سياست


انقلاب همچون يک جنبش فرهنگی

ارتجاع در درون انقلاب ــ اکثر دموکراسی خواهان ايران در توضيح اينکه چگونه از درون يک جنبش بسيار بزرگ مردمی و انقلابی، يک رهبری ارتجاعی بيرون آمد، آنهم رهبری ای که مورد قبول و حمايت قلبی مردم و برخوردار از مشروعيت نزد آنها بود، هيچ گاه به اين نتيجه نرسيدند که خصلت ارتجاعی و فاشيستی در درون خود جنبش توده ای وجود داشت. نشانه هايی از اين واقعيت را آنها گهگاه به عنوان «توهم توده ها» يا «گيج سری و اوهام» مردم انقلابی در قبال روحانيت شيعی توضيح می‌دادند.



گوريل‌ها و ليبرال‌ها

کيفرخواست دادستان ِدادگاه نمايشی ‌در تهران ــ که در آن يورگن هابرماس متهم به توطئه عليه نظام شد ــ شايد به زبانی عاميانه يا ناشيانه نوشته شده باشد. استناد آن به شهادت يک «جاسوس اسراييلي» شايد مضحک و پوچ به نظر رسد. اما مضمون آن واقعی است. مضمون کيفرخواست واقعی است زيرا «تهديد براندازی نظام» حقيقت دارد؛ اعم از براندازی نظامی يا براندازی نرم و مسالمت‌آميز.



از اصلاحات تا انقلاب

چه شد که بلوک قدرت حاکم (خط امام) ــ نيرويی که در نظام اسلامی از ابتدا تا کنون دست بالا را داشته ــ حاضر به مصالحه با اصلاحگرايان «خودی» نشد؟ آيا شکاف درون هيأت حاکمهء نظام به مرحله ای بحرانی و سازش ناپذير رسيده بود؟



فلسطين و اسراييل
بنی‌موريس و فلسطين

اين ماه کتاب تازه ای از بني‌موريس تاريخ‌نگار اسرائيلی به نام «يک دولت، دو دولت» (انتشارات دانشگاه ييل) در آمريکا منتشر شد. بني‌موريس از تاريخ‌نگاران سرشناس اسرائيلی و يکی از پيشگامان «تاريخ‌نگاری نوين» در اين کشور محسوب می شود. کتاب معروف او به نام «قربانيان راست‌کردار: تاريخ ستيزه‌ی صهيونيست‌ـ عرب، ۱۸۸۱-۲۰۰۱» در زمره‌ی معتبرترين منابع درباره‌ی شکل‌گيری دولت اسرائيل است.



به مناسبت سی‌امين سالگرد انقلاب بهمن (۹)
بهمن پنجاه و هفت ـ چرا انقلاب شد؟

ما از تاريخ می آموزيم بی آنکه بتوانيم آنرا پيش‌بينی کنيم. هر انقلاب سياسی يک سلسله علل بي‌واسطه‌ی کوتاه مدت دارد که همچون اهرم نهايی سرنگونی رژيم پيشين عمل می کنند، ويک سلسله علل تاريخي‌ی درازمدت‌تر، که همچون فعل و انفعالات زيرزمينی آرام آرام طی سالها تضادهايی را تشديد می کنند که اگر حل نشده باقی بمانند به جايی خواهند رسيد که ممکن است زمين لرزه‌ای سياسی را سبب گردند.



به مناسبت سی‌امين سالگرد انقلاب بهمن (۸)
انقلابيان روس و انقلابيان ما ـ بلشويسم

وقتی که رهبری انقلاب به دست ائتلافی از خمينيست‌ها و ليبرالهای اسلامگرا افتاد، کمونيست‌ها ــ که خود را مغبون و رانده از مشارکت در حکومت انقلابی يافتند ــ می بايست تکليف خود را با اين رهبری روشن می کردند. آنها می بايست تصميم بگيرند ماهيت دولت برآمده از انقلاب بهمن چيست، تا چه اندازه بايد با آن اتحاد کرد؛ نيروهای دوست و دشمن کدامند؛ با چه نيرويی (در دولت و خارج از دولت) بايد متحدشد و با کدام جنگيد.



به مناسبت سی‌امين سالگرد انقلاب بهمن (۷)
متفکران روس و روشنفکران ما ــ پوپوليسم

در بررسی انقلاب بهمن پنجاه و هفت، يکی از پرسش‌های مطرح شده، مربوط است به رفتار روشنفکران در اين انقلاب. چرا روشنفکرانی که مهمترين خواسته‌ی آنها «آزادي» بود، بيش از همه با «ليبرال‌ها» و «ليبراليسم» دشمنی ورزيدند، و در عوض، حمايت فکری و سياسي‌ی خود را در اختيار روحانيت و نيروهای مذهبی بومی‌گرا قرار دادند؟ اين پرسش به ويژه در باره‌ی روشنفکران سکولار جديت پيدا می کند، همانها که سازندگان اصلی فرهنگ جديد ايرانی در قرن بيستم به شمار می آيند. چه عناصری در جهان بينی و ايدئولوژی آنها بود که آنان را وامی داشت «آزادی‌های ليبرالي» را فدای مبارزه با غرب و «امپرياليسم» سازند؟



به مناسبت سی امين سالگرد انقلاب ايران (۶)
منورالفکران و مجتهدان در انقلاب مشروطه

برای فهم بهتر انقلاب اسلامي بهمن ۱۳۵۷ بايد دو روش توأمان را به کار گرفت: قرار دادن اين انقلاب در زمينه و بستر رابطه ميان شيعيسم و نظام سياسی در تاريخ ايران، و مقايسهء اين انقلاب با انقلابهای تاريخی ديگر. يکی از گرهگاههای مهم ارتباط شيعيسم با نظام سياسی را در انقلاب مشروطيت ايران شاهد هستيم. اين گرهگاه از جهتی ديگر نيز حائز اهميت است و آن ارتباط يا تقابل شيعيسم با روشنفکري‌ی مدرن است؛ يعنی همان تضاد تاريخي‌ی عميقی که در جنبش ملی شدن نفت، در «انقلاب سفيد» محمدرضا شاه، و مهمتر ازهمه در انقلاب اسلامی ۱۳۸۷ شمسی، تکرار شد و تا همين امروز نيز شکلهای متفاوت آنرا می‌توانيم ببينيم.



به مناسبت شصتمين سالگرد صدور اعلاميهء حقوق بشر
اختراع حقوق بشر

به هنگام بحث از حقوق بشر معمولاً از سه اعلاميهء مهم سخن به ميان می‌آيد: اعلاميهء استقلال آمريکا (۱۷۷۶)، اعلاميهء حقوق بشر و شهروندان در انقلاب کبير فرانسه (۱۷۸۹)، و اعلاميهء جهانی حقوق بشر مصوبهء سازمان ملل متحد (۱۹۴۸). نويسندگان اين اعلاميه‌ها آگاه بودند که طی تاريخ اين حقوق به هيچ وجه «طبيعی» و «جهانی» نبوده اند. اين نويسندگان در واقع معتقد بودند که اين حقوق بايد طبيعی و جهانی تلقی شوند. اين يک قضاوت اخلاقی (و نه ناشی از مشاهدهء تاريخي) است.



پيگرد جمعيت آل‌ ياسين

در ماه رمضان امسال برنامه‌ای از شبکه‌ی يک به نام «اين‌شب‌ها» پخش ‌شد که در آن مأموری به نام بهزاد ‌نيلوفری چند شب مقابل دوربين برای مردم در مورد «فرقه‌ها» صحبت کرد. اين شخص کسی است که قبلاً از اعضای فعال ستاد امر به معروف و نهی از منکر بوده و ما در نهايت تعجب ديديم که به عنوان «مهندس» بهزادنيلوفری ــ عنوان جعلی ــ و به عنوان «پژوهشگر فرقه‌ها» جلوی دوربين معروفی شد.



در آستانهء سی امين سالگرد انقلاب ايران (۵)
روشنفکران و خشونت انقلابی

روشنفکران اگر خود سودای رهبری نداشته باشند، تمايل به آن دارند که رهبران انقلاب را ايده آليزه کنند. از اين لحاظ آنها تفاوتی با عوام الناس ندارند. آنها نيز ناخودآگاه آرزوی های خود را در وجود رهبران انقلابی برون فکن می کنند. مرد و زن عامی در انتظار آقائی نورانی اند که روزی می آيد و ظالم را برزمين می زند، و روشنفکر در انتظار ناجی ای که مثل هيچ کس نيست. انقلاب به پابرهنه ها وعدهء قسط می دهد، و به روشنفکر قول پالودن فرهنگ از ابتذال و دنائت.



آيا اسلام مي تواند غيرسياسي شود؟ (۴)
ناکامی ليبراليسم سياسی در جهان اسلام

آيا اسلام می تواند پذيرای ليبراليسم سياسی باشد؟ ما می دانيم که اسلام با ليبراليسم اقتصادی يا همان نظام سرمايه داری مشکلی ندارد. اما ليبراليسم سياسی داستانی ديگر دارد. علارغم تلاشهای روشنفکران و اصلاح طلبان مسلمان و ليبرال، تلاشهايی که قدمت شان به قرن نوزدهم ميلادی باز می گردد، تا همين امروز ما شاهد ناکامی ليبراليسم سياسی در بيشتر ممالکت مسلمان، از جمله در کشور خودمان، بوده ايم



در آستانهء سي امين سالگرد انقلاب ايران (۴)
انقلاب و فکر آزادی

داوری منفی هگل در بارهء شتاب انقلاب برای رسيدن به آزادی از راه ترور، تنها شامل رويداد انقلاب نمي شود و از آن فراتر مي رود. هگل معتقد است تمامی پروژهء روشنگری ــ که انقلاب کبير فرانسه نماينده آن بود ــ با انکار کامل ايمان دينی به يک پيروزی زودرس قناعت مي کند و در نتيجه قادر نمي شود آنچه را که وعده داده ــ فرديت غيربيگانه از جمع، آگاهی خودمختار اما هماهنگ با «روح» يا فرهنگ جمعی ــ به اجرا بگذارد.



در آستانهء سی امين سالگرد انقلاب ايران (۳)
فلسفه و انقلاب

فلسفهء سياسی کانت يک فلسفهء غيرانقلابی و اصلاح طلبانه است و برخلاف نظر هاينريش هاينه از آن آتش انقلاب برنمی خيزد. کانت حامی انقلاب آمريکا و انقلاب فرانسه بود اما فلسفهء سياسی خود را چنان فورمول بندی کرد که طبق آن هرگونه انقلاب، هرگونه نافرمانی مدني، و هرگونه سرپيچی از قانون غيرمجاز انگاشته شود.



در آستانهء سی امين سالگرد انقلاب ايران (۲)
انقلاب و ترور

چرا انقلاب «طبقه سوم» يا انقلاب بورژوا دموکراتيک فرانسه ــ انقلابی که با تأسيس جمهوری و اعلاميهء حقوق بشر و حقوق شهروند مسير تاريخ اروپا را برای هميشه دگرگون کرد ــ راديکاليزه شد و به حکومت ترور انجاميد؟



در آستانهء سی امين سالگرد انقلاب ايران (۱)
انقلاب پيش از ترور

تاريخ عصرجديد در اروپا و آمريکا، زادهء انقلابهای سياسي ِهلند، اسپانيا، انگليس، فرانسه، ايتاليا، و قارهء آمريکا است. در قرن بيستم، همين پديده را در جنگهای ضداستعماری جهان سوم و ايجاد دولت ـ ملتهای پسااستعماری شاهد هستيم. «دموکراسی» نيز، به عنوان يکی از الگوهای جامعهء نو، محصول انقلابهای بورژواـ دموکراتيک اروپا و آمريکای شمالی است.



ازدواج ايدئولوژيک

کمدی و تراژدی «انقلاب بزرگ ايدئولوژيک» رهبری سازمان مجاهدين خلق به بهانهء ارتقا مقام زن به رهبری انقلاب و جامعه. صفحاتی از تاريخچهء فرهنگ سياسی سازمانهای انقلابی ايران.



فرضيه‌ی کمونيسم

ما اکنون در کجای تاريخ فرضيه‌ی کمونيستی قرار گرفته‌ايم؟ از بسياری جهات به پرسش های قرن نوزدهم نزديک‌تريم تا به تاريخ انقلابی قرن بيستم. طيف بزرگی از پديده های قرن نوزدهم دوباره سربرآورده‌اند: مناطق بزرگی از فقر، نابرابری‌های روزافزون، سياست‌هايی که خود را در «خدمت به ثروت» محو کرده اند؛ نيهيليسم جوان‌ها، عبوديت بسياری از روشنفکران. همه‌ی اين‌ها به ما می‌گويد که درست همانند قرن نوزدهم، مسأله پيروزی و به قدرت رساندن فرضيه نيست؛ بلکه پرداختن به شرايط موجوديت آن است.



آيا اسلام می تواند غيرسياسی شود؟ (۲)
از جامعهء سياسی بدوی تا امپراتوری

جامعه سياسی اسلامی از بدو پيدايش خود در عصر غزوات تا تشکيل امپراتوری امويان، از منطق نظامی ـ سياسی واحدی پيروی می کرد. طی اين دوران، مناقشات جامعهء سياسی مسلمان بر سر «گرفتن بيعت»، بر سر «قدرت» و فرونشاندن «فتنه» ها، و برسر «امارت» (حق داشتن منشور اميرالمؤمنين) و فراهم کردن نوعی مرجعيت و مشروعيت دينی به «قدرت» در چارچوب سياستهای باديه نشينان است، که سپس به خاطر مرجعيت قرآن، خصلت يک تئولوژی سياسی جهانشمول (يونيورسال) و جهانگستر به خود می گيرد.



آيا اسلام می تواند غيرسياسی شود؟ (۱)
آيا اسلام می تواند غيرسياسی شود؟

هرچه بر اهميت «تجربهء مدينه» تأکيد شود ناکافي است. اين يک خيالواره سياسي ـ ديني است که نقش و قدرت آن مرتب تکرار مي شود. همهء فعاليت هاي حائز اهميت در تاريخ اسلام ، ناشي از همين خيالوارهء آغازين و تئولوژی سياسی منبعث از آن بوده است.