار کردند. در این گفتار درنگی داریم بر ارتباط باستانشناسی و ایدئولوژی در منطقه خاورمیانه. باستانشناسی و سایر علوم مربوط به شناخت میراث فرهنگی، بسیاری اوقات علومی خنثی نیستند. از آنجا که از نتیجه کار و تحقیقات آنها میشود، در نوشتن تاریخ و همچنین شکل دادن به هویت جمعی استفاده کرد، گاهی تحت تأثیر سیاستهای رسمی حکومتها قرار میگیرند. سیاستهایی که ممکن است در جهت ساختن هویتی جدید، ادعاهایی در مورد مالکیت ارضی و یا کمرنگ کردن و یا از بین بردن نشانههایی از هویت فرهنگهایی دیگر در قلمرو سرزمینها باشد. گاهی این مسائل تاریخی که به میراث فرهنگی هم وابسته است میتواند مجادلات قومی را در یک کشور دامن بزند. آخرین نمونه قابل ذکر آن در ایران چاپ مقالهای در یکی از روزنامههای صبح در هفته گذشته بود که نویسنده آثار باستانی تخت سلیمان در ایران را به عنوان نماد وحدت کشور آذربایجان معرفی کرده بود.
زایش کشورهای جدید در اینجا اگر به بحث قبلی خود در مورد سیاست فرهنگی کشورهای اسلامی باز گردیم، میبینیم علیرغم وجود ریشههای مذهبی مشترک، تکثر هویتهای مختلف چنان در این صحنه زیاد است که عملاً نمیتوان از وجود سیاستهایی هماهنگ و واحد سخن گفت. در این سالها کشورهایی مانند ترکیه، عراق، مصر، سوریه و لبنان به استقلال رسیدند. اما تازه در این لحظه زمانی بود که هر کدام از این مناطق در پی برساختن و یا نمایان کردن هویت ویژهای از خود بر آمدند. هویتی که از راه متمایز کردن آن با حوزههای فرهنگی همجوار بیشتر نمود پیدا میکرد. باستانشناسی ابزاری بود که هر کدام از این کشورها بسته به میزان قدرتهای حاکم بر آنها از آن در جهت ساختن این هویت جدید استفاده کردند.
یک کشور و هزار ریشه این گونه تبارشناسی به سرعت به ایدئولوژی فراگیری میان ملل منطقه، از ایران گرفته تا ترکیه و عراق و مصر تبدیل شد. بیجهت نیست که در این دوران شاهد صعود «آکادمیسین»ها یا مردان اهل علم به خصوص تاریخدانان در مدارج دولتی و حکومتی هستیم؛ و یا برعکس، اشتیاق سیاستمداران را به نوشتن و تفسیر تاریخ مشاهده میکنیم. از نمونههای مشخص آن در ایران میشود به حسن پیرنیا یا مشیرالدوله (چهار دوره نخستوزیر و سپس نماینده مجلس) و محمدعلی فروغی (نخستوزیر در دوران رضاشاه و محمدرضاشاه) اشاره کرد که تألیفاتی ارزنده در زمینه تاریخ نیز از خود بر جای گذاشتهاند. کتاب «تاریخ ایران باستان» پیرنیا تا سالها به عنوان یکی از تنها منابع مهم تاریخی مورد استناد بود. تبارشناسی در ایران بر شناسایی نژاد آریایی به عنوان ریشه و خاستگاه مشترک اقوام ایرانی درنگ کرد؛ حال آن که در ترکیه وضعیت پیچیدهتر از این بود. در این سرزمین که از دل امپراتوری عثمانی سر بر آورده بود، همواره دو دیدگاه پانترکیسم و آناتولیگرایی در برابر یکدیگر بودهاند. در حالی که دیدگاه آناتولیگرا (Anatolianism) کل میراث گذشته این فلات را در ساختن هویت کشور ترکیه مهم ارزیابی میکرد، پانترکیستها که بعدها قدرت سیاسی را نیز به دست آوردند، بر دیدگاهی تکیه میکردند که میراث فرهنگی این فلات را پیش از ساکن شدن اقوام ترک در آن چندان مهم نمیدانست. و البته جریانات رادیکال تری نیز مانند تورانیگرایان (Turanist) وجود داشت که بررسی آن در این گفتار نمیگنجد.
در کشورهایی مانند مصر و عراق و لبنان نیز تعارضاتی میان مفهوم «عربیت» و ریشههای فرهنگی - تاریخی پیشاعربی آنها بروز کرد. این تعارضات در تمام این کشورها نه تنها بر روش و جریان باستانشناسی تأثیر میگذاشت، بلکه همواره در صدد یافتن دلایلی برای اثبات نظریههای خود از میان حفاریهای باستانی بود. در لبنان زمانی این مسأله به صورت پرسشی بسیار جدی و مهم در آمد که آیا ما لبنانیها عرب هستیم یا فنیقی. هر دو دیدگاه در میان سیاستمداران و احزاب سیاسی طرفدارانی جدی داشت و طبیعی است که اعتقاد به هر کدام از این دو هویت متفاوت، میتواند رفتار و گزینههای سیاسی متفاوتی را در پی داشته باشد. از سوی دیگر با آغاز روند مهاجرت یهودیان به این منطقه و ایجاد اسراییل در سال ١٩٤٨، گونهای دیگر از تعارضات فرهنگی پیش روی تعدادی از کشورهای همجوار قرار گرفت و توسل به باستانشناسی و ابزارهای دیگر شناخت گذشته به عنوان عاملی برای یافتن هویت یا دفاع از آن، بیش از پیش مورد توجه قرار گرفت. به این ترتیب باستانشناسی به سرعت در خدمت ایدئولوژیهای رسمی قرار میگرفت؛ برای اثبات یا انکار فرضیههایی که مستقیماً میتوانست در سرنوشت معاصر آنها مؤثر باشد. برای وجود داشتن مرزها، برای آن که خطها از کدام سوی رودخانهها و کوهها عبور کند و کدام مردمان از یکدیگر جدا شوند، همواره به دلایل و توجیهاتی نیاز بوده است. میراث فرهنگی نیز در این میان فارغ از سیاست دولتها و حکومتها نبوده است. این بحث را در آینده ادامه خواهیم داد. مرتبط: ادیان و حفاظت از ارزش های تاریخی- فرهنگی: یهودیت مسیحیت و حفاظت از اصالت مادی آثار تاریخی میراث فرهنگی و سیاست کشورهای اسلامی سیاستهای فرهنگی در امپراتوری عثمانی
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
بيژن جان مطلب جالب تر شد. قبلن هم جالب بود اما اگر بتواني اين گرايش هاي جديد را به درستي بازشكافي كني استفاده مي كنيم.
-- ماني جاويد ، Jan 13, 2008