خانه > رادیو سیتی > نقد فيلم > اگر زنبورها بمیرند | |||
اگر زنبورها بمیرندعارف محمدییوسف تنها فرزند یعقوب و زهرا در منطقهای کوهستانی و دورافتاده زندگی میکند. او که شش سال دارد، بهتازگی کلاس اول دبستان را شروع کرده است. یوسف در اوقات بیکاریاش به پدرش که شغلاش تهیهی عسل از کندوهایی است که بالای درختان مرتفع قرار دارند کمک میکند. یوسف شیفتهی پدرش است و کارهای ماهرانهی او را موقع تهیهی عسل با تحسین نظاره میکند. پدر وقتی با کندوهای بیعسل مواجه میشود، تصمیم میگیرد برای یافتن کندوهای باردار به جنگلهای دوردست برود. نگرانی زهرا و یوسف زمانی آغاز میشود که غیبت یعقوب طولانی میشود و آنها را وادار میکند که به جستوجوی او بپردازند.
شخصیتی شاعرپیشه به نام یوسف «عسل»، فیلم سوم و فیلم پایانی سهگانهی (تریلوژی) سمیح کاپلان اوغلو است که روی شخصیتی شاعرپیشه به نام یوسف تمرکز دارد. دو فیلم قبلی او «شیر» و «تخم مرغ» نام داشتند. فیلمساز به جای آنکه در این سهگانه (تریلوژی) از کودکی قهرمان اصلی داستان به بلوغش برسد، برعکس عمل کرده و پایان این سهگانه را به کودکی شخصیت اصلی فیلماش اختصاص داده است. سکانسی که با آن فیلم آغاز میشود نیز در واقع آخر داستان را به تصویر میکشد و بدینترتیب وارونگیها و شکستگی زمان در روایت داستان فیلم با هم همخوانی پیدا میکنند. پس از سکانس اول، تیتراژ فیلم آغاز میشود و سکانس دوم فیلم، نمای درشتی از پرندهای جغدگونه است که با چشمانی هراسان به یعقوب که در خواب است نگاه میکند و به یوسف که به پدرش خیره شده. مثل این است که این پرنده پیامآور خبری شوم در آینده است. چند دقیقهی بعد هنگامیکه یوسف کوچولو میخواهد خوابی را که دیده تعریف کند، پدر نجواکنان در گوش پسرش او را از این کار منع میکند و به او میآموزد که خوابش را تعریف نکند. در واقع سکانس اول فیلم را میتوان خوابی در نظر گرفت که یوسف دیده و نگاه پرندهی جغد گونه را نیز در راستای همان خبر شوم تلقی کرد. یوسف شیفتهی پدرش است یوسف که شیفتهی پدرش، یعقوب است تنها با اوست که به روانی صحبت میکند. آنها بیشتر اوقات همچون عاشق و معشوق در گوش یکدیگر نجواکنان حرف میزنند. یوسف به جز با پدر با هیچکس رابطهی اجتماعی موفقی ندارد و در مدرسه نیز مدام با لکنت زبان روبروست و همین ضعف باعث شده از همکلاسیها خجالت بکشد و بیشتر در خلوت خودش و طبیعتی باشد که برایش پر از رمز و راز است.
وقتی که غیبت پدر طولانی میشود در یک سکانس زیبا وقتی که غیبت پدر طولانی شده، مادر لیوان شیری را به روال همیشه برای یوسف روی میز صبحانه قرار میدهد و خودش در سکوت اشک می ریزد. یوسف برای همدردی با مادرش برای اولین بار لیوان شیر را که بر خلاف اصرار مادر هیچگاه نمینوشیده به یکباره سر میکشد. این همدلی در سکانس بعدتر و در آواخر فیلم بین معلم و بچههای مدرسه که گویا خبر مرگ یعقوب را شنیدهاند با یوسف که هنوز از ماجرا خبر ندارد برقرار میشود. معلم از یوسف میخواهد متنی را بخواند. یوسف با لکنت زبان شدید به زحمت کلمهای را ادا میکند. معلم از بچهها میخواهد که او را تشویق کنند و روبانی به نشانهی تشویق روی سینهی یوسف نصب میکند. در سکانس پایانی فیلم هنگامی که یوسف با تجمع همسایه ها جلوی خانه و تسلیتگویی به مادر مواجه میشود، ناباورانه به جنگل میگریزد تا شاید پدرش را بیابد و سرانجام خسته از تلاش بیحاصلاش به تنهی درختی تنومند که احتمالاً درختی است که پدرش، یعقوب از شاخههای آن حلق آویز شده، تکیه میدهد و به خواب میرود. برای پسری که پدر را قهرمان و الگوی زندگیاش میداند و جز با او با کسی رابطهای موفق ندارد، چنین خوابی میتواند تعبیری تلخ و غمگین داشته باشد. انسانهایی که در سکوت زندگی میکنند و در سکوت هم میمیرند عسل سینمای واقعگرای شاعرانهای است که در حوصلهی تماشاگران مشتاق تحرک و حادثه نیست. فیلم دارای دیالوگهای بسیار کم و فاقد موسیقی متن است. در حقیقت موسیقی فیلم از نوای طبیعت، نغمههای پرندگان و ترنم جویبارها تشکیل شده است. آدمهای قصه در سکوت، زندگی روزانهشان را سپری میکنند و چنین آدمهایی مرگشان نیز در سکوت میگذرد.
حضور قاطر در جای جای فیلم عسل یادآور آثار روبر برسون، فیلمساز مشهور فرانسوی است که حیوانات همواره به عنوان جزوی از شخصیتهای فیلمهایش حضور دارند. با توجه به سبک فیلمسازی کاپلان اوغلو که به سبک کارهای برسون شباهت دارد، تاثیر پذیری او از این کارگردان دور از انتظار نیست. ازدیگر ویژگیهای قابل توجه «عسل» فیلمبرداری تحسینآمیز فیلم با استفاده ازعمق میدانهای تأثیرگذاری است که بهخوبی در خدمت داستان قرار گرفته است. مرگ زنبورها و نظریهی انیشتن روزنامهی حریت چاپ ترکیه در مقالهای تحت عنوان «مرگ زنبورها، تولیدکنندگان عسل را نگران کرده است»، در تاریخ ۲۴اکتبر ۲۰۱۰ به این نکته اشاره کرده که:«تولیدکنندگان طبیعی عسل در نواحی شرقی دریای سیاه در فصل برداشت کندوها با پنجاه درصد ضایعات روبرو بودهاند. این در حالیست که تولیدکنندگان، در سال گذشته کندوهای عسل را چهل در صد افزایش داده بودند.» رمزی اوزبی مدیر یکی از کمپانیهای تولید عسل عنوان کرده که: «گویا زنبورها در اعتصاب بهسرمیبرند. آنها بهطور فاحشی تولید را کم کردهاند. چنانکه ما فقط نیمی از میزانی که به مشتریان سفارش داده بودیم را میتوانیم به آنها تحویل دهیم. بهراستی مرگ زنبورها در حال افزایش است.» در ادامهی این مقاله به این نکنه نیز اشاره شده که تولیدکنندگان عسل به طور جدی در حال بحث دربارهی نظریه انیشتن هستند که میگوید: «بعد از ناپدید شدن زنبورها از چهره زمین، انسانها فقط چهار سال زنده خواهند ماند!»
از خرس سیاه در جنگلهای ترکیه تا خرس طلای جشنوارهی فیلم برلین «عسل» دومین فیلم سینمای ترکیه است که موفق به کسب جایزهی خرس طلای جشنوارهی فیلم برلین شده است. پیش از آن «تابستان تشنه» ساختهی متین ارکسان در سال ۱۹۶۴ این جایزه را بهدست آورد. با وجود آنکه فیلم عسل نمایندهی ترکیه در هشتاد و سومین دورهی آکادمی اسکار در سال ۲۰۱۱ است، اما در ترکیه با فروش بسیار کمی مواجه شده که برای چنین سینمایی تعجب آور نیست. نمونهی آن را میتوان در سینمای وطنی خودمان با فیلمسازانی چون سهراب شهید ثالث، عباس کیارستمی، بهمن قبادی، سمیرا مخملباف و چند فیلمساز دیگر مقایسه کرد که فیلمهایشان با وجود شهرت جهانی در داخل کشور با موفقیت در گیشه مواجه نبودهاند. میگویند کندوی عسل، خرسها را بهسوی خود جلب میکند. سمیح کاپلان اوغلو به هنگام دریافت جایزهی خرس طلایی گفت:«هنگام فیلمبرداری، خرس سیاهی را از دور دیدم و حالا این خرس در دستان من جای گرفته است!» شناسنامهی فیلم: عسل |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|