خانه > شهزاده سمرقندی > موسیقی ملل > روشنتر از ستاره | |||
روشنتر از ستارهشهزاده سمرقندیnshahzoda@gmail.comهمیشه دوست دارم در برنامه های موسیقی ملل از آوازخوان هايی حرف زنم که خود دوستشان دارم و یا بیشتر شیفته کارشان باشم. این دفعه نیز برنامه موسیقی ملل را به این گونه آواز خوان اختصاص داده ام. به آوارخوان شناخته افغان احمد ظاهر. احمد ظاهر را در تاجیکستان همه می شناسند. در افغانستان جنگ زده او را برتر از هر گونه مقدسات می دانند. صدای او از شنواترین صداهايی بوده است که از درد و غم و از عشق گفته است. حالا که 28 سال از مرگ احمد ظاهر سپری شده است، اورا هنوز همچنان دوست دارند و صدای او را در دوردست ترین محل های کوهستانی کشور های افغانستان، تاجیکستان، پاکستان و حتا ترکیه نیز می شناسند و گوش می دهند. وی محبوب ترین آوازخوان در آسیای میانه بود. ترانه های او را آوازخوانهای ترک و اوزبک، قزاق و قرقیز، هندی و پاکستانی اجرا کرده اند، چه جای سخن از آوازخوان های تاجیک و افغان و ايرانی.
احمد ظاهر در طول عمر کوتاه خود 33 آلبوم منتشر کرد و در سن 33 سالگی در تصادف اتوموبيل کشته شد. وی 14 ژوئن سال 1946 به دنیا آمد و درست در همین روز، یعنی در 14 ژوئن سال 1979 از عالم رفت. من همیشه به هنرمندانی که در اوج شهرت جان باخته اند، عاشق بودم. به فروغ فرخزاد، به یسنین، الکساندر پوشکین، مرلین مونرو، الویس پريسلی، کرامت الله قربان و خیلی های دیگر.
بیشتر از این نمی گویم، زیرا دوست دارم این برنامه را بشنوید و یادی از آوازخوان محبوب من و بسياری از مردم وطنم احمد ظاهر کنید. خواننده ای که مرزهای بين ما را برداشت. برای شنیدن برنامه این جا را باز کنید ویکیپیدیا
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
Dear Ms Samarghandi, It is of utmost pleasure to me to listen to your wonderful and very unique program. |I cannot wait to listen to you. I have learnt a lot from your program. I am not a professional musician, neverthelesss, I am very active in music and particul;arly in ethnomusicology. Iam an Australian resident and every week your program takes me to the beautiful middle east and and Tagikestan . am very pleased with musical programs of Zamaneh. And lastly, your Persian is so beautiful and your voice is soothing and nice. Please continue and tell us more about music of Tagik, Afghan and all those anvient cultures.
-- Dr Sohrab Nabizadeh ، Feb 14, 2007I also totally enjoyed your program pm Baesame Mucho. It was terrific and thanks for your reseach.
I will talk with you again.
Good luck and all the best.
Sohrab.
khnom shahzoda salaam,
-- www.afghanasamai.com ، Feb 15, 2007do barnama e shoma ra ke ba roye safhaye radiozamaneh boodand shanidam.barayam khaile jaleb
boodand.
harchi koshesh kardam,barnamaye digare az shoma ra aanja nayaftam.dar asar taqazaye man ,barnamaye
ahmad zahir ra dar safhaye www.afghanasamai.com link dadand.
waqte hekayate amoye tan ra migoftid,ashk bar didaganam jari shod.
dastetan dard nakonad.khodawand omre noh baraye tan arzaani farmayad.
aya momken ast barnamahaye beshtare az shoma ra dar internet shanid ?
khoda hafiz.
yama
besyar khob agar kasteed darain site ahanhayash hast
-- Nawid ، Feb 26, 2007www.ahmadzahir.net
www.ahmadzahir.com
هم میهن گرامی جناب محمدرضا هیئت
نمی دانم در کجا هستید؛ اگر در ایران هستید چگونه به سایت رادیو فردا پیام میدهید. پیامهای من که دریافت و فرستاده نمی شود؛ ناگزیرم پیام را برای دوستی درخارج کشور بفرستم تا ایشان بزرگواری کنند وبرای این سایت بفرستند، ازاین رو من زحمت میدهم و شرمنده می شوم.
ازخانم شهزاده که برای پیوند همتبارانمان کوشش می کنند سپاسگزارم؛ هرچند گویا این بزرگوار پیامها را نمی خوانند.
بنظرمن یک ملت و کشور هراندازه پرفرهنگ تر ودارای فرهنگ های گوناگون تری باشد، مانندگلستانی است که گلهای بیشتر وگوناگون تری دارد. می دانید که فرهنگ دربردارنده زبانها وگویشها، هنرها و آیینهای مردمی است. فرهنگ را با فرهنگ، ستیزی نیست. زمینه ی ستیزها را جریانهای بدخواه، چه حاکم باشند چه غیرآن، چه داخلی باشند و چه خارجی، برای سو استفاده خود فراهم میکنند. امروزه جشنواره های باشکوهی برای نمایش کارهای هنری ملت ها وقومها برگزار میکنند ومردم از کشورهای گوناگون می بینند ومی شنوند ولذت می برند. هیچ درگیری هم پیش نمی آید، بلکه روابط میان مردم گرمتر ولطیف تر و زمینه صلح ودوستی فراهم تر میشود. به نظر من در سطح ملی یا فراملی، خدمت به فرهنگ و هنر، پسندیده و خدمت به بشریت است. این را هم بگویم که من هم به آن معنایی که می فرمایید پارسی یا «فارس» نیستم. اینها را نوشتم تا دنباله گزارش را با نگرش به این باورها بخوانید.
فرمودید که: « ما در ایران هم ملل و هم اقوام مختلف داریم. ایران از دو ملت ترک و فارس و از اقوام کرد، عرب، بلوچ، لر و غیره تشکیل شده» .
داستان مولوی پیش نیاید که از یک واژه هرکدام برداشتی داشته باشیم، یا یک مفهوم را هر یک بزبانی بیان کنیم و بی این که بدانیم دیگری چه منظوری دارد به ستیز بپردازیم. نمیدانم شما چه تعریفی از واژه ملت دارید که برآن پایه می فرمایید کشورایران ازدوملت تشکیل شده. درکدام چارچوبِ شناخته شده وازدیدگاه کدام یک از دانشها، چنان تعریفی می فرمایید؟ اگرازدیدگاه علوم و حقوق سیاسی و روابط بین الملل و سیاستهای کلی ملی و کشوری سخن میگویید، واژه ملت ازنظر صاحب نظران با جزئی تفاوت دارای معنا و تعریف معینی است. ازاین دیدگاه، در کدام کشور دویا چند ملت تعریف شده است که ما هم درایران بفرمایش جناب عالی دوملت «ترک وفارس» داشته باشیم؟ تاآنجا که من میدانم حتا درکانادا، ایالات متحد امریکای شمالی، هند و فدراسیون روسیه هم دو یا چند ملت تعریف نشده. هرکشور یک ملت دارد و یک نماینده در سازمان ملل یا دیگرسازمان های بین المللی. شاید شما تعریفی از ملت می کنید که ازآن دیدگاه بشود یک کشور دارای دو یا چند ملت باشد. ولی آیا می شود که هرکس از دیدگاه خود، این واژه را تعریفی بکند و برآن پایه روابط اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، حقوقی و ... خود را با دیگر اشخاص حقوقی و حقیقی داخلی وخارجی، با حاکمیت و دولت، با دیگرملتها و مجامع بین المللی تعریف نماید و برآن پایه رفتارکند؟ درآن صورت باآشفتگی و نابسامانی که در سطح ملی وفراملی پیش می آید آیا برای کسی جای زندگی میماند؟
تا آنجا که دانسته های من قد میدهد، ممکن است درکشور که به صلاح مردم و نیاز باشد، در چارچوب یک حکومت مرکزی، مجلسها ودولتهای محلی و ایالتی با مقررات ویژه ای تعریف وتشکیل بشود، ولی ازدیدِ سیاست خارجی و روابط و حقوق بین الملل و همچنین برای سیاست های کلی داخلی، برای یک کشور تنها یک ملت و یک حکومت شناخته و تعریف می شود. درایران نیز گرچه چندین قوم ترکمن، لر، مازنی، گیلک، ( با اجازه شما ) آذری، سیستانی، ....، عرب، پارس و کُرد داریم، ولی ( همانگونه که جناب عالی نیز بدرستی و راستی فرمودید ) همه در چارچوب ملت یگانه ای بنام « ملت ایران »، ایرانی هستند. سازمان های بین المللی از جمله سازمان ملل و دیگر ملتها و دولتها، یک ملت ایران می شناسند. ما نیز برای هریک ازدیگر کشورها، تنها یک ملت می شناسیم، ولو این که در درون آن ملت چندین قوم و تیره نژادی باشند.
در جای دیگر فرمودید:« استفاده ازکلمه "آذری" صحیح نیست. این یک اصطلاح ساختگی است که درایران بیشتر با مقاصد سیاسی بکار برده شده و مردم هم خودشان را آذری نمی نامند. به همین دلیل بهتر است که از کلمه "ترک" استفاده شود».
همچنین نوشتید: « به عقیده دانشمندان و زبانشناسان، زبان ترکی از قرن هفتم میلادی در آذربایجان شمالی و از قرن یازدهم میلادی در بخش جنوبی آذربایجان زبان عمومی مردم بوده و پیش از آن نیز طوایف ترک متعددی درآذربایجان زندگی می کردند.».
و نیز فرمودید: « دو قوم ترک و فارس که در طول تاریخ ایران همواره در رأس قدرت بوده اند » .
اجازه می خواهم گزارشی تاریخی خدمت جناب عالی و دیگر خوانندگان گرامی بدهم. بخشی از منابع را نیزیاد خواهم کرد تا چنانچه مطالعه نفرموده باشید، اگربخواهید بخوانید. خواهشمندم گزارش را از سرِ بزرگواری بخوانیدو داوری کنید. لغزش ها را نیز به حساب خستگی و فرسودگی و.... و دلتنگی من بگذارید؛ کم دانشی من دراین زمینه بجای خود.
این که می فرمایید« مردم خودشان را آذری نمی نامند»؛ کدام مردم را میفرمایید؟ اگر منظورتان مردم آذربایجان و اردبیل است که من دوستان نزدیک زیادی دارم که خودرا آذری نیزمی خوانند، بویژه درس خواندگان. کمتر کسی از آنها خود را ترک می نامد، بویژه پس ازتوضیحی که (درصورت نیاز) می دهم.
سرزمینی که امروزه آذربایجان خوانده میشود را با شمال رود ارس( اران یا آلبانیا درکافکاز یا قفقاز )، تا پایان روزگار هخامنشیان «ماد خُرد» می خواندند. زیرا مردم آذربایجان و شمال ارس ( بجزآنها که بعدها به آن سرزمینها کوچیدند ) از نژاد آریایی ومادتبارند. در زمان حمله اسکندر، ماد خُرد دارای فرمانداری بود بنام «آتورپات» یعنی آتشبان. این مرد بزرگ توانست باتدبیرو سیاستی خردمندانه مادِخُرد را ازگزند سپاه اسکندر نگهدارد. ازهمین رو بخش جنوبی ارس را بنام او آتورپاتگان خواندند که یونانی ها آتورپاتن می گفتند. نوادگان آتورپات تا میانه های روزگار اشکانیان، حدود 400 سال، همچنان فرماندار آتورپاتگان بودند. آتورپاتگان مانند بسیاری نامهای تاریخی دیگر دگرگونی پذیرفت و آذرپاتگان و ... و پس از چیرگی تازیان آذربایجان خوانده شد. ازاین روست که به مردم آن سامان و زبانشان آذری می گفتند و می گویند.
این که فرمودید آذربایجان شمالی و جنوب آذربایجان، عرض می شود این از ساخته های اسلامی های افراطی و پان ترکیست های قفقازدراوایل سده بیستم میلادی است. حکومت کمونیستی شوروی و عوامل آنها برای دستیابی به آذربایجان این نام دروغین را پذیرفتند وبه تبلیغ و بهره برداری ازآن پرداختند که درآن زمان صدای اعتراض درتبریز بلند شد. دراسنادو گزارشهای تاریخی از روزگار باستان، برای شمال رود ارس نام آذربایجان بکار برده نشده، بلکه آن را همواره اََران و آلبانیا خوانده اند. اگر استثنایی باشد ازآن روست که فرمانروایان هردوسوی ارس درآذربایجان می نشستند. امروزه بازماندگان استالینیست های شکست خورده کرملین که ضدگرایش های میهنی و ملی بودند، به باکو آمدند و تازه بیادشان آمد که تبار ترکی هم هست، و این با رازاین سوی بام افتادند.
دراین باره تنها به سه ـ چهار سند تاریخی اشاره می کنم؛ گرچه خردمند را یک اشاره هم بسنده است. در دایرة المعارف بزرگ شوروی درسال 1978 آمده است که درسال 1911 حزبی بنام حزب اسلامی ودمکرات در باکو درست شد که برنامه اش یگانگی کشورهای اسلامی برهبری ترکان بود. بعدها با پیوستن این حزب با حزب فدرالیست های ترک، حزبی بنام حزب دمکراتیک فدرالیست های مساوات ترک را بنیان نهادند. این گروه به تبلیغاتی گسترده برای تشکیل کشوری بنام جمهوری آذربایجان در دوسوی ارس پرداخت. سرانجام درماه مه 1918 تشکیل جمهوری آذربایجان در منطقه آران و شیروان را اعلام کردند. دولت شوروی نیز پس از دستیابی برقفقاز، نام آذربایجان را برای اران و شیروان برسمیت شناخت و به تبلیغ برای همبستگی ویکپارچگی شمال وجنوب ارس پرداخت. ناگفته نماندکه در درگیریهای پس ازانقلاب بلشویکی، فرماندهی سپاهیانی ازانگلستان که مدتی برقفقاز دست یافته بودند هم، این نامگذاری را باسیاست خود هماهنگ یافتند و آن را پذیرفتند.
دانشمند نامدار روس تبار، آکادمیسین بارتولد، که خود زمانی از بلندپایگان وزارت خارجه شوروی بود درسال 1963 در کتابی که درمسکو انتشار یافت، بروشنی می نویسد که « نام وعنوان آذربایجان قفقاز برای جمهوری آذربایجان تنها پس از انقلاب (1917) به کارگرفته شد.». این دانشمند سرشناس در همان جا می نویسد:« نام آذربایجان برای جمهوری آذربایجان ازآن رو برگزیده شد که گمان میرفت با برقراری جمهوری آذربایجان، آذربایجان ایران و جمهوری آذربایجان یکی شوند .... نام آذربایجان ازاین نظر برگزیده شد». ایشان ادامه میدهند: « هرگاه لازم باشد نامی برگزیده شود که سراسر جمهوری آذربایجان [شمال ارس] را شامل شود درآن صورت می توان نام اران را برگزید». روشن است که مراد از« جمهوری آذربایجان» نام رسمی جمهوری شمال ارس ازدیدگاه حکومت شوروی بوده است.
دراین زمینه از دو مدرک تاریخی دیگر نیز یاد میکنم تا هدف ازاین گونه نامگذاری های دروغین (مانند عربی خواندن خلیج پارس) روشن تر شود و میگذرم. درسال 1327 گروهی از اعضاء فرقه دمکرات آذربایجان به میرجعفر باقرُف، دبیر اول کمیته مرکزی حزب کمونیست جمهوری شوروی سوسیالیستی آذربایجان نوشتند: « ... فرقه دمکرات آذربایجان که رهبری پیکار مقدس خلق آذربایجان درراه آزادی ملی ونجات قسمت جنوبی سرزمین زادبومی وطن عزیز ما آذربایجان را که سالهاست در زیرپنجه های سیاه شووینیست های فارس دست وپا میزنند، برعهده دارد....» ( روزنامه آذربایجان، شماره 81، باکو، 17 شهریور 1327). در 21 آذر1329 خورشیدی سران فرقه دمکرات آذربایجان درتلگرامی دیگر به میرجعفر باقرُف چنین نوشتند: « پدر عزیزومهربان میرجعفرباقرُف! خلق آذربایجان جنوبی که جزء جدانشدنی آذربایجان شمالی است، مانند همه خلقهای جهان چشم امید خود را به خلق بزرگ شوروی و دولت شوروی دوخته است» ( روزنامه آذربایجان، شماره 213، باکو، 23 آذر 1329 خورشیدی؛ عنایت الله رضا: آذربایجان اران ). تو خود حدیث مفصل بخوان ازاین مجمل.
در باره ترکان عرض می شود که؛ از دوره باستان گزارشی هست که در زمان شاهنشاهی هرمز چهارم، ترکان در شمال خاوری ایران به تاخت وتاز و کشتار وغارت پرداختند. ولی با برخورد سپاه ایران بفرماندهی بهرام چوبینه شکست سختی خوردند و به سوی چین گریختند. ازآن سو، چینی ها نیز که از تاخت وتازهای آنها دچار زحمت بودند، با بهره گیری از این فرصت، به آنان یورش برده در سال 690 میلادی آنها را تارومار کردند.
از دوره اسلامی به چند نمونه از گزارشها و مدارک تاریخی بسنده میکنم. در حدود سده چهارم هجری شماری از ترکان که پیشتر درجنگها اسیر و به غلامی گرفته شده بودند درسپاه سامانیان و عباسیان جایگاهی یافتند وکارشان بالا گرفت. غزنویان از آن شمارند که پس از سامانیان به حکومت رسیدند. درسال411 هجری بدستور سلطان محمود غزنوی به گروه کوچکی ازترکان که ازشمال فرارودآمده بودند، درشمال خراسان جایی داده شد. ولی آنها به سوی جنوب و کرمان روی آوردند و پس از مدتی آهنگ اسپهان کرده یغماکنان به سوی شمال باختری گراییدند تا به آذربایگان رسیدند. زبانشناس و تاریخدان نامدار کسروی تبریزی می نویسند که این دسته کوچک را می توان نخستین ترکانی دانست که به آن سرزمین آمدند ( آذری، زبان باستانی مردم آذربایجان، رویه 13 و14). دسته دیگری از ترکان درحدود میانه های سده پنجم هجری به ری دست یافتند و شماری ازآنها رو به آذربایگان نهادند. درآن زمان فرمانروای آذربایجان که « وهسودان» نام داشت به آنها جا داد، ولی آنها آرام نگرفتند ودست به تاراج آذربایجان وآران وارمنستان زدند. سرانجام وهسودان تیغ درمیان آنها نهاد و با جنگ ایشان را از آن سامان دور راند (همان، رویه 14).
پس از غزنویان سلجوقیان آذربایجان و اران را گرفتند و حکومت گسترده ای تشکیل دادند. با این حال از گزارشهای تاریخی پیداست که حتا درآخرهای روزگار سلجوقیان هنوز درآذربایجان و اران، مردم به زبان اصلی باستانی خویش سخن می گفتند، که دنباله زبان پهلوی میانه بود. کسروی تبریزی این باره می نویسد:
« چون[سلجوقیان] ازآن زمان تادرآمدن مغولان فرمانروایی داشتند و رشته کارها دردست آنها میبود و مردم ناگزیرازرفت و آمد و گفتگو با آنها می بودند، پیداست که کم کم گوشها بزبان ترکی آشنا گردید و بیشتر مردم هرکسی جمله هایی را از آنها یاد گرفت. هم ازاین زمان بودکه نام پاره ای ازآبادی ها که ترکان نشیمن گرفتند اگرنام معنای روشنی میداشت آن را به ترکی ترجمه کرده نام ترکی نهادند... با این همه درزمان سلجوقیان زبان آذربایجان همان آذری بوده وترکی جززبان ترکان تازه رسیده شمرده نمیشد. چنان که «یاقوت حموی» که درآخرزمان سلجوقیان نوشته شده، آذری را زبان آذربایجان ستوده است » (همان، رویه15)
ایشان دردنباله آورده اندکه مارکوپولو جهانگرد ونیزی که در نیمه های زمان مغول (سال1293میلادی و 693 هجری) به تبریز آمده « چون از مردم آنجا سخن میراند نامی از ترکان نمی برد. ... چیزی که هست [ترکان] چندان فزون نبوده اند که مارکو از بودنشان آگاه گردد ».
ازنوشته های حمدالله مستوفی درنزهت القلوب نیزگواهی آورده اندکه درحدود سال740 هجری (سده هشتم) هنوز زبان دیرین آذری درمیان مردم روان بوده است. برای نمونه « حمدالله مستوفی» که خود ازمردم مراغه بوده می نویسد که مردم برمذهب حنفی بوده اند و زبانشان«پهلوی معرب» بوده است، .
مستوفی بومیان آذری را «تاجیکان» میخواند. بنابراین تاجیکان تنها درفرارود در برابر ترکان نبوده اند بلکه مردم آذربایگان نیزدر برابر ترکها، تاجیک خوانده میشدند ( کسروی تبریزی، رویه های16و 17).
افزون براین همچنان که استاد بهار ( دررويه 45و138جلد يكم سبك شناسي)، استاد دکترملایری (دررويهء14 فصلنامه هستي) اززبان ابن ندیم وابن مقفع، استادپيرنيا (رويه هاي176،263و264 تاریخ ایران)، واستادکسروی تبریزی (رویه 20 آذری زبان باستانی آذربایجان) ازجمله ازکتاب «المسالک والممالک» از«ابن حوقل» نویسنده نیمه یکم سده چهارم، همچنین ازمسعودی نویسنده کتاب « التنبیه والاشراف» درنیمه های سده یادشده ونیزازابوعبدالله بشاری مقدسی در کتاب «احسن التقاسیم» درنیمه دوم سده چهارم، نوشته اند، زبان مادان، پارتها و پارسان یکی بوده است. مادان درشمال و پارسان در جنوب وپارتها درخاورجای گرفتند. زبان همه یادشدگان درزمان ساسانیان و چندین سده پس ازاسلام یکی و آن هم پارسی میانه یا پهلوی بوده است. زبان پهلوي دوگونه است؛ پهلوي خاوري و شمالي يااشكاني، كه مردم آذرآبادگان، خراسان كنوني، سپاهان، كردستان وبخشي ازكرانه هاي باختري درياي مازندران ياخزر]اران وقفقاز[وارمنستان بدان سخن مي گفتند. ديگري پهلوي جنوبي وجنوب باختري كه زبان ساسانيان و مردم پارس بوده است.
استاد کسروی تبریزی درگزارش پژوهشی خویش می نویسند که « جابازکردن زبان ترکی درآذربایجان وکنارزدن آذری، پیش ازپادشاهی صفویان انجام شده» (آذری زبان باستانی آذربایجان، رویه 17). ایشان در نباله می نویسندکه:
« خود صفویان بیگمان از بومیان آذربایجان بوده اند و زبانشان آذری بوده نه ترکی. ما دوبیتی هایی ازشیخ صفی نیای بزرگ ایشان که در زمان مغول میزیسته داریم که به آذری است.»
بهرروی، درزمان صفویان زبان ترکی درآذربایگان پیش رفته همه گیرشده بود. بنوشته استادکسروی تبریزی، جنگها و لشکرکشی های پیاپی عثمانیان به آذربایجان وآران وکشت وکشتارهای سده دهم ویکی دودهه آغازسده یازدهم هجری درآن سرزمین ها، بزیان زبان آذری وسودزبان ترکی انجامید. « زبان آذری یازبان تاجیکان که بومیان آذری می بودند، رفته رفته ازرواج افتاد وروبه فراموشی گذارد تا آنجا که ترکی جای آن راگرفت.» (همان، رویه 18).
استادکسروی نتیجه میگیرند که: « بدین سان ترکی درزمان سلجوقیان به آذربایجان آمده ودرهفتسد سال کم کم برآن چیره شد وزبان بومی را از میان برده ...اگرچه این تنهادرباره آذربایجان نیست. آران نیزهمین حال را دارد وآرانی زبان آنجا که برادر آذری بوده و بهمین سان ازمیان رفته و جزنشان کمی ازآن درگوشه وکنارنمانده. زنجان وپیرامون هایش نیزبهمین حال است وزبان آن بیکباره ناپدید شده. پیرامون های همدان وقزوین نیزهمین حال راداردوترکی درآنهارواج گرفته. » (همان، رویه 19).
دررویه های 24 و23 کتاب آذری زبان باستانی آذربایجان بروشنی نوشته اندکه زبان آذری ازمیان رفت وترکی در آذربایجان جای آن راگرفته است. و بازاین این زبان شناس نامدارآذری ودانشمند برخاسته از آذرآبادگان نوشته است که:
« نتیجه این گفتار آن که آذری یکی ازنیمزبان های بزرگ وریشه داری همچون کردی ومازندرانی وتالشی و گیلانی و مانند اینها بوده و در سراسر آذربایجان سخن گفته میشده ، وآن جز شاخه ای از زبان ایران نبوده، و در پشت سرزبان همگانی جایگاهی داشته است.»
ایشان با پژوهش ارجمند خود ازپیش روشن تر کرده اند که مردم آذرآبادگان آریایی نژادند و نه ترک تبار؛ گویش آذری دنباله زبان پارسی روزگارهخامنشی وازشاخه های پارسی میانه وپهلوی بوده است. زبان ترکی از زمان سلجوقیان، درپی کوچ ترکان به آذربایگان آمده. ایشان می افزایندکه پیش ازآن تاریخ اگرنشانی ازترکان در آن سامان پیدا شود جزدسته اندکی نبوده اند که پس اززمانی ازمیان رفته اند(همان، رویه12).
بر آن چه یادشد این را نیز بیفزایم که ابوعبدالله محمد خوارزمی در سده چهارم در کتاب مفاتیح العلوم ، ابن مقفع در سده دوم، ناصرخسرو قبادیانی مروزی در سده پنجم و بسیاری از دانشمندان ایرانی و روس و اروپایی در این روزگار پس از پژوهشهای گسترده گواهی داده اند که شمال ارس اران وآلبانیا نام داشته و جنوب ارس آذربایجان؛ همچنین مردم آذربایجان و اران آریایی هستند و زبانشان شاخه ای از پهلوی میانه و باستان بوده است.
این که می فرمایید « دو قوم ترک و فارس که درطول تاریخ ایران همواره در رأس قدرت بوده اند » نیز راست نیست و نمی توان پذیرفت. برای نمونه دردوران مادها و پیش ازان، دوران هخامنشیان، اشکانیان و ساسانیان ترکان هنوز از پیرامون چین به این سو نیامده بودند. بنابراین چگونه « در طول تاریخ ایران همواره در رأس قدرت بوده اند» ؟
ناگفته نماند که در میان ما، ازتبار ترک و مغول وتازی و حتا اروپایی از یونانی و رومی هم هستند؛ ولی آن گونه نبوده که با آمدن آن اقلیت ها، ماهیت و واقعیت نژادی اکثریت مردم میزبان را بکلی از میان رفته باشد. ترکان مانند همه تیره های انسانی دارای چهره و ریخت ویژه خود هستند که از دیگر تیره ها بازشناخته می شوند. نمونه های چهره ترکان، هم میهنان گرامی ترکمن ما و برخی از مردمی که در افغانستان و ترکمنستان و پیرامون تاجیکستان در فرارود زندگی می کنند هستند که چهره ای مغولی دارند. به چهره ی آذربایجانی ها، آرانی ها در شمال ارس یا حتا به مردم ترکیه بنگرید؛ چندتن را می بینید و می شناسید که دارای چهره ترکی باشند؟ واقعیت این است که آن اقلیتهای مهاجریا مهاجم در میان جمعیت بزرگ آریایی تباران جذب شدند و برنگ و ماهیت میزبانان درآمدند.
نوادگان آن ترکان امروزه بیشتر در بخشی ازافغانستان کنونی و شمال خراسانِ بزرگ دربخشی از گرگان، خاور دریای خزر در فرارود و پیرامون تاجیکستان، در قرقیزستان و ازبکستان و ... زندگی می کنند که ازچهره آنان پیداست که ترک تبارند، چهره هایی که هیچ شباهتی به آذری ها یا آرانی ها ندارد.
هرهم میهن آذری که خود را ترک می داند، جلوی آینه بایستد و به چهره خود بنگرد و خود داوری کند. البته اگر هم ترک تبار باشد، فرقی با دیگران ندارد، ایرانی است و هم میهن ما؛ حقوق ایشان هم مانند همه ایرانیان باید محترم باشد.
نامهایی چون اردبیل(آرتاویل)، سهند، تبریز، دربند، باکو، گنجه، ارس، اران، میانه، شیروان، مراغه، میانه و هزارن نام آریایی دیگر ازجمله نام مادِ خُرد و آتورپاتن و آتورپاتگان و آذربایگان وآذربایجان از روزگار باستان برشهرها، روستاها، رودها وکوه ها و ... مانده اند. نامهای ترکی برخی جاها هم بیشتر واگردانِ ترکی و هم معنای نام اصلی و باستانی است.
برخی آذری ها و کردها را اقلیت قومی می خوانند؛ درحالی که آنها آریایی نژاد و مادتبارند؛ اقلیت، قومی است که از نژاد غیرآریایی و بنسبت کمشمار باشد؛ که درهرحال آنها نیزایرانی ودارای حقوقی برابر با دیگرایرانیان از هرقوم هستند.
و اما در باره نامهای ایران وایرانی و پارس و پارسی؛
نام برای کمک به شناختِ یکی ازدیگری یا ازدیگران است. باید سیر دگرگونی مفهوم واژگان در درازای تاریخ را بدرستی شناخت وگرنه بسیاری از سخنان و دیدگاه ها درست در نمی آید. نیازاست تا بدانیم که منظور از پارس وپارسی وحتا ایران وایرانی چیست؛ این واژگان از دیدگاه هایی مردمان گوناگونی را در برمیگیرند.
آرین، آریانا، ایران و اران از ریشه « ایر» بمعنای نجیب، آزاده، نژاده و باوفا است. ایرها از نژاد هند واروپایی هستند.
واژه ایران از واژه ایر و پسوند الف و نون ( = ایر+ ان) ساخته شده، یعنی سرزمین ایر، ایرستان، سرزمین وابسته به ایر، که همان ایرلند ( Irland ) است. برخی ایرانشناسان براین باورند که ایرها در حدود هزاره دوم تا سوم پیش از میلاد، در فرارود جایگیرشدند و سپس در بخش شمالی خراسان بزرگ وپیرامون دریاچه خزر جای گرفتند، آنگاه رفته رفته به سوی جنوب سرازیرشدند. ایرها یا آرینها یا آریانا سه تیره بزرگ هستند بنامهای پارت، پارس و ماد. تیره های کوچکتری مانند سکاها ( بمعنی دلاوران) هم بودندو هستند که امروزه در سیستان جای دارند. پارتها ازحدود فرارود و خراسان بزرگ تا سیستان و شاهرود و دامغان تا ری و بخش هایی ازشمال ایران کنونی جای گرفتند. ناگفته نماند که خراسان بزرگ از حدود تاجیکستان و بخش هایی از سرزمین هایی که امروزه پاکستان وافغانستان خوانده می شوند را نیزدربرمیگرفت؛ سمرقند(یا سمرکند) و بخارا و هرات و نیشاپورازشهرهای باستانی خراسان بزرگ شمرده می شوند. پارس ها درجنوب فلات ایران، در شمال دریای پارس و بخشی از میانرودان، آسوریک، آرایک و دلِ ایرانشهر نشستند. این چهار نام آخری نامهای سرزمینی بود که امروز عراق خوانده می شود. مادها نیز ازحدود ری، اسپهان، لرستان و کردستان و آذربایجان و شمال ارس در قفقاز جایگیر شدند.
بنابراین هنگامی که گفته می شود ایران یا ایرانی، باید روشن شودکه منظور کدام ایران است. یک ایران بزرگ تاریخی داریم بمعنی «سرزمین ایر» که سرزمین همه آریایی تباران است که امروزه پاره پاره و چندکشور شده؛ ایران امروزی هم یکی از آنهاست. هنگامی که می گوییم کورش بزرگ یا فلان اندیشمند یا دانشمند ایرانی بوده است؛ منظورمان آن ایران بزرگ است که همه سرزمین های آریایی نشین را دربر میگیرد و امروزه در بخشهایی ازآن قومهای دیگری مانند ترکان نیز زندگی میکنند. معنی آن ایرانی همان آریایی تباراست، نه تنها مردم کشوری که امروزه ایران خوانده میشود.
درجایی دیدم که از هگل فیلسوف و تاریخشناس بزرگ آلمانی بازگفته بودند( نقل بمفهوم، تا آن جا که دریادم مانده ) که تاریخ جهانی و روابط میان کشورها از زمانی آغاز شد که ایرانیان شاهنشاهی هخامنشی را بنیان گذاشته اند. هنگامی که کشورها پدید آمدند و روابط میان کشورها برقرار شد، نیاز به نامگذاری برکشورها شد تا از هم بازشناخته شوند. نمی گویم پیش ازآن نیاز نبود، ولی با پدید آمدن کشورها، تنها نام سرزمین بسنده نبود، بلکه می بایست نام قلمرو با نام بازشناخته شوند. درآن هنگام ایران و یونان روابط داشتند. هخامنشیان از تبار پارس بودند که بر ایران فرمان میراندند؛ از همین رو، همه ایرانیان و زبان ایرانیان را پارسی خواندند. امروزه ایرانی تبارانی را که سدها سال پیش به هند کوچیدند را نیز پارسی می خوانند، درحالی که همه از تیره پارس نیستند، درمیان آنها برای نمونه پارت تبار هم هستند. بنابراین منظورازپارس، سراسر قلمرو هخامنشیان، اشکانیان و ساسانیان است. منظور از خلیج پارس نیز دریای ایران است نه دریای قومی که در استان فارس است. زبان پارسی نیز همان زبان ایرانی است نه زبان مردم استان فارس یا اسپهان ( که بنادرستی اصفهان خوانده می شود).
ستیز فارس و ترک، تاجیک و افغان و دری و پشتون و مانند اینها را برخی از حاکمان و جریانهای سیاسی جهانی یا منطقه ای براه انداخته اند تا از آب گل آلود ماهی بگیرند. دراین راه تاریخسازی کرده اند و نامهای بی ریشه و معنا هم فراوان ساخته اند و می سازند. باید هشیار بود و هر واژه و سیرتاریخی تحول مفهوم آن را دریافت و گرفتار برخی جریانهای فرصت طلب وبدخواه نشد. امروزه باید بسیار کار وهزینه بشود تا آن جوان بیست ساله عرب در جنوب خلیج پارس دریابد که آن دریایی را که برایش عربی خوانده اند نزدیک سه هزار سال است که نام پارس دارد. از همین گونه است بسیاری از آموزه ها وآثار فرهنگی ایران باستان وپس ازآن، که عربی و یا اسلامی نموده شد و می شود، آن هم با هزینه ایرانی تباران. این داستانِ پرآب چشم بماند برای زمان وجای دیگر.
*
بخش هایی از این گزارش را نوشته بودم که روزی دچار سستی و خوابالودگی انگشتان دست چپ شدم. سرانجام سراز اتاق عمل درآوردم وپس انژیوگرافی و بالون زدن رگها و .... ، سه شبانه روز بستری شدن در بخش سی، سی، یو؛ دو سه روزی است که مرا به خانه آوردند، با کلی سپارش برای آسودن، حرف نزدن و کار نکردن و آرامش. ازاین رو با این حال وروزی که دارم، آن گزارشی را که درنظر داشتم نتوانستم نوشت. ولی بیاری خدا، تا اندازه ای که حالم اجازه داد گزارش را به این جا رساندم. ناگزیر کمی از یکی از نوشته های دیگرم را کپی کردم. کمی ها و کاستی ها و لغزش ها را که می بینید، با بزرگواری خودتان ببخشید.
در پایان این را نیز بیفزایم که آریایی یا ترک وتازی بودن، بخودی خود، مایه افتخار نیست. آن چه معیار بزرگی و ارزش است منش، گفتار، رفتار و پندار نیکو، راستی و فرهیختگی است. از هرتیره وتبار که باشیم فرقی نمی کند. آنان که رفتند ودردل خاک جای گرفتند، چه خوب و چه بد، چه تفاوت که ازکدام تبار بوده اند؟
انجام سخن این که، اروپاییان با همه تفاوتهای فرهنگی و نژادی گردهم آمده اند و راه یگانگی سرزمینی، سیاسی و اقتصادی را می پیمایند، ما که دارای تاریخ، فرهنگ و ( بیشترمان) تبار یگانه هستیم، چرا چنان راهی را نپیماییم؟ فردا دیر است، از هم اکنون ازهرراه منطقی که می شود با آگاهی و هشیاری زمینه پیوند دوباره مردم و سرزمین های جدا شده را فراهم کنیم و به هم بپیوندیم؛ بشرط پایبندی به میراث معنوی کورش بزرگ ( حقوق بشر)، که سازمان ملل با آن آراسته شده است. بیاری خدای مهربان.
بخشی از منابع و سرچشمه های این گزارش، کتابها و اثرهای پژوهشی زیر هستند:
ــ فروپاشی شاهنشاهی ساسانیان، امیرحسین خنجی Amir- Hussain Khunji 2001-2008 @ Iran Tarikh
ــ فرهنگ ایرانی پیش از اسلام و تأثیرآن برتمدن اسلامی و ادبیات عربی؛ دکتر محمد محمدی ملایری، انتشارات توس، 1384
ــ جُستارها؛ درباره زبان، ادب وفرهنگ تاجیکستان، جلد1، محمدجان شکوری بخارایی، بکوشش دکترمسعودمیرشاهی، انتشارات اساطیر،تهران، 1382خورشیدی
ــ کسروی تبریزی، احمد ( 1325خورشیدی ). آذری، زبان باستانی آذربایجان، چاپ سوم. تهران؛ چاپ تازه (دوم): از نشرهَزارکرمان با همکاری کتابسرای بلخ، تهران، 1387خورشیدی
ــ آذربایجان و اَران، عنایت الله رضا؛ نشرهزار، چاپ دوم، ویرایش سوم، 1386 خورشیدی
ــ تاریخ تجزیه ایران، هوشنگ طالع، انتشارات سمرقند، تهران؛ جلد یکم، چاپ دوم، 1387خورشیدی؛ جلد دوم، چاپ نخست، 1387 خورشیدی
ــ سبک شناسی؛ محمد تقی بهار (ملک شعرا بهار)، سه جلد، انتشارات زوار، تهران، 1381 خورشیدی
ــ پژوهش درنام شهرهاي ايران، ايرج افشارسيستاني، انتشارات روزانه، 1378 خورشيدي، تهران
خدای مهربان همه را ازآزادی بهره مند و ازگزند دشمنان آزادی و از شرِ بدخواهانِ مردم پاس دارد. دوستدار همه انسانها از هرقوم و ملت: فرهنگ مهر
-- فرهنگ مهر ، Nov 27, 2009