خانه > نيلگون > سياست > فلسفه و انقلاب | |||
فلسفه و انقلابنوشتهء عبدی کلانتری فايل صوتی امانوئل کانت را فيلسوف انقلاب کبير فرانسه خطاب کرده اند. اين انديشمند بزرگ ايدآليسم کلاسيک آلماني، نه تنها بانی يکی از بزرگترين انقلابات تاريخ تفکر بود، انقلابی که آنرا انقلاب کوپرنيکی در فلسفه ناميده اند، بلکه از مهمترين نظريه پردازان فلسفهء حقوق انسان، جمهوريت، صلح بين الملل، جهانشهروندی (کاسموپالی تانيسم)، و الهام بخش بزرگترين فيلسوفان ليبراليسم برابری خواه و عدالت طلب در عصر ما ــ کسانی چون جان رالز، نوربرتو بابيو، و يورگن هابرماس ــ بوده است. ايدآليسم کلاسيک آلمانی (کانت، فيخته، شلينگ، و هگل) فلسفهء عصر روشنگری محسوب می شود. کانت انديشه پرداز بزرگ روشنگری اروپايی است. تحول بزرگ ورود به عصر مدرن را که کشور فرانسه با انقلاب کبير خود و يک سلسله انقلابات بورژوايی ديگر از سرگذراند، آلمانی ها نه در عرصهء سياست بلکه در عرصه تفکر به اجرا گذاشتند. اين حکمی است که از جمله از زبان هانريش هاينه و کارل مارکس شنيده ايم. هاينريش هاينه است که راديکاليسم فلسفهء کانت و فيخته را به ترتيب با راديکاليسم سياسی روبسپير و ناپلئون مقايسه می کند. اين شاعر بزرگ آلمان با غرور هشدار می دهد به هنگام رويارويی با ايده آليسم کلاسيک آلمانی به هوش باشيد که دست تان آتش نگيرد! امانوئل کانت بود که دئيسم (خداباوری عقلي) را برای هميشه دفن کرد به نحوی که پس از او هيچکس نتوانست در پهنهء انديشه اين جسد را دوباره زنده کند؛ درست به همان نحو که هيچ کس نتوانست پس از کوپرنيک زمين را دوباره به جايگاه «مرکز کائنات» برنشاند. اما حقيقت آن است که فلسفهء سياسی کانت يک فلسفهء غيرانقلابی و اصلاح طلبانه است و برخلاف نظر هاينه از آن آتش انقلاب برنمی خيزد. کانت حامی انقلاب آمريکا و انقلاب فرانسه بود اما فلسفهء سياسی خود را چنان فورمول بندی کرد که طبق آن هرگونه انقلاب، هرگونه نافرمانی مدني، و هرگونه سرپيچی از قانون غيرمجاز انگاشته شود. امانوئل کانت فيلسوف روشنگری فکری يا روشن انديشی و انديشه پرداز اخلاق غيردينی و قانونيت است. مخالفت او با حرکت انقلابی بيش از آنکه متوجه بروز خشونت باشد، دلمشغول تنوير افکار عمومی و نگران از قانون شکنی است. هنگامی که مقاله معروفش را با عنوان «روشنگری چيست؟ پاسخ به يک پرسش» نوشت، هنوز پنج سال تا شروع انقلاب کبير فرانسه و هشت سال تا حکومت انقلابی ژاکوبن ها فاصله بود. در اين مقاله کانت می نويسد، «دستيابی مردم به روشنگری تنها به شکل تدريجی تحقق می پذيرد. يک انقلاب شايد بتواند استبداد خودکامه و بهره کشی تاراجگر و قدرت طلب را پايان بخشد اما هرگز باعث اصلاح واقعی طرز فکر مردم نخواهد شد. در واقع، تعصبات تازه جای تعصبات پيشين را می گيرند و [دوباره] تبديل به افساری می شوند که با آن انبوه تودهء نادان زير کنترل درآيد.» (۱) گفتيم کانت مدافع انقلاب فرانسه بود. برخی از همدوره های کانت او را ژاکوبن خطاب می کردند. سردمداران انقلاب فرانسه نيز نيک می دانستند که فلسفهء کانت، دستاورد بزرگ عصر روشنگري، می تواند نمايندهء نظری انقلاب آنها باشد. يکی از بنيانگذاران و متفکران کلوب ژاکوبن، آبه سی يز، که نمايندهء مجلس بود، به نيابت خويش رئيس «کميتهء حفاظت عمومي» را به آلمان فرستاد تا نظر رسمی کانت و همکاری او را در تدوين قوانين جديد طلب کند. گويا پاسخ کانت مفقود شده است. مارکس نيز کانت را فيلسوف انقلاب فرانسه می داند. اما کانت به طور مستقيم از انقلاب، يا از انقلابيان درگير، حمايت نمی کند؛ بلکه از ايدهء انقلاب و کسانی که با شور و شوق ناظر آن اند، و لزوماً خود در انقلاب شريک نيستند، دفاع می کند (۲). فکر انقلاب، اصل آزادی طبيعی و حقوق فردی است در برابر امتيازات اشراف و وابستگی رعايا؛ ايده يا روح جمهوريخواهی در برابر حکومت مطلقه؛ انسانگرايی انقلاب در برابر تسلط دين و خرافه و سلطنت مقدس؛ و بی ترديد حق و باز هم حق، به ويژه حق مالکيت فردي. اين ها همه دستاوردهای تيپيک انقلابهای بورژوايی اروپا است. اما کانت، در عين دفاع از نيت و محتوای انقلاب، از شکل قانوشکن يا قهرآميز آن انتقاد می کند. پروسهء انقلابی همچون يک واقعهء سياسي، در برگيرندهء مقاومت مدني، قيام، و خود حرکت انقلابی، از نظر کانت مردود است. مردود است زيرا انقلابيان برای رسيدن به عدالت و صلح، خود ناعادلانه رفتار می کنند. عدالت از ديد کانت مستقيماً از اجرای قانون ناشی می شود. نقض قانون رفتاری غيرعادلانه است. اگر بپرسيم در شرايطی که دولت خود قانون شکنی می کند، يا در شرايطی که ماهيت توتاليتر دولت مانع تغيير مسالمت آميز قانون اساسی است، تکليف رعايا يا شهروندان چيست، آيا سرپيچی از قانون کماکان عملی غيراخلاقی و نامشروع است، کانت پاسخ روشنی نمی دهد. حتا اگر فراتر برويم و با توجه به تجربه های تلخ چند دههء اخير، از جمله در کشور خود ما، بپرسيم اگر دولت خود قدرت سازمانيافتهء فراقانونی، يا حق کشی (قانون شکنی) نظاميافتهء مبتنی بر قهر باشد، تکليف شهروندان در برابر آن چيست، بازهم در نوشته های سياسی کانت پاسخ روشنی نمی يابيم. کانت مدافع و مبلغ مفهومی از حقوق انسانی در جامعه است که طبق اصول اخلاقی عام و جانشمول تدوين شده باشند. اين حقوق خصلتی غيرجانبدار و «بی طرف» بايد داشته باشند و از همين رو جهانشمول (يونيورسال) اند. به عبارت ديگر اين حقوق بايد برای همهء انسانها در شرايط جامعهء مدرن در هرمکان و زمانی قابليت اجرائی داشته باشند. حقوق انسان مبتنی بر اصول عام اخلاقی است و اصول عام اخلاقی اصولی عقلانی اند؛ يعنی هر فرد به نيروی عقل می تواند بفهمد که آزادی او و ديگران در گرو اطاعت از اين اصول است. از همين رو تئوری کانتی دولت نيز خصلتی تجويزی و نه تاريخی دارد. دولت بايد نمايندهء عقلانيت جمعی انسانها باشد و طبق اصول حقوق بشر و اخلاقيات عام عمل کند؛ دولت بايد به نحوی عمل کند که «نفع همه» مقدم بر منافع خاص گروهها و دسته ها باشد. پس بحث کانت را در خصوص انقلاب چنين خلاصه می کنيم. متفکر بزرگ عصر روشنگری پس از آنکه از فکر انقلاب کبير فرانسه و روح جمهوريت در برابر رژيم گذشته دفاع می کند، فلسفهء خود را چنان فرمولبندی می کند که در برابر هرحرکت انقلابی بايستد. وجود هرنوع نظام حقوقي، ولو ناعادلانه، بهتر از بی حقوقی ناشی از قانون شکنی انقلابی است. قانونيت مقدم بر هرچيز است و نيز راه حل هرمشکل. هيچ مشکلی، از جمله خودکامگی سلطان يا روابط نابرابر مبتنی بر امتياز را نمی توان با بی قانونی حل کرد. برای مثال اگر کسی در ايران امروز بخواهد کانتی عمل کند بايد هرگونه تحولی را منحصراً در چارچوب قانون اساسی ديکتاتوری شيعی و قوانين ديگر اين حکومت طلب کند. خروج از قانونيت و نافرمانی مدني، و به طريق اولی حرکت انقلابي، طبق ديگاه کانتی مجاز نيست. تحول سياسی و اجتماعی بايد با تغييرات در قانون اساسی و به شيوهء قانونی آغاز شود. اگر گفته شود خود اين حکومت بر اثر يک انقلاب برسرکار آمده است، و از آنجا که انقلاب در هرشکل خود برای کانت ناموجه است پس حکومت برآمده از انقلاب هم بايد نامشروع باشد، کانت اين استدلال را نيز رد می کند. درست است که در زمان رژيم سابق، تخطی از قانون اساسی آن نامشروع بود، اما به محض آنکه حکومتی ديگر جای آنرا گرفت، بی توجه به شيوهء به قدرت رسيدنش، اگر آن دومی موفق شده باشد برای خود قانونيتی تازه برپا دارد، باز حکم کانتی مشمول رژيم جديد نيز می شود: اين حکومت تازه نيز مشروعيت قانونی مختص خود را دارد و نافرمانی عليه آن، قانونی شکنی در آن، عملی غير اخلاقی و غيرمجاز خواهد بود. اگر انقلاب مجاز نيست و رفورم امکان ناپذير، راه تحول اجتماعی چيست؟
------
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
عبدی جان! مقايسه نظرات کانت و هاينه خيلی حرف پرت و پلايی است. کانت فيلسوف رو که نمی توانی با هاينه شاعر مقايسه کنی؟ خلاصه از تو از اين جور حرفها زدن بعيده.
-- جمال ، Jul 27, 2008The paragraphs about Kant reminded me of what Churchill has apparently once noted: " There will never be a revolution in Germany, because it is illegal" (non-verbatim). a
-- yashar ، Jul 27, 2008جناب جمال خان!شاعر بودن هاینه چه ربطی به حرفاش داره؟ فکر نمیکنید دچاره مغالطه شدین؟بجای توجه به شخص گوینده به محتوای کلامش دقت کنید.
-- احسان ، Jul 27, 2008عبدی جان با سپاس فراوان برای تمام این مقاله ها که مینویسی. و اما این دو مقاله ؛ هگل را خیلی خوب امدی اما راجع به کانت یک کمی کم لطفی کردی.
-- mina zand ، Aug 4, 2008یکی از نبوغ کانت این شهامت فلسفی بنظیرش بود و هست باسم-نمیدانم.
ندانستن کانت اصلا از نادانیش نیست بلکه از عقلانیت اوست. از اینکه او یک کتاب عریض و طویل در نقد منطق ناب دارد. از اینکه بحثی طولانی دارد در باره دانستن و ندانستی و اینکه چه مشروعیتی به ندانستن میدهد، که ما با تمام عقل و قدرت تفکرمان فقط و فقط تا حدی میدانیم که قابل دانستن است، در واقع شاید این مهمترین دستاورد کانت باشد ، اعتبار دادن به ندانستن.
در مقاله قبلی اشاره ای شده بود به نقل عامیانه ای که کانت میشود -انچه را که بخود نمیپسندی بدیگران روا مدار- که با وجود یک تشابه ظاهری بنهابت از انچه که کانت میگوید بدور است. و شما چه خوب بان اشاره کرده بودید.
در واقع این نظریه -کاتگوریکال امپرتیو- یک امر عقلانیست که میگوید در شایستگی امور و قوانین وغیره انچه که مورد نظر است ان حاصلی است که اگر ان امر چهانی و همگانی شود ببار میاید. کانت هیچ شرطی برای این نتیجه گیری نمیگذارد-- واین عقل است که حکم میکند که ان نتیجه را شایسته بداند یا خیر،
من فکر میکنم کانت در بن بست بین عدم قاندن شکنی مطلق و نتیچه عقلانی که ممکن است تحت شرایطی از فانون شکنی ببار اید بدون تردید رای به قانون شکنی خواهد داد.
نمی دانم چیست همان دی آلیسم است که در متن ذکر شده است یعنی کانت در فلسفه ( اگر فلسفه را توضیح قوانین حاکم بر ماده بدانیم ) کانت معتقد بود که قادر به ایجاد تقدم بر ماده و یا شعور نیست به همین دلیل می گفت نمی دانم چیست به همین دلیل او را در گروه دی آلیستها می شناسند . اما هاینه در واقع حامل ایدئولوژیک بورژوازی انقلاب کبیر بود همانطور که نیچه شکسپیر و دیگران همین تفکرات را داشتند با کمی تفاوت . زیرا ایده آته ایسم و ضدیت با دین و مذهب ایدئولوژی بورژوازی در انقلاب است زیرا روحانیت با تکیه بر دین در هرم قدرت فئودالی از فئودالیسم دفاع می کرد و برای مبارزه ی ایدئولوژیک بورژوازی با تکیه بر آته ایسم به مبارزه با این غول ایدئولوژیک فئودالی رفت . و در نهایت با درهم شکستن آن جدائی دین و سیاست را حاکم کرد . و این تحول و انقلاب ایدئولوژیک بود که انرژی علم را برای تسخیر آن چیزی که بورژوازی نیاز داشت در اختیارش گذاشت .
-- farhad ، Feb 23, 2009اما رابطه ی قانون و کانت : کانت به درستی سیستم بورژوازی را تحلیل کرده است زیرا بورژوازی هم نیاز به مشارکت توده ها دارد و هم نمی خواهد این توده ها خود راسا نظم جامعه را بر هم زنند زیرا بورژوازی از یک سو برای افزایش سرمایه نیاز به کارگر دارد و از سوی دیگر کارگر نباید دارای آن برتری گردد که همان امتیازالت را طلب کند . به همین دلیل مشارکت توده ها پس از انتخاب کردن نمایندگان پارلمان به پایان می رسد نمایندگان پارلمانی که توسط توده ها انتخاب شده اند اما برای حفظ منافع سرمایه داران قانون وضع می کنند . بدین طریق قانون از جایگاه ویژه و تا حد تقدس قرار دارد و این شعار که همه در برابر قانون برابرند یعنی فقط در برابر قانون نه از نعماتی که خود تولید می کنند .
من میخواهم در باره کبیر فرانسه چنین معلومات ارایه نمایم کبیر فرانسه یک از رهبران جنگ جهانی 1914 میباشد .
-- nazir ، Aug 31, 2009احمد نذیر "سروش