خانه > شهزاده سمرقندی > با همسایگان > «ما باید زبان مشترک همدیگر را پیدا کنیم» | |||
«ما باید زبان مشترک همدیگر را پیدا کنیم»شهزاده سمرقندیshahzoda@radiozamaneh.comاز مدتی پیش در فکر برنامهای بودم که در آن بتوانیم از حال و روزگار همسایگان خود بشنویم. این اولین بخش از این برنامه است که به آن «با همسایگان» نام دادهام. این برنامه قرار است جایی باشد برای سخن گفتن از زبان و فرهنگ پارسی در کشورهای همسایه. سخنانی که برای نوشتن آن وقت نداریم و یا پای تلفن نمیتوانیم بزنیم. سخن دل و برنامههای آیندهی فارسیزبانان در کشورهای همسایه و یک قدم جلوتر بردن و جلوتر رفتن به استقبال همدیگر. مرزهای زبان فارسی گستردهتر از مرزهای تاریخی و جغرافیایی آن است، که میدانیم. اما در این راه چهکار کردهایم و یا چه کار میتوانیم بکنیم. تلاش میکنم در هر برنامه مهمانی داشته باشم و با آنان از زبان و فرهنگ و مسائل مشترک و متفاوت فارسیزبانان، سخن درمیان بگذارم. اولین میهمان این برنامه، آثار حکیمی، شاعر و نویسنده و روزنامهنگار افغان است که با او بحث شیرین زبان مشترک و خط متفاوت فارسی زبانان را در میان گذاشتهام.
آقای آثار حکیمی معتقد است که خط عربی هرچند با ناهمخوانیهایی که در افادهی چندین آوای فارسی دارد، اما در پی عصرهای تورانی، توانسته پلی بین تاریخ کهن و امروز فارسی زبانان ایجاد کند و بایگانی هزارانسالهی فرهنگ پارسی زبانان را دربر گرفته است. بایگانیای که تاجیکان در قرن گذشته از آن بیبهره و یا کمبهره بودهاند: با وجودی که ۱۴۰۰ سال یا کمتر از آن زمان میگذرد، آثار و پیشینهی بزرگ فرهنگی که امروز داریم، خوشبختانه یا متأسفانه به این الفبا نگارش شده است. این خط از لحاظ زبانشناسی کوتاهیهای خود را دارد و همهی آواهایی را که فارسی زبانان در گویش خود بهکار میبرند، در ۲۸ حروف الفبایی که امروز داریم، وجود ندارد. یا تلفظی که در میان حرفهای خاص عربی وجود دارد، برای فارسی زبانان سخت است. مانند حروف ع، ض و… که خاص عربی است. اما با توجه به تحت اشغال بودن تاجیکستان و همزبانان ما در ازبکستان و بخارا و سمرقند که خاستگاه بخش بزرگ زبان فارسی دری است، متأسفانه از نظر فرهنگ و زبان خیلی از دانستهها را در این تفاوت از دست میدهند. تاجیکها از گسترش و پویاییای را که در شعر، داستان و آنچه در حوزهی زبان فارسی در ایران و افغانستان به طور مشترک اتفاق میافتد، دور میمانند. پس از فروپاشی اتحاد شوروی و ایجاد کشوری به نام تاجیکستان، به عنوان یک کشور واحد و دارای نظام سیاسی مستقل و گسترش رسانههای فرامرزی مانند رادیو، تلویزیون و یا اینترنت و رشد یکبارهی آن، یک سری کاستیها پر میشود. ولی باز هم وقتی نگاه ویژهای داشته باشیم، تاجیکها از پویایی و روشنگریای که در شعر فارسی در افغانستان و ایران رخ میدهد، بیبهره میمانند. با این وجود نمیتوان از شعرای بزرگی که در حوزهی تاجیکستان فعالیت داشتهاند و دارند، چشمپوشی کرد. شاعرانی مانند خانم صفیهاوا و دیگرانی که در این لحظه به ذهنم نمیرسد. اما قطعاً کارهای زیادی انجام دادهاند. اما امروز، آشنایی و معرفی میان فارسیزبانان سرعت گرفته است. به نظر شما چه کارهای مهمی در راه معرفی و یا آشنایی دوبارهی فارسی زبانان باید انجام بگیرد؟ این شناساندنها تلاشی بوده که دوستان ایرانی کردهاند و آثاری را در این زمینه به چاپ رساندهاند. یا در سالهای جنگ با طالبان و سالهایی که افغانستان در جنگ داخلی بود، مهاجرین فرهنگی از افغانستان به تاجیکستان، آثار چاپ شده در این کشور را از الفبای سریلیک به الفبای امروزی که در ایران و افغانستان کاربرد دارد، تبدیل کردند. اینها یک سری پیوندها را ایجاد کرد ولی همزبانان ما در تاجیکستان و یا در ازبکستان در کل از رهگذر پویایی، گسترش و پالودگیای که زبان در دو حوزهی ایران و افغانستان طی کرده است، بیبهره ماندهاند و از نظر نوشتاری، بیشتر تحت تأثیر فرهنگ روسی بودهاند. طبیعی است که کارهایی که در تاجیکستان شده، از غنای ادبیات روسی بهره برده است. ولی به طور کلی، میتوان گفت جدایی نوشتار تاجیکها از دو حوزهی دیگر فارسی زبان در ایران و افغانستان مشکلی واقعی است. این بحث هم در تاجیکستان جریان دارد که الفبای نوشتاری را در این کشور تغییر بدهند. اما در این صورت چند ده سال نوشتار و آثار نوشته شده با خط سریلیک را چگونه رفع میکنند. اینها پرسشهایی است که پیش روی ما قرار گرفته و هنوز پاسخی برای آن وجود ندارد. مردم کشورهای همزبان بسیار به هم علاقه دارند و دوست دارند همدیگر را بشناسند. برای نمونه، امروز یک جوان افغانستانی که دیگر در جنگ نیست و یا حداقل از زیر سلطهی طالبها بیرون آمده، میتواند به آسانی به برنامههای تولیدی شما دست پیدا کند و یا آهنگی را که همزبان ایرانیاش در لسآنجلس میخواند، بشنود. همینطور فعالیتهایی که در عرصهی تولید فیلم و سریال در کشورهای مشترک با کیفیتهای مختلف صورت میگیرد، برای همه قابل دسترس است.
نمونههایی که برشمردید، از پیوند و علاقهمندی طبیعی خود مردم فارسیزبان گواهی میدهند. به نظر شما، سیاستمداران و مسؤولین کشورهای فارسی زبان در این راه چقدر فعال بودهاند؟ در عرصهی سیاسی، متأسفانه اساساً این سیاستگذاران هستند که نمیخواهند این تفاوتها رفع شود. وگرنه همزبانان تاجیک بسیار علاقه دارند، در پیوند با سایر همزبانانشان این مشکل را حل کنند. از نظر عملی ما دو الفبا داریم در یک زبان؛ الفبای سریلیک که در تاجیکستان کاربرد دارد و نوشتار آنجا با این الفبا است و الفبای عربی با چند حرف فارسی، در حوزهی ایران و افغانستان. زبان فارسیای که در حوزهی پاکستان و یا قسمتی از هند با آن مینویسند یا تکلم میکنند نیز با همین الفبا است. اما در حوزهی فرهنگی، دشمنان زبان فارسی، حتی در درون افغانستان ما علاقهای به این پیوند ندارند. نمونهاش تلاشی بود که برای ساختن تلویزیون فارسی شد. تعهدی هم میان رؤسای جمهور ایران، افغانستان و تاجیکستان، برای برپایی این تلویزیون امضا شد. ولی به دلایل سیاسی و واکنشهایی که غیرفارسیزبانان در قدرت در افغانستان نشان دادند و همچنین مشکلات سیاسیای که امریکا با ایران دارد، زبان فارسی قربانی میشود. اما نباید نادیده گرفت که افرادی نیز هستند که از همین وضعیت کنونی فارسیزبانان احساس رضایت دارند. شما به عنوان یک فارسی زبان، شرایط کنونی فارسیزبانان را چگونه میبینید؟ به عنوان کسی که اهل زبان است، شعر میسراید و علاقهمند به خواندن است، برایم سخت است شعر همزبانم در تاجیکستان را با الفبای سریلیک بخوانم. در حوزهی ایران هم مشکل دیگری وجود دارد و آن، گویشهای متفاوت زبان فارسی در این کشور است. کتابهای علمی و پژوهشیای که در ایران تولید میشود، همان نوشتار و نثری است که در طول تاریخ زبان فارسی متداول بوده است؛ اما نثری که در داستانها به کار میرود، گهگاه به همان گویش محلی است. درست است که زبان داستان باید به همان گویش محلی باشد اما گاهی در این مورد افراط میشود. یا زیرنویسی که در یک شبکهی بیرونی زبان فارسی به کار میرود، برای برخی از کسانی که مطالعهی کمتری داشته باشند، فهمیدنش سخت است. خود این مسأله هم یک چالش است. ما باید زبان مشترک همدیگر را پیدا کنیم. زبانی پیدا کنیم که گویش آن برای من افغانستانی، دیگری از تاجیکستان و یا ایران، قابل فهم باشد. نظر و پیشنهادهای آثار حکیمی، شاعر و نویسنده و روزنامهنگار افغان را شنیدید و خواندید. اگر شما نیز کسی را میشناسید و یا خود دوست دارید میهمان این برنامه باشید، با ما به نشانی برنامه روی سایت رادیو زمانه تماس بگیرید.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
شهزاده گرامی قبل از هرچیز ازشما بسیار سپاسگزارم که به این موضوع بسیار مهم پرداخته اید .با توجه به اینکه کوچکترین اعتمادی دیگر به سایت زمانه ندارم اما از آنجایی که همیشه مطالب شما مورد نظرم بوده است بناچار مجدد این مطالب را مینویسم.حرف آقای حکیمی بسیار درست است من خود بارها با ای میل با شبکه های فارسی زبان خارج از ایران تماس گرفته ام واز زیر نویس های شکسته آنان انتقاد وحتی آنان را به خیانت به زبان فارسی متهم کرده ام از بعضی خواسته ام که حداقل از یک لیسانس زبان وادبیات قبل از زیر نویسی هرفیلم مشورت کنند تنها یک کانال به من جواب داد که این امر را مورد بررسی قرار میدهد وهنوز به همان روال گذشته زیر نویسی آنهم با غلط های املایی بسیار زیاد ادامه میدهدواین زبان شکسته فارسی که استفاده میشود معروف به زبان فتحعلی شاهی است که تهرانی ها که شکسته آن همان تهرونی ها است صحبت میکنند که متاسفانه اکنون دارد همه گیر میشود وبزرگترین ضربه را به زبان ما خواهد زد من در ای میل ها همین اشاره را کرده ام که وقتی شما ادعا میکنید رسانه هستید رسانه باید به لحاظ علمی سعی کند به اصطلاح علمی دومین خود را بزرگ کند شما چگونه از جمعیت فارسی زبان در کشور های دیگر میگذرید وتننها به ایرانیان بسنده میکنید اما حقیقت این است که عده ای که پول دارند ولی با فرهنگ بیگانه اند تعدادی جوان را در استخدام ویک شرکت زیر زمینی برپا و انواع واقسام فیلم ها را غیر قانونی زیرنویسی ومیفروشند ومهم در اینجا پول است نه مردم نه زبان نه فرهنگ.شاید دیگرانی که اسمی ورسمی در حوزه هنر وزبان وادبیات فارسی دارند بتوانند این خیره سران را به راه درست هدایت کنند تا شاید لااقل این فاصله که ناخواسته اتفاق افتاده است بیشتر نشود این درد بزرگی است نباید آسان گرفته شود حتی این زبان عامیانه جوانان در ایران برای ما خارجه نشینان نیز لغاتی را دارد که بیگانه است چه برسد به همزبان افغان ویا تاجیک
-- دارا ، Nov 5, 2009من برای اولین بار همچنان چیزی را میشنوم .اما نثری که در داستانها به کار میرود، گهگاه به همان گویش محلی است. خوب بود این اقا مثالی هم میاورند تاما هم بدانیم این چه نثری است که فهم ان برای ایشان مشکل است.
-- kia ، Nov 5, 2009با درود
تنها خواستم این نکته را یادآور شوم که خط کنونی ایران و افغانستان عربی نیست بلکه خط کاملا ایرانی است. برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به : "دبیره" و "خط و فرهنگ" هر دو از ذبیح بهروز
-- سیاوش ، Nov 5, 2009گونه زبانی که برای همه فارسیزبانان (با تمرین) به روانی قابل فهم بشود بهتر است همان گونهای باشد که بیشترین تولیدات فرهنگی را داشته: گونه تهرانی.
-- آزاد ، Nov 6, 2009با سلام
-- sulduz ، Nov 6, 2009به نظر میرسد آن تحرک و آن زبان مشترک که نویسنده به دنبال آن است بیشتر به یک مقوله ذهنی شبیه هست چون چند روز پیش در خبرها بود که در تاجیکستان(این به اصطلاح خواستگاه زبان دری) زبان رسمی کشورشان را زبان تاجیکی اعلام کردند نه فارسی!!
این یک پیام بسیار واضح به معماران ایده هزمونی زبان فارسی در آسیای میانه دارد که اغراض سیاسی در پشت این ایده پر واضح است که پیشقراول رادیکالیسم است
با تشکر
ممنون برای این برنامه ای که شروع کردید. با علاقه منتظر باقی برنامه هایتان هستم
-- مانی ، Nov 6, 2009آقی کیا Kia من فکر میکنم شما اهل داستان خوانی ویا اصلا کتابخوانی نیستی تنها برای اینکه اظهار نظری کرده باشی یک چیزی نوشته ای در بیشتر داستانها از زبان گویشی استفاده میشود نه کتابی واین زمانیکه محلی باشد دیگر حتی برای بعضی مردم دیگر قسمت های ایران مشکل میشود چه برسد به همزبانان تاجیک وافغان وتاجیک های ازبکستان یا به اعتقاد من هنوز تاجیکستان شما میتوانید اگر تنگسیر را متلا خوانده باشید ورزا یعنی چه اگر همین یک کلمه را دانستید و از منطقه بوشهر وبرازجان نیستید متوجه میشوید که ایشان درست میگویند یا در سووشون سیمین دانشور و یا حتی کتابهای باستانی پاریزی که داستان هم نیست هرچند او هر کلمه ای را که محلی باشد توضیح میدهد.دوست عزیز هدف بهانه گیری نیست هدف امروز نیست هدف آینده است هر چه این قواعد شکنی ها بیشتر باشد در واقع قانون زبانمان راشکسته ودر دهه های آینده قرنهای آینده ما چند کشور هم باید با مترجم زبان یکدیگر رابدانیم برای نمونه در زیر نویس یکی از فیلم ها خواندم که دختر از پسر میپرسد :این ماشینه تونه؟ این غلط است میتواند بنویسد این ماشین مال تو هست یا مال شمااست؟ حال شما بفرمایید تونه در کدام فرهنگ لغت فارسی یافت میشود که اگر یک افغان یا تاجیک ندانست بتواند بیابد همین کار در نوشته های وب لاگها به فراوانی است بنگرید داستانهای کوتاه خاطره نویسی ها سفرنامه های جوانها همه به همین روش دارد انشا میشود این بسیار لطمه زننده است علت اصلی هم بی توجهی دولت ایران به زبان فارسی است که آنها همه تلاششان در جایگزینی زبان عربی است میبینید که خبر نگاران روزنامه های داخل نیز از کلمه های عربی استفاده میکنند تا تظاهر به مومن بودن وآشنایی با زبان عربی کنند میبینید که برای نمونه مینویسند راکبین موتور سیکلت مسروقه را پلیس دستگیر کرد یا از اخبار رادیو وتلویزیون هم همین کلمه راکبین را استفاده میکنند در حالیکه ما همیشه از سرنشینان استفاده میکردیم .حکومت ایران در پویایی زبان مشترک میتوانست به لحاظ امکانات بیشتر کارهای شایانی انجام دهد که متاسفانه به عمد اینکار انجام نمیگیرد. در تاجیکستان سر سپرده های روس نقش بازی میکنند در افغانستان پشتوها گرچه شاخه ای از زبان ما هستند کارشکنی میکنند و ما خود نیز با بیل وکلنگ به جان زبانمان افتاده ایم تا زیر ورویش کرده وجایش یک زبانی درست کنیم که معلوم نباشد چیست
-- دارا ، Nov 6, 2009سلام به شهزاده عزیز .بحث تا با آقای آثارحکیمی جوان بااستعداد شاعر،نویسنده وخبرنگار افغان را خوانم وشنیدم خیلی جالب بود. بهرصورت من روی سایرموضاعت تمرکزنمیکنم منتهی میخواهم بگویم که ما فارسی زبانا که درکل شامل سه کشورافغانستان ،ایران وتاجکستان می شود بیشتر به شناخت فرهنگ وشریک ساختن آن باهم نیاز داریم که درکل یک زبان مشترک می وتواند به ان پاسخ گوید وازاین برنامه تان که تازه آغاز کردید سپاس وامید است با صحبت باسایر شخصیت های فرهنگی دراین برنامه بتواند این خواست مشترک را رونق ارزنده بخشید وبه امید روزیکه این کشور ها مثل اتحادیه اروپا نیازی به مرزو مرزبندی نداشته باشد. ازشما واقای حکیمی به خاطر اولین بحث این برنامه متشکرم
-- وکیل نایبی ، Nov 7, 2009با سلام
-- sulduz ، Nov 7, 2009ادعای بعضی دوستان مبنی بر اینکه الفبای فعلی زبان فارسی ایرانی است نه الفبای عربی بیشتر به شوخی شبیه است اگر این ادعا درست بود میبایست ما در ماقبل از اسلام اشعاری با این الفبای ایرانی داشتیم کع اصلا وجود ندارد و یا باید کتیبه های نوشته شده با آن الفبا بود نه به زبان ایلامی یا سومری
اصلا تازه متولد بودن زبان فارسی بحدی بدیهی است که این زبان به مهمترین پدیده فرهنگی یعنی (کتاب) معادل فارسی ندارد تا چه رسد به الفبای مستقل!!!!!
سلام به تمام فارسی زبانان جهان امیدوارم که در پناه خدا باشند ، بعداً یک پیشنهاد داشتم می خواهم شریک سازم بنده معتقد هستم که تمام فارسی زبانان یک رسم الخط مشترک داشته باشند و از استفاده خط کرلیک صرف نظر نمایند و همه با یک الفبا مراودات داشته باشند
-- عزیزالرحمن احمدی ، Nov 7, 2009جا دارد از کوشش و زحمت آثار عزیز قدر دانی کنیم، میدانم ایشان همواره برای آنچه گفته است سرسختانه کوشیده،قربانی داده و بها پرداخته است،البته ثابت کننده ی این ادعایم شناخت نزدیک از کار و شخصیت حکیمی است. بهتر است دوستان ایرانی ما کمی واقع گرا باشند به جای اینکه با کارکردهای که در جهت همگرایی فرهنگی و زبانی ما انجام میشود بهانه گیرانه برخورد کنیم،بهتر است آنرا تقویت کنیم و گسترش دهیم.
-- م.آریا ، Nov 7, 2009من منابعی برای دانستن این که خط فارسی خطی ایرانی است و نه عربی در اختیار خوانندگان گذاشتم . پیش از اسلام (ساسانیان) زبان ها و خط های مختلف و فراوانی در ایران استفاده می شد. دبیره (خط) هایی که ایرانیان از آن ها بهره می گرفتند بیش از صد گونه بود. زبان های خوزی، سغدی و... هم از زبان هایی بود که در ایران استفاده می شد. خط کنونی فارسی نیز توسط ایرانیان ساخته شده. اصولا بر پایه ی روایت خود تازیان در هنگام ظهور محمد در عربستان در این منطقه تنها 14 نفر سواد داشته اند. آیا برای 14 نفر باسواد در پهنه ای به بزرگی شبه جزیره ی عربستان خط به وجود می آید؟ تازیان همین زبان نیم بندشان را هم از ایرانیان دارند و بزرگ ترین زبان شناسان و نحوی های زبان عربی ایرانی بودند ( ابن مقفع و سیبویه) . اما در خصوص واژه ی "کتاب" این واژه واژه ای کاملا ایرانی است که عرب ها آن را گرفته و طبق معمول به باب هم برده اند. واژه ی "خط" نیز از "کت" پهلوی می آید که ریشه ی همین "کتاب" است. اصولا بسیاری از واژگان به ویژه در زمینه ی فرهنگ و هنر ریشه ی ایرانی دارند که شوربختانه ایرانیان بدان آگاهی ندارند. برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به کتاب "واژگان فارسی عربی شده" نوشته ی السید ادی شیر عراقی، انتشارات امیر کبیر
-- سیاوش ، Nov 7, 2009ارزش زبان پارسی تا آن اندازه بالا است که ناصر خسرو با اشاره به حاکمان تُرک زمان خود می فرماید :
من آنم که در پای "خوکان" نریزم
-- سیاوش ، Nov 7, 2009مر این قیمتی دّر لفظ دری را
دوست گرامیsulduz منهم میخواستم بنام یک ترک زبان با نام اولدوز متنم را بنویسم شاید یک کم دل شما خنک شد در اینجا بحت بر سر یک مردمی با فرهنک وزبان مشترک است همان کاری را که رهبران شما در ترکیه تلاش میکنند بکنند وترک زبانان را به نوکری خویش در آورند چه پولها که خرج نمیکنند وچه مزدورانی که از کشورهای ترک زبان به بیگاری ذهنی نمیکشند این پیشقراولی رادیکالیسم نیست اما اگر چند کشور که مانند ترکها هنوز خوشبختانه مترجم برای هم نیاز ندارند یک کلام گفتند که ما باید زبان مشترک هم را پیدا کنیم قصه هژمونی است ورادیکالیسم نترسید مزدوران همه جا هستند این موضوع به رادیکالیسم ختم نخواهد شد این قوم وقبیله در اوج قدرت و تروت ومکنت خویش نشان داده است که نه دریده ونه چاپیده وغارت کرده ونه به اسارت برده کاری که چون آب خوردن برای رادیکال های ترکان عتمانی وغیره بوده است این قوم وقبیله سرافراز تر ازآن است که با چند خط شما و چند هارت وپورت گدایان سیاسی دیروز که امروز به نان ونوایی از برکت ندانم کاری های حکومت ایران رسیده اند در جهان مهم به لحاظ تمدنی نشوونما نکنند حتما اعداد ما هم از عربها ست یا از دیگران است که عربی شده وبعد حتی غربی شده است ترکی شده است وشما خبر ندارید. کسی نوشته وادعا کرده است که الفبای ما عربی نیست و مرجع داده است و شما بهتر میبود اول جستجو میکردید و بعد از آن حرفهاست را میزدید بر عالم وآدم آشکار است که تاریخ پیش از اسلام ما نشانگر یک بورکراسی اداری وحساب وکتاب بوده است و نظم داشته است همیگونه در نظام که گروهان وتیپ ولشکر وغره که امروز بزرگترین ارتش های جهان بکار میبرند هنوز همان تقسیم بندی است.جالب است که ما اینهمه داشته ایم و اسمی برای کتاب نداشته ایم این کشف شما شاید جایزه نوبل را نصیبتان کند سعی کنید به کمیته نوبل خود را معرفی کنید خدا را چه دیدی شاید چند تا الدوز هم به شما دادند وزبان فارسی خوار وخار شد.من نتوانستم بفهمم کسانی نظیر شما هر جا اسمی از فارسی فارس برده میشود یکهو آنفلونزای زبان میگیرید وبه سرفه زدن میافتید مگر دیگران با ما چنین میکنند ؟حتما الدورم بالدروم ما قوی تر است و بزرگترین کتابخانه جهان با کتابهایی به ترکی از 5 قرن قبل بایگانی شده اند وحشت از چیست این زبان فارسی در ذات خود خشونت زاست ؟رادیکال است ؟استعمار گراست؟ یک چیز را حتما خواهید گفت شوونیستی است این سلاح همیشگی است وهیچکس هم غیر از شمایان این کلمه را دوست ندارد برایتان مقدس شده است عجیب این است که همه هم دارای پیشینه های چپ و قربان صدقه بروهای استالین در زمان اتحادیه جماهیر روسیه هستید همان نظامی که نه به ترکها نه به ارامنه نه به گرجی ها نه تاجیکها اجازه استفاده از کتاب وزبانشان را میداد مراجعه کنید به نوشته های پیشین شهزاده که چگونه باید کتاب را پنهان میکردند ودزدانه عبادت میکردند آنگاه شوونیسمی رادیکالیسمی در کار نبود چون شمایان امید به جمهوری سوسیالیستی ایران داشتید ای کاش سوسیالیست بودید که در ذات خود نوعی عدالت است خوشحالم که آن کشورها اکنون تا اندازه ای از زیر یوغ روسهای تجاوزگر به حقوق انسانیت رها یافته و به خویشتین خویش باز گشته اند اگر مزدوران بگذلرند
-- دارا ، Nov 7, 2009سلام و سپاس از برنامهء خوبى كه اغاز كرده ايد.
-- صنم ، Nov 8, 2009من با دوستانى ايرانى زيادى بر خورده ام كه با گويش فارسى درى با حالت تمسخر آميز برخورد كرده و طورى وانمود ميكنند كه انگار زبان فارسى محدود است به ايران امروزى.
يادم است كه وقتى فارسى حرف ميزدم يك دوست ايرانى با تعجب به من گفت:تو چقد خوب فارسى بلدى!گفتم خوب، فارسى زبانم است!ميدانيد او چه گفت؟خيلى جدى گفت:هه! راست ميگى؟ من فكر ميكردم تو افغانستان همه اردو زبانند؟!!
سلام و سپاس از برنامهء خوبى كه اغاز كرده ايد.
-- صنم ، Nov 8, 2009من با دوستانى ايرانى زيادى بر خورده ام كه با گويش فارسى درى با حالت تمسخر آميز برخورد كرده و طورى وانمود ميكنند كه انگار زبان فارسى محدود است به ايران امروزى.
يادم است كه وقتى فارسى حرف ميزدم يك دوست ايرانى با تعجب به من گفت:تو چقد خوب فارسى بلدى!گفتم خوب، فارسى زبانم است!ميدانيد او چه گفت؟خيلى جدى گفت:هه! راست ميگى؟ من فكر ميكردم تو افغانستان همه اردو زبانند؟!!
چرا هرجا نامی از زبان فارسی است ترکان دشمنان آنست؟ حقیقت اینست که هزار و دویست سال ادبیات گرانبهایی فارسی همیشه خاری خواهد بود بر دشمنان آن و ترکان هم از قدیم دشمنان ایرانیان بودند.
-- ایرانی ، Nov 8, 2009خوشحال شدم از مصاحبه شما آقای حکیمی عزیز، عالی بود. و اما ذکر چند نکته:
-- عباس فراسو ، Nov 8, 2009اما آنچه که آزاردهنده است، رابطه راسیسم با زبان است. دوست عزیز اگر برای یک ایرانی درک این سخن سخت است برای من و تو که قابل فهم است. چرا چهار طرف جار زده می شود که فارسی و دری دو زبان است؟! از این هم که بگذریم، ایران در ضربه زدن فارسی در افغانستان نقش داشته است اما صرفا پیوند عمیق فرهنگی و زبان مشرکت و تاریخ مانع از ویرانی و نابودی فارسی در افغانستان شد. نام گذاریهای جدید در ایران از روی شهنامه که در واقع بیرون از جغرافیای ایران امروز این اماکن قرار دارند، خود ضربهای فرهنگی است که ریشههای زبانی من و تو را از افغانستان برمیکَند. زبان را قربانی راسیسم کردن خیانت است چه از سوی غیرفارسی زبان تحمیل شود و چه از نادانیها و نوستالیژیهای فاشیستی فارسی زبان اعمال شود. بنابرین، بهتر بود رویکرد بازتر نسبت به زبان رابر میگزیدید.
نکته دیگر اینکه: بله در افغانستان، تولیدات زبان فارسی از ایران فراوان میاید که کمک مان کرده اند. ولی آنچه به دولت ایران به عنوان یک دولت ایدولوژیک برمیگردد این است که زبان بهترین ابزار برای نفوذ سیاسی دولت ایران بوده است. متوجه هستی که این بهترین بهانه برای فارسیستیزی در افغانستان نیز شده است(جدا از دلایل تاریخی و سیاسی دخیل در مساله). بسیار در سطح قابل دید، آنچه به شکل برنامهریزی شدهای سیاسی وارد افغانستان می شود، 90 فیصد یا هم بیشتر کتابهای مذهبی اند که لابد به تنش شیعه و سنتی نیز میانجامد و بس(کاری که عربستان و پاکستان هم میکنند). مثلاً سال گذشته به این بهانه دولت افغانستان کتابهای وارده از ایران را به دریا انداخت. بله، در آنجا در کنار مفاتح الجنان ووو که برعمر لعنت میفرستد، سرمایههای زبانی من و تو نیز به آب انداخته شدند. پس ضربه دیگر، ایدولوژی و نگاه ایدولوژیک است که علاوه بر ضربه زبانی، من شیعه و توی سنتی را به جان هم میاندازد و ما زبان مشترک مان را فراموش میکنیم و به چیزهای دیگر میچسپیم یا هم آن را به افتخار قوم و قبیله خلاصهاش میکنیم – بهجای اندیشه و غنایی تاریخی و فرهنگی زبان. و این خطر به طور قطع در آسیای میانه مطرح شد. پس باید یاد بگیریم که با راسیسم و ایدولوژیهای تنگ نظرانه نسبت به زبان برخورد نکنیم؛ چون در واقع زبان را قربانی آن کرده ایم. بنابرین، باز هم تاکید میکنم که باید چشم انداز گشادتری را برای تحلیل و توسعه زبان – به خصوص ما فارسی زبانان – برگزینیم.
عباس فراسو - کابل
بانو شهزاده درود به شما که همچون یک برنامه زیبایی را گرداننده گی میکنید. بسیار با ارزش و با اهمیت است. دقیقاً منحیث یک فارسی زبان بر هر یک مان ضروریست تا در عرصه شگوفایی زبان شیرین فارسی تا حد امکان کوشش و کار نماییم. بعدش ممنون از آقای حکیمی با آن همه صحبت های زیباو پر ارزش شان در ارتباط به زبان شیرین فارسی. واقعاً اگر ما نظر کوتاه در باره زبان فارسی اندازیم. در طول تاریخ و در ادوار مشخص از هر گونه راهکاه بکار گرفته شده توسط زبان ستیزان فارسی تا بتوانند زبان فارسی را به نحو از بین ببرند. مثلاً شوروی در طول هفتادو پنجسال تجاوز شان در تاجیکستان ، توانستند زبان شیرین فارسی تاجیکی را از بین ببرند. به همین قسم متأسفانه زبان ستیزان فارسی که در افغانستان وجود دارد،همیشه دست بکار بودند و هستند تا این زبان را از بین ببرند. به همین منوال در کشور ایران در طول دوره های تجاوز انگلیس و امریکا. به هر صورت اگر ما همه با هم دست بکار شوبم و توجه نکنیم که دولت مردان مان چه میکند، در عرصه بهبود زبان مشترک ما که قسم آقای حکیمی گفتند، کار و تلاش کنیم ، بدون شک به یک زبان شیرین مشترک فارسی که به همه فارسی زبانان در سراسر جهان قابل فهم باشد، دست خواهیم یافت. سیاست مداران را دور بگذاریم ، کوشش کنیم تا یک انجمن فرهنگی قوی مشترک فارسی زبانان را بوجود بیاوریم و همین انجمن در پهلوی که هر فرهنگی به طورمستقل کاری میکند ، انجمن مذکور بدون وقفه و به شکل متداوم کار نماید. من فکر میکنم که بسیار به آسانی میتوانیم به اهداف خود دست بیابیم. در آخر جای دارد که از خودت منحیث گرداننده بسیار خوب برنامه و مهمان گرامی تان نویسنده و شاعر و روزنامه نگار پرتلاش آقای حکیمی یک بار دیگر تشکری زیاد نمایم.
-- طاهری ، Nov 8, 2009کامیاب و موفق باشید.
با سلام
-- sulduz ، Nov 8, 2009کسی که تنها با به پیش قاضی رود لابد خوشحال بر خواهد گشت
سیاوش عزیز اصولا هیچکسی مخالف گسترش و بسط مسایل فرهنگی نیست ولی در همین مساله وقتی نوبت به فرهنگ ملل غیر فارس میرسد تابوی وحشت ناک پدیدار میشود و فریادهای تهاجم فرهنگی یا گسترش فرهنگ بیگانه گوش فلک را کر میکند
آیا این حق طبیعی و انسانی هر فرد نیست که به زبان مادری خود تحصیل کند؟یا به زبان مادری خود مدیا داشته باشد؟چرا و به چه دلیلی این حق از ترکان ایران و سایر ملل غیر فارس سلب شده است؟
چرا والدین ترک آذربایجانی اجازه داده نمیشود به فرزندان خود اسامی ترکی بگذارند؟
چرا مغازه دار آذربایجانی نمیتواند اسمی به زبان مادری خود بگذارد؟
چرا این به اصطلاح روشنفکران و دموکراسی خواهان ایرانی به این تضیعقات اعتراضی نمیکنند؟ آیا این سکوت علامت رضایت و مباشرت در ظلم نیست
آیا این بزرگترین ظلم که ظلم فرهنگی است نیست؟
لطفا به این سوالات جواب بدهید روس و استالین پیشکش شما!!!
بسیار زیبا؛ موفق باشید. ما در این راستا ضرورت به ایجاد یک جنبش فرامرزی داریم.
-- محمد یعقوبی ، Nov 8, 2009نخست، از بانو شهزاده، جهان سپاس برای زحمت های فراوانش.
-- آثار حکیمی ، Nov 9, 2009از دوستانی که به اصل مسئله پی بردند و ضرورت زبان مشترک را، احساس کردند، قدر می کنم. همین گونه از دوستانی هم که به مواردی دیگر اشاره نمودند، سپاس. ولی می خواهم یک مورد را خاطر نشان بسازم که زمانی ما از زبان مشترک در حوزه ی زبان سترگ فارسی، صحبت می کنیم و به عوامل فاصله ساز انگشت می گذاریم، این ها مسایل روشن و آشکاری هستند که نیاز به بحث ندارد. تاجیکستان به عنوان یک کشور فارسی زبان، امروز به دلیل داشتن الفبای متفاوت(سریلیک) از بدنه ی بزرگ زبان فارسی به دور مانده است. امروز به جایی این که یک پژوهش گر فارسی زبان (در ایران و یا افغانستان) در محور های دیگر زبان کار کند، ناگزیر است برای داناندن یک اثر همزبان تاجیکی اش، او را برگردان کند کاملا شبیه به کاری که باید از یک زبان دیگر انجام شود. برگردان یک اثر از اوکتاوپاز با برگردان یک اثر از صدرالدین عینی، تفاوتی چندانی در کار وی ندارد. همین گونه چنانچه دوست عزیز (دارا) در نظر شان دقیقا اشاره نموده اند، کاربرد گویش خاص در ایران که تفاوت زیادی با نثر معیاری زبان فارسی دارد و به افراط اسفاده ی آن، برای اهل زبان در جغرافیای دورتر، مشکل ساز است. در مرود این که الفبای ما امروز عربی و با آمدن اسلام، رایج شده است. بحث طویلی وعریضی دارد؛ اما مسلم است که این الفبا کوتاهی های را برای راسندن آوا های فارسی داراست. ولی حالا که ما تمام آثار و نبشته های نزدیک به 1400 ساله ی خودرا به همین الفباداریم با همه ی باید ها و نباید هایش، راهی دیگر برای تغییر آن، با آن که در مقاطع زمانی مطرح شد، اما کارساز نیامد.
اما دوست عزیز آقای فراسو، ببینید بحث زبان و رویکرد فرهنگ این پدیده، از بازی های به باور شما راسیزم و قشری نگری ها، جدا است. من در مورد سیاست های دولت ایران، کاملا موافق شما هستم، همین رویکرد مذهبی دولت ایران، در مواردی خود برای فارسی مشکل ساز شده است. کشور های عربی، نگاهشان به فارسی خیلی خصمانه است، امریکا به خاطر دشمنی با ایران همان گونه که شما در افغانستان شاهد هستید، زبان فارسی را قربانی می کند. در رسانه های که از طرف امریکا در افغانستان حمایت می شود، مانند رادیو آزادی، آشنا و ... می بینید که چقدر رویکرد زبانی شان مسخره و غیر صمیمی است. همان گونه که من در بحث با شهزاده گفتم. مورد دیگر که شما اشاره کردید، نگاه به فارسی به عنوان زبان یک قوم، خیلی بی انصافی است. زبان فارسی زبان یک تمدن و در برگیرنده ی جغرفیایی بزگری است که در آن اقوام مختلف زیست دارند. شما هرگز نمی توانید از خدمات مغل برای اعتلای این زبان در هند، چشم پوشی کنید، همین شاهان پشتون در گذشته اگر شعری می سرودند به زبان فارسی بود، غزل های شاه شجاع زبان زد است. شما شعر اقبال لاهوری پاکستانی را نمی توانید، خدمتی به زبان فارسی ندانید. پس زبان فارسی، همان گونه که زبان من تاجیک، توی هزاره، پشتونی که در کابل زندگی می کند و فارس و لر و دیگرانی که در ایران می زیند و تاجیکانی در آسیای میانه، زبان همه هستند. مقایسه ی زبان فارسی با زبان های محدود قومی، کاری منطیقی نیست و رویکرد من هم در مورد آن قوم گرایانه و راسیستی نبوده است.
من در بحثم به چنین چیزی اشاره هم نکردم؛ اما در کنار این، دشمنی های که از طرف حکومت افغانستان و فاشیست های حاکم، در برابر زبان فارسی می شود را هم نمی توانم بپوشانم. شما شاهد بودیدم که به جرم استفاده ی واژه های فارسی( دانشگاه، دانشکده و شهردار و...) توسط کریم خرم، وزیر فرهنگ حاکمیت، مردم از کارشان برکنار شدند، جریمه شدند آن هم در پیش روی من و تو. تغییر نگارستان به گالری، همین یک سال پیش بود. نگارستانی که زبان مولانا است " ای خوش آن روزی که ما معشوق را مهمان کنیم/ دیده از روی نگارینش نگارستان کنیم/ مولانا دیوان شمس" پس شما اندکی دقت کنید، دریافت زبان مشترک میان فارسی زبانان از هرقوم و گروه نژاد، حق آن ها است و کاری است که باید اهل فرهنگ به آن توجه کنند. من به این که دولت ایران، چه رویکردی به زبان دارد و حمایت سایسی رییس جمهور ایران از حکومت فرهنگ ستیز و فارسی ستیز ما، هم کاری ندارم و نیز بحث ایدیولوژیک بودن پدیده ها و تعاملات را هم مطرح نکردم، بحث من بحث زبان فارسی در یک جغرفایای است که ما همه از آن بهره می بریم و باید برای حل مشکلات موجود، راهکاری بجوییم.
مخاطب من، هر فارسی زبان در هرکجای دنیا است نه حاکمانی که تنها به فکر، پیاده شدن، اندیشه های خشک و منفعت جویانه ی غلط خود هستند. مورد دیگر که شما اشاره داشتید، فارسی/ دری، همان چیزی که برنامه ریزی شده حاکمیت های افغانستان، تأکید ورزیدند و تلاش کردند که این دو نام را دو زبان جلوه بدهند، از نظر زبان شناسی، جدا دانستن فارسی و دری و تاجیکی، خیلی خنده دار است. در متون ما، هم دری آمده و هم فارسی اما هرگز شما موردی به جدای این گویش ها به عنوان زبان جداگانه، پیدا نمی کنید. در شعر حافظ می خوانید "زشعر دلکش حافظ کسی شود آگه/ که لطف و طبع سخن گفتن دری داند" در جای دیگر می گوید: "شکرشکن شوند همه طوطیان هند/ زین قند پارسی که به بنگاله می رود" یعنی که هرگز کسی نمی تواند بگوید که فارسی یک زبان است و دری دیگر، یا تاجیکی زبان سومی. من هم که گفتم باید زبان مشترک مان را دریابیم، دقیقا اشاره به این بود که باید فاصله های که عمدا ایجاد می شود یا ایجاد شده را، از میان برداریم. اتکاء به گویش خاص همزبان ایرانی من، خط سریلیک درتاجیکستان، دری را جدا دانستن از فارسی در اینجا، کاری است که فارسی ستیزان می خواهند و به خواست سیاست صورت می گیرد نه خواست زبان و همزبان.
بهروز باشید
با ابراز درود به همه همزبانان گرامی فارسی !
-- رهیاب ، Nov 9, 2009زبان فارسی و ادب فارسی فراتر از حدود جغرافیایی خود بوده و هست و خواهد بود و در قسمت کسترش روابط میان متکلمان این زبان باید گفت که با در نظر داشت پیشینه تاریخی و غنامندی ایکه ادب فارسی در جهان دارد باید کارهایی در راستای احیای دوباره ادب و فرهنگ ازبین رفته که در سالهای حاکمیت طالبان در افغانستان و سالهایی که تاجکستان زیر استعمار قشون سرخ بود باید احیا شود و در راستای غنامندی بیشتر ادبی و فرهنگی کار های مثبت صورت بگیرد.
امروزه بیشتر غرب باحضور نظامی خود در افغانستان در صدد این است که اساسات فرهنگی و ادبی افغانها را از بین ببرد و بدین طریق به سایر امورات اعمال نفوذ کند ببینید وقتی فرهنگ یک جامعه از بین میرود به این معنی که تمام ارزش های معنوی آن جامعه از بین رفته است در این زمانه جامعه افغانستان با چنین یک مشکلی روبرو است امروز در رسانه های همگانی افغانستان توجه صورت بگیرد به صراحت معلوم میشود که جامعه افغانستان با چنین یک چالش فرهنگی روبرو است . بنا باید جلو اینگونه تجاوز های فرهنگی گرفته شود کشور های فارسی گوی باید برنامه های آموزشی مشترک و برنامه هایی که بتواند اذهان مردم عامه را روشن بسازد در نظر گرفته شود.
با تشکر از شما!!!!!
نخست این که آذریان ایران ترک نیستند بلکه به دلیل تهاجمات پی در پی اقوام ترک و مغول به این منطقه زبانشان به زور سر نیزه ترکی شده است. این واقعیت زمانی بیشتر نمایان می شود که می بینیم شاعرانی چون نظامی (اهل گنجه ی اران) خاقانی (اهل شیروان) صائب (اهل تبریز) همه و همه اشعارشان فارسی است و یک بیت هم به ترکی ندارند که بر وارداتی بودن زبان ترکی در این منطقه گواهی می کند. زبان مردم آذربایجان زبان آذری باستان بوده که زنده یاد احمد کسروی تبریزی کتابی در این خصوص نوشته است. اتفاقاً برخی از شاعران آذربایجانی نیز شعرهایی به همین زبان پهلوی آذربایجانی دارند مثلا همام تبریزی که می فرماید :
«وهار و و ول و دیم یار خوش بی
اوی یاران مه ول بی مه وهاران»
ترجمه :
بهار و گل با روی یار خوش است
بی یاران نه گل باشد نه بهاران
و یا عزالدین عادل یوسف تبریزی می فرماید :
«سحرگاهان که دلم تاوه گیری
چه آهم هفت چرخ آلاوه گیری»
ترجمه :
سحرگاهان که دلم میگیرد
از آهم هفت چرخ او و آتش میگیرد
جالب تر آن که فریاد شاعران و نویسندگان آذری از دست غدر و مکر و خونخواری ترکان همواره بلند بودی که نمونه ایست از زجر و فغان همه ی اهالی آذرآبادگان . برای نمونه قطران تبریزی (اهل تبریز) می فرماید :
کمر بستند بهر کین شه ترکان پیکاری
همه یکرو به خونخواری همه یکدل به جراری
پس می بینید که حتا اگر ما بپذیریم که هرکس حق دارد به زبان مادری خود تحصیل کند و رسانه داشته باشد ( که من قبول ندارم ) نه زبان مادری آذریان ترکی است و نه خودشان ترک هستند.
شکر شکن شوند همه طوطیان هند
-- سیاوش ، Nov 9, 2009زین قند پارسی که به بنگاله می رود
سلام دوستان گران ارج من در رادیو زمانه
-- آثار حکیمی ، Nov 10, 2009در نظر بنده یک حرف (ن) در پیش روی بانو اضافه شده اسکه که بانون شده. لطفا آن را اصلاح نمایید، سپاسگزار شما
با سلام
-- sulduz ، Nov 10, 2009اقای سیاوش آشکارا اعلام میکند که ایشان مخالف حق تحصیل به زبان مادری ملل ساکن در ایران هستند واین یعنی مخالفت و اعلان جنگ با اولین وبدیهی ترین حقوق بشر و دموکراسی .
به نظر میرسد ادامه بحث با چنین افرادی مشت در سندان کوبیدن است.
اولا این فرضیه در مورد آذری بودن ترکان ایران از بی پایه ترین بحث های علوم انسانی و تاریخ است که فقط در ایران برای توجیه ستم ملی رضا خان قلدور کاربرد داشته ودر هیچ جای
دنیا موردی مشابه وجود ندارد وانگهی چرا فقط زبان آذری زبان ها تغییر پیدا کرده در حالی که همه اقوام در معرض این تهاجم بوده اند؟
و اگر بفرض این قضییه درست باشد در حال حاضر 30 میلیون هموطن(که برای صاحبان چنان تفکری خارجی و دشمن هستند و حق حیات ندارند)با این زبان تکلم میکنند آیا توجیه عقلی دارد که از ابتدایی ترین حقوق انسانی محروم گردندد؟
ترکان در این خاک 1200 سال حکومت کرده اند و همیشه مشوق و بسط زبان فارسی بوده اند مثلا به تشویق سلطان محمود بوده است که شاهنامه سروده شد
عللالخصوص مهمترین شاعران شعر فارسی ترک زبان بوده اند مثل نظامی گنجوی شهریار
فضولی و غیره
بقول حافظ
ترکان فارسی گو بخشندگان عمرند.....
با تشکر
حکیمی گرامی
-- عباس فراسو ، Nov 10, 2009مفروضات ذهنی من و خودت در مورد شرایط که زبان فارسی در افغانستان دارد و حتا تاریخ زبان پارسی در این خطه، مشترک است و زیاد مساله قابل بحث فکر نکنم که داشته باشیم. به همین دلیل من هم نگفتم فارسی و دری دو زبان است؛ دقیقا شکوه ای من هم از همین بابت بود که چرا دری و فارسی را دو زبان می گویند؟ مگر نمی دانند؟ به نظر من همه می دانند که این تقسیم بندی غلط است اما مساله سماجت سیاسی وووو مانع می شود. به هر صورت از توضیح شما تشکر – هرچند لازم نبود چون داعیه قبلی بر رد آن نداشتم بلکه نه تنها قبول اش دارم بلکه تقسیم غلط برایم آزار دهنده نیز هست. بگذار اتفاق دیروز دفتر کارم را بگویم. در یک نوشته "گفتمان" به کار رفته بود. بعد هم یکی از برادارن صاحب خانه به جای گفتمان "بحث" را جای گزین کرد. حال چند دلیل وجود دارد. اول این که نمی دانند که گفتمان (دیسکورس) غیر از بحث، گفتگو و دیالوگ و گفتار است(تازه یک فلسفه خوانده غرب که دکترا هم داشت "کلام" را پیشنهاد می کرد- دو سال قبل). دوم، فکر می کنند که "گفتمان" ایرانی و فارسی است. دری و افغانی نیست! چون دلیل غلط این است که فارسی و دری دو زبان است! بنابرین، خدمت مافی السرور شما عرض کنم که "عدم توضیح" مساله نیست، بلکه مساله سیاسی است. چه بسا که برای من بیچاره توضیح میدهید!
در مورد سیاست امریکا، من با شما موافق ام. در سایت صدای امریکا، دری و فارسی به عنوان دو زبان به کار می رود. حالا از نویسنده های این سایت بگذریم که چه گنده کاری های که نمی کنند. اما بی بی سی این طور نیست. دلیل اش کاملاً روشن است که لازم به توضیح نیست.
نکته دیگر این که من هم نگفتم که خدای نکرده شما رویکرد راسیستی دارید. بلکه منظورم این است که حد اقل ما باید رویکرد گشادتری را انتخابات کنیم چون هم حقیقت همین طوری است و هم به سود ماست. ادعای من این است که یکی از مشکلات فراروی فارسی راسیسم است که حتا تاریخ این خطه را تحریف کرده است. شما کافی است که از داخل افغانستان و تاریخ اش بیرون بیایید و نظرات را در پای مصاحبه تان مرور کنید. بگدزریم.
نوشته اید: "من به این که دولت ایران، چه رویکردی به زبان دارد و حمایت سایسی رییس جمهور ایران از حکومت فرهنگ ستیز و فارسی ستیز ما، هم کاری ندارم و نیز بحث ایدیولوژیک بودن پدیده ها و تعاملات را هم". حکیمی عزیز این گونه بحث کردن درست نیست. ما نباید از کسی انتظار بیجای و بیمورد داشته باشیم. اما به این که مردم چه می کنند و پیامدهای کلانش چه است، باید کار داشته باشیم. من با ساختن قانون احوال شخصیه تشیع توسط حکومت ایران و حمایت های بی دریغ اش، کار دارم. من با صدور آخوند و آخوند زاده کار دارم. من هزار و یک کتاب که ایراین برای حقانیت تشیع نوشته می کند و سازمان یافته وارد می کند و در آن به اهل سنت توهین می کند و در نتیجه من شیعه و توی سنی/ من هزاره و توی تاجک و آن پشتون و ازبک تباه می شویم، کار دارم. چون من و تو با بنیادگرایی و فاشیسم نیز کار داریم! من با راسیسم و جلوه ها و نمودگارهای آن نیز کار دارم! این درست که این حرفا جایش این جا نیست. اما حرف از انتظارات بی مورد در میان آمد و بعد هم پیامد های فرهنگی و سیاسی مساله؛ یعنی خلط عامل معطوف به نتیجه و انتظارات و سیاست بازی های در ظاهر. خوب، گفته اید که ایران از دولت ما حمایت می کند. کی می گوید ایران از دولت افغانستان واقعاً حمایت می کند(منظورم مردم ایران نیست)؟ سیاست و استراتژی های سیاسی حرف دیگر است. خدا می دانه که ما اگر استراتژیست یک دستگاه می شدیم چه کارها که نمی کردیم و چه طرح ها که نمی دادیم. لابد حتما سقاوی دوم اثر یون را که به یاد داری. در یک کلام، ایدولوژی و پدیده های که دینامیسم عملکردن ولایت فقیه را در افغانستان می سازد، و تنش و نفرت به بار می آورند، مهم اند. و درجهای فارسیستیزی را نیز بالا می برد و بهانهای به دست ایدولوژی فارسیزدایی می دهد، بعد هم به سادگی بحث نوکران دست آموز ایران بودن و غیره ذالک به میدان می آید که به عنوان یک گفتمان توطئه امیز تیشه بر ریشه ما می زند(چنانچه تجربه کردیم). در یک کلام، باید علتها، دلالیل و عوامل بالفعل و بالقوه را از انتظارات و احساسات و ندانم کارها و چشم پوشی ها، تفکیک کنیم. بگذریم. شاد و سرخوش باشی
عباس فراسو- کابل
درود بر شهزاده
-- محمد ، Nov 11, 2009من به شما افتخار می کنم و بسیار موضوع مهمی را مطرح کردی این بحث ها باید ادامه پیدا کند.ایران بزرگ پاینده و جاویدان باد
توضیحات لازم در خصوص این که زبان مردم آذربایجان ترکی نیست داده شد. وظیفه ی ما این است که به هم میهنان آذری خود کمک کنیم تا هرچه زودتر از شر این زبان بیگانه که به زور سرنیزه به آن ها تحمیل شده رهایی پیدا کنند. در ایران هم فقط یک ملت وجود دارد آن هم ملت ایران است و لا غیر. اقوامی نیز که گویش های گوناگون "ایرانی" دارند مانند کردها و لرها و گیلک ها و... می توانند به زبان و گویش خود سخن بگویند اما زبان ملی ایران برای تحصیل و رسانه و اداره و... فارسی است و تا ابد نیز خواهد بود.خود من یک گیلک هستم اما هرگز از این گزافه گویی ها که تحصیل در مدرسه باید به گیلکی باشد نمی کنم.
-- سیاوش ، Nov 11, 2009در خصوص نظامی گنجوی همان گونه که گفتم این شاعر ایرانی اهل اران و نه آذربایجان حتی یک بیت شعر ترکی ندارد و همه ی سروده هایش به زبان پارسی است. شهریار نیز همان کسی است که مانند دیگر شاعران آذری که پیش تر گفتم، فغانش از دست ترکان به آسمان بلند است و در خصوص حمله ی ترک و تازی به ایران می فرماید :
فلک یک چند ایران را اسیر "ترک" و تازی کرد
به ایران خوان یغما دید و تازی ترکتازی کرد
آری آذریان دلاور ایران زمین بیشترین ضربه را از ترکان و آغوزان خورده اند و البته بیشترین ضربه را هم زده اند.
در مورد آن شعر حافظ هم نخست این در بسیاری از نسخ معتبر "خوبان" پارسی گو ضبط است و نه ترکان پارسی گو. دوم این که شما گویا منظور حافظ را از ترکان پارسی گویی که بخشندگان عمرند نفهمیدید که به چه قشری از جامعه اشاره می کند و این که آن ترکان با چه کاری عمر می بخشند.
ضمنا هیچ مدرکی دال بر ترک بودن غزنویان در دست نیست. اگر پای سخن ترکان بنشینید نیمی از جهان را می خواهند ترک کنند. دلیلش هم روشن است : چون خود هیچ چیز برای ارائه ندارند مرتب دست به سرقت فرهنگی و تمدنی می زنند. مانند این که 30 میلیون از 70 میلیون جمعیت ایران را ترک زبان کرده اند!!! حالا این که کی و کجا سرشماری کرده اند تنها خدا داند و بس!
درود بر برادر ارجمندم آثارحکیمی. جانا سخن از زبان ما می گویی. ندا و پیشنهاد شما، بجا و بهنگام است. ما باید زبان و فرهنگ مشترکمان را دریابیم و راه پیوند بپوییم. همان گونه که بدرستی نوشتید پهنه فرهنگ پارسی دری گسترده تر از دو سه کشور است. خواست ما برای یکپارچگی و همگرایی در مخالفت و دشمنی با هیچ قوم و ملتی نیست. آرمان ما برای همگرایی و پیوند، مایه صلح و دوستی خواهد بود.
من دراین راه باشما و دیگر فرهیختگانی که دراین راهند همراهم. ولی باید کار سامان و همکاران سازمان داشته باشند. بفرمایش زنده یاددکتر محمدعاصمی، پیوندهای مردمی باید بیشتر شود. ما نباید به این نامه نگاری ها بسنده کنیم، باید با یکدیگر و مردم دیدار و همنشینی داشته باشیم. پیام همتبارمان « صنم» مرا بیاد استاد عاصمی انداخت. ایشان هم می گفتند ازاین که من درایران به پارسی سخن می گفتم، برخی شگفت زده میشدند! مردم نباید این گونه ازهم دور و بی خبر باشند. من سال گذشته و امسال به کابل و دوشنبه سفر کردم، خوشبختانه مردم را درهر دو شهر خواهان پیوند و یکپارچگی دیدم. درایران (کنونی) هم خاطره جدایی همتبارن برای مردم تلخ است.
ستیزهای ایرانی و افغان، پشتون و تاجیک، فارس و ترک و مانند اینها، از روی ناآگاهی است. برخی نیز ازاین بدبینی ها و ناآگاهی سود می جویند. بسیاری ازمردم گذشته قوم و ملت خویش را بدرستی نمی شناسند؛ وگرنه نمی گذارند زمینه این گونه درگیری ها و ستیزها فراهم شود. بباور من اگر با هم گفتگو کنیم و بیشتر خود را و تاریخ را بشناسیم بیاری خدای مهربان، زمینه یکپارچگی و همبستگی فراهم خواهد شد.
با ید آگاه و هشیار باشیم که برخی از حاکمان جز به ادامه حکومت خود نمی اندیشند، فرقی هم نمی کند که در کدام سرزمین باشند و چه شعارهایی بدهند. برایشان مردم و زندگی و زبان و فرهنگ آنها ارزش و اهمیتی ندارد. آنها تنها می خواهند بهرقیمت که شده حکومتشان پابرجا باشد. باید هشیار باشیم که کسانی با نام حکومت و دولت، قوم و ملت، دین وآیین، یا با هر نام و شعاردیگر میان ما بدبینی و جدایی نیندازند. نباید از روی رفتار این گونه حاکمان درباره مردم یک کشور داوری کرد.
زبان انگلیسی را درهمه کشورهای انگلیسی زبان، انگلیسی می خوانند. زبان مشترکِ ما، با پارسی یا دری ویا تاجیکی خواندن سه تا نمی شود. نیاکانمان گفته اند: سه نشود گرخوانیش بُرد، بَریشم یا حریر.
منظور از پارس یا پارسی، سراسر قلمرو هخامنشیان، اشکانیان و ساسانیان است. این سرزمینهای پهناور را ازآن رو پارس و زبان مشترک مردمشان را پارسی خوانده اند که از میان ایرتباران، ازشاخه پارسی در زمانی بس دراز فرمانروای همه بوده اند. ستیز فارس و ترک، تاجیک و افغان و دری و پشتون و مانند اینها را برخی از حاکمان و جریانهای سیاسی جهانی یا منطقه ای براه انداخته اند تا از آب گل آلود ماهی بگیرند. دراین راه تاریخسازی کرده اند و نامهای بی ریشه و معنا هم فراوان ساخته اند و می سازند. برخی از مردم نیز از روی ناآگاهی دنباله روی می کنند.
دگرگونی مفهوم واژگان را باید بدرستی دریافت، وگرنه گفتار به بیراهه میرود و حرفها بی معنا ودور ازمنطق خواهد بود.
این که برخی با واژگانِ آریایی چون دانشگاه، دانشکده، دادستانی، آتش نشانی، دانشجو، شهردار و ... ، مخالفت می کنند و پای میفشارند تا واژگان بیگانه ( تازی، معرب، لاتین و... ) بجای واژگان آریایی بکار ببرند، درهرکشور و هرجا که باشند، یا نمی دانند که خودستیزی و خودویرانگری می کنند یا اگر بفهمند چه میکنند، دوست نیستند، بلکه دشمن یا مزدور بدبخت دشمنانند.
سخنانی مانندِ « ملل » ساکن در ایران، ملتهای ترک وفارس درایران، 1200 سال حکومت ترکان درایران و مهمترین شاعران شعر فارسی ترک زبان بوده اند، ترک بودن همه آذری ها، ترک بودن نظامی گنجوی، سروده شدن شاهنامه با تشویق سلطان محمود و... ، درست نیست. نوشته های برادرمان سیاوش در این زمینه ها علمی، مستند و درست است. بیشتر کسانی که این گونه حرفها را میزنند نه می دانند ترک کیست و نه فارس.
واژه ملت در روابط و حقوق میان ملتها و ازدیدگاه علوم سیاسی دارای معنای تعریف شده ای است. در ایران هم یک ملت بنام ایرانی هست. چند ملت را استالینیست ها با هدف تجزیه بیش ازپیشِ ایران تبلیغ میکردند. ولی زمان این حرفهای نادرست گذشته است وآنها که این سخنان را برزبان برخی از روشنفکران چپگرا انداخته اند، سودی نبردندو روی در خاک کشیدند، آنها هم که زنده اند، در روزگار سالخوردگی دیگر این سخنهای بی پایه ومعنا را بزیان نمی آورند. ملت ایران شامل همه کسانی است که شناسنامه ایرانی دارند، از هرقوم و استان که باشند فرقی نمی کند. خرد حکم می کند که در اندیشه پیوند و همبستگی باشیم، پیوند با مردمانی که از ما جدایشان کرده اند؛ نه این که جدایی ها را بیشتر کنیم.
ازآنجا که هخامنشان ازتیره پارس ( یکی از سه شاخه عمده ایرنژادان ) بوده اند، یونانیان از بیرون مرزها، همه ایران را بنام قومِ فرمانروا، پارس و ایرانیان و زبانشان را پارسی می خواندند. بعدها ساسانیان نیز که بیشترین رابطه را با روم در باخترزمین داشته اند نیز پارسی بودند؛ ازهمین رو این نام بیش ازپیش جا افتاد. تازیان نیز ایران را فارس می خواندند. بنابراین، آنگاه که سخن از پارس و پارسی است، منظور همه ایرانِ آن زمان و همه ایرتبارانی است که در قلمرو ساسانیان می زیستند، نه تنها مردم اسپهان یا استان فارس درایرانِ کنونی. برهمین پایه گفته اند دریای پارس یا خلیج پارس که همان دریای ایران یا خلیج ایران است نه دریای استان فارس یا اسپهان !
همچنان که یادشد، مفهوم واژگان و تاریخِ دگرگونی آنها را باید بدرستی شناخت، وگرنه، خودِ گوینده نیز نمیداند چه میگوید و گفتارش نادرست و گمراه کننده خواهدبود.
پس ازبرافتادن ساسانیان و چیرگی تازیان، این سرزمین پاره پاره شد. حکومت امویان با شورش و نبرد ایرانیان در سال 131 هجری برافتاد و متاسفانه با لغزش بزرگ و جبران ناپذیر ابومسلم خراسانی، گروه دیگری از تازیان به حکومت رسیدند. ولی ازان پس ایرانیان در کادر فرمانروایی بودند. ایرانیان درواقع پایه گذاران و پرورندگان فرهنگ وتمدن اسلامی هستند. زبان عربی را ایرانیان به پایه زبانی علمی وفرهنگی و زبان همگانی سرزمینهای مسلمان نشین رساندند. تا آن زمان زبان عربی زبان مردمی واپس مانده بود؛ کمی ها و کاستی های آن زبان را ایرانیان با معرب سازیِ واژگان پارسی و یونانی و هندی جبران کردند. بنوشته استادمحمدتقی بهار در کتاب سبک شناسی، شمارِ واژگانِ ایرانی در زبان عربی سر به هزارها میزند. ابن خلدون نیز در « مقدمه» خویش می نویسد که بیشتر دانشمندان جهان اسلام، ایرانی تبار بوده اند( که او موالی وعجم میخواند). با ریشه یابی دانشمندان جهان اسلام روشن میشود که بیشتر ایرتبار بوده اند.
باز برخی ازهمتبارن عزیز درافغانستان یا بیرون از مرزهای ایرانِ کنونی دلگیر وآزرده نشوند، آن ایرانی که می گوییم ( ایر + ان ) محدود به ایران امروزی نبود، سرزمین نیاکانِ همه ما بوده است؛ ایرانِ بزرگِ تاریخی، همه این سرزمینهای جداشده ازهم را دربر میگرفت. دراین باره درهمین نوشتار بیشتر خواهم نوشت. پرداختن به نقش آریایی تباران دراسلام بماند برای جا و فرصتی دیگر.
با گسترش قلمرو دولت عباسی به سوی فرارود، شماری از ترکان که از پیرامون چین به این سو آمده بودند، اسیرو به غلامی گرفته شدند. کاراین ترکان در دستگاه خلیفگان عباسی و سامانیان بالا گرفت. غزنویان ( سبکتکین و ... ) از همین ها بودند که به فرمانروایی رسیدند. درهمین جا بنویسم که شاهنامه درفضا و زمینه فرهنگی ای که سامانیان فراهم کرده بودند سروده شد نه با تشویق سلطان محمود. کار شاهنامه از زمان سامانیان آغاز شده بود در روزگار سلطان محمود ادامه یافت و به پایان رسید. درآن زمان با این که فضای فرهنگی آمیخته به تعصبات سخت اسلامی بود، بسیاری از حاکمان حتا یکی از خلیفگان عباسی، یا از سوی مادر یا از پدر، خود را به فرمانروایان یا سرداران ساسانی پیوند میدادند، سلطان محمود آلتایی نیز ادعا داشت که تبار مادریش به ساسانیان می رسد. او خویش را دوستدار فرهنگ ایرانی نشان میداد. ولی سرانجام به تازیگری روی نهاد و وزیردانشمند اسفراینی را کنارگذاشت وبا فردوسی چنان کردکه کم و بیش میدانیم. پشتیبان فردوسی در دستگاه او همین اسفراینی بود.
بیشترِ ایرتباران در سه شاخه ماد، پارس و پارت بودند. مادها درسرزمینی می زیستندازحدود اسپهان و ری تا میانرودان و لرستان و کردستان، تا شمال قفقاز(کافکاز). بخشی ازاین سرزمین « مادخُرد» خوانده می شد که آذربایجان و شمال ارس (اران) را دربر می گرفت.
شمال ارس در بخش قفقاز تا حدود جنگ جهانی نخست و حتا مدتی پس ازآن همچنان اران یا آلبانیا خوانده می شد. برخی از اسلامگرایان و پان ترکیست های قفقاز در حدود سال 1916 بنادرستی نام آذربایجان برآن نهادند و بعدها بلشویکها و استالینیست ها با هدف گرفتن آذربایجان، این نامگذاری نادرست را پی گرفتند. پیش ازآن در هیچ سند و گزارش تاریخی چنین نامی بر آران نبوده است. ببینید کوشش های سازمان یافته ضدآریایی در منطقه محدود به عربی خواندن خلیج پارس نبوده و نیست( هشیار باشید ).
ناگفته نماند که در زمان حمله اسکندر، فرماندار « مادِ خُرد» مردی بود بنام «آتورپات» که معنایش « آتشبان» است. با تدبیر و سیاست خردمندانه آتورپات، سرزمین مادخرد از گزند سپاه اسکندر دور ماند. بپاس خدمت آن بزرگمرد نام بخش جنوبی ارس را آتورپاتگان نهادند. نوادگان آتورپات تا میانه های شاهنشاهی اشکانیان همچنان فرماندار مادخرد بودند. گویا یونانیان آتورپاتگان را آتورپاتن می خواندند. همین نام است که بعدها آذرپادگان و .... و سرانجام آذربایجان خوانده شد. از همین رو مردم مادتبار آن سامان را آذری و زبان امروزی آنان را نیز آذری یا ترکی آذری می خوانند.
زبان مردم مادِ خُرد، آتورپاتن، آتورپاتگان یاآذربایجان، پیش ازاینها، یکی ازدو شاخه بزرگ زبان پهلوی (پهلوی شمالی) بوده است و از ریشه پارسی میانه و باستان. خواندن اثرپژوهشی «آذری، زبان باستانی مردم آذربایجان» نوشته زنده یاد کسروی تبریزی روشنگر است، مگرکسی نخواهد روشن شود، چه ازبازماندگان استالینیست ها و توده ای ها و دمکراتها و ... باشد یا پیرو برخی پان ترکیست های باکو یا ترکیه، و یا هرانگیزه دیگری داشته باشد.
در آخرهای سده چهارم هجری دسته هایی از ترکان که از حدود چین به فرارود در شمال خاوری خراسان آمده بودند از پیرامون دریای خزربه آتورپاتن یا آذربایجان روی آوردند. بعدها ترکان سلجوقی نیز بدان سو رفتند و حکومت گسترده ای برپا کردند. ازآن زمان، حدود سده پنج و ششم هجری، با چیرگی عنصر ترک، آمیختگی واژگان ترکی با زبان مردمِ مادتبارِ آن سرزمین آغاز شد. با چیره شدن وفرمانروایی سلجوقیان و سرانجام درزمان خود، رفتارفرهنگی صفویان، تاخت و تاز و چیره شدن عثمانیان زمینه ای فراهم کرد تا رفته رفته در مدت حدود سه سده واژگان ترکی در زبانِ مادتباران رخنه کند و افزایش یابد.
بیشترِترکان در بخشی ازافغانستان کنونی و شمال خراسانِ بزرگ، در بخش خاوری دریای خزر در فرارود و پیرامون تاجیکستان ماندند؛ نوادگان آن ترکان امروزه در چند کشور ( افغانستان، ازبکستان، شمال باختری ایران درگرگان و خراسان، قرقیزستان و ... ) زندگی می کنند که از چهره آنان پیداست که ترک تبارند، چهره هایی که هیچ شباهتی به آذری ها ندارد.
ترکان مانند همه تیره های دیگرِ انسانی، دارای چهره ای ویژه خود هستند، چهره ای مانند هم میهنان عزیز ترکمن ما یا برخی از گرامیانی که درافغانستان زندگی میکنند. مردم آذربایجان گرچه از تیره ترکان را درمیان خود دارند، ولی عموم آذریان چهره ای ندارند که نشان دهد ترکند، حتا در ترکیه نیز چنین نیستند. آن برادر گرامی آذری که با سرسختی خود را ترک می خواند، بهتر است جلوی آینه بایستد و به چهره خود بنگرد و خود داوری کند. البته اگر هم ترک تبار باشد، فرقی با دیگران ندارد، ایرانی است و برادر و هم میهن ما؛ حقوق ایشان هم مانند همه ایرانیان باید محترم باشد.
آن دسته هایی ازترکان که در حدود آخرهای سده چهارم و بویژه در سده های پنجم و ششم و هفتم هجری ازپیرامون چین به این سو کوچیدند یا کوچانده شدند یا هجوم آوردند، گرچه حاکم و چیره بودند، ولی در میان مردم آریایی نژاد و مادتبار آذربایجان و اران کم شمار و اقلیتی بودند که جذب اکثریت شدند، نه این که ماهیت نژادی اکثریت مردم را بکلی از آریایی به ترکی دگرگون کرده باشند.
نامهایی چون اردبیل(آرتاویل)، سهند، تبریز، دربند، باکو، گنجه، ارس، اران، میانه، و هزارن نام آریایی دیگر ازجمله نام مادِ خُرد و آتورپاتن و آتورپاتگان و آذربایگان وآذربایجان را رضاشاه پهلوی هم نیاورد و نگذاشت، این نامهای آریایی از روزگار باستان برشهرها، روستاها، رودها وکوه ها و ... مانده اند. نامهای ترکی برخی جاها هم بیشتر واگردانِ ترکی و هم معنای نام اصلی و باستانی است. شگفتا که برخی چنان به بیراهه افتادند که بابک خرمدین را ترک می خوانند! درحالی که نام بابک آریایی است و خود آریایی تباربوده است. آن زمان هنوز ترکان به این سو نیامده بودند تا در میان آنها کسی چنان نیرویی درآن سرزمین فراهم کند که چندین خلیفه بیش از بیست سال در برابر او بیچاره شوند. نمایندگان برخی جریانهای سیاسی با هدفهای ضدایرانی و بلکه ضدانسانی ازاین حرفها میزنند و برخی نیز از روی ناآگاهی آنها را تکرار می کنند.
ما چه درایران کنونی باشیم، چه درافغانستان ، تاجیکستان و یا هرجای دیگر، از یک تبار و فرهنگیم وتا همین چنددهه پیش در سرزمینی یکپارچه می زیستیم، نباید میراث مشترکمان را دو یا چند بخش بخوانیم و با هم برسر هیچ ستیز کنیم.
ایران نام همه سرزمین های «ایرنشین» بوده است؛ سرزمینی که ایران امروزی، افغانستان و بخش هایی ازشبه قاره هند، میاندورد یا میانرودان یا آسوریک یا دلِ ایرانشهر یا آرایک ( این پنج، نام سرزمینی بوده که امروز عراق خوانده میشود! )، اران تا آن سوی داغستان و همه سرزمینهای کردنشین، فرارود و تاجیکستان تا آن سوی خجند، بخش هایی از آن بوده است. خوبی ها و بدی هایش، هرچه بوده ازآن همه ماست. بنابراین اگر گفته می شود ایران، باید بپرسیم کدام ایران؛ نباید با هم ستیز کنیم، همچنان که زبان پارسی محدود به مردم استان فارس نیست، ایران نیز محدود به سرزمین درون مرزهای کنونی نبوده است، همه ما «ایرتباریم» و ایران سرزمین همه ایرنژادان بوده وهست.
واژه ایران از « ایر» که نام نژاد همه ماست، و پسوندِ الف و نون ساخته شده. ایران بمعنی سرزمینِ ایر ( ایرلند : Irland ) است.
این که دراین روزگار تنها به بخشی از ایران بزرگِ تاریخی، پارس یا در زمان رضاشاه ایران گفته اند، از این رو بود که پایتخت (تهران) دراین بخش جای داشت، وگرنه اگر پایتخت ایران درآن زمان پنجشیر یا کابل بود، امروز به افغانستان می گفتند ایران، یا اگردرآن زمان خجند پایتخت ایران بود، امروزه تاجیکستان را ایران می خواندند.
اینها و بیش ازاینها را بدانیم و حواسمان را جمع کنیم و از سرناآگاهی باهم درگیر نشویم. تخت جمشید و پاسارگاد تنها ازآنِ مردم ایران کنونی نیست؛ ازآن همه ایرتباران وآریایی نژادان است، درست تر بگویم آرامگاه کورش بزرگ از آن بشریت است و تخت جمشید نیز میراثی جهانی و ازآن همه مردمانی که روزی در تالار ملل نماینده داشتند و عضو آن اتحادیه بزرگ بودند. درگیرجزئیات و شعارهای بی پایه و بی معنا نشویم؛ همه از یک تباریم، ازهم جدایمان کردند ولی با این جدایی و مرزبندیِ سیاسی، تبار مشترکمان از میان نمی رود. در اوایل سده بیستم میلادی پان ترکیستها و بلشویکها تلاش کردند تا قوم آریایی تاجیک را انکار کنند و می گفتند شما ترکید و آثار پارسی درمیان شما ازآن ایرانیان است. ولی زنده یادان صدرالدین عینی و لاهوتی کرمانشاهی با پایمردی توانستند ثابت کنند که تاجیکان ایرانی تبارند و آثار فرهنگی پارسی میراث نیاکان مشترک آنهاست. امروزه نباید فرصت را ازدست بدهیم، باید کوشش کنیم تا فرهنگ و زبان مشترکمان را پاس بداریم، دوباره به هم بپیوندیم و بزرگی گذشته را بازیابیم. اروپاییان با همه گوناگونی تبار و فرهنگ و زبان، راه پیوند پیمودند چرا ما با وجود تبار و زبان و فرهنگ یگانه، چنین نکنیم؟
جای شگفتی است که دوستی نوشته اند « نام گذاریهای جدید در ایران از روی شهنامه که در واقع بیرون از جغرافیای ایران امروز این اماکن قرار دارند، خود ضربهای فرهنگی است که ریشههای زبانی من و تو را از افغانستان برمیکَند.» (!)
من معنای این سخنان را درنمی یابم! چرا یک ایرانی نباید نام آریایی برخود بگذارد؟! اگر برخی از داستان های یادشده درشاهنامه درجایی از ایران رخ داده که امروز ازایران جداشده اند یا نام دیگری دارند، آیا این دلیل می شود که ایرانی نام ایرانی برخود نگذارد و نام عربی برگزیند؟! چرا نام گذاری ایرانی در ایران باعث می شود که ریشه زبانی پارسی در افغانستان برکنده شود؟! اگر ایرانیان نام عربی بر خود بگذارند آیا زبان پارسی درافغانستان ریشه دارتر می شود؟! این چگونه استدلالی است؟! بجای این که مردم را در هرجا به گذاشتند نام آریایی برانگیزانند، وارونه رفتار می کنند و می خواهند حتا ایرانی ها نام بیگانه برخود نهد! من هرجا که می بینم کسی نامی ایرانی دارد خشنود می شوم و دیگران را هم تشویق می کنم که نامهای زیبا، خوشاهنگ و خوش معنای آریایی را بکار ببرند. کتابی نیز دردست نگارش دارم که بیش از هفتسد نام آریایی در آن است با شرح معنای آنها. چرا من ایرانی نباید نام ایرانی داشته باشم؟ این که بخشهایی از سرزمین نیاکان من از هم جدا شده اند دلیل نمی شود که من ایرانی وآریایی نباشم و نام تازی برخود بگذارم.
نشانی ایمیل من h.farhangmehr@yahoo.com است، اگر دوست داشتید با هم پیوند داشته باشیم و برای همبستگی همکاری کنیم، واگربه تهران آمدید دیدارکنیم. همچنین در خدمت دوستان و همتبارن دیگر بویژه از افغانستان و تاجیکستان و اران و کردستانِ آن سوی مرز کنونی ایران هستم.
سرودی بنام پیام خلیج پارس دارم که به همه فرهیختگان و همتباران پیشکش میکنم. این پیام نیز فراخوان ایرتباران برای همبستگی و پیوند است. منظور از ایران دراین پیام، همان ایران تاریخی و فرهنگی مشترک نیاکانمان است که در بالا ازان یادکردم.
دراین جا ازشهزاده خانم هم سپاسگزارم و از خدای مهربان برای ایشان خواهان تندرستی هستم و خواهان پیروزی در راهی که پیش گرفتند. ولی خواهشمندم ( هم چنان که پیش ازاین چند بار خواهش کردم) ازسه پیامی که از من در باره یکی از کارهای دیگرشان (بیخود نیست که شعار میدهند: جمهوری ایرانی ) نمایش دادند، دوتای نخست را بردارند که ویرایش نشده است و ناخواسته فرستاده شده.
براین واقعیت وحقیقت پافشاری می کنم که آریایی و تاجیک، تازی یا ترک بودن، بخودی خود نه افتخار دارد ونه مایه سرافکندگی است؛ آن چه معیار بزرگی و ارزش است منش، گفتار، رفتار و پندار نیکوست، انسان دوستی و طبیعت دوستی و راستی و فرهیختگی است و خدمت به انسانها و جانداران. نباید فراموش کنیم که برای نمونه یک یمنی بزرگوار که به دربار اکبرشاه بابری مغول تبار در هند راه یافت و فرزندانش خدمت هایی به زبان پارسی کردند که کمتر کسی از ما ایرتباران در آن زمان کرده است. حتا زبان پارسی تنها ازآن ما ایرتباران نیست، فرهنگی جهانی و انسانی است. ما نیز باید به فرهنگ انسانی یاری برسانیم وخدمت کنیم؛ به فرهنگ ودانش وهنر هرقوم وملتی هراندازه بیشتر خدمت شود و به شکوفایی آن بیانجامد برای همه انسانها خوب است. فرهنگ با فرهنگ جنگ ندارد، برخی مدعیان فرهنگ برای خود سوداهایی در سر داشته و دارند که رفتار وگفتارشان زمینه ساز جنگها وستیزهاست. امروزه از موسیقی، شعر، فیلم، تئاتر، نمایشنامه، آیین های مردمی و همه هنرها و دانشهای ملتها وقومها بهره می بریم و خرسندیم. ستیز برای چه؟! کار علمی، آثار هنری وفرهنگی ازآنِ همه آدمیان است، هرکه دراین زمینه خدمت کند به همه آدمیان خدمت کرده است. امروزه نیرومندترین اقتصاد و پیشرفته ترین وتواناترین کشور از کدام ملت است؟ ببینیم و درس بگیریم. پیشرفت هیچ فرهنگی نباید بگونه ای تعریف شود که دیگر فرهنگها را نابود کند. پیداست که فرهنگها باید ویرایش شوند، ویژگیهای ضدانسانی باید جای خود را به ویژگیهای انسانی و زندگی بخش بدهند. سخن سعدی پیش روست:
بنی آدم اعضاء یک پیکرند ( نخوانید یکدیگر!)
که در آفرینش زیک گوهرند
چو عضوی بدرد آورد روزگار
دگرعضوها را نماند قرار
توکزمحنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
این سعدی با آن سعدی اززمین تا آسمان فرق دارد که می گفت:
ای کریمی که از خزانه غیب
گبر وترسا وظیفه خور داری
دوستان را کجا کنی محروم
تو که با دشمنان نظر داری
و بیاد داشته باشیم سخن بلند و پرشکوه وانسانی فردوسی بزرگ را که همین سعدی ازو چنین یاد میکند:
چه خوش گفت فردوسی پاکزاد
که رحمت برآن تربت پاک باد
میازار موری که دانه کش است
که جان دارد وجان شیرین خوش است
ما از هرتیره وتبار که باشیم، نخست باید شایسته نام آدم باشیم، آدمی که حتا آزار موری را برنمی تابد و نمی پسندد.
بیش ازاین سردرد ندهم و وقت گرامی خوانندگان را نگیرم. اگر درنوشتارم موضوع یا لغزشی هست که رنجش کسی را درپی دارد، پیشاپیش پوزش می خواهم. گردهم آییم و پیوند را در حال و هوا و زمینه ای انسانی برقرار و روز به روز استوارتر کنیم. این سخن درستی است که اروپاییان با همه تفاوتهای فرهنگی و نژادی گرهم آمده اند و بزرگترین کشور و نیروی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جهان را پایه گذاری می کنند، چرا ما چنان نکنیم؟
بخشی از منابع وسرچشمه های این گزارش، کتابها و اثرهای پژوهشی زیر هستند:
- فروپاشی شاهنشاهی ساسانیان، امیرحسین خنجی :, Amir- Hussain Khunji 2001-2008 @ Iran Tarikh
- فرهنگ ایرانی پیش از اسلام و تأثیرآن برتمدن اسلامی و ادبیات عربی؛ دکتر محمد محمدی ملایری، انتشارات توس، 1384
- جُستارها؛ درباره زبان، ادب وفرهنگ تاجیکستان، جلد1، محمدجان شکوری بخارایی، بکوشش دکترمسعودمیرشاهی، انتشارات اساطیر،تهران، 1382خورشیدی
- کسروی تبریزی، احمد ( 1325خورشیدی ). آذری، زبان باستانی آذربایجان، چاپ سوم. تهران
- سبک شناسی ( 3 جلد )؛ محمد تقی بهار
-- فرهنگ مهر ، Nov 18, 2009درود بر فرهنگ مهر عزیز، سپاس از نگاه شما بر زبان شیرمان، دوست دارم با شما حرف های بزنم لطفا اگر می شود در ویبلاگ من آمده به ایمیلم بنویسید یا برایم پیام بگذارید سپاس گزار خواهم بود.
-- آثار حکیمی ، Nov 24, 2009ویب من: www.hakimi.blogfa.com