تاریخ انتشار: ۲۷ مرداد ۱۳۸۷ • چاپ کنید    
آيا اسلام مي تواند غيرسياسي شود؟ (۴)

ناکامی ليبراليسم سياسی در جهان اسلام

نوشتهء عبدی کلانتری

فايل صوتی
فايل صوتی با سرعت معمولی

فايل پی دی اف ـ هرچهار قسمت ـ برای چاپ



بخش های پيشين:
بخش اول ـ تجربهء مدينه
بخش دوم ـ از جامعهء سياسی بدوی تا امپراتوری
بخش سوم ـ چيزگون شدن ايمان


آيا اسلام می تواند پذيرای ليبراليسم سياسی باشد؟ ما می دانيم که فرهنگ سياسی اسلام با ليبراليسم اقتصادی يا همان نظام سرمايه داری مشکلی ندارد. پژوهش کلاسيک و پيشتاز اسلامشناس فرانسوی ماکسيم رودنسون در کتاب «اسلام و سرمايه داري» و نيز تجربهء رشد اقتصادی نيم قرن اخير در کشورهای اسلامی به اين واقعيت گواهی می دهند. اما ليبراليسم سياسی داستانی ديگر دارد. علارغم تلاشهای روشنفکران و اصلاح طلبان مسلمان و ليبرال، تلاشهايی که قدمت شان به قرن نوزدهم ميلادی باز می گردد، تا همين امروز ما شاهد ناکامی ليبراليسم سياسی در بيشتر ممالکت مسلمان، از جمله در کشور خودمان، بوده ايم.

برخی پژوهشگران چنين اظهار عقيده می کنند که در فرهنگ سياسی اسلام امکان تحقق ليبراليسم وجود دارد. آنها می گويند طرد ليبراليسم در کشورهای اسلامی خاورميانه تا اين تاريخ به خاطر مخالفت اصولی يا اخلاقی نبوده بلکه فقدان پيش شرطهای معينی آنرا باعث شده است. يک محقق آمريکايی می نويسد، «به وسيلهء گفت و گوی عقلانی با کسانی که طرز فکرشان توسط فرهنگ اسلامی شکل گرفته اين امکان وجود دارد که در اين منطقه و محيط های ديگری که ليبراليسم در آنها بومی نيست، چشم اندازهای ليبراليسم سياسی را بگسترانيم.»

ليبراليسم سياسي، يا همان «دموکراسی غربي»، محصولی است که هسته و ريشهء آن از لحاظ تاريخی بيگانه بوده است با زمين فرهنگ و سياست در خاور ميانه. ريشه نگرفتن ليبراليسم در خاک سرزمين ما در دوران مدرن، دلايل متعددی دارد که همهء آنها الزاما به دين يا فرهنگ سياسی اسلام ارتباط پيدا نمی کنند. زيرساخت اقتصادي، رشد ضعيف مناسبات سرمايه داری مدرن، ساختارهای طبقاتي، ترکيب دولت مطلقه و دربار، و روابط خارجی اين دولت با قدرتهای بزرگ در عصر امپرياليسم، عواملی هستند که در شکل گيری فرهنگ سياسی در کشور ما دخيل بوده اند.

طبق تجربهء تاريخی در غرب، ليبراليسم عموماً با متحقق شدن سرکردگی (هژموني) سرمايه داران مدرن ــ بورژوازی ــ تبديل به فرهنگ سياسی غالب می شود. سرکردگی سياسی بورژوازی نيز طبعاً وابسته به قوام گرفتن پايهء اقتصادی بخش خصوصی سرمايهء صنعتی و رقابتی است. قوام اقتصادی پابه پای استقرار قوانين مدرن، نهادی شدن قانونيت و امنيت مالکيت خصوصی صورت می گيرد. در ايران، استبداد آسيايی و نظامهای شبه فئودالي، خودکامگی خاص سلطنت های پاتريمونيال، همراه با حمايت علما و مجتهدان قدرتمند زميندار، غالباً سدی بوده اند بر سر راه رشد مستقل طبقات سرمايه دار مدرن و ايدئولوژی های ليبرالی.

علاوه براين، ناسيوناليسم به عنوان ايدئولوژی دولت مدرن مرکزی (نيشن ـ ستيت) نيز يک ايدئولوژی ضدليبرالی بوده است. مدرنيت، سکولاريسم، و تجدد آمرانه در خاک ايران مدرن، با سرکوب ليبراليسم سياسی عجين بوده است (همانند آلمان در عصر بيسمارک، يا ترکيهء در عصر آتاتورک). اقتصاد نفتی و خصلت رانتی دولت مرکزی ــ ناوابسته بودن آن به فعاليت اقتصادی طبقهء سوم يا بورژوازی مستقل ملی ــ نيز همواره اين گرايش ضد ليبرالی را تقويت می کرده است.

در دوران مدرن تاريخ کشورما، از نيمهء دوم قرن نوزدهم ميلادی و در جريان شکل گيری جنبش انقلابی مشروطيت، بازيگران اصلی صحنهء سياست عبارت بوده اند از شاه و وزرايش، علما و مجتهدان (ايدئولوگهای سنتي)، بازاريان و تجار، خرده مالکان وکسبهء کوچک، مستضعفان و پابرهنه ها، و سرانجام منورالفکران (ايدئولوگهای مدرن/ اينتلی گنسيا / روشنفکران). به فهرست اين آکتورهای سياسی بايد نمايندگان و سفرای قدرتهای بزرگ، به ويژه روسيه، بريتانيا، فرانسه، و سپس ايالات متحده را نيز بيفزائيم.

عامل مهم رقابت و موازنهء قدرت با امپراتوری اسلامی عثمانی و اصلاحات ليبرالی آن تحت عنوان «تنظيمات» نيز بايد در سمت گيری های ايدئولوژيک آکتورهای صحنهء سياست در ايران مورد توجه قرار گيرد. گرايش به اصلاحات ليبرالی از بالا به طور ناپيگير از سوی برخی وزرا و برخی علما ابراز می شد و از پائين به طور پيگيرتر از سوی روشنفکران جديد و لايه های پائينی روحانيان، و نيز جنبش های رفورم دينی نظير بابی گری و بهائيت. بابيت و بهائيت از نخستين شاخه های انشعابی اسلام بوده اند که نسبت به ليبراليسم سياسی باز و پذيرا شدند.

فرهنگ سياسی در ايران را می توان از زاويه های متفاوتی مطالعه کرد. يکي، مطالعهء فلسفهء سياسی سلطنت موروثی و توجيهات ايدئولوژيک مشروعيت آن در سياستنامه ها است. ديگري، مطالعهء آموزه های سياسی علما و فقهای مکاتب مختلف اسلامی و رساله های آنان دربارهء امارت، خلافت، سلطنت وحکومت های اينجهانی در دوران غيبت مهدی است. سومين زاويه، مطالعهء جنبش های اجتماعی خلقی و جهان بينی های آنهاست. در اين مطالعات، نقش آموزه های شيعي، به ويژه از زمان صفويان تا امروز، برجسته بوده است.

افزون براينها، پس از روی کار آمدن حکومت تئوکراتيک اسلامی در ايران و همچنين شکل گيری جنبش های پوپوليسيتی نظير طالبان و حزب الله، می توانيم به مطالعهء «تئولوژی سياسي» اسلام به عنوان يک جهان بينی رسمی معطوف به تسخير دولت مدرن نيز نظر بيندازيم.

تفاوت «تئولوژی سياسي» (political theology) با آموزه های سياسی ديگر در اين است که آن صرفاً به تئوری دولت عرفی يا تنظيم رابطهء مرجعيت دينی با دولت عرفی نمی پردازد. تئولوژی سياسی همزمان به سياست اينجهانی و رستگاری آنجهانی نظر دارد. به عبارت ديگر، تئولوژی سياسی را نمی توان متهم کرد که تنها يک ايدئولوژی ناسوتی است که دين را دستاويز قرار داده تا توسط آن به قدرت و منزلت اينجهانی چنگ اندازد. در تئولوژی سياسي، ترديدی در مورد منافع معنونی (ideal interests)، تعلق دينی و اعتقادات الاهی يا در مواردی عرفانی بازيگران، وجود ندارد، حتا می توان گفت اين ها انگيزه های اصلی برای عمل سياسی اينجهانی به حساب می آيند. ايدئولوژی ها به قدرت و منافع گروهی اينجهانی نظر دارند، اما تئولوژی سياسی امر تشخيص خير و شر، الاهی و شيطاني، و پيش شرطهای رستگاری اخروي، و در مواردی ظهور مهدي، را هم وارد اين معادله می کند. تئولوژی سياسی نظريهء قدرت سياسی اينجهانی بر اساس مفاهيم متافيزيکی آنجهانی است. در اینجا، شاید با احتیاط بتوانیم حکم بدهیم که نبرد بزرگ در کشورهای اسلامی طی سالها و دهه های آینده میان تئولوژی سیاسی اسلام و لیبرالیسم سیاسی (اسلامی یا سکولار) به وقوع خواهد پیوست.///

*

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

ضمن قدردانی و عرض احترام به نویسنده محترم

نکته ای را در خصوص مقاله ایشان لازم است به عرض برسانم:

نویسنده مقاله فرض را بر این گذاشته است که آئین بابی و بهائی انشعابی از اسلام می باشد و از آن به عنوان جنبشی اصلاح طلب یاد نموده . در حالیکه با دقت در مدعای این دو آئین مشخص می گردد که خواستار تحولی به مراتب عمیقتر در اسلام و جامعه اسلامی بودند. در اجتماع بدشت که در سومین سال از دعوت سید باب صورت گرفت ؛ طاهره قره العین عملا با برداشتن حجاب خود اعلام کرد که دوران اسلام بسر آمده است و احکام قران منسوخ شده است. بهائیان نیز با رد مدعای ملایان مبنی خاتمیت ، عملا پایان عصر اسلام و امت اسلامی را اعلام داشته اند . چنین مدعایی بمراتب بیش از جنبشی اصلاح طلبی در بطن جامعه اسلامی می باشد.

با تقدیم احترام مجدد


-- پویان ، Aug 18, 2008

ببخش آقای کلانتری

پرسش بی‌ربط به متن‌تان اما می‌شود نام آهنگ زمینه‌ی برنامه‌تان را بگویی؟ پاک هوش از ما ربود.

سعید

-- بدون نام ، Aug 18, 2008

مطلب دغدغه ی روز است و بسیار جذاب. هنوز نا روشنی ها یی به ذهن میآورد که بدلیل بی سابقه گی پدیده و منحصر به فرد بودن ایرانِ شیعی یافتن جواب راحت نیست.
میل جهان گستری تئولوگ سیاسی و تفاوت گفتاری و رفتاری اش حتا با خمینی عیان است. ولی آیا دفع شراجازه تخیل متافیزیکی تصویربهشت مثل درخت و آب و نور دلپذیر را به اونمیدهد (مثل سمبل سازی اسماعیلی از بهشت)، یا او عمدا با تخریب طبیعت جهنم میسازد؟
باضافه چرا این نیرو علارغم پوپولیزم اش سعی در حفظ حداقلِ شرایط زیستیِ توده را ندارد؟
آیا خود را امام زمان، و حذف نفوس وحمام خون سازی او را وظیفه خود نمیداند؟ در چنین حالتی این پوپولیسم مقطعی است و با هر مرحله ی غلبه بر یک دشمن ابعاد تنگ تری مییابد.

-- یکی ، Aug 19, 2008

به نام خدا
شما فقط قصد اين را داريد که به دين اسلام ضربه وارد کنيد و مطمئنا که هدفتان هميشه به سنگ خواهد خورد

-- منا ، May 1, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)