خانه > رادیو سیتی > نقد فيلم > سرزمین زامبیها | |||
سرزمین زامبیهامحمود خوشچهرهپیش از آنکه به «سرزمین زامبیها»، فیلم تازه روبن فلچر، نگاهی بیندازیم، توضیحی در باره عنوان فیلم ضروری است. هیچ معادل دقیقی در زبان فارسی برای واژهی «زامبی» وجود ندارد. دلیل اصلی این نقیصه مفاهیم متفاوت این واژه در فیلمهای مختلف است. به عنوان مثال، زامبی در فیلمهای جرج رومرو به معنای «مرده متحرک» است، زیرا تاثیر سوء اشعه اتمی باعث میشود که مردگان برخیزند و به آدمخوارانی حریص و پر ولع تبدیل شوند. اما در فیلم فلچراز مردگان خبری نیست، بلکه آدمهای زنده بر اثر شیوع یک ویروس مرموز به زامبی تبدیل میشوند. به همین دلیل، رساترین واژه برای بیان این مفهوم متغیر همانا اصطلاح زامبی است. «سرزمین زامبیها» بازگو کننده داستانی است که ما در اغلب فیلمهای دلهرهآور یا فیلمهایی که در ژانر «فاجعه»1 ساخته شدهاند میبینیم. شیوع یک ویروس ناشناس همه آدمها را به یک بیماری عجیب دچار میکند که علائم بارزش نابودی عقل و خرد و پیدایش میلی شدید و غیرقابل کنترل به آدمخواری است.
در این میان چهار شخصیت اصلی فیلم (کلمبوس، ویچیتا، تالاهاسی و لیتل راک) از یورش این ویروس هولانگیز در امان میمانند و پس از جدالهای پیاپی با زامبیها به حسی از همبستگی و نیاز به ایجاد یک جامعه نو انسانی میرسند. آنها که «شمارش قطارها»2 فیلم مشهور دنی بویل را دیدهاند به خوبی صحنهی آغازین آن را به یاد میآورند. در اینجا مارک رنتون (ایون مک گرگور) به دلیل دزدی از مغازهای در حال گریز از دست تعقیب کنندگان خود است. در همین اثنا، صدای روایتگر رنتون فهرستی از قواعد و شرایطی را برمیشمرد که رعایت آنها برای زیستن در جامعه الزامی است اما او، در تلاطم زندگی بی قانون و افسارگسیخته خود، قصد زیر پا گذاشتن همه آنها را دارد. عصیان رنتون بر علیه جامعه و قانون به ظهور و استیلای آنچه که فروید «اید» یا غریزه مرگ مینامد منجر میشود و أشمارش قطارهاإ به ترسیم روندی میپردازد که سقوط رنتون و دیگر دوستان معتاد او را به ورطه این غریزه ویرانگر رقم میزند. سکانس آغازین «سرزمین زامبیها» نیز با مونتاژی از چندین تعقیب و گریز انجام میشود که طی آن زامبیها به افراد عادی هجوم میبرند و آنها را زنده زنده میخورند. در گیر و دار این حملات، ما صدای روایتگر کلمبوس (وس آیزنبرگ)، قهرمان فیلم، را میشنویم که در قالب نوعی فرا روایت به تجزیه و تحلیل این صحنهها میپردازد و قاعدهها و تاکتیکهایی را پیشنهاد میکند که برای جان سالم بردن از این حملات لازم است. نخستین قاعده، برخورداری از یک سیستم تنفسی بینقص و وضع جسمی متناسب است. فقدان آمادگی فیزیکی باعث شده که نخستین قربانیان زامبیها افراد فربه باشند. تعداد قاعدههایی که کلمبوس برای بقای خود تدوین میکند به بیش از ۳۰ قاعده میرسد و در میان آنها اصولی مانند بستن کمربند ایمنی در حال رانندگی نیز دیده میشود. در واقع این قاعدهای است که در عین مسخره به نظر رسیدن، میتواند در جدالهایی که با زامبیها در اتومبیلهای شتابان رخ میدهد نجات بخش باشد. در هر حال این قواعد که همگی وجهی کارکردی دارند ضامن بقا در جامعهای هستند که در پی یک فاجعه بیولوژیک از هم فروپاشیده است. اگر رنتون در «شمارش قطارها» به همه قوانین پشت میکند و به اعماق گرداب «اید» یا غریزه مرگ و آشوب پرتاب میشود، کلمبوس در «سرزمین زامبیها» به «اروس» یا غریزه عشق روی میآورد و آن را در آغوش میکشد. البته ما اینجا باید اروس را آنچنانکه هربرت مارکوزه در «اروس و تمدن» معنی میکند بفهمیم. بر خلاف فروید که سرکوب اروس را دلیل انسجام و دوام تمدن میداند، مارکوزه اعتقاد دارد که آزادسازی غریزه عشق موجب خلاقیت و شکوفایی تمدن است. غریزه عشق در «سرزمین زامبیها» به مهمترین ابزار بقا و استمرار جامعه انسانی تبدیل میشود. به همین علت عشق میان کلمبوس و ویچیتا (اما استون)، با وجود ویرانی و خشونت دلهرهآوری که در هر قدم کمین کرده به هسته تماتیک فیلم و نطفه جامعه آینده بدل میشود. در حالیکه فلچر با تبدیل آدمخواریهای مهیب به امری عادی و پیش پا افتاده آنها را از هر حس تراژیک خالی میکند و به نوعی شوخی تقلیل میدهد، «سرزمین زامبیها» اساسا لحنی کمیک به خود میگیرد. از سوی دیگر خشونت بیحد و مرز شخصیتهای اصلی، بویژه تالاهاسی (وودی هارلسون) که زامبیها را به هدف متحرک گلولههای خود تبدیل میکند، با نوعی سرخوشی کودکانه توام میشود که در واقع یادآور شخصیت خود هارلسون در «آدمکشهای مادرزاد»3 اولیور استون است. یعنی کشش فیلم در صحنههای خشونتبار چندان وابسته به ایجاد ترس نیست بلکه در گروی خلق هیجانی است که معمولا در یک چرخ و فلک یا «رولر کوستر» به آدم دست میدهد. به همین دلیل نقطه اوج فیلم دریک فانفار رخ میدهد، جایی که چهار شخصیت اصلی به قلع و قمع نهایی ارتش زامبیها میپردازند. روبن فلچر با استفاده از ایماژ فانفار به عنوان نماد محوری خود به نقد و تامل در باره ژانری میپردازد که با «شب مردگان زنده»4 جرج رومرو آغاز شد. طی حوادثی که در نقطه اوج فیلم در فانفار رخ میدهد، زامبیها در یک «تونل وحشت» به تعقیب کلمبوس میپردازند. کشاندن زامبیها به درون تونل وحشت آشکارا کارکردی تمثیلی دارد، زیرا عنصر خوف و دهشت و تلخاندیشی کنایی فیلمهای جرج رومرو را به درون حوزهای میآورد که جنبهای صرفا مجازی دارد و بخشی از سرگرمی کودکان در پارکهای تفریحی است. بنابراین، ما میتوانیم ورود زامبیها به فانفار و انهدام کامل آنها در این مکان را تمثیلی از بلعیدن سبک و سیاق سینمایی جرج رومرو توسط رویکردی بینگاریم که در چرخشی پست مدرن آن را به سطح یک بازی تقلیل میدهد (به یاد داشته باشیم که ژاک دریدا هر گونه متنی را مبتنی بر «بازی» دالها میداند). اما این گرایش پست مدرن به نقد و تخریب سنتهای سینمایی تنها وجهی فرمال دارد و عملا در تقابل با مضمون فیلم قرار میگیرد. در حقیقت فیلم دچار نوعی دوشقگی است: اگر فرم آن در صدد به چالش کشیدن فرمولها ومعیارهای یک ژانر مساط برهالیوود است، محتوایش، که بسیار ارزش - محور، سنتی و محافظه کارانه است، در جهت عکس حرکت میکند. مضمون فیلم حرکت به سوی جامعهای را ترسیم میکند که بر گرد کلمبوس قهرمان فیلم تبلور مییابد و نشانههای آشکارش آمیزش جنسی و تحقق امیال اروتیک است. شکوفایی عشق کلمبوس و ویچیتا در کشاکش انهدام نهایی نسل انسان، چشم انداز روشنی را بر آینده میگشاید. چیرگی اروس بر اید به عنوان اصل بنیادی پیدایش یک جامعه نو یکی از کلیشههای بسیار قدیمی کمدی است که به عنوان مثال در «طوفان» و «آنچنانکه دوستش دارید»، نمایشنامههای شکسپیر نیز دیده میشود. رویکرد کمیک «سرزمین زامبیها» بوضوح آن را از ساختار تراژیک و کنایی «شب زندگان مرده» متمایز میکند. در فیلم رومرو، قهرمان فیلم و شخصیتهایی که میتوانند هسته یک جامعه نوین را تشکیل دهند یکی پس از دیگری در چرخشهای کنایی متوالی از میان میروند و در عین حال هیچ اثری از نیروی حیات بخش عشق و انرژی اروتیک وجود ندارد. در عوض فیلم مملو از حالات هیستریایی و پر تشنج است که قهرمان زن فیلم را به مرز جنون میرسانند و هر سائقه اروتیکی را در او و همراهانش میکشد. اما روبن فلچر تنها به سنت سینمایی جرج رومرو و ژانر فیلمهای وحشتناک پاسخ نمیدهد، بلکه گوشه چشمی نیز به ژانر فیلم وسترن، و بویژه «این گروه خشن» سام پکین پا دارد. جالب اینجاست که هم رومرو و هم پکین پا، که ژانرهای فیلم وحشتناک و وسترن را با نوآوریهایشان دوباره معنی کردند، حالا خود توسط فیلمسازانی چون فلچربه چالش کشیده میشوند. در واقع صحنه پایانی «سرزمین زامبیها»، که در آن تالاهاسی (وودی هارلسون) لشکری از زامبیها را با انواع و اقسام مسلسل و تفنگ از پا درمیآورد، مانند نقطه تلاقی «این گروه خشن» و «ماتریکس» است. همچون پایک (ویلیام هولدن) در «این گروه خشن»، تالاهاسی از یک اصل اخلاقی تزلزلناپذیر پیروی میکند: «همبستگی و همیاری با دیگر اعضای گروه تا پای جان.» اما یک تفاوت اساسی نیز میان پایک و تالاهاسی وجود دارد. در حالیکه پایک زیر بار نظرگاهی تراژیک از هستی خرد شده است و تقدیر مرگبار خود و گروهش را به عنوان یک نسل در حال انقراض میپذیرد ، تالاهاسی در بستری کمیک نفس میکشد و با جامعهای نوین در هم میآمیزد که در شرف تکوین است. پاورقیها Disaster Movie۱. Trainspotting-۲ Natural Born Killers-۳ The Night of the Living Dead-۴ |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
من مطمئن نيستم كه نقد بالا نوعي هجو و كنايه است يا نويسنده واقعن سعي كرده پاي فرويد و ماركوزه را به يك فيلم خنده دار ولي ساده ي نزديك شب هالووين باز كند.
-- بدون نام ، Oct 27, 2009ارجاعات به پكين پا و رومر را فهميدم كه خيلي هم فهميدنش سخت نبود و نوع آوري جديدي هم نيست ولي تاويل هاي اين چنين ي از اين فيلم (اروس، عصيان جامعه و...) واقعن مثل خود فيلم خنده دار بود.
نگاهي به نقد راجر ايبرت بياندازيد.
http://rogerebert.suntimes.com/apps/pbcs.dll/article?AID=/20090930/REVIEWS/909309991
مرسی.
-- حمید پرنیان ، Oct 28, 2009من میخواستم یک موضوع رو مطرح کنم این كه شما گفتی برا زامبی اصطلاح خاصی نمیشه به کار برد واقعا عجیبه چون کلا زامبی یعنی آدم خوار تو همه فیلمها و شعرها آهنگها این خیلی عجیب از نویسنده این متن كه این حرف رو میگه
-- Nima_uk ، Oct 28, 2009به نظر من این یک نقد پست مدرنیستی خوبی بود در حوزه سینما كه کمتر دیده شده. چون پست مدرنیست ها همه چیز رو به شکل متن می بینن. در جواب دوست عزیزی كه این نقد رو هزل و خنده دار دانسته باید بگم كه ابزار نقد به ارزش اثر ربط زیادی نداره مثلا چون یک اثر خوب نیست باید از نقد پست مدرنیستی در مورد آن استفاده نکرد. به طور مثل فردریک جیمسون از هتل وستین بانا ونچر استفاده کرده یا حسین پاینده از اگهی تبلیغات پنیر و ماشین لباس شویی.
-- اردلان ، Nov 8, 2009