خانه > نيلگون > سياست > انقلاب و ترور | |||
انقلاب و ترورنوشتهء عبدی کلانتری فايل صوتی چرا انقلاب «طبقه سوم» يا انقلاب بورژوا دموکراتيک فرانسه ــ انقلابی که با تأسيس جمهوری و اعلاميهء جهانی حقوق بشر و شهروند مسير تاريخ اروپا را برای هميشه دگرگون کرد ــ راديکاليزه شد و به حکومت ترور انجاميد؟ گفتيم که علارغم تلاش روبسپير و کلوب ژاکوبن برای جلوگيری از جنگ با اطريش و پروس، در سال ۱۷۹۲ نبرد با اين دو کشور درگرفت. ارتش فرانسه در اوان جنگ در مرزهای شرقی پيروزی هايی به دست آورده بود اما به زودی دوباره به عقب رانده شد. ژنرال دوموريه، رهبر ارتش، که مجبور به عقب نشينی شده بود، تصميم گرفت با حمله به «کنوانسيون ملي» و دولت جديد، عليه جمهوری تازه تأسيس دست به کودتا بزند، اما موفق نشد (مقايسه کنيد با نقش ژنرال کورنيلوف در انقلاب روسيه). ژيروندن ها (رقيبان ژاکوبن ها که با اصطلاحات امروزه شايد بتوان آنها را «ليبرال» ناميد) که پشت پرده با ژنرال دوموريه تماسهايی برقرار کرده بودند، با شکست کودتای او، بی اعتبار شدند. دانتون مسؤول نيروهای نظامی شد و با هدايت روبسپير دو نهاد مهم شکل گرفت؛ يکی «دادگاه عالی انقلابي» (The Revolutionary Tribunal) و ديگری «کميتهء حفاظت عمومي» (The Committee of Public Safety). اين دو نهاد ارکان اصلی «حکومت ترور» را تشکيل دادند. از اين به بعد هر حرکت و جنبشی که بر ضد جمهوری تازه تأسيس صورت می گرفت به عنوان اقدام ضدانقلابی محکوم و سرکوب می شد. وقتی که مردم به خاطر کمبود غذا و گرانی دست به آشوب زدند، روبسپير اين حرکت را به عنوان بلوای اشراف محکوم کرد، اما زمانی بعد که نمايندگان اقشار فرودست مردم خواهان تصفيهء کنوانسيون از عناصر فرصت طلب شدند، روبسپير و ژاکوبن ها جانب آنها را گرفتند تا ژيروندن ها را از کنوانسيون بيرون کنند. اخراج ژيروندن ها با زور و با استفاده از «گارد ملي» و با استخدام سان کولوت ها (پا برهنه ها) به مزد دوفرانک در روز، عملی شد. وحدت کلمه در اواخر سال ۱۷۹۳ دولت انقلابی متمرکز رسماً موجوديت پيدا کرد. اما نه تنها جنگ با اتريش و پروس خاتمه نيافت و تحريکات ضد انقلابی بيشتر شد، بلکه دهقانان ايالت «ونده» (Vendee) عليه دولت انقلابی دست به شورش زدند. جنگ «ونده» (از مارس تا دسامبر ۱۷۹۳) طولانی ترين و خونين ترين جنگ داخلی بود که در آن روستائيان شورشی زير پرچم «خدا و شاه» دست به قيام زدند. دولت مرکزی، شورش ونده را به عنوان قيام اشرافيت ضدانقلابی به شديدترين وجه سرکوب کرد. برخی تاريخنگاران ضد ژاکوبن (فرانسوا فوره برای مثال) اعتقاد دارند روستاييان ونده به راستی شاه پرست نبودند بلکه به خاطر خدمت نظام و اعزام اجباری و فشارهای دولتی به اغتشاش پرداختند و سپس آلت دست اشراف محل قرار گرفتند. کارل مارکس در رسالهء معروف «هجدهم برومر» به طور گذرا قيام ونده را حرکتی از سوی روستائيان واپسگرا برمی شمارد. در اين اوان وضع معيشت مردم رو به وخامت گذاشته بود. قيمت اجناس و مواد غذايی به طرز سرسام آوری بالا رفته بود. ادارهء امور در شهرستانها می رفت که از کنترل دولت خارج شود و هرج و مرج به وجود آيد. ارتش در جنگ موقعيت خوبی نداشت و در آستانهء شکست بود. در نتيجه، اتکای دولت مرکزی به دو ارگان انقلابی «کميتهء حفاظت ملي» و «دادگاههای انقلابي» بيشتر و بيشتر می شد. دولت با اتکا به سان کولوت های مسلح موفق شد ارادهء خود را برای ايجاد نظم تحميل کند. دولت انقلابی به رهبری روبسپير آشوب ها را سرکوب کرد، قيمت ها را به زور پائين آورد، قوانين زيادی مربوط به آموزش و صنعت و امور مدنی و دارائی دهقانان گذراندند، ارتش جمهوری را تجديد سازمان کردند، و موفق شدند قوای دشمن را در تابستان ۱۷۹۴ از خاک فرانسه بيرون برانند. در اين دورهء انقلابی، گردن ۱۸هزار نفر به گيوتين سپرده شد و حدود ۲۵ هزار تن ديگر به نيز به طرق مختلف کشته شدند. افراطيان «چپ» نيز سرکوب شدند. چپگرايان يا «ابرتيست ها» از حاميان راديکال فلسفهء روشنگری و به شدت دين ستيز بودند (مقايسه کنيد با حاميان شوراها و انقلاب مداوم در انقلاب روسيه). در داخل حکومت، جناح «راست» ، يعنی دانتون و طرافداران اش به همراه چندتن از رهبران برجستهء ژاکوبن که نمی خواستند خشونت انقلابی بالا بگيرد، به گيوتين سپرده شدند (مقايسه کنيد با بوخارين و طرفداران «نپ» در انقلاب روسيه). تا آنکه نوبت به خود روبسپير رسيد. درست چهار ماه پس از اعدام دانتون، در اوج اقتدار و محبوبيت روبسپير، عليه او کودتايی صورت می گيرد. توطئه کنندگان خود نمايندگانی از مجلس بودند که به خاطر اعمال نفوذها و سوء استفاده از موقعيت، مورد پيگرد مأموران ويژهء تسخير ناپذيرها يا «فسادناپذيران» (incorruptibles) قرار گرفته بودند. در فضای رعب و بی اعتمادی تحت حکومت فسادناپذير و فضيلت طلب روبسپير، ساير نمايندگان مجلس نيز از ترس جان از کودتاکنندگان حمايت کردند. آنها روبسپير، سن ژوست، کوتون، و ديگر رهبران انقلابی ژاکوبن را متهم به ديکتاتوری فردی کردند. ماکسيميليان روبسپير و ۲۱ تن از نزديک ترين ياران اش ابتدا به «دادگاه عالی انقلابي» برده و سپس به گيوتين سپرده شدند. روبسپير به هنگام مرگ ۳۶ سال داشت و تمامی دارائی اش چيزی معادل سيصد دلار بود. به اين ترتيب، جمهوری دموکراتيک ژاکوبن، در آخر تابستان ۱۷۹۴ جای خود را به جمهوری ترميدور داد. در انتهای پنج سال ناامنی و بی ثباتی ترميدور، در هجدهم برومر ۱۷۹۹، اين حکومت با کودتای نظامی ناپلئون بوناپارت ساقط می شود. در سال ۱۸۰۴ ناپلئون خود را امپراتور می نامد. اين پايان جمهوری فرانسه اما آغاز تثبيت و نهادينه شدن جامعهء نوين بورژوايی يا جامعهء طبقات متوسط است. بخش بعد ــ انقلاب و فلسفه
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
خيلي افتزاح است چون درست وحسابي درباره ي يكي ازرهبران فرانسه هم مطلبي وجود ندارد
-- سامان ، Nov 9, 2008مرسی .
-- محمد ، Nov 22, 2008بسیار جالب بود لطفا انقلاب امریکا و ایران هم مثل همین بگذارید٠مرسی
-- jalal ، Feb 2, 2009