تاریخ انتشار: ۲۳ اردیبهشت ۱۳۸۸ • چاپ کنید    
قرآن محمدی - ۲۲

راه‌حل‌های تبعیض جنسیتی در اسلام (۲-۱)

اکبر گنجی

زمانه: به همت مارتا نسبام، دانشکده‌ی حقوق دانشگاه شیکاگو، سمینار دو روزه‌ای تحت عنوان «دموکراسی و برابری جنسیتی در جهان مسلمان»، در روزهای ۸ و ۹ می ۲۰۰۹ ، برگزار کرد. در این کنفرانس سخنرانانی از کشورهای هند، پاکستان، مصر، اندونزی، لبنان، ایران، ترکیه و آمریکا شرکت داشتند. مقاله‌ی زیر، متن کامل سخنرانی اکبر گنجی در این کنفرانس است که در روز ۸ می ایراد گردید. این مقاله به علت طولانی بودن، در چند قسمت انتشار می‌یابد.

نابرابری‌های جنسیتی جوامع مسلمان، معلول ده‌ها علت و دلیل است. در این چارچوب، اسلام هم به عنوان یکی از متغیرها در برساختن «جنسیت» (gender)، زنانگی، نقش داشته است1. میزان و گستره‌ی این متغیر در جوامع مسلمان فاقد دولت اسلامی، کمتر از جوامع مسلمان دارای دولت دینی بوده است.

در کشوری چون ایران، که دولت دینی بر آن حاکم است و مدعی اجرای احکام اسلامی است، «اسلام فقاهتی» فقیهان نقش تعیین کننده‌ای در ایجاد، تحمیل و تثبیت نابرابری‌های جنسیتی داشته و دارد. پیش از آغاز بحث، توجه را به سه نکته جلب می‌کنم:

اول: قلمرو بحث

مقاله‌ی حاضر فقط ناظر به نابرابری جنسیتی موجود در اسلام است. قلمرو بحث محدود به قرآن است، نه «سنت» (روایات و احادیث)، مگر روایاتی از پیامبر که به توضیح معنای آیات قرآن و نگرش آن کمک کند. سنت قولی و عملی غیر قابل دفاع‌تر از آن است که به بحث گذارده شود؛ ضمن آنکه نوگرایان مسلمان، تمام روایات معارض با مدرنیته را، جعلی به شمار می‌آورند.

اما، پیامبر گرامی اسلام، در تولد و بسط دین، نقش محوری داشته است. سلطان ولد گفته است که هر دینی با خصائل شخصی پیامبرش، تناسب جدی دارد:

«اختلاف شرایع از اختلاف خصائل پیامبران است، بر وفق خصلت و خوی هر پیامبری شریعتی شد. عیسی علیه‌السلام چون خوی او تجرید بود و میل نداشت به زنان و از آرایش و نظافت فارغ بود بر وفق خصلت او راه و دین او آن شد... چون محمد را علیه السلام خصلتش محبت به زنان و طهارت و نظافت بود دین او این شد... زیرا نبی حق مقبول و محبوب حق است، خدا خواست او را می‌خواهد...2

دوم: اجماع هم‌پوشان

جان راولز نظریه‌ی عدالت انصافی(justice as fairness) خود را نظریه‌ی سیاسی عدالت خوانده است. به تعبیر دیگر، راولز،عدالت و دموکراسی و حقوق بشر را مبتنی و متکی بر هیچ آموزه‌ی جامع فلسفی- دینی - اخلاقی نمی‌کند. به گمان او، چنین نظریه‌ای می‌تواند برای همه افراد قابل قبول باشد. مشروعیت و دوام نظام دموکراتیک ملتزم به حقوق بشر، متکی بر «حمایت مشتاقانه و آزادانه‌ی اکثریت عمده‌ی شهروندان سیاست آگاه» است.

به گمان راولز، واقعیت پلورالیسم معقول- یعنی تکثر و تنوع آموزه‌های معقول دینی ، فلسفی، و اخلاقی متضاد و آشتی ناپذیر- ویژگی پایدار زندگی کنونی است. در این صورت، نظریه‌ی سیاسی عدالت- از جمله حقوق بشر، دموکراسی، برابری زنان و مردان- باید به گونه‌ای باشد که از سوی شهروندان آزادی که به کثیری از آموزه‌های متضاد و آشتی ناپذیر باور دارند، مورد تأیید قرار گیرد. راولز نام چنین توافقی را اجماع هم‌پوشان (overlapping consensus) گذارده است. اجماعی که از درون آموزه‌ی خاص هر فرد تأیید می‌گردد3.

نظریه‌ی قابلیت‌های (capabilities theory) مارتا نسبام، به دنبال آن است که مبنایی عرضه بدارد که همه‌ی افراد را، فارغ از تمایزهای فرهنگی و تاریخی، انسان به شمار آوریم. او قابلیت‌های معینی را شرط لازم انسان بودن به شمار می‌آورد. این نظریه‌ی دو آستانه (threshold) برای انسان بودن در نظر می‌گیرد. مطابق آستانه‌ی اول، زندگی مادون حداقل نیازها و قابلیت‌ها، انسانی نیست.

مطابق آستانه‌ی دوم، زندگی مادون حداقل‌های خاصی، زندگی خوب نیست. قابلیت‌های انسانی نسبام هم از هیچ‌یک از آموزه‌های جامع فلسفی- دینی- اخلاقی درباره‌ی سرشت (nature) انسان استنتاج نمی‌شوند. این نظریه به گونه‌ای برساخته شده است، تا با آموزه‌ی جامع خاصی تعارض نیابد و برای پیروان همه‌ی فرهنگ‌ها و ادیان قابل پذیرش باشد. به تعبیر دیگر، همه‌ی افراد، مستقل از عقاید مختلف شان، بتوانند بر سر اموری ضرورتاً انسانی به اجماع دست یابند.

نظریه‌ی قابلیت‌ها، به شدت ضد نژاد پرستی و ضد جنس گرایی (anti-sexist) است، برای این‌که آن‌ها مفهوم انسانیت مشترک را نفی می‌کنند. نسبام نظریه‌ی قابلیت‌های انسانی را از آن نظر که اساسی برای احترام است، موجب عمل اخلاقی معرفی می‌کند4. او قابلیت‌ها را به لحاظ مفهومی «روشن‌تر» از حقوق بشر به شمار می‌آورد و از نظر میان- فرهنگی (cross- cultural) آن را «جذاب‌تر» می‌یابد5.

مسأله‌ی اساسی زنان و مردان جوامع توسعه نیافته آن است که حکومت‌های‌شان با توجه به واقعیت تکثر فرهنگی - دینی، حقوق بشر و برابری زنان و مردان را اموری غربی به شمار می‌آورند و ستمگری را به این وسیله توجیه می‌کنند. توجه قابل قبول راولز و نسبام به تفاوت‌های فرهنگی و دینی، نباید به توجیه کننده‌ی ظلم و ستم منتهی شود. حتی دیده می‌شود که گروهی از زنانی که حقوق‌شان بدین ترتیب نقض می‌شود، از ایدئولوژی مشروعیت بخش به ستمگری حمایت می‌کنند.

نسبام داوری این گروه از افراد (قربانیان) را از نظر اخلاقی رد می‌کند، برای این‌که هیچ عدالتی وجود ندارد که افراد را از غذا و تربیت محروم سازد. چنان وضعیتی، توانایی اندیشیدن به راه‌های بدیل زندگی را از افراد سلب می‌کنند، و آرزوها و ترجیحات بدیل را ناممکن می‌سازند6. نسبیت گرایی فرهنگی در جوامع توسعه نیافته، به ضرر افراد ضعیف و ستم دیده تمام می‌شود.

عدالت بهترین داور تمامی فرهنگ‌ها است. وقتی فرهنگی افراد را از امکان مخالفت کردن و گفت‌وگوی آزادانه و نقادانه محروم می‌کند، رضایت قربانیان، رضایت کاذب است. به هیچ وجه نباید و نمی‌توان اجازه داد تا فرهنگ یا دین خاصی در پشت نسبیت گرایی فرهنگی مخفی شود و خود را از نقد برهاند.


اکبر گنجی در کنار مارتا نسبام

سوم: راه‌حل های درونی یا متکی بر سنت

اگر حق با راولز و نسبام باشد، نوگرایان مسلمان، باید در دین خود به دنبال آموزه‌هایی بگردند که موید عدالت و حقوق بشر و دموکراسی باشند. از این رو، ما در چارچوب سنت فکری مسلمان‌ها سخن خواهیم گفت و مدعیات خود را با استناد به آن چه فیلسوفان، عارفان، متکلمان و فقیهان مسلمان گفته‌اند، مستند خواهیم کرد.

تا حدی که من می‌فهمم، در چارچوب همین سنت فکری می‌توان نه تنها مسأله‌ی تبعیض جنسیتی را حل کرد، بلکه اگر توجه فقط و فقط به «کشف» پیامبر گرامی اسلام معطوف شود، آن کشف با دموکراسی و آزادی و حقوق بشر مدرن و برابری زنان و مردان ، تعارض ندارد و نخواهد داشت.

۱- طرح مسأله

اسلام به سه معنای متفاوت به کار رفته است. تفکیک این سه معنا از یکدیگر، در هر بحثی ضرورت دارد. اسلام یک (قرآن و سنت معتبر نبوی)، اسلام دو (فهم و تفسیر مسلمین از قرآن و سنت معتبر نبوی)، اسلام سه (مجموعه‌ی اعمالی که مسلمان‌ها در طول تاریخ بر اساس فهم‌شان از کتاب و سنت آفریده‌اند).

تعیین نسبت دین (اسلام) و مدرنیته، مهم‌ترین چالش فکری و عملی مسلمان‌ها در چند قرن اخیر بوده است. در طی این دوران، مسلمان‌ها کوشش فراوانی کرده‌اند تا نسبت (تعارض، سازگاری، تأیید) اسلام با اندیشه‌ی تجدد (مدرنیته) و نظام اجتماعی مدرن را روشن سازند. این چالش فکری و عملی، منتهی به برساختن سه گونه اسلام دو شده است: اسلام سنت‌گرایانه (traditionalistic)، اسلام بنیادگرایانه (fundamentalistic) و اسلام تجددگرایانه (modernistic).

مسأله‌ی زنان، یکی از مسائل و مصادیق تعارض اسلام و مدرنیته است. متون مقدس ادیان غربی (تورات، انجیل، قرآن) و ادیان شرقی، متعلق به جهان ماقبل مدرن‌اند.از این رو، به طور طبیعی نگاهی مردسالارانه به عالم و آدم دارند. این متون متهم شده‌اند که الگوهای ریشه دار تبعیض جنسی، مردسالاری و زن ستیزی را مجاز، تشویق و ترویج کرده‌اند. به عنوان نمونه، آخرین گفته‌ی انجیل توما، درباره‌ی زنان چنین است:

«شعمون پطرس به ایشان گفت مریم را وانهیم چرا که زنان لایق حیات جاودانی نیستند. عیسی فرمود من خود او را هدایت می‌کنم که مرد شود تا او نیز چونان شما مردان روح زنده گردد. زیرا هر زنی که خود را مرد سازد داخل ملکوت خدا می‌گردد7

از سوی دیگر برخی از فمینیست‌ها،اعتراض کرده‌اند که متون مقدس دینی، با اصطلاحات مذکر به خداوند اشاره می‌کنند. فمینیست‌هایی چون دافنی همسون (Daphne Hampson) و لیوس ایریگارایی (Luce Irigaray) بین اعتقاد به «خدای پدر در سنت مسیحی- یهودی» و جامعه‌ی مردسالار، پیوند برقرار کرده و مدعی شده‌اند که اعتقاد به خدا، در ستمگری به زن‌ها نقش داشته است.

خدای ادیان، برساخته (به تعبیر فوئر باخ: فرافکنی) و آینه‌ی مردان است. اما «زن آینه‌ای ندارد که با آن زن شود8

زنان هم باید «خدایی با جنسیت مونث» برسازند9. خدای مونث خواهد آمد. دافنی همسون هم خدای متشخص انسان‌وار ادیان ابراهیمی را، نه واقعیتی مستقل از آدمیان، بلکه محصول فرافکنی و برساخته‌ی مردها به شمار می‌آورد که با «جامعه‌ای که فمینیست‌ها در پی ایجاد آن هستند»، سازگار نیست10. مسیحیت و خدای انسان‌وار آن، محصول فرافکنی و مسائل و امیال مردانی است که مرد سالارانه زندگی کرده‌اند11.

به گمان وی، دو مفهوم خدای متعالی قادر مطلق مجزای از عالم، و «خود» (self) به عنوان هستی «خود بنیاد»، «پیش فرض‌هایی کاملاً مردانه دارند12.» این‌ها، نیاز به خدا را انکار نمی‌کنند، بلکه می‌گویند باید خدایی با آرزوهای فمینیستی برساخته شود. مری دیلی هم گفته است که جنبش فمینیستی، یک «جنبش معنوی» است که به تصویری تازه از خدا منتهی خواهد شد که از «تصاویر سنتی از خداوند» به عنوان «پدر» فراتر خواهد رفت.

این نوع مدعیات چه ارتباطی به اسلام دارند؟ بازسازی مدعیات فمینیست‌ها در خصوص اسلام، به دو مدعا تحویل (reduce) می‌شود. اول- خدای قرآن برساخته‌ی مردها است، دوم- خدای قرآن، مردسالار است. اما،عموم مسلمان‌ها، قرآن را «کلام الله» به شمار می‌آورند. اگر باور آن‌ها، باور صادق موجه (true justified belief) باشد، خدای قرآن برساخته‌ی مردها نخواهد بود، بلکه خود قرآن هم سخنان خداوند است.

اگر مسلمان‌ها بتوانند مدعای خود را موجه سازند، مدعای اول فمینیست‌ها، ابطال خواهد شد. در این صورت، مسلمین فقط باید به مدعای دوم فمینیست‌ها- که بنابر آن خداوند برسازنده‌ی مردسالاری و تبعیض جنسی است- پاسخ گویند. بهتر است در ابتدأ شواهد و قرائن قرآنی موید مدعیات فمینیست‌ها را ذکر نماییم.

۱-۱- زنان ناتوان

مطابق روایت قرآن، خداوند بسیار ناخشنود است از اینکه جمعیت بسیار اندک جزیره العرب زمان ظهور اسلام، پسرها را فرزند خود می‌خوانند، اما دخترها را فرزند خداوند به شمار می‌آورند13. قرآن در پاسخ به آن‌ها می‌توانست به این اکتفا کند که خداوند انسان و جسم نیست که دارای فرزند باشد، بدین ترتیب کل مدعای آن تعداد قلیل، باطل می‌گشت.

اما به نظر می‌رسد که دلخوری خداوند دلیل دیگری دارد. اولاً: خدای قرآن این مدعا را بس بزرگ (ناروا) به شمار می‌آورد. ثانیاً: می‌پرسد چرا زنان که در زر و زیور پرورش یافته و ناتوان از جدل هستند را فرزند من (خدا) به شمار می‌آورید، اما پسرها را فرزند خود؟ ثالثاً: این تقسیم را، تقسیم ناعادلانه به شمار می‌آورد.

ناتوانی دختران از جدل را مفسران، ناتوانی از اقامه دلیل و برهان معنا کرده‌اند14.

۲-۱- مردان برتر، زنان فروتر

قرآن مردها را برتر از زنان به شمار آورده است (بقره، ۲۲۸ و نسا، ۳۴)، مردها را بر زنان مسلط کرده است (نسأ، ۳۴)، زن‌ها را دارای مکر عظیم معرفی کرده است (یوسف، ۲۸)، زن‌ها را کشتزار مردها قلمداد کرده است (بقره، ۲۲۳).

۳-۱- مردان خداگرا و آخرت گرا، زنان دنیا و مانع

اخلاق سلوکی قرآن- یعنی اخلاقی که مومن را به خدا و آخرت نزدیک می‌سازد- اخلاق مردسالارانه است. تحقیر و ذم دنیا از ارکان این اخلاق است. زندگی دنیوی از نظر قرآن، لهو و لعب، تکاثر و تفاخر، بازیچه و بیهودگی، آرایش و افزون خواهی است (محمد، ۳۶- مومن، ۳۹- عنکبوت، ۳۴- حدید، ۱۴- و حدید، ۲۰).

دوری از دنیا، مترادف با نزدیکی به خداوند و آخرت است. این اخلاق به دو دلیل مردسالارانه است. اول- مخاطب اخلاق سلوکی مردها هستند. به تعبیر دیگر، سالکان طریق، مردان هستند. دوم- زن‌ها بهره‌ی گذرای دنیا به شمار رفته‌اند، که عشق به آن‌ها می‌تواند سالک را از خدا و آخرت دور سازد:

«عشق به خواستنی‌ها از جمله زنان و فرزندان و مال هنگفت اعم از زر و سیم و اسبان نشان‌دار و چارپایان و کشتزاران، در چشم مردم آراسته شده است، اینها بهره‌ی [گذرای] زندگانی دنیاست» (آل عمران، ۱۴).

۴-۱- نابرابری‌های جنسیتی

نگاه مردسالارانه، انواع و اقسام نابرابری‌های جنسیتی را پدید آورده است. دین، در مقام تحقق خارجی (بسط تاریخی و اجتماعی)، تبعیض‌های ناروایی را تثبیت کرده است: زن بدون اذن شوهر حق سفر یا حتی خروج از منزل ندارد. حجاب بر زنان واجب است ولی پوشش شرعی مردها بسیار کم است. زنان نصف مردان ارث می‌برند (نسأ، ۱۱). مردها بر زنان مسلط‌اند، مرد حق دارد در مواردی همسر خود را بزند (نسأ، ۳۴).

مرد حق دارد در ازدواج دائمی در زمان واحد تا چهار همسر اختیار کند (نسأ، ۳) و در ازدواج موقت مجاز به هر تعداد است. مرد مسلمان مجاز به ازدواج موقت با زنان اهل کتاب است ولی ازدواج زن مسلمان با مرد غیرمسلمان به طور مطلق ممنوع است. در آمیزش جنسی زن مکلف به تبعیت از مرد است. طلاق و رجوع حق مرد است. دیه زن نصف مرد است. شهادت زنان در بسیاری از حدود مطلقا پذیرفتنی نیست. ریاست و رهبری، قضاوت، مرجعیت تقلید، امامت جمعه و امامت جماعت با مردها است. این فهرست را می‌توان همچنان ادامه داد.

۵-۱- تقلیل زنان به وسیله

در خصوص قرآن، موضوع دیگری هم مسأله‌ساز شده است. قرآن به مردهایی که ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند، وعده می‌دهد که در بهشت به آن‌ها زنان به خصوصی (حوری) پاداش خواهد داد (نسأ، ۵۷- کهف، ۳۱- حج، ۲۳- ۵۱ تا ۵۵ – طور، ۱۹ تا ۲۴)15.

توصیف قرآن از حوریان به قرار زیر است: «چشم درشت» (دخان، ۵۴ – طور، ۲۰)، همچون «یاقوت» و «مرجان» که پیش از بهشتیان کسی با آنان «آمیزش نکرده است» (الرحمن، ۵۸- ۵۶)، زنان «خوشخوی» و «خوشرو»‌ی «نگاهداشته در خیمه‌ها» که پیش از بهشتیان کسی با آنان «آمیزش» نکرده است (الرحمن، ۷۴- ۷۰)، «چشم درشتان» مانند «مروارید نهفته» (واقعه، ۲۳- ۲۲)، «جفت‌های پاکیزه» (بقره، ۲۵)، «دوشیزگان چشم فروهشته»‌ی «درشت چشم» که گویی مثل «بیضه‌های شتر مرغ نهفته‌اند» (صافات، ۴۹- ۴۸)، «دوشیزه» آفریده شده (واقعه، ۳۸- ۳۵)، «دوشیزگان نارپستان همسال» (نبأ، ۳۳).

پیامبر گرامی اسلام هم در وصف آن‌ها فرموده‌اند: «هریک از آنان هفتاد حله در بر دارند و سپیدی ساق آنان از ورای آن حله‌های هفتاد گانه پیداست، مانند شراب سرخ در آبگینه‌ی سپید، و مانند رشته‌ی سپید در دل دانه‌های یاقوت سرخ. جفت ایشان با انان با نیروی صد مرد و با شهوت چهل سال در می‌آمیزد و آنان همسال و دوشیزه‌اند. پس از هر آمیزشی دوباره باکره می‌شوند16

نکته‌ی دیگری هم در این خصوص قابل تأمل است. قرآن در سه آیه (طور، ۲۴- واقعه، ۱۷ و ۱۸- انسان، ۱۹) از موجوداتی به نام «غلمان» و «ولدان» سخن گفته است. آن‌ها پسران نورس خوبرویی هستند که خدمتکار و ساقی مردان راه یافته‌ی به بهشت‌اند. بدین ترتبیب، غلمان و ولدان و حورالعین، پاداش اخروی (لذت جنسی) مردانند، و قرآن سخنی در خصوص پاداش لذت جنسی زنان در بهشت بیان نداشته است.

آنان که قرآن را متنی مردسالارانه به شمار می‌آورند، گفته‌اند، قرآن به زن‌ها به عنوان «غایاتی در خود» نمی‌نگرد، بلکه از آن‌ها صرفاً به عنوان وسیله و ابزار برای ایمان آوردن مردها استفاده کرده است. راجر اسکروتن خیال پردازی جنسی را اخلاقاً مذموم به شمار آورده است، برای اینکه ارزش شخص را تقلیل می‌دهد. شهوت ذهنی باعث می‌شود تا خیال پرداز به جای آنکه اشخاص را به عنوان «دیگری»‌ای که دارای وجود عینی است، ببیند، آنها را به انگاره‌های مطیع و تابع دخل و تصرفات ذهنی دلخواه خود تبدیل کند. وقتی «دیگری خیالی» (در این مورد زنان) به بازیچه‌ی تخیل شهوت‌ران تبدیل می‌شود، در واقع به «ابژه»‌ی خیال پردازی‌های خیال پرداز تقلیل یافته است.

دنیای جنسی خیال پرداز، دنیایی است بدون سوژه که در آن دیگران فقط حالت ابژه دارند17.» به نظر اسکروتن، خیال پردازی که در چنبره‌ی چنین انگاره‌هایی گرفتار می‌شود، حاصل رفتارش چیزی جز تجاوز جنسی نخواهد بود.

۶-۱- حقوق ویژه‌ی پیامبر

یکی دیگر از مواردی که مخالفان اسلام، و فمینیست‌ها مطرح کرده‌اند، مسائل ناظر به ازدواج‌های پیامبر گرامی اسلام است. گذشته از تعداد همسران ایشان (پیامبر از این حق بهره مند بود که ۹ همسر داشته باشد، حتی برخی از مفسران گفته‌اند که پیامبر هیچ محدودیتی در تعداد همسر نداشته است.

برای اینکه آیه ۵۰ سوره‌ی احزاب، محدودیت ۹ همسر را نسخ کرده است)، دیگر حقوق ویژه‌ی ایشان در این خصوص (پیامبر از این حق ویژه برخوردار بوده که زن‌ها بتوانند خود را به ایشان هبه کنند. احزاب، ۵۰)، ماجرای ازدواج ایشان با زینب (همسر پسر خوانده‌شان. احزاب، ۳۶ تا ۴۰)18، ازدواج با عایشه در سن ۶ سالگی، نوع برخورد مردسالارانه با همسران هم مسأله ساز شده است.

مدعیان دو نمونه را به عنوان شاهد ذکر کرده‌اند. مورد اول: قرآن پیامبر گرامی اسلام را از این حق برخوردار می‌کند که، با هر یک از همسرانش که خواست، همبستر شود، و از هر یک که خواست، فاصله بگیرد. حتی مجازند که نوبت همبستری با همسرانش را به دلخواه خود تغییر دهند (احزاب، ۵۱). مورد دوم: آیات اول سوره‌ی تحریم حاکی از آن است که پیامبر گرامی اسلام با یکی از کنیزان خود در منزل یکی از همسران دیگرشان خلوت کرده بودند.

این موضوع باعث اعتراض دیگری شد و پیامبر برای جلب رضای همسرش، کنیز را بر خود حرام کرد. آیات قرآن این عمل (تحریم) را رد می‌کنند و می‌گویند چرا برای رضایت همسرت چیزی را که خداوند بر تو حلال کرده است، بر خود حرام می‌کنی؟

آن‌گاه خداوند به همسران معترض پیامبر می‌گوید: «چه بسا اگر شما را طلاق دهد، پروردگارش برای او همسرانی بهتر از شما جانشین گرداند که زنانی مسلمان، مومن، فرمانبردار، توبه کار، پرستشگر خداوند، روزه دار، اعم ار بیوه و دوشیزه باشند» (تحریم، ۵). ناقدان گفته‌اند که زنان فاقد کمترین حقوق، بعد از کوچکترین اعتراض، تهدید به طلاق و ازدواج با همسران دیگر شده‌اند.


پاورقی‌ها

۱- طی دهه‌ی گذشته، برخی از فمینیست ها تفکیک کلاسیک جنس (sex) از جنسیت (gender) را نقد و رد کرده‌اند. به نظر آنها، این تفکیک دو شقی جنس را طبیعی و جنسیت را برساخته‌ای اجتماعی نشان می‌دهد. اما، جنس هم برساخته‌ای اجتماعی است، نه زیست شناختی. پس نگاه ها باید به ساخت اجتماعی جنس معطوف گردد. زنانگی، مردانگی، سلطه و سرکوب، همگی برساخته های اجتماعی اند. زنان طبقه ای سرکوب شده هستند که به وسیله ی طبقه ی سلطه گر سرکوب شده و می‌شوند. به عنوان نمونه، مونیک ویتیک می‌گوید:

«جنس وجود ندارد. اما جنسی وجود دارد که سرکوب می‌شود و جنسی که سرکوب می‌کند. سرکوب است که جنس را به وجود می آورد و نه برعکس. عکس آن این خواهد بود که بگوئیم جنس سرکوب را به وجود می آورد، یا این که بگوییم علت(منشأ) سرکوب را باید در خود جنس یافت، در تقسیم بندی طبیعی دو جنس که پیش از تشکیل(یا بیرون از) جامعه وجود داشته است.»

Monique Witting,(1996) The category of sex, in D. Leonard and L. Adkins (eds) Sex in Question : French Materialist Feminism? London : Taylor & Francis. p. 25.

۲- معارف سلطان ولد، به کوشش نجیب مایل هروی، انتشارات مولی، ۱۳۶۷، صص ۳۱۰- ۳۰۹.

۳- راولز در لیبرالیسم سیاسی نوشته است که عدالت سیاسی:

«با آموزه‌های جامع معقول گوناگونی که در جامعه ای وجود دارند که تنظیماتش بر اساس همین تصور سیاسی از عدالت است، جور در می‌آید و می‌تواند مورد حمایتشان قرار گیرد» (لیبرالیسم سیاسی، ص ۱۲).

«بنابر این، اجماع همپوشان صرفا، اجماعی برای تبعیت از برخی ترتیبات نهادی مبتنی بر همگرایی منافع شخصی یا گروهی نیست. همه‌ی آنهایی که تصور سیاسی از عدالت را می پذیرند از درون آموزه‌ی جامعشان آن را می‌پذیرند و متکی به بنیان‌های دینی، فلسفی، و اخلاقی‌ای هستند که آن آموزه‌ی جامع فراهم می‌آورد» (لیبرالیسم سیاسی، ص ۱۴۷).

راولز به مشکلات عملی تحقق اجماع همپوشان توجه داشت. برداشت سیاسی، سه گونه ارتباط با آموزه‌های جامع می‌تواند داشته باشد. «الف- برداشت سیاسی از آموزه‌ی جامع مشتق می‌شود. ب- برداشت سیاسی از آموزه‌ی جامع مشتق نمی‌شود ولی با آن سازگار است؛ و سرانجام (ج) برداشت سیاسی با آموزه‌ی جامع ناسازگار است» (پیشین، صص ۳۱۸- ۳۱۷). راولز می‌گوید راه‌های بسیاری برای سازگاری این دو وجود دارد. اگر آموزه‌ی جامع با برداشت سیاسی تعارض داشته باشد، یکی از راه‌های سازگاری آن است که افراد دستاوردهای عملی عدالت انصافی در نظامی دموکراتیک را دیده باشند، در چنین صورتی، ارزش‌های معارض تحت الشعاع برداشت سیاسی قرار می‌گیرد (پیشین، ص ۳۲۰). به تعبیر دیگر، «اگر بعداً به ناسازگاری میان این برداشت سیاسی و آموزه‌های خود پی برند، می‌توانند به جای رد برداشت سیاسی، آموزه‌های جامع خود را تعدیل یا بازنگری کنند» (پیشین، ص ۳۱۸).

John Rawls, Political Liberalism(New York: Columbia University Press, 1993).

راولز در کتاب عدالت به مثابه‌ی انصاف هم در این خصوص نوشته است:

«منظور ما این است که برداشت سیاسی را آموزه‌های دینی، فلسفی ، و اخلاقی معقول، هر چند مغایری، تأیید می‌کنند که پیروان زیادی دارند و در طول زمان از نسلی به نسل بعد دوام می آورند. به عقیده ی من، این معقول ترین پایه و اساس آن وحدت سیاسی و اجتماعی است که در دسترس شهروندان جامعه ی دموکراتیک قرار دارد» (جان راولز، عدالت به مثابه انصاف، ترجمه عرفان ثابتی، انتشارات ققنوس، صص ۶۷- ۶۶).

۴-Nussbaum, M. C. 1992: Human functioning and social justice: in defence of Aristotelian essentialism . Political Theory, 20(2), 202- 46.

۵- Nussbaum, M. C.2000: Women and Human Development: the capabilities approach. Cambridge: Cambridge University press,p. 5, 79, 96-101.

۶- Nussbaum, M. C.1993: commentary on onora O,Neil: justice, gender, and international boundaries. In M. Nussbaum and A. Sen (eds), The Quality of Life.Oxford:Clarendon press, 324- 35.

۷-Gospel of Thomas, saying 114.

برخی گفته‌اند که در جهان کهن مرد پس از ازدواج مالک زن می‌شد و می‌توانست همسر خود را در اختیار دیگری بگذارد. آن‌ها داستان ابراهیم در عهد عتیق را مثال زده اند. ابراهیم در زمان ورود به مصر، به همسرش (سارا) می‌گوید:

«تو زن نیکو منظر هستی. همانا چون اهل مصر تو را ببینند گویند این زوجه‌ی اوست پس مرا بکشند و تو را زنده نگاه دارند پس بگو که تو خواهر من هستی تا بخاطر تو برای من خیریت شود و جانم به سبب تو زنده ماند (کتاب مقدس، سفر پیدایش، باب دوازدهم: ۱۳- ۱۲).

مطابق روایت تورات، ابراهیم را به خاطر زیبایی سارا به دربار فرعون می‌برند، و همسرش را که خواهرش معرفی کرده بود، به همسری فرعون در می‌آورند، و فرعون مال (میش‌ها، گاوان، حماران، غلامان، کنیزان و الاغان وشتران) زیادی به او می‌بخشد. خداوند ناراحت می‌شود و به دلیل ازدواج فرعون با سارا، فرعون و اهل خانه‌اش را به بلای سختی گرفتار می‌کند. نکته‌ی جالب توجه آن است که ابراهیم اعتراضی ندارد، بلکه فرعون به ابراهیم اعتراض می‌کند که چرا حقیقت را (یعنی سارا همسر اوست) نگفته و به او دروغ (سارا خواهرش هست) گفته است:

«فرعون ابرام را خوانده و گفت این چیست که به من کردی؟ چرا مرا خبر ندادی که او زوجه‌ی توست؟ چرا گفتی او خواهر من است که او را بزنی گرفتم و الان اینک زوجه‌ی تو، او را برداشته روانه شو» (کتاب مقدس، سفر پیدایش، باب دوازدهم: ۲۰- ۱۸). معلوم نیست خداوند چرا به خاطر عمل غیر اخلاقی ابراهیم- یعنی دروغ گویی و بخشش همسرش- فرعون را مجازات می‌کند که پس از اطلاع از حقیقت، همسر ابراهیم را به او باز می‌گرداند؟

داستان دختران لوط در کتاب مقدس هم با مسائلی مشابه دست به گریبان است. وقتی قوم لوط برای عمل تجاوز جنسی به میهمان‌های لوط به خانه‌ی او هجوم می‌آورند، لوط به آن‌ها پیشنهاد می‌کند که به جای عمل تجاوز به میهمانهایش،همان عمل را با دخترانش انجام دهند:

«و گفت ای برادران من زنهار بدی مکنید. اینک من دو دختر دارم که مرد را نشناخته اند، ایشان را الان نزد شما بیرون آورم و آنچه در نظر شما پسند آید با ایشان بکنید، لکن کاری به این دو مرد ندارید» (کتاب مقدس، سفر پیدایش، باب نوزدهم: ۸).

این نکته هم باید در نظر گرفته شود که متون مقدس دینی، مولف از داستان هایی هستند که از نظر آدمیان کنونی، اگر اسطوره‌ای (نا واقع گرایانه) به شمار آیند، مسائل کمتری پدید می اورند، تا اینکه واقعی فرض شوند. از این جهت، تورات، بیشتر از قرآن با چنین مسائلی دست به گریبان است. به عنوان نمونه،پس از مجازات قوم لوط توسط خداوند، تنها لوط و دو دخترش نجات می‌یابند. پس از نجات و سکنی گرفتن:

«دختر بزرگ به کوچک گفت پدر ما پیر شده و مردی بر روی زمین نیست که بر حسب عادت کل جهان به ما درآید. بیا تا پدر را شراب بنوشانیم و با او همبستر شویم تا نسلی از پدر خود نگاهداریم. پس در همان شب پدر خود را شراب نوشانیدند و دختر بزرگ آمد با پدر خویش هم خواب شد و او از خوابیدن و برخاستن وی آگاه نشد. و واقع شد که روز دیگر به کوچک گفت اینک دوش با پدرم هم خواب شدم امشب نیز او را شراب بنوشانیم و تو بیا و با وی هم خواب شو تا نسلی از پدرخود نگاهداریم. آن شب نیز پدر خود را شراب نوشانیدند و دختر کوچک هم خواب وی شد و او از خوابیدن و از برخاستن وی آگاه نشد. پس هر دو دختر لوط از پدر خود حامله شدند. و آن بزرگ پسری زایید و او را موآب نام نهاد و تا امروز پدر موآبیان است و کوچک نیز پسری بزاد و او را ابن عمی نام نهاد. وی تا به حال پدر بنی موست» (کتاب مقدس، سفرپیدایش، باب نوزدهم: ۳۸- ۳۱).

۸-Luce Irigray, 1993, Sexes and Genealogies,(trans . G. C. Gill).New York: Columbia University Press. p. 67.

عیسی همه جا خدا را «خدای پدر» (متی، باب ششم: ۹) می‌خواند: پدر کامل (متی، باب پنجم: ۴۸)، پدر قدوس (یوحنا، باب هفدهم: ۱۱)، پدر عادل (یوحنا، باب هفدهم: ۲۵)،پدر آسمانی (متی، باب ششم: ۹).

۹-Ibid., P. 72.

سوزان سیرد هم دین یهود را دین مرسالارانه معرفی کرده و گفته است:

«یهودیت سنتی با ضمیر مردانه خدا را خطاب قرار می‌دهد، می آموزاد که پیام خدا را در وهله ی نخست مردان(ابراهیم و موسی) گرفتند، امتیاز رهبری روحانی را به مردان می‌دهد(ربن ها و دیگر روحانیون)، و زنان را از حوزه های اصلی فعالیت های دینی، نظیر درس خواندن و هم آوایی در کنیسه کنار می گذارد، و منع هایی برای زنان قاعده و یائسه قرار می‌دهد، و در ارث بردن هم قائل به تبعیض در مورد زنان است. مردان دعاها را می‌نویسند و قانون می‌گذارند... زنان به گونه‌ای سیستماتیک از دسترسی به دانش و شناخت یهودی منع شده‌اند.»

Susan Sered. 1992. Women as Ritual Experts: The Religious Life of Elderly Jewish Women in Jerusalem. New York: Oxford University press.p. 15.

دیگران هم بر این نکته انگشت نهاده اند که بسیاری از دعاهای یهودی که روزانه خوانده می‌شوند، زنان را استثناء می‌کنند یا ذاتاً جنسیتی هستند، برای اینکه خدا با صفات مذکر در آن‌ها یاد می‌شود. یهودیان فمینیست کوشش کرده‌اند تا این دعاها را جنسیت زدایی کنند. به عنوان مثال،در یکی از دعاهای اصلی یهودیت، آمیدا، آمده است:
«رحمت تو بیکران است... خدای ما، آدونایی. خدای پدران ما. خدای ابراهیم، خدای اسحاق، خدای یعقوب...»

فمینیست ها این دعا را به شکل زیر در آورده‌اند:

«رحمت تو بیکران است... خدای ما، آدونایی. خدای پدران و مادران ما. خدای ابراهیم و سارا. خدای اسحاق و ربکا. خدای یعقوب و راشل، و لیه...»

۱۰-Daphne Hampson , After Christianity. London: SCM press. P. 128.

۱۱-Ibid., p. 166.

۱۲-Ibid., p. 239.

همسون در جای دیگری نوشته است:

«ممکن است دین مردانه، یعنی مسیحیت هیچ نوع عینیتی نداشته باشد، بلکه فرافکنی جنسیت، ترس، آرزوها و نیازهای مردان باشد.»

Daphne Hampson, 1997, ‘On being a non-Christian Realist’, in God and Reality (ed. C. Crowder). London :Mowbray. P. 94.

مسیحیت ستیزی برخی از فمینیست ها، باور همه‌ی فمینیست ها نیست. برخی از فیلسوفان در مقام رد مدعای زن سیتزی عیسی، و دفاع از او گفته‌اند:

«چه جای شگفتی اگر زنان بر گاهواره ی عیسی اولین و پای صلیب او آخرین بودند؟ آنان هرگز مردی چون این مرد-که هنوز هم چون او نیامده- ندیده بودند. پیامبر و معلمی که هرگز نه آزارشان می‌داد، نه تملقشان را می گفت، نه به قصد اغوایشان چرب زبانی می‌کرد، و نه رفتاری قیم مآبانه با آنان داشت. نه در غیابشان مضمون کوک می‌کرد و نه آنان را با الفاظی چون ضعیفه و امثالهم طرف خطاب قرار می‌داد. سرزنشش عاری از عیب جویی و ستایشش فارغ از برتری طلبی بود. پرسش ها و دلایلشان را جدی می گرفت. برایشان حد و حدود تعیین نمی‌کرد. از آنان نمی‌خواست زنانه رفتار کنند و به سبب زن بودن سرکوفتشان نمی زد. نه سنگ خود را به سینه می زد و نه به مردی اش می نازید. آنان را در کمال راحتی همان طور که بودند قبول داشت. هیچ عمل، موعظه، یا مثلی در انجیل یافت نمی‌شود که گزندگی اش ناشی از شرارت و خیره سری باشد و هیچ کس نمی‌تواند از کلام و کردار عیسی "غیر عادی" بودن طبیعت زنان را استنباط کند.»

Dorothy L. Sayers , Are Women Human? (Grand Rapids, MI: Eerdmans, 1971), 47.

۱۳- مستندات مدعای متن، به قرار زیرند:

الکم الذکرو له الانثی . تلک اذا قسمه ضیری: آیا شما را پسر باشد و او را دختر؟ این تقسیمی است خلاف عدالت (نجم، ۲۲-۲۱).

ام اتخذ مما یخلق بنات و اصفاکم بالبنین. و اذا بشر احدهم بما ضرب للرحمان مثلاً ظل وجهه مسوداً و هو کظیم. او من ینشوا فی الحلیه و هو فی الخصام غیر مبین. و جعلوا الملئکه الذین هم عبد الرحمن انثاً اشهدوا خلقهم ستکتب شهدتهم و یسئلون:

آیا از آنچه آفریده است برای خود دختران را برگزیده است و شما را به داشتن پسران، برگزیده است؟ و چون هر یک از آنان را به آنچه برای خداوند مثل می زند[دختر] خبر دهند، چهره اش سیاه شود و اندوه خود را فرو خورد. آیا کسی که در زر و زیور پرورش یافته است[دختر] که در جدل هم ناتوان است[شایسته ی نسبت دادن به خداوند است؟]. و مدعی شدند که فرشتگان که خود بندگان خداوند رحمان اند،مادینه اند، آیا آفرینش آنان را شاهد بوده اند؟ که [در این صورت] زودا که شهادت ایشان نوشته شود، و بازخواست شوند(زخرف، ۱۹- ۱۶).

افا صفاکم ربکم بالبنین واتخذ من الملئکه اناثاً انکم لتقولون قولاً عظیما: آیا پروردگارت شما را به داشتن پسران برگزیده ، و خود از میان فرشتگان، دخترانی برای خود پذیرفته است؟ شما سخنی بس بزرگ[و ناروا] می‌گوئید (اسرا، ۴۰).

فاستفتهم الربک البنات و لهم البنون. ام خلقنا الملئکه اناثا و هم شاهدون. الا انهم من افکهم لیقولون.ولد الله و انهم لکاذبون. اصطفی البنات علی البنین. ما لکم کیف تحکمون. افلا تذکرون. ام لکم سلطان مبین. فاتوا بکتابکم ان کنتم صادقین:

از ایشان بپرس: آیا دختران از آن پروردگار تو باشند و پسران از آن ایشان؟ آیا وقتی که ما ملائکه را زن می آفریدیم آنها می دیدند؟ آگاه باش که از دروغگوییشان است که می‌گویند: خدا صاحب فرزند است. دروغ می‌گویند. آیا خدا دختران را بر پسران برتری داده داد؟ شما را چه می‌شود؟ چگونه قضاوت می‌کنید؟ آیا نمی‌اندیشید؟ یا بر ادعای خود دلیل روشنی دارید؟ اگر راست می‌گویید کتابتان را بیاورید (صافات، ۱۵۷-۱۴۹). ام له البنات و لکم البنون: آیا خداوند را دختران است و شما را پسران (طور، ۳۹).

۱۴- علامه ی طباطبایی، ناتوانی جدال را، ناتوان از تقریر دلیل و اقامه برهان برای اثبات مدعا معنا کرده است. ابوالفتوح رازی در تفسیر آن نوشته است: «معنی آیت آن است که خدای تعالی طعن زد بر کافران به این حوالت که کردند. گفت آن[کسی را] با خدای اضافه کردند[ به خداوند نسبت دادند] که او در میان حریر و زر پرورده شود از دختران؛ و در وقت خصومت و جدل، بیانی نتوانند کرد... گفت آن که محل جلادت و شهامت و آلت جدل و خصومت باشد، به خود حوالت کردید، و آنچه را آلت ضعف و حلیه و قلت فهم و حیلت باشد، به من حوالت کردید» (تفسیر ابوالفتوح).

۱۵- حوری :«به معنی زن یا دختری که چشمانی سیاه و گرد و مدور و پلکهای باریک داشته باشد. یا دارای چشمانی باشد سخت سپید یا سخت سیاه یا دارای بدنی سخت سپید یا دارای چشمانی تمام سیاه. چنانکه چشمان آهوست. و این در انسان نیست بلکه به استعاره بر او اطلاق گردد» (لغت نامه دهخدا).

۱۶- شیخ مفید، الاختصاص، ص ۳۵۲.

این سخن که حوریان بهشتی پس از هر آمیزش جنسی باز هم باکره باقی می‌مانند، در روایات تکرار شده است. سیوطی هم در این خصوص نقل کرده است که مردان در بهشت، «به هر خلوتی، جفتش را بکر و دوشیزه یابد» (راهنمای کتاب، پائیز ۱۳۴۷، ص ۱۳۷). همچنین در روایات آمده است که به هر مردی از اهل بهشت، نیروی جنسی هشتاد مرد عطا می‌شود (محمد بن سعد کاتب واقدی، طبقات، بخشی از سیره‌ی نبوی، ترجمه‌ی محمود مهدوی دامغانی، ۱۳۶۵، ص ۳۷۷).

در برخی از روایات آمده است که به مردها در بهشت، علاوه بر همسران دنیوی شان، هفتاد حوری داده می‌شود. مرد بهشتی از صورت هر زنی که خوشش آید،گوید: «پروردگارا همسر مرا بدان صورت در آور، و به منزل خود برگردد و چهره‌ی همسرش به همان صورت شده که خواسته» (ابواسحاق ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، الغارات، ترجمه حاج شیخ محمد باقر کمره‌ای ، تهران ۱۳۵۶، ص ۹۷). با توجه به همین مدعیات بلادلیل، در دعا از خداوند می‌طلبند: «زوجنا من الحورالعین». کتاب‌های بسیاری در این خصوص نوشته شده است.

گزارش‌های پیامبر گرامی اسلام از زندگی اخروی، با گزارش های نقل شده از عیسی مسیح، تفاوت دارند. پیامبر گرامی اسلام با زنان بسیاری ازدواج کرد، اما عیسی بدون زن به صلیب کشیده شد. صدوقی ها که منکر قیامت هستند،عیسی را با این پرسش مواجه می سازند:

«ای استاد،موسی گفت اگر کسی بی اولاد بمیرد می باید برادرش زن او را نکاح کند تا نسلی برای برادر خود پیدا نماید، باری در میان ما هفت برادر بودند که اول زنی کرفته به مرد و چون اولادی نداشت زن را به برادر خود ترک کرد، و همچنین دومین و سومین تا هفتمین، و آخر همه آن زن نیز به مرد، پس او در قیامت زن کدام یک از آن هفت خواهد بود زیرا که همه او را داشتند» (کتاب مقدس، انجیل متی، باب بیست و دوم: ۲۹- ۲۴).
عیسی در جواب آن‌ها می‌گوید:

«گمراه هستید از این رو که کتاب و قوت خدا را در نیافته‌اید، زیرا که در قیامت نه نکاح می‌کنند و نه نکاح کرده می‌شوند بلکه مثل ملائکه‌ی خدا در آسمان می‌باشند» (کتاب مقدس، انجیل متی، باب بیست و دوم: ۳۰- ۲۹).
درباره گزارش های پیامبر گرامی اسلام از زندگی اخروی، پس از این سخن خواهیم گفت.

۱۷-Roger Scruton, An Interlligent Person’s Guide to Philosophy (New York: Penguin press, 1998),138.

۱۸- ماجرای ازدواج پیامبر گرامی اسلام با زینب، از صدر اسلام تاکنون، به عنوان مسأله‌ای حل ناشده همچنان طرح می‌شود. قرآن به صراحت تمام در خصوص این واقعه توضیح داده است. البته مفسران در معنا و تفسیر آیات این واقعه اختلاف نظر داشته‌اند.

طبری در توصیف این واقعه نوشته است، زینب «زیباترین زن در دوره‌ی خود بود.» «یک روز پیامبر(ص) برای دیدن زید به خانه‌اش رفت و در را باز کرد. وقتی زینب را با موهای باز آنجا دید که در اطاق نشسته است، سرش را برگرداند از او پرسید زید کجاست؟ زینب در پاسخ گفت که او بیرون رفته است... پیامبر چنان تحت تأثیر قرار گرفته بود که نمی‌خواست برای بار دوم به او بنگرد و در حالی که چشمانش را بسته بود گفت: خدا را می‌پرستم. خدا بزرگ است. او کسی است که به قلب‌ها و چشم‌ها فرمان می‌دهد و بیرون رفت» (تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات اساطیر، چاپ دوم، ۱۳۶۳، ج ۳، ص ۱۰۶۴).

از میان مفسران گذشته، نظر زمخشری در کشاف، در این خصوص از اهمیت خاصی برخوردار است. خلاصه‌ی نظر او به شرح زیر است:

الف- پیامبر گرامی اسلام هم یک انسان بود. ب- عشق امر اختیاری نیست. دل به اختیار مجذوب کسی نمی‌شود. معشوق زیبارو، دل را با خود می‌برد. ج- عاشق شدن، عقلاً و شرعاً قابل مذمت نیست. نتیجه: پیامبر گرامی اسلام، زینب را دید و عاشق او شد.

آیه پنجاه و دوم سوره احزاب می‌تواند موید نظر کشاف باشد. وقتی آیه شریفه می‌فرماید: «دیگر هیچ زنی بر تو حلال نیست... گر چه زیبایی آنان تو را خوش آید، مگر آنچه ملک یمینت باشد»، این احتمال را به ذهن متبادر می‌کند که آیه شریفه از امری که قبلاً اتفاق افتاده است (ازدواج با زینب)، پرده بر می‌دارد، ضمن این‌که، استثنای آیه، کنیزان، می‌رساند که اگر پیامبر گرامی اسلام از زیبایی کنیزان خوشش آید، می‌تواند آن‌ها را برگزیند.

این نوع تبیین حادثه، از نظر مفسر امروز، از جهات عدیده ناپذیرفتنی جلوه می‌کند. به عنوان نمونه، علامه طباطبایی به تندی نظر کشاف را نقد و رد می‌کند:

«از اینجا روشن می‏شود که آنچه رسول خدا در دل پنهان می‏داشته همین حکم بوده و معلوم می‏شود این عمل قبلا برای آن جناب واجب شده بود ، نه اینکه رسول خدا آن طوری که بعضی از مفسرین گفته‏اند عاشق زینب شده باشد، و عشق خود را پنهان کرده باشد ، بلکه وجوب این عمل را پنهان می‏کرده. مفسرین در اثر این اشتباه به حیص و بیص افتاده و در مقام توجیه عشق رسول خدا بر آمده‏اند، که او هم بشر بوده، و عشق هم یک حالت جبلی و فطری است که هیچ بشری از آن مستثنی نیست، غافل از اینکه اولا با این توجیه نیروی تربیت الهی را از نیروی جبلت و طبیعت بشری کمتر دانسته‏اند، و حال آنکه نیروی تربیت الهی قاهر بر هر نیروی دیگر است، و ثانیا در چنین فرضی دیگر معنا ندارد که آن جناب را عتاب کند، که چرا عشق خودت را پنهان کرده‏ای، چون معنایش این می‏شود که تو باید عشق خود را نسبت به زن مردم اظهار می‏کردی، و چرا نکردی؟ و رسوایی این حرف از آفتاب روشن‏تر است، چون از یک فرد عادی پسندیده نیست که دنبال ناموس مردم حرفی بزند و به یاد آنان باشد و برای بچنگ آوردن آنان تثبیت کند ، تا چه رسد به خاتم انبیاء» (علامه طباطبایی، المیزان، ج ۱۶، ص ۴۸۴).

یکی از دلایل تفاوت نظر مفسر اهل تسنن (زمخشری) با مفسر شیعه (طباطبایی)، اختلاف نظر آن‌ها در خصوص معنا و حدود عصمت انبیأ است. از نظر قرآن پیامبر از زیبایی برخی زنان خوش‌اش می‌آمده است (احزاب، ۵۲)، اما مفسر شیعه نمی‌تواند این خبر قرآن را بپذیرد. از نظر زمخشری سنی مذهب پیامبر عاشق زینب شد، اما طباطبایی شیعه نمی‌تواند این نظر را بپذیرد. از نظر سلطان ولد سنی مذهب، خصلت پیامبر گرامی اسلام این بود که به زنان محبت داشت و این خصلت به شریعت او شکل خاصی بخشید، اما فقها و مفسران شیعه به هیچ وجه نمی‌توانند این نظر را بپذیرند.

برخی کوشش کرده‌اند تا توجیهی سیاسی از ازدواج‌های مکرر پیامبر گرامی اسلام به دست دهند. یعنی این مدعا که پیامبر برای آنکه با قبیله‌های مختلف نزدیک شود و آن‌ها مسلمان شوند، با زنانی از آن‌ها ازدواج می‌کرد. این توجیه با قرآن نمی‌خواند. برای این‌که قرآن درست در جایی که به پیامبر حقوق ویژه در چند همسری می‌بخشد، می‌گوید: «این حکم ویژه توست نه دیگر مومنان. ما می‌دانیم درباره زنان‌شان و کنیزان‌شان چه حکمی‌کرده‌ایم تا برای تو مشکلی پیش نیاید (احزاب، ۵۰) و «دیگر هیچ زنی بر تو حلال نیست... گر چه زیبایی آنان تو را خوش آید، مگر آنچه ملک یمینت باشد» (احزاب، ۵۲).

قرآن از اتحاد قبیله‌ای سخن نمی‌گوید، بلکه به صراحت بر دو نکته تأکید می‌نهد: اولاً: این حکم ویژه برای حل مشکل پیامبر گرامی اسلام است، ثانیاً: در عین برخورداری از این حق ویژه، باز هم ممکن است پیامبر گرامی اسلام از زیبایی زنانی خوش‌اش بیاید و بخواهد با آن‌ها ازدواج کند.

Share/Save/Bookmark

بخش‌های پیشین:
پاسخ به تحدی قرآن (۷ و ۸ و ۹)
تحدی در فصاحت و بلاغت (۱۰ و ۱۱)
تحدی در فصاحت و بلاغت (۱۴-۱۲)
تحدی در اخلاق و کلام الله بودن قرآن (۴-۱)
تحدی در اخلاق و کلام الله بودن قرآن (۸- ۵)
اخلاق سلوکی دین و دنیای جدید (۱۰- ۶)
اخلاق سلوکی دین و دنیای جدید (۱۲ - ۱۱)

نظرهای خوانندگان

نقیصه های دیدگاه های فمنیستی به قرآن
آقای گنجی برداشت هایی از آیات را به فمنیست ها نسبت داده و البته خود نیز همان طور که در نوشته های پیشین نشان داده است، همین برداشت ها را دارد. به نظر من این برداشت ها معیوب است و از دو نوع نقیصه رنج می برد:
الف. بدفهمی آیات
آقای گنجی از آیاتی که از راه جدل با مشرکان مکه سخن گفته شده است، چنین برداشت کرده است که خداوند نیز زنان را فروتر از مردان می شمارد. باید توجه داشت که خداوند در چنین آیاتی تناقض باورهای مشرکان را نشان می دهد که از سویی فرشتگان را دختران خدا می دانند و از سوی دیگر پسران را برتر از دختران می شمارند. آقای گنجی هیچ توجه نکرده که در قرآن حتی داشتن پسر هم برای خدا ردّ شده است؛ چنان که بر مسیحیت که مسیح را پسر خدا و نیز بر یهود که عزیر را پسر خدا می شمردند، ایراد می گیرد.
ب. بی توجهی به مخاطبان قرآن
باید توجه داشت که آیات قرآن ناظر به گفتمانی بوده که میان پیامبر(ص) و مردان آن عصر صورت گرفته است و این به جهت مردسالارانه بودن قرآن نیست؛ بلکه به جهت مرد بود جنس مخاطبان قرآن بوده است. در آن روزگار زنان حضور اجتماعی نداشتند و آنان نزد مردان بی اجر بودند؛ لذا دیده می شود، در دوره مکی هرگز زنان مخاطب قرآن واقع نشدند؛ اما در دوره مدنی که اسلام مقام زنان را رفعت بخشید، زنان نیز مخاطب قرآن واقع شدند.
آقای گنجی می بایست، به آیاتی که منزلت افراد را را نزد خدا به تقوا معرفی می کند و نه جنسیت، توجه می کرد. نیز به آیاتی که ظلم به زنان را نهی کرده و رفتار عادلانه و پسندیده با آن را مورد تأکید قرار داده است. این آیات نشان می دهد که احکامی مثل نصف بودن ارث و دیه و شهادت برای زنان در پاره ای از امور ناشی از شرایط عصر نزول بوده و جامعه آن زمان تغییرات بیش تر را بر نمی تافته است.

-- نکونام ، May 14, 2009

بله جناب نکونام، درست می گویید، قرآن برای مردم آن روز شبه جزیره است و برای همین هم هست که خطابش به مردان است چرا که در آن روز و روزگار در بسیاری از جوامع بشری، که جوامعی دام دار و کشاورز بوده اند زن دست دوم بوده و جزو دارایی مرد به شمار می آمده است. پس کتاب های دینی ای که برای مردم آن روزگار نوشته شده روی سخنش با مردان است. و به همین دلیل این آموزه های دینی دیگر برای بشر امروز که در پی دست یابی به خقوق بشر است حرفی برای گفتن ندارند. دین ها متعلق به موزه ی تاریخ اند، می توان به دیدارشان رفت و از سرگذشت بشر برروی این حاک آگاهی یافت، نه این که آن ها را چراغ راه زندگی کنونی قرار داد. با درود به همه ی نقدگران . م. خردیار

-- بدون نام ، May 15, 2009

آقاي نكونام مي خواهند با اشاره به وجود برخي از آيات كه از نظر ايشان منطبق با عدالت ورزي است، اشكال روشن در آياتي را كه به وضوح تبعيض آميز است
نوجيه كند كه منطقي نيست..
از طرفي اگر تقيد به شرايط عصر نزول، براي تخطي از بزرگترين آمال انساني يعني عدالت پذيرفته شود، حداقل اين كتاب، كتاب جامعي براي هدايت بشر اين دوران و آيندگان نخواهد بود

-- بدون نام ، May 16, 2009

من کاملا با جناب نکونام موافقم و نظریه فمینیسم یک جریان بازتابی است و اساسی ندارد

-- حنان ، Oct 6, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)