خانه > رادیو سیتی > تئاتر > سیاستمداران نالایق! | |||
سیاستمداران نالایق!آرش پارسانویسنده: حمیدرضا نعیمی «براساس اثرجاودانه ویلیام شکسپیر» ، طراح و کارگردان: آرش دادگر. بازیگران به ترتیب ورود به صحنه: سعیده آجرلی، «کردلیا»، مهران امام بخش، «دوک»، رضا بهبودی «ادموند»، آرش دادگر، خسروشهراز، «شاه لیر»، یعقوب صباحی، «دوک گلاستر»، سپیده دباغ، «ریگان»، امین طباطبایی، «ادگار»، بهروزکاظمی، بهنازنازی، «گانریل»، حمیدرضا نعیمی، «اوسوالد»، جواد نمکی. مهر تا ۱۶ آبان، تاترشهر، کارگاه نمایش، ساعت هجده.
همکاری حمیدرضا نعیمی و آرش دادگربه سالها پیش بازمیگردد. این دو در این سالها بر روی آثار گوناگونی کارکردهاند و بازخوانیهای فراوانی ازآثاربرجسته به روی صحنه بردهاند که «مکبث» و «کالون میمیرد»؛ نمونههایی از این آثارهستند. نعیمی در تجربه تازه خود به سراغ یکی از آثار جاودانه شکسپیر، «لیرشاه» رفته است و بازخوانی آزادی از این اثر انجام داده است. متنی که نعیمی براساس متن اصلی به رشته تحریر درآورده است، کاملا متفاوت از متن شکسپیر است. به این معنی که در متن اصلی مخاطب با یک تراژدی مواجه است که جاهطلبی و قدرت افراد را دستمایه کارخود قرارداده است، اما نعیمی با محورقراردادن خانواده گلاستر در داستانش، توجه مخاطب را به قدرتها و رهبران بیرونی در جامعه سوق داده است که برسر به قدرت رسیدن یکدیگر را از سر راه برمیدارند. بنابراین با این نگاه نعیمی، مخاطب با یک نوع کمدی – تراژدی در صحنه مواجه میشود که او را به سمت و سوی کنکاشی درونی و عرفانی سوق میدهد. در واقع مخاطب با نمایشی مواجه میشود که ساختاری مدرن و قرن بیستمی دارد.
نویسنده و کارگردان با انتخاب نشانههای مدرن و امروزی در صحنه ازهمان آغاز نمایش ذهن مخاطب را برای غوطهورشدن در چنین فضایی آماده میکنند. نمونه بارز آن موسیقی ورود تماشاگر به داخل سالن است. وقتی هم که نمایش آغازمیشود، اولین قطعهای که توسط بازیگران اجرا میشود حضور راوی «دلقک» در برابر تماشاگران است. گفتوگوی رو در روی دلقک با مخاطب باعث آگاهی مخاطب در تمام زمان اجرا میشود. حضور دلقک در تعویض صحنهها و در میان اتفاقات، باعث میشود تا مخاطب تنها به خط روایی اثر بسنده نکند و خود را بخشی از ضمیر آگاه نمایش فرض کند. نکتهی دیگرعدم وفاداری نعیمی به خط داستانی و روایی شکسپیراست. نعیمی با هوشمندی این خط روایی را میشکند و عناصرمدرنی را وارد جهان داستانی خود میکند. در واقع در نگاه نعیمی بیش از آنکه داستانگویی شکل گرفته باشد، تصویرسازی و رسیدن به رمزگانهای بصری گوناگون مد نظر بوده است. نمونهی بارز این نگاه درصحنه رویارویی «لیرشاه» با دخترش، «گانریل» بر سر میز غذاخوری است.
مخاطب درمواجه با این صحنه تنها از طریق دیالوگها اطلاعات جهان داستانی را به دست نمیآورد؛ بلکه بیشتر رمزگشایی اثر در این بخش از طریق حرکات قراردادی شخصیتها نسبت به یکدیگر رمزگشایی میشود. نکتهی بارز دیگر در نگاه نعیمی، طراحی پایان اثر است. نعیمی برخلاف شکسپیر، لیرشاه و کردلیا را به یکدیگر میرساند. گویا نویسنده با چنین تمهیدی درپایان، همچنان به تغییر وضع موجود امیدواراست. این اتفاق در کارگردانی هم به کرات صورت میگیرد. دادگر در شیوه اجرایی اثر به سمت و سویی گرایش دارد که استفاده حداقلی از آکساسوار بر روی صحنه نشان میدهد. دادگر با حذف برخی از نشانهها بر صحنه، مخاطب را وادار میکند که خود به تصویرسازی و تخیل مکان، موقعیت و آکساسوارهای موجود در اثر بپردازد. در واقع دادگر با استفاده از صندلیهای سفیدی که به هر بازیگر داده است، موقعیتها، کنشها، مکانها و تمهای درونی نمایش را برای مخاطب طراحی میکند.
دراجرای دادگر، صندلی تنها به کارکرد رئالیستی خود محدود نمیشود؛ بلکه کارکردی نمادگرایانه پیدا میکند که در برخی از لحظات به تخت پادشاهی، سربازان دشمن، ورودیهای کاخ و... تبدیل میشود. نکتهی دیگر در کارگردانی، استفاده درست از عنصر نور و موسیقی در صحنه است. دادگر متناسب با فضا و مود هر کنش، طراحی نور خود را انجام داده است. در طراحی لباس هم بازیگران لباس یکدستی برتن دارند؛ «شلوارسیاه، پیراهن سفید» تنها سه شخصیت «لیرشاه، کردلیا و دلقک»، لباسهایشان با دیگر شخصیتها متفاوت است. با چنین انتخابی، این سه شخصیت در جهان داستانی در سویی قرارمیگیرند و باقی شخصیتها در سویی دیگر. بازیگران هم در القای نقشها کاملا بیرونی عمل میکنند و با جدا شدن از نقش، در تعمیمپذیری نقشها میکوشند.
رضا بهبودی درنقش ادموند بر آن است تا در حرکتهایش گزیده ترعمل کند، و این نقش را به جایی برساند که تحلیلهای محکمتری در ذهن مخاطب شکل گیرد. بازی خطرناک قدرت در بازی وی نمود عینی مییابد. برای همین گاهی او مجبور به ارائه نقشی متین و مظلوم است، و گاهی سکوت خود را مقتدرانه میشکند تا بگوید چندان هم راضی به پذیرش این سرنوشت نیست که همه چیز از سیطرهاش خارج بشود و حتی میراثخوار پدر خود هم نباشد. گاهی مرموزانه ریگان و گانریل را در یک بازی پنهان برای اهداف شوم خود رسوا میکند. در پایان هم خود قربانی میشود، چون این بازی حد و مرز مشخصی دارد و رسوایی گاهی و در نقطهای معلوم گریبانگیر خودمان میشود. بازیگران دیگرهم از این قاعده پیروی میکنند و هر یک بنا بر نقش ارائه شده، سعی بر آن دارند تا جنب و جوششان شکل عینیتری یابد. «لیرشاه»، با توجه به وضع کنونی جامعهی ایران، نمایشی است در نقد قدرت و سیاستمداران ناآگاه و ناکارآمدی که جامعه را به سوی تباهی سوق دادهاند. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|