خانه > شهزاده سمرقندی > گفت و گو > قرقیزستان، الگوی کشورهای آسیای میانه | |||
قرقیزستان، الگوی کشورهای آسیای میانهشهزاده سمرقندیshahzoda@radiozamaneh.comامروز حکومت موقت قرقیزستان خود را قانونی اعلام کرد. این اقدام پس از استعفای قرمان بک باقیاف، رییس جمهور قبلی این کشور صورت گرفت. باقیاف امروز کشور را ترک کرد و وارد ولایت جمبول در قزاقستان شد.
این موضوع اتفاقی بود که هواداران دولت موقت قرقیزستان طی هفته گذشته انتظار آن را میکشیدند.
از سوی دیگر اتفاقات اخیر قرقیزستان نگرانیهایی بین دولتهای کشورهای همسایه ایجاد کرده است. گفته میشود که در رسانههای بعضی از کشورهای همسایه از رویدادهای اخیر قرقیزستان گزارشهای دقیقی تهیه نمیشود. در رسانههای کشور ازبکستان، گزارشهایی که تا به حال به طبع رسیده برمبنای واقعیت از رویدادهای اخیر قرقیزستان نبوده است. رسانههای ازبکستان که عمدتا دولتی هستند نیز، تحلیلهای متناقضی از استعفای رییس جمهوری قبلی و بر سرکار آمدن مخالفان منتشر میکنند. بعضی از روشنفکران رویدادهای قرقیزستان را به جنگ شهروندی تاجیکستان شباهت میدهند که در دهه ۹۰ در تاجیکستان جریان داشت و اتفاق مهمی هم در آسیای میانه بود. در همین باره با تورج اتابکی، استاد دانشگاه در هلند و تحلیلگر مسائل منطقه گفتوگویی داشتم و نخست از او پرسیدم که آیا واقعا شباهتی بین جنگ داخلی تاجیکستان و اتفاقات اخیر در قرقیزستان دیده میشود؟
اگر به شکل بسیار سطحی به صحنهی قرقیزستان نگاه کنیم، شاید شباهتهایی را میان وضعیت کنونی قرقیزستان و آنچه در تاجیکستان شاهد آن بودیم، ببینیم. اما وقتی به عمق برویم، متوجه میشویم که تفاوتها بیشمار است. در تاجیکستان مشکل شمال و جنوب را داشتیم، خجند را در برابر کولاب داشتیم و بسیار کسانی که در این جبهههای متفاوت قرار گرفته بودند، با هویتهای سیاسی خودشان شکل گرفتند و در آنجا پایدار ماندند. البته ریشههای تاریخی این جبههبندی را هم پیش کشیدند که چرا مثلا در دوران بلند حکومت شوروی، بخشی از تاجیکستان عملا سلطهی سیاسی و فرهنگی خود را بر باقی کشور پهن کرده است. اما وقتی در قرقیزستان، به عمق آنچه نخست به چشم میآید - یعنی جلالآباد در برابر بیشکک - نگاه میکنیم، میبینیم که جلالآباد یکدست نیست. به این معنا که بسیاری از مردم جنوب در قرقیزستان هم نگران وضعیت خود و دلنگران حکومتداری آقای باقیاف هستند.
یک شاهد میآورم و آن این که چند روز پیش آقای باقیاف مردم جلالآباد را به یک میتینگ بزرگ فراخواند و گمان بر این داشت که اینجا پایگاه مردمی و اجتماعی بسیار گستردهای دارد. ولی در شهری ۲۵۰هزار نفری، فقط ۱۵۰۰نفر به فراخوان آقای باقیاف پاسخ دادند. اینطور نبود که مردم صرفاً از به خیابان آمدن نگران بودند، شاید این هم یک دلیل بود، اما دلیل عمده این بود که مردم جنوب هم از سوء حکومتداری آقای باقیاف و یاراناش ضرر دیده بودند. یعنی دوران این حکومت، دوران فساد گستردهی مالی، تبعیض بسیار گسترده نسبت به پیوندهای خانوادگی و از این دست مسائل بود. به همین دلیل جنوب و شمال تغییر را میخواستند و جنوب و شمال نگران افزایش قیمتها و بودوباش خود بودند. بنابراین به نظر من، تمام این مسائل، چهرهی وضعیت کنونی قرقیزستان را از تاجیکستان متفاوت میکند. بحث شمال و جنوب در کشورهای آسیای میانه همیشه مطرح بوده و هست. تحلیلگرانی که مسائل این کشورها را بررسی میکنند، بارها ابراز کردهاند که سیاست دوران شوروی این بود که هر کشوری را به قسمتها و مناطق مختلف تقسیم کنند و فراتر از آن، بحث قومی را بهوجود بیاورند که قدرت یکجا متمرکز نشود. همین شرایط را در قرقیزستان هم مشاهده میکنیم؛ در آنجا نیز بحث شمال و جنوب مطرح است. آقای مدودوف، رییس جمهور روسیه نیز در سخنرانی اخیر خود گفته است: «اتفاقی که در قرقیزستان افتاده، باید در کشورهای همسایه هم بیفتد.» به نظر شما، آیا این نمیتواند یک برنامهریزی درازمدت از سوی روسیه برای آسیای میانه باشد؟ من فکر میکنم که ریشههای این بحران را نباید در دخالتهای روسیه و یا امریکا جستوجو کرد. بلکه باید توجه بیشتری به نارساییهای حکومتداری داخلی داشت. این که کشورهای آسیای میانه در زمان شوروی از یک رشد ناموزون برخوردار بودند و بخشی از جامعه در یک جغرافیای مشخص، رشد بیشتری نسبت به پارهی دیگر جامعه داشت، پذیرفتنی است. این حالت در مورد بسیاری از کشورها مصداق داشت. اما الان تقریباً ۲۰ سال از آن دوران گذشته است و وضعیت این کشورها دیگر همان وضعیت زمان شوروی نیست.
طی این ۲۰ سال، در این کشورها جابهجایی قومی و جمعیتی داشتهایم، مهاجرتهای گستردهی کارگران فرودست را به خارج از کشور ومسائل بیشمار دیگری داشتهایم و نمیتوانیم همچنان به شمال و جنوب یا شمال و مرکز و یا مرکز و پیرامون نگاه کنیم. عوامل دیگری را هم باید درنظر بگیریم. مثلا در جنوب قرقیزستان، یک اقلیت ازبک زندگی میکنند که آنها نیز صدای اعتراض خود را علیه حکومت آقای باقیاف بلند کرده است. به خاطر این که درست است که در زمان آقای باقیاف، نوعی خوشرویی و مهر از سوی ایشان و حکومت ایشان به جنوب را شاهد بودیم، اما آن هم بسیار دستچین شده بود و تمامی جمهور مردم در این منطقه را درنظر نمیگرفت و مثلا اقلیت ازبک را کنار میگذاشت. به نظر من، آنچه زمینهساز بحران کنونی قرقیزستان بود، این بود که حکومت آقای باقیاف از بطن انقلابی مردمی بیرون آمده بود که خواستار تغییر بود؛ تغییر آنچه در زمان آقای عسگر آقایف در آنجا وجود داشت و مردم آن را نمیخواستند. آقای باقیاف و یاراناش قول داده بودند که این خواستهها را اجرا کنند.
فراموش نکنیم که خانم رزا آتانبایووا هم یار آقای باقیاف در زمینهی مبارزه با آقای عسگر آقایف بود و آنها همزمان این کارزار را شروع کرده بودند. اما آقای باقیاف خیلی زود تمام یاران قدیم خود را کنار گذاشت. به انحصار مطلق حکومت و قدرت پرداخت و بعد هم نوعی خانوادهسالاری را برقرار کرد و فسادی که دامنهی آن حتی از زمان آقای آقایف هم گستردهتر شد و فراتر رفت، گریبان کشور را گرفت. اگر آقای باقیاف میتوانست نهادهای قدرت را نهادینه کند، یعنی پلیس و ارتش را در این پنج سال مانند ازبکستان و یا قزاقستان نهادینه کند، مطمئنا این تحولات به جای ۱۰۰ کشته، هزاران کشته باقی میگذاشت و هنوز هم آقای باقیاف در قدرت بود. اما خوشبختانه – اگر از سوی مردم نگاه کنیم - آقای باقیاف در این پنج سال نتوانست نهادهای سرکوب را در این کشور نهادینه کند. به همین خاطر، وقتی مردم مصمم به خیابان آمدند، این نهادها نتوانستند مقاومت چندانی بکنند. هرچند دست به کشتار زدند و در قیاس با انقلاب پنج سال پیش، تعداد بیشتری به خاک افتادند، اما نتوانستند در برابر هجوم گستردهی مردم مقاومتی نشان بدهند. به همراه و همایده بودن رزا آتانبایووا با باقیاف اشاره کردید؛ هماکنون آتانبایووا ریاست جمهوری خود را قانونی اعلام کرده است. تفاوت این دو را در چه باید دید؟ خیلیها نگران هستند که همان اشتباهی که در انقلاب پنج سال پیش افتاد، باز هم تکرار نشود. ما در قرقیزستان خلاء رهبری داریم. یعنی وقتی نگاه میکنیم، ببینیم چه کسی میتواند در وضعیت کنونی کشور را اداره کند، بیش از تعداد انگشتان دست، افرادی نداریم که بضاعت ادارهی کشور را داشته باشند. طبیعی است باید از میان همین خانمها و آقایانی که در عرصهی سیاست فعال هستند، افرادی را انتخاب کنیم. در حال حاضر مردم به هر صورت یا در عمل، به خانم رزا آتانبایووا رأی دادهاند. یا ایشان آمدند، این داستان را به نوعی جمع کردند و خود را مطرح کردند. الان هم مهم نیست که برنامهی خانم آتانبایووا با آقای باقیاف چه تفاوتی دارد. چون در این کشور همه میدانند چه میخواهند. همه حکومت شفاف، مردمسالار و شایستهسالار میخواهند. حکومتی که به مردماش پاسخگو باشد. ما هنوز به مرحلهای نرسیدهایم که بگوییم حکومت چه برنامهای برای اقتصاد یا سیاست جامعه مطرح میکند. هنوز داریم به پایههای بسیار اساسی شکلگیری حکومت نگاه میکنیم. حکومتی که باید برخاسته از مردم باشد و در برابر مردم مسئول باشد. این خواستهی مردم قرقیزستان است. آنها چیزی بیش از این نمیخواهند. مردم میخواهند پولهای بسیار بزرگ و بادآوردهای را که مثلا از قِبل اجاره دادن فرودگاه به این و آن، به جیب حکومت میرود، صرف حیف و میلهای خصوصی خودشان نکنند. این چیزی است که مردم قرقیزستان میخواهند. اگر خانم رزا آتانبایووا با درسی که از حکومتداری آقای باقیاف و با درسی که از تحرک اجتماعی مردم در قرقیزستان گرفته، یک حکومت شفاف داشته باشد؛ دزدی نکند و به مردم پاسخگو باشد، میتواند در دل مردم جای داشته باشد. در غیر اینصورت، باز هم شاهد چنین تحرکاتی در قرقیزستان خواهیم بود. همینجا هم اشاره کنم؛ داستان این نیست که آیا امریکا از خانم آتانبایووا حمایت خواهد کرد یا خیر؟ و یا آیا روسیه از ایشان دفاع میکند یا خیر؟ این مسائل هرچند عوامل مهمی هستند، اما در حال حاضر سرنوشتساز نیستند.
این نگاه تئوری توطئهای که همهی سنگها را در کفهای بگذاریم که این تحولات به خاطر رقابت دو ابرقدرت در منطقه، پیش آمده را من قبول ندارم. هم امریکا و هم روسیه، تلاش میکنند بهترین استفاده را از شرایط موجود بکنند و یاران تازهای در حکومت تازه برای خودشان پیدا کنند که منافع این دو کشور را در نظر بگیرد و تأمین کند؛ در این تردیدی نیست. این در حقیقت، سیاق روابط بینالمللی از این دست است. چیز تازهای نیست. اما مهم این است که این حکومت چه پاسخی به مردم میدهد. آیا اتفاقاتی که در قرقیزستان به این سادگی و سرعت رخ میدهند، میتواند به کشورهای همسایهی خود نیز سرایت کند؟ همیشه الگوی رفتار سیاسی یک کشور میتواند برای کشورهای دیگر هم سرمشق باشد. اما من گمان نمیکنم چنین تحولاتی به سادگی در کشورهایی مانند ازبکستان، تاجیکستان و یا قزاقزستان قابل تکرار باشد. به این خاطر که نهادهای انتظامی- امنیتی در این کشورها خیلی نهادینه شده هستند و تحرک اجتماعی نیز در آنها پایینتر است. در مورد ازبکستان و قزاقستان که میتوانیم این را با قاطعیت بگوییم. در مورد تاجیکستان هم، نه به اندازهی آن دو کشور، اما در آنجا هم تا اندازهای مطرح است که نهادهای امنیتی- نظامی بیشتر نهادینه شدهاند و قدرت و امکان کنترل بیشتری دارند.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|