خانه > خارج از سیاست > فرهنگ و هنر > دیوارنگاریهای محسن رسولاُف به نام «زنمو» | |||
دیوارنگاریهای محسن رسولاُف به نام «زنمو»لیدا حسینینژادlida@radiozamaneh.com
محسن رسولاُف، کارگردان، عکاس، کاریکاتوریست و هنرمند کشور که برای پروژه عکاسی فیلم مستندی به قرقیزستان رفته بود، در سانحه هوایی روز سوم شهریور به همراه ۶۸ نفر دیگر جان خود را از دست داد. محسن رسولاُف در کنار تمام کارهای هنریاش، کار دیوارنگاری (گرافیتی) هم میکرد. اما نه به نام خودش بلکه با نام مستعار «زنمو». تقریباً یک سال پیش در چنین روزهایی بود که با نیما افشار نادری (عکاس) و محسن رسولاف در مورد دیوارنگاری گفت و گویی داشتم. رسولاُف تاکید داشت که به اسم «زنمو» معرفی شود. در آن روزها او به همراه نیما و دو نفر دیگر، نمایشگاهی از آثار دیوارنگاری در تهران داشتند.
با دیوارنگاری در انگلستان آشنا شدم. برای تحصیل آنجا بودم. عکاسی باعث شد که به دیوارها نگاه کنم و بعد با استنسیل «شابلون» آشنا شدم و درگیر کار شدم. برای خودم شروع به این کار کردم. عکاسی خیابانی باعث میشود که به جزییات کوچه و خیابان بیشتر دقت کنی و خیابانهای انگلیس از استیکر و کار با اسپری پر بود و من از آن عکس میگرفتم. کم کم بهواسطه عکاسی زیاد، هنرمندان را در ساعتهای مختلف، مشغول این کار دیدم و با آنها آشنا شدم و خودم مشغول این کار شدم. ساختن شابلون «استنسیل» کاری نیست که احتیاج به معلم داشته باشد. کار را روی دیوار میبینیم و بعد سعی میکنیم روی دیوار شابلون بزنیم و درواقع شهر مثل گالری میشود که هر وقت بخواهیم روی آن کار میگذاریم. ولی یک سری چیزها هم هست. اینکه بدانیم روی منزل آدمها این کار را نکنیم. روی دیوارهایی که رنگ زشت زدهاند هر طرحی بزنیم آن دیوار را قشنگتر میکنیم. وقتی با دیوارنگاری کار میکنیم بهواسطه کتابچهها و اینترنت با هنرمندان جاهای دیگر آشنا میشویم. شهرهایی مثل نیویورک، تم خاص خودشان را دارند. من با گروه ۵۴ آشنا شدم و متوجه شدم که ابزار دیوارنگاری در آنجا با ایران فرق میکند. آنها بیشتر کار میکنند یعنی طرحهاشان را روی تیشرت یا دیوارهای داخلی میبرند. ولی من کارم حاوی سرگرمی است و خیلی محدود بوده است. نمایشگاه عکسی که یک سری از دوستان برگزار کردند باعث میشود عموم مردم و حتی هنرمندانی که احتمالاً با این هنر آشنا نیستند آشنا شوند و واژهی دیوارنگاری از مجهول بودن در بیاید. احساس میکنم آن چیزی که در دقایق پیش در نمایشگاه دیدم و چیزی بود که خیلیها برای آن ذوق کردند و خیلیها نمیدانستند چیست، اساساً برای معرفی هنرمندان خیلی خوب است. در لیستی که ما نوشتیم هم اسم عکاس است و هم اسم هنرمند و حتی محلی که کار را اجرا کرده در آن هست. ما از تبریز عکسی برای نمایشگاه داریم، اینها برای دیدن آمدهاند.
به یاد زنمو یا محسن رسولاُف و گفت و گویی که پارسال با او داشتم، باز هم سراغ نیما افشار نادری رفتم. نیما در ابتدا برای ما از آشناییاش با محسن رسولاف یا زنمو میگوید: محسن رسولاُف یکی از دوستان من بود که متولد سال ۶۲ و دو سال از من کوچکتر بود. اول بهواسطه عکاسی و عکسهایی که در سایت میگذاشت، میشناختم و میدیدمش. حدود دو سال بعد با هم آشنا شدیم و چت میکردیم و عکسهای همدیگر را میدیدیم. روی عکسهای من نظر میداد و با هم ایده میدادیم. میدانستم دغدغه مشترک ذهنیمان دیوارنگاری است و نقاشی خیابانی را هم اجرا میکند. او این کار را میکرد ولی من فقط عکس میگرفتم. ظاهراً وقتی خارج از ایران بود از جاهای مختلف عکس میگرفت و شنیده بودم که در شهرهای مختلف دنیا کار دیوارنگاری هم انجام داده است. تا اینکه یک روز عکسی از یک لنگهکفش کهنه روی سطل آشغالی در بام تهران گرفتم که این را در وبلاگم گذاشتم. بعد فهمیدم کسی که بهعنوان «زنمو» بر روی سطل آشغال امضا کرده است و این استیکرهای لامپ سوخته، لنگهکفش و چیزهای مشابه این را جاهای مختلف شهر میچسباند، «زنمو» است که «زنمو» همین محسن رسولاُف است. تصمیم گرفتیم یک نمایشگاه بگذاریم و ایدهاش را هم او داد. اینکه اولین نمایشگاه دیوارنگاری ایران را برگزار کنیم. با هم برنامهریزی کردیم و نمایشگاه را گرفت و کارهایش را مدیریت کرد. دو نفر دیگر هم به ما پیوستند. کیوان حیدری و مریم فخیم.
محسن رسولاُف کارهای دیگری هم میکرد. مثلاً بهجز دیوارنگاری، که خیلی کار میکرد و میخواست کتاب دیوارنگاری چاپ کند و ایدههای زیادی داشت، کار کاریکاتور میکرد. ما خیلی در آن زمینه با هم حرف نزده بودیم و عکاسی فیلم و عکاسیهای دیگر اجتماعی هم میکرد. کارهای فرهنگی و مدیریتی هم همیشه انجام میداد. آخرین باری که او را دیدید کی بود؟ یک ماه پیش، در باشگاه انقلاب، جشنوارهای برگزار شده بود که اسپانسرش ردبول بود و دربارهی دیوارنگاری و رپ و اسکیپ بود. مسابقهی بزرگی برگزار میشد و محسن یکی از داوران بخش دیوارنگاری آن بود. قرار کار مشترک هم در آینده داشتید؟ برنامهی مشخصی نداشتیم. آخرین بار ۱۰ روز پیش محسن را آنلاین دیدم و بحث آن بود که پارسال 20 مرداد نمایشگاه گذاشته بودیم که تا 27 شهریور ادامه داشت و قرار بود یک سال بعد همین نمایشگاه را با دیوارنگاریهای جدید تهران برگزار کنیم. او خیلی پایه بود و قرار بود دراینباره با هم صحبت کنیم.
از کارهایی که این روزها میکرد خبر دارید و میدانید مشغول چه کاری بود؟ تا آنجایی که میدانم، بیشتر کار عکاسی فیلم میکرد و در یک سال گذشته دو سه فیلم، چه مستند چه داستانی کار میکرد. یکی کار خانم منیژه حکمت بود و یکی هم کار آقای اصلانی که بهشدت عکاسیشان را دنبال میکرد و خیلی هم فعال شده بود. یک گروه عکس هم داشتند. آخرین کاری که انجام دادند نمایشگاه عکس انبوه بود که تعداد زیادی از عکاسان به اضافهی تعداد زیادی از هنرپیشهها مثل پگاه آهنگرانی، رضا کیانیان و از عکاسان، ساسان توکلی نمایشگاه عکس انبوه را گذاشته بودند و میخواستند در شهرهای مختلف این کار را انجام دهند. اصولاً خصلتی که محسن رسولاُف داشت این بود که به نمایشگاه در تهران قناعت نمیکرد و به شهرهای مختلف مثل همدان میرفت و در نمایشگاههای مختلف شرکت میکرد و این کارها را آنجا میبرد. یک جور سرگروهی را هم ایفا میکرد. در همین رابطه • برای محسن رسولاف که جوان پژمرد • فتوبلاگ رسولاف • «میخواهيم ديوارهای شهر را زيباتر کنيم» • فتوبلاگ نیما افشاری
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
طبق معمول در جامعه ی ايرانی وقتی كسی مرد، می توانی او را بشناسی!
-- آرمان ، Sep 5, 2008