خانه > خیابان > پرسهنگار > فرایند تشکیل شورای انقلاب | |||
فرایند تشکیل شورای انقلابسحاب سپهریتشکیل دولت موقت- بهمن ۱۳۵۷: بلافاصله بعد از بازگشت به ایران، آقای خمینی در روز ۱۶ بهمن سال ۱۳۵۷ آقای بازرگان را به نخستوزیری منصوب و او را مامور تشکیل دولت موقت کرد. در آن زمان متن حکم نخستوزیری آقای بازرگان در تلویزیون خوانده شد و ویدئوی آن در یوتیوب وجود دارد. آیتالله خمینی در ابتدای متن حکم نخستوزیری مهندس بازرگان نوشت: «بنا به پیشنهاد شورای انقلاب و بر حسب حق شرعی و حق قانونی ناشی از آرای اکثریت قریب به اتفاق ملت ایران ... جنابعالی را ... مامور تشکیل دولت موقت مینمایم.» در این حکم هم به صراحت کامل آقای خمینی موضوع «حق شرعی» خود برای نصب آقای بازرگان به پست نخستوزیری را تاکید میکند. تاکید بر حق شرعی فقیه پیش از این در حکم تشکیل شورای انقلاب ذکر شد و بعدها در تمامی حکمهای آقای خمینی خود را نشان میدهد. حق شرعی فقیه پایهی نظریهی ولایت فقیه است که در کتاب حکومت اسلامی تشریح شده و یک سال بعد هم محور قانون اساسی جمهوری اسلامی را ساخت.
آقای بنیصدر مدعی است که او به آقای خمینی در مورد استفاده از «حق شرعی» در رابطه با انتصاب آقای بازرگان اعتراض کرده است؛ البته طبق معمول به طور خصوصی و در یک مذاکرهی دونفره. اولاً آقای بنیصدر برای این ادعا که او به آقای خمینی در رابطه با این عملکرد و رویهی فرافانونی بر مبنای حق شرعی اعتراض کرده است سند یا شاهدی ارائه نمیدهد. آنچه هست منحصراً ادعای او است. در ضمن آقای بنیصدر از این ادعاهای بی سند و شاهد بسیار دارد. ثالثاً حتی در صورت اثبات این ادعا که او اعتراض کرده است، میتوان گفت که این اعتراض در تناقض با قبول حکم عضویت خودش در شورای انقلاب است؛ چراکه آن حکم عضویت در شورای انقلاب هم توسط شخص آقای خمینی بر مبنای حق شرعی صادر شد. اگر آقای بنیصدر در مورد استفاده از حق شرعی و رویهی فراقانونی ناشی از آن اعتراضی واقعی داشت، اصولاً خودش نباید حکم عضویت در شورای انقلاب را میپذیرفت. آقای بنیصدر میتوانست صریحاً به آقای خمینی بگوید: «من به رویهی فراقانونی شما اعتراض دارم به این دلیل که اصولاً شما حق تشکیل مجلس قانونگداری بدون رعایت حقوق اساسی حاکمیت مردم را ندارید و این کار در تعارض با بنیادهای تفکری من است، به این دلیل حکم عضویت در شورای انقلاب را از شما قبول نمیکنم.» میدانیم که آقای بنیصدر آن حکم را از آقای خمینی قبول کرد و تا تیرماه سال ۱۳۵۹ که شورای انقلاب خودبهخود منحل شد، در آن شورا تحت نظارت عالی آقای خمینی انجام وظیفه کرد. در ضمن اگر آقای بنیصدر واقعاً میخواست اعتراض خود به موضوع حق شرعی و رویههای فراقانونی آقای خمینی را به گوش همگان برساند باید این موضوع را در همان اوان کار که آن رویهها هنوز به صورت عملکرد قانونی درنیامده بود برای جامعه مطرح میکرد، نه اینکه وقتی در خرداد سال ۱۳۶۰ از مسند قدرت کنار زده شد سعی به نونویسی تاریخ کند. حتی رئیس شورای انقلاب هم برگزیدهی اعضای این شورا نبود. بلکه، هر سه رئیس شورای انقلاب (شامل آقایان مطهری، طالقانی و بنیصدر) «منصوب» آقای خمینی بودند. آقای خمینی در تابستان سال ۱۳۵۸ (بعد از درگذشت آقای طالقانی) آقای بنیصدر را به ریاست شورای انقلاب منصوب کرد. حکم ریاست شورای انقلاب (جدا از حکم قبلی برای عضویت در شورای انقلاب) هم به صورت فراقانونی و بر پایهی حق شرعی صادر شده بود. البته آنوقتها همهی این حکمها به صورت محرمانه صادر شده بود و مردم از محتوای آنها بیخبر بودند. این موضوع بعدها و به مرور زمان از پرده برون افتاد. این حکمها به روشنی به همهی کارگزاران رژیم (از جمله خود آقای بنیصدر) نشان میداد که رئیس واقعی در مملکت کیست و اصولاً کس دیگری در تراز و کلاس آقای خمینی عمل نمیکرد. بر مبنای این دلایل آشکار آقای خمینی به آقای بنیصدر حکمهای فراقانونی میداد و آقای بنیصدر هم آن حکمها را میپذیرفت. سئوال اینجا است که چرا وقتی آقای بنیصدر از آقای خمینی حکمهای عضویت و ریاست شورای انقلاب را گرفت در مورد رویهی فراقانونی این حکمها (و مبانی آنها یعنی حق شرعی فقیه) سئوالی نمیکرد؟ آیا ایشان آنقدر بیاطلاع و ساده دل بود که متوجه این موضوعها نمیشد، یا اینکه عضویت در شورای انقلاب ارزش قبول این حکمهای محرمانه و شرایط همراه با آن حکمها را داشت. موضوع ترکیب اعضای شورای انقلاب تا مدتها محرمانه ماند و تنها بعد از انحلال شورای انقلاب فهرست اعضای آن علنی شد. سئوال دیگری که پیش میآید این است که آیا حکمهای محرمانهی دیگری هم هست که ملت ما هنوز رسماً از آنها بی خبر است؟ به طوری که ملاحظه میکنید در آن دوران دامنهی عملکرد سیاسی و اجتماعی آقای خمینی با محدودهی عملکرد آقای بنیصدر (یا دیگران) اصلاً قابل مقایسه نبود و به صورت خلاصه این دو نفر از نظر عملکردهای اجتماعی و سیاسی در دو تراز و کلاس بسیار متفاوت عمل میکردند. بهخصوص اگر توجه کنیم که در بهمن ۱۳۵۷ که آقای خمینی در اوج محبوبیت خود بود، آقای بنیصدر در داخل ایران عملاً ناشناخته بود. رندی همان ابتدا گفت: «آقای بنیصدر از زیر عبای آقای خمینی بیرون امد و پر درآورد.» آقای بنیصدر بدون حمایتهای مشخص آقای خمینی و بدون استفاده از دستگاهها و توانهای تبلیغاتی حکومت جدید (مثل رادیو و تلویزیون دولتی و همینطور شبکهی مساجد و دیگر شبکههای تبلیغاتی حکومتی) طی سالهای ۱۳۵۷و ۱۳۵۸ به احتمال بسیار زیاد در صحنهی سیاسی ایران ناشناخته یا کم شناخته میماند. آن حمایتها همه در داخل ساختار حاکمیتی صورت میگرفت که در راس آن آقای خمینی قرار داشت و آقای بنیصدر هم عنصری در داخل آن ساختار بود. در سال ۱۳۵۸ آقای بنیصدر نقش توجیهگر نظری (ایدئولوژی) رژیم تازه را بازی میکرد. خطابههای او در اطلاق استالینسیت به نیروهای دموکرات ایران بخشی از این توجیهگری را تشکیل میداد. آن امکانات تبلیغاتی گسترده هم به همین دلیل در اختیار او قرار میگرفت. البته باید گفت که در آن زمان ارائه آن صحبتها توسط آقای بنیصدر برای توجیه یکسری نظریه هنوز اجرایی نشده با عنوان کلی حکومت اسلامی خیلی هم کار مشکلی نبود: حکومت اسلامی موضوعی نو بود و فقط در داخل ذهن توجیهکنندگان آن قرار داشت. زمان لازم بود تا آن نظریهها به مرحلهی اجرایی برسند و به بوتهی آزمایش گذاشته شوند. در آن زمان حکومت مورد توجیه آقای بنیصدر مثل دیکته نوشته نشدهای بود که نمرهاش هم ۲۰ بود. حالا که آن توجیهها به اجرا گذاشته شده، نمرهی آن دیکته به عیان دیگر ۲۰نیست! البته آقای بنیصدر بعد از خلع از مسند قدرت و اقامت مجدد در پاریس در سال ۱۳۶۰ مدعی است که دیکتهی نوشته شده در رابطه با حکومت اسلامی در دوران جمهوری اسلامی (از سال ۱۳۵۷تاکنون) با توجیههای ذهنی او دیگر منطبق نیست و میخواهد که یک بار دیگر همان دیکته را نونویسی کند. آقای بنیصدر شرایط و ساختارهای مورد نیاز این نونویسی تاریخی برای تعیین یک نوع حکومت تازه از مدل بنیصدری را هنوز روشن نکرده است. همانطوری که در سال ۱۳۵۷ آقای خمینی از عبارت آن موقع تعریف نشدهی «جمهوری اسلامی» استفاده میکرد، آقای بنیصدر هم از عبارت مبهم «ولایت جمهور مردم» استفاده میکند، بدون آن که مشخص کند که ساختار اجرایی این عبارت مبهم (ولایت جمهور مردم) چگونه خواهد بود. در حالی که هیچ گروهی در ایران در حمایت از «ولایت جمهور مردم» سخنی نگفته و شعاری نداده است، آقای بنیصدر در نوشتههایش اینطور وانمود میکند که این عبارت شعار محوری معترضان است. یک نگاه به وبسایت و نیز صحبتهای ایشان در یوتیوب این موضوع را به خوبی روشن میکند. مثلاً اخیراً نوشته است: «راه حل یکی است و آن نه به ولایت فقیه و آری به ولایت جمهور مردم است.» (منبع: نشریهی انقلاب اسلامی مورخ ۲۵ مرداد ۸۹ مطابق با ۱۶ اوت ۲۰۱۰) باید توجه داشت که عبارت «حق حاکمیت ملی» که ریشه در حقوق ملت (مردم) برای تعیین سرنوشت خویش دارد به خوبی تبیین شده است. در نتیجه کوشش در استفاده از عبارت مبهم «ولایت جمهور مردم» به عنوان جایگزینی برای «حق حاکمیت ملی» باید مورد توجه خاص قرار گیرد. ملامحمد کاظم خراسانی معروف به «آخوند خراسانی» (متولد ۱۲۵۵ - متوفی ۱۳۲۹ هجری قمری) عبارت «ولایت جمهور مردم» را در شروع فاز دوم انقلاب مشروطه (معروف به استبداد صغیر در فاصلهی خرداد ۱۲۸۷ هجری شمسی تا تیر ۱۲۸۸ هجری شمسی) ابداع کرد تا توجیهی باشد برای نقش روحانیت طیف خودش در رابطه با حکومت. بعد از خلع محمدعلی شاه از سلطنت در سال ۱۲۸۸، این نقطه نظر (ولایت جمهور مردم) به تدوین متمم قانون اساسی مشروطه منجر شد. بر پایهی متمم قانون اساسی مشروطه مراجع تقلید حق نظارت و وتوی مصوبههای مجلس شورای ملی را به دست آوردند. این بخش از متمم قانون اساسی مشروطه (اگرچه بعد اعمال نشد) در عمل نخستین مرحله از نظارت عالی روحانیت شیعه بر مصوبات مجلس شورای ملی بوده است. این روند نظارت روحانیت شیعه بر مصوبههای مجلس شورا در مرحلهی بعد در قانون اساسی جمهوری اسلامی (در سال ۱۳۵۸) خود را به صورت «شورای نگهبان» نشان داد که شورایی است مرکب از روحانیون برای نظارت اجرایی بر مصوبههای مجلس شورا. با تاکید و تکرار «ولایت جمهور مردم»، که عبارتی فقهی و مربوط به آخوند خراسانی است، آقای بنیصدر این تصور را ارائه میدهد که امیدوار است که در صورت تعویض حکومت اسلامی مدل آقای خمینی (جمهوری اسلامی بر مبنای نقش محوری ولایت فقیه که ظرف ۳۰ سال گذشته آزموده شده) شاید بتوان موضوع حکومت اسلامی را زیر عنوان «ولایت جمهور مردم» دوباره از نو مطرح کرد. به این ترتیب حکومت اسلامی مدل آقای خمینی (بر پایهی ولایت فقیه) با حکومت اسلامی مدل آقای بنیصدر (بر پایهی ولایت جمهور مردم) تعویض خواهد شد. اگر چنین نیست چرا آقای بنیصدر از واژهی شناخته شدهی «حق حاکمیت ملی/ ملت» به عنوان آلترناتیوی برای «ولایت فقیه» استفاده نمیکند؟ احتمالاً این تصور وجود دارد که مشابه روش آقای خمینی در سال ۱۳۵۷ اول باید حرفهای کلی و در لفافه زد تا قدرت را بهدست آورد. بعد از کسب قدرت، مشابه روش آقای خمینی، میشود در مورد شرایط و روشهای اجرای آن نظریهها هم عمل و تعیین تکلیف کرد. انتخابات اولین دورهی رئیس جمهوری اسلامی در ایران- بهمن ۱۳۵۸: مورد دوم در نوشتههای آقای بنیصدر آن است که او مدعی است که از همان زمان انقلاب واقعاً رویهای آزادمنشانه داشته و به حقوق بنیادی مردم ایران برای تعیین سرنوشت خویش به صورت اجرایی معتقد بوده است. اگر این پیشفرض درست باشد، سئوال این است که چگونه او عضو و رئیس شورای قانونگذاری برای همان مردمی بود که آنها حتی از ترکیب اعضای آن شورا بیخبر بودند؟ چگونه او در مسند رئیس شورای انقلاب خود را مجاز میدانست که برای مردمی قانونگذاری کند که در انتخاب او و دیگر اعضای آن شورای قانونگذاری نقش مستقیمی نداشتند؟ چگونه در آن دوران مردم از این موضوع مهم که آقای بنیصدر رئیس شورای قانونگداری کشورشان است بی خبر بودند ولی باید مطیع قانونهایی میبودند که آن شورای مخفی و در راس آن آقای بنیصدر برای همان مردم وضع میکرد؟ آقای بنیصدر تبلیغات پیش انتخاباتی اولین دورهی رئیس جمهوری، در بهمن ۱۳۵۸ را عملاً یک سال قبل از تاریخ انتخابات از بهمن سال ۱۳۵۷ شروع کرد؛ یعنی بلافاصله بعد از بازگشت به ایران همراه با آقای خمینی. در آن دوران یک ساله آقای بنیصدر سخنرانیهای بسیاری داشت، ولی در آن سخنرانیها او به نقش خود به عنوان عضو یا رئیس آن شورای انقلاب اشارهای نمیکرد. آن موقع شورای انقلاب هنوز شورایی مخفی بود که همچون مجلس قانونگذاری عمل میکرد. در آن سخنرانیهای انتخاباتی آقای بنیصدر نمیگفت که او عضو و رئیس شورای قانونگذاری است که مردم نقشی در انتخاب آن نداشتهاند و او به صورت فراقانونی و بر مبنای حق شرعی آقای خمینی به عضویت آن منصوب شده است. بلکه رویهی او این بود که شعار بدهد که ای مردم من به آزادیها و حقوق شما علاقهمند هستم. آشکارا در آن دوران ادعاهای آزادمنشی آقای بنیصدر در محدودهی شعارهای انتخاباتی بوده است و نه در حیطهی عمل عضویت در شورای قانونگذاری منصوب آقای خمینی. فراموش نکنیم که طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی ولی فقیه حکم رئیس جمهوری را تنفیذ میکند. متن قانون اساسی و نیز عملکردهای آقای خمینی نشان میدهد که که از نظر او حکم تنفیذ ریاست جمهوری این یک موضوع تشریفاتی نبوده است شبیه صدور حکم نخست وزیری توسط ملکهی انگلیس. به طور واضح از نظر آقای خمینی اختیار تنفیذ حکم رئیس جمهوری بخشی از حق شرعی فقیه است. متن حکم رسمی آقای خمینی به خوبی این نکتهی کلیدی را روشن میکند: «بر اساس آن که ملت ایران با اکثریت قاطع جناب آقای دکتر ابوالحسن بنیصدر را به ریاست جمهوری برگزیدهاند و برحسب آن که مشروعیت آن باید به نصب فقیه جامعالشرایط باشد؛ این جانب به موجب این حکم رای ملت را تنفیذ و ایشان را به این سمت منصوب میکنم.» به طوری که ملاحظه میکنید حتی در مورد سمت رئیس جمهوری هم آقای خمینی برای آقای بنیصدر حکم صادر کرد و او را به این سمت منصوب کرد. آیا متنی بهتر از این میتواند رابطهی بین آقای خمینی و آقای بنیصدر را روشن کند؟ با قبول این حکم آقای بنیصدر به موقعیت آقای خمینی در راس ساختار قدرت تمکین کرد. صحبتهای بعدی آقای بنیصدر در مورد اعتراضهای خصوصی به آقای خمینی در مورد عملکردهایش آشکار با این متن صریح در تعارض است. اگر آقای بنیصدر به رویهها و عملکردهای آقای خمینی اعتراضی داشت، چرا به قبول این چنین حکمی که بر مبنای آن رئیس جمهور منصوب فقیه است تن در داد؟ آیا درک متن حکمی به این روشنی که «اینجانب ایشان را به این سمت منصوب میکنم» خیلی مشکل بود؟ مراسم تنفیذ اولین دورهی رئیس جمهوری در بهمن سال ۱۳۵۸ از تلویزیون دولتی ایران پخش شد. در این مراسم آقای بنیصدر در جلوی دوربین تلویزیون دست آقای خمینی را بوسید. این دستبوسی در حالی بود که آقای خمینی نشسته بود و آقای بنیصدر برای بوسیدن دست او تا کمر خم شده است. این دستبوسی دقیقاً نشانگر رابطهای بود بین آقای خمینی (در راس هرم قدرت) و تمکین آقای بنیصدر به عنوان یک کارگزار او. از لحاظ تاریخی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی این نوع دستبوسی موضوعی پیش پا افتاده نبوده و نیست. آقای بنیصدر در خاطراتش نوشته است که «وقتی خمینی را با آن وضع دیدم (او را روی یک صندلی چرخدار میآورند) یک حالت رقت به من دست داد. حالت غمگین داشت. به قدری حالت عاطفی به من دست داد که دستش را بوسیدم و خیلی با عاطفه.» از قدیم گفتهاند یک تصویر میتواند گویاتر از هزار کلمه باشد. به همت اینترنت تصویر دستبوسی آقای خمینی توسط آقای بنیصدر موجود و در اختیار همگان است. شما به عکس زیر نگاه کنید و خود قضاوت کنید که این ادعای آقای بنیصدر در مورد حالت غمگین آقای خمینی و همینطور حالت با عاطفهی آقای بنیصدر چقدر درست است! این تصویر نشانهای آشکار از تمکین آقای بنیصدر به موقعیت آقای خمینی در راس هرم بود.
تصویری از دستبوسی شاه توسط هویدا، میتواند مقایسهی بهتری را نشان دهد. دستبوسی شاه توسط هویدا هم دقیقا نشانگر و نماد تمکین هویدا به شاه بود. در هر دو تصویر مشابهت حالت تعظیم (شکل بدنی دستبوسان) بسیار جالب توجه است.
این ادعای بعدی آقای بنیصدر که در مراسم تنفیذ و در جلوی تلویزیون او دست آقای خمینی را فقط پدرانه بوسیده است، یا نشانهی سادهلوحی است یا سعی در کتمان حقایق تاریخی. اگر آقای بنیصدر دست آقای خمینی را در مراسم رسمی تنفیذ به صورت پدرانه بوسیده است، خوب امیرعباس هویدا هم میتوانست همین ادعا را بکند که در مراسم رسمی همیشه دست شاه را به صورت پدرانه بوسیده است. آشکارا چنین ادعایی نادرست بود. بوسیدن دست در مراسم رسمی نشانهی آشکار تمکین کارگزاران است که البته در ایران سابقهی تاریخی بسیار طولانی دارد. بی دلیل نبود که در ماههای آخر سلطنت شاه که پایههای قدرت او لرزان شده بود، موضوع دستبوسی مقامات بالا کمتر مورد تاکید قرار میگرفت. برای مثال شاه هرساله یک «بار عمومی» به مناسبت سالگرد انقلاب مشروطه (۱۴ مرداد) برگزار میکرد. آخرین «بار عمومی» شاه به مناسبت سالگرد انقلاب مشروطه در روز ۱۴ مرداد سال ۱۳۵۷ برگزار شد. فیلم این مراسم در یوتیوب موجود است. در مراسم مشابه در سالهای قبل از آن، نخست وزیر، وزیران کابینه و امیران ارشد ارتش شاه هر یک برای بوسیدن دست شاه تا کمر خم میشدند. این رویهی دستبوسی نماد تمکین به راس هرم قدرت در دوران شاه بود، ولی در آخرین مراسم «بار عمومی شاه» در روز ۱۴ مرداد سال ۱۳۵۷ شاه دستش را برای بوسیدن جلو نیاورد و وزیری هم برای بوسیدن دست او پیشقدم نشد. در آن روزهای داغ که ایران به طرف فاز نهایی انقلاب میرفت، هویدا دیگر مغضوب شده بود و به این دلیل در آن مراسم نبود که طبق معمول دستبوسی کند. به طور مجمل در دورانی که آقای بنیصدر بر مبنای حکمهای آقای خمینی انجام وظیفه میکرد، کارگزار او بود. در آن دوران آقای خمینی کارگزاران دیگری علاوه بر آقای بنیصدر هم داشت که به آنها هم حکم میداد و آنها هم باید آن حکمها را اجرا میکردند. این بخشی از تقسیم وظایف برای عضویت در داخل ساختار قدرت بود. همهی آن حکمها هم به رویهی فراقانونی و بر پایهی حق شرعی فقیه صورت گرفته بود. در آن دوران آقای خمینی تمایل داشت که در داخل حاکمیت و قدرت کارگزارانی از جناحهای رقیب و حتی متخاصم داشته باشد. بقای آقای بنیصدر در ساختار قدرت تا بهار سال ۱۳۶۰ هم در همین رابطه و منوط به تمکین او به راس هرم قدرت بوده است. مهاجرت مجدد آقای بنیصدر به فرانسه- تابستان ۱۳۶۰: در اینجا باید اذعان داشت که آقای بنیصدر بعد از مهاجرت مجدد به فرانسه در سال ۱۳۶۰ در مورد نارواییها و کاستیهای حکومت اسلامی و نقاط ضعف عملکردهای آقای خمینی بسیار نوشته است و در این مورد سعی وافر مبذول داشته است. برخی از این اقدامات هم قابل توجه است، ولی باید توجه شود که همزمان آقای بنیصدر از سال ۱۳۶۰ به بعد سعی بسیار کرده است که بخشهایی از تاریخ اخیر ایران بخصوص در مورد رخدادهای مربوط به سال های ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۰ را گزینهنویسی و نونویسی کند و به صورتی متفاوت از واقعیتهای صورت گرفته جلوه دهد. در صورت لزوم میتوان موضوع گزینهنویسی و نونویسی تاریخ اخیر ایران توسط آقای بنیصدر را بیشتر شکافت. یک مطالعهی خلاصه از نوشتهها و مصاحبههای او یک فهرست خیلی بلند از گزینهنویسی و نونویسی وقایع تاریخی را به دست میدهد. آقای بنیصدر در متن نوشتهها و مصاحبههایش رخدادها را به صورت گزینش شده ارائه میدهد تا در آنها نقشی محوری و کاملاً مثبت از خود به نمایش بگذارد. از قدیم گفتهاند: «هر که تنها به قاضی رفت راضی برمیگردد.» آقای بنیصدر میتوانست بعد از مهاجرت مجدد به فرانسه در سال ۱۳۶۰متحول شود، عملکردی همچون نلسون ماندلا را ارائه بدهد و به صورت نمادی برای یک مبارزه مشترک ملی مردم ایران برای کسب آزادی درآید. ولی متاسفانه نوشتههای گزینشی و عملکردهای خودمحورانهی او در این مدت ۳۰ ساله سبب شدهاند که او فقط ابوالحسن بنیصدر بماند. این موضوع چنان عیان است که حتی خود آقای بنیصدر هم به ان اذعان دارد. آقای بنیصدر در یک مصاحبه در تاریخ ۱۷ مهر ۱۳۸۹ اظهار داشت: «۳۰ سال است تلاش میکنیم جبههای از گرایشهای مختلف بوجود بیاوریم ولی حاصلی نداده! چرا؟» جواب این سئوال به سادهترین شکل خود این است که تشکیل جبههی مشترک نیازمند تفکری منسجم و چند بعدی و عملکردهایی فراگیر بوده است. به طور مسلم نوشتههای گزینشی و عملکردهای خودمحورانه به تشکیل جبههی مشترک نه کمک میکند و نه منجر میشود. به جای تغییر، گزینهنویسی و نونویسی تاریخ دوران اخیر، آقای بنیصدر میتوانست تمامی واقعیتهای سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۰ را به صورتی که واقعاً اتفاق افتادند بیان کند و این امکان را بهوجود بیاورد تا نسلهای بعدی ایران خود به شناخت بهتری از حوادث رخ داده برسند و بتوانند از این تجربیات تاریخی استفادهی بهتری ببرند. در اینجا باید اضافه کنم که تغییر، گزینهنویسی و نونویسی رخدادهای تاریخ ایران محدود به آقای بنیصدر نیست و متاسفانه افراد بسیار دیگری، هر یک برای توجیه عملکردهای خود یا سازمان مورد نظرشان، به اقدامهای مشابهی دست زدهاند. تغییر، گزینهنویسی و نونویسی رخدادهای تاریخ اخیر ایران به هر بهانه یا انگیزهای و توسط هرکس یا گروهی که صورت بگیرد، به هیچ عنوان قابل توجیه نیست و باید افشا شود. نوشتهی حاضر قدمی کوچک در جهت افشا کردن برخی نونویسی واقع تاریخی سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۰ است. در خاتمه یادآوری کنم که برخی دوستداران آقای بنیصدر، شخصی را که جرئت کند و نظرات ناموافق ارائه کند با عنوانهایی چون استالینیست، عضو حزب فلان و یا مزدور وزارت خفیه مورد مرحمت قرار میدهند. زحمت اینکه من متعلق به کدام گروه هستم را به عهده خودشان وامیگذارم. ۱. اطلاعات بیشتر در مورد نحوهی تشکیل و ترکیب اعضای شورای انقلاب در اینجا و اینجا موجود است. مطلب مرتبط : • فرایند تشکیل شورای انقلاب - بخش نخست
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
|
نظرهای خوانندگان
-- کوروش ، Oct 30, 20106.موردی که از قلم افتاد فرمودید ایشان 30سال است که میخواهد یک از اپزسیون یک جبهه درستکند موفق نشده خوب دلایلی هم کهایشان گفته بگویید هرچند شما نطرتان بر نفمیدن مردم هست مطمین باشید مردم روزانه گوش میدهندو مخوانند ایشان گفته بخاطر اینکه گروها قدرت را هدف کردند نه حکمیت مردم یکعده می گویند اصلاح طلب قانون اساسی انجام شود کافی است یعنی خودبیایند حکومت کنند وهیچ کدام کاری بهمردم بیچاره ندارند. پس در هدف یکی نیستند .حال می فرمایید ایشان باید اسلحه روی سر اپزسیون بکذارد یا 30سال به اندازه100جلد کتاب قطور بنویسد ومصاحبه کند.
نویسنده قصد کوبیدن اقای بنی صدر را دارد. البته به این نوشته تاریخ نویسی نمکویند بلکه عقده گوشایی میگویند. تیتر مطلب هم ربطی بنوشته ندارد. هر کس متوجه میشود که تحت عنوان فرایند شورای انقلاب نویسنده به خیال خود قصد تخریب اقای بنی صدر را دارد. البته خلاف واقعیت هم بسیار در این مطلب وجود دارد. کسی که بخواهد غرض ورزی کند به غیر از این هم نمیتواند انجام دهد.
-- م.مصطفوی ، Oct 30, 2010آقای
سحاب سپهری
اگر شما نویسنده ای صادق و امانتدار بودید هیچگاه برای فریب خواننده عنوان مقاله را فرایند تشکیل شورای انقلاب نمی گذاشتید .شما مقاله ای در تخریب بنی صدر نگاشته اید و با همراه کردن دو عکس سعی کرده اید تخریب را مستند کنید .اما متاسفانه شما حتی به یکی از گفته های بنی صدر هم دقت نداشته اید .اگر میدانستید که بنی صدر گفته است : عقل زور مدار و تخریب گر اول خود را تخریب میکند و بعد دیگری را .
-- احمد ، Oct 31, 2010من شما را نمی شناسم ،اما خوشحال نیستم که یک ایرانی و یک نویسنده یا روزنامه نگاری چون شما که میتواند با قلمش حقایق را منتشر کند خراب شود .فکر نمیکنم ایرانیهایی که به اینترنت متصل هستند و مقالات سیاسی اجتماعی را مطالعه میکنند اینقدر کند ذهن باشند که هدف شما را از این نوشته نفهمند و تعجب نکنند که این نوشته هیچ ارتباطی با عنوان آن ندارد.امید وارم برای ممانعت از خراب شدن خود ،تخریب را رویه نکنید
آقای سحاب سپهری چه میخواهید بگوئید ؟ واصولاً قصد شما از نوشتن چنین مطالبی چیست ؟ که مثلاً اطلاع رسانی کنید ؟ یعنی بنی صدر بد است ؟ بنی صدر دروغگو است ؟ بنی صدر مردم را فریب داده ؟ بنی صدر به عهدش وفا نکرده ؟ بنی صدر سازش کرده ؟ بنی صدر بر سر استقلال ایران معامله کرده ؟ بنی صدر برای حفظ قدرت ، آزادی مردم ایران را به باد داده ؟ و و و . . . و چون ممکن است بعضی ها از این " حقایق " بی اطلاع باشند ، شما جهت محکم کاری ، و جلو گیری از اینکه مردم گول بنی صدر را بخورند ، با ارائۀ و آوردن اینهمه " اسناد و مدارک قطعی " میخواهید مردم را مطلع کنید و آنان را از نا آگاهی بدر آورید ؟ بسیار خوب . گیریم تمام حرفهای شما درست و بنی صدر هم بد است . اما همیشه بد را در مقابل خوب میسنجند . چون بدون خوب ، بد را نمیتوان توصیف کرد . حالا نمونۀ خوب شما کیست ؟ و خود شما چه میگوئید ؟ البته از قبل میدانستید که ممکن است این سئوال مطرح شود . آیا به همین دلیل نبود که در خاتمۀ مطالب خود ، زحمت حل این معما را بعهدۀ خود ما واگذاشتید ؟ آقای سپهری شما با علم و اطلاع و کاملاً آگاهانه غرض ورزی میکنید . شما میگوئید بنی صدر به بعضی ها لقب استالینیست میداد . بسیار خوب این را ما هم میدانیم . ولی چرا از آنان اسم نمیبرید ؟ زیرا میدانید که آنان در نظر مردم ایران ، چوب دوسر " طلا " هستند . نمونه اش خود سرکار که خود را مخفی میکنید و وظیفۀ یافتن خود را به طرفداران بنی صدر محول میکنید و یا اینکه از مسئلۀ روشنی میخواهید معما بسازید و به حساب منفی بنی صدر بگذارید : ولایت یعنی حاکمیت . این را نمیدانید ؟ چرا میدانید . جمهور یعنی عموم . این را نمیدانید ؟ چرا میدانید . ولایت جمهور مردم یعنی حاکمیت همۀ مردم ایران . یعنی حاکمیت تمامی مردم ایران یعنی همۀ زنان . همۀ مردان و همۀ اقوام ایران اعم از ترک و کرد و فارس و عرب و بلوچ و لر و گیلک و ترکمن و و و همۀ ادیان ایران از مسلمان شیعه و مسلمان سنی و مسیحی و کلیمی و زردشتی و بهائی و و و و آیا برای شما خیلی سخت بود که بفهمید حاکمیت همۀ مردم و یا ولایت جمهور مردم یعنی چه ؟ که اینهمه غرض ورزی و عداوت از همه جای نوشتۀ شما ببارد ولی حتی یکبار از خود بنی صدر سئوال نکنید که برای شما توضیح دهد . آقای سپهری متاسفانه نخبه کشی از دیرباز در ایران رواج داشته . امثال امیر کبیر و قائم مقام را چه کسانی کشتند ؟ گیرم تمام مطالب شما درست . آیا بنی صدر هیچ کار خوبی نکرد ؟ آیا هیچ کار خوبی نکرد ، و یا اگر کرد ، ما عمداً نخواستیم ببینیم ؟ ایکاش غرض و مرض و ... ، چشم و گوش و عقل ما را کور نکند . مادر ایران وطن ، امروز ، بیشتر از همیشه ، به فرزندان خادم خود نیازمند است . به داد این مادر برسیم .
محمدرضا حدادی
-- حمدرضا حدادی ، Oct 31, 2010نوشته حاضر بخش دوم یک مقاله است که بخش اول ان با بررسی چگونگی تشکیل شورای انقلاب بر مبنای حق شرعی فقیه شروع شد. بخش حاضر به بررسی عملکرد شورای انقلاب و نقش حق شرعی فقیه در تشکیل دولت موقت و نیز چگونگی تنفیذ اولین دوره رئیس جمهوری می پردازد. اقای خمینی در ابتدای بهار سال 1358 اقای ابولحسن بنی صدر را به عضویت شورای انقلاب منصوب کرد و او تا تیر 1359 در این منصب فعالیت داشت. عنوان این نوشته شامل هر دو بخش ان می شود.
-- بدون نام ، Oct 31, 2010باسلام
-- قدسی ، Oct 31, 2010دوستی با پیامش از من خواسته بود که متن فوق را بخوانم. خواندم و از کرده خود واتلاف وقت پشیمان شدم. ذهنیات شخصی نباید با سوء استفاده از دنیای آزاد اینترنت، وقت انسان ها را زایل گرداند. این هم خود نوعی پایمال کردن حق دیگران است که امیدوارم مسئولین سایت ها به این مسئولیت خود بیاندیشند. با تاسف، انتقاد کردن در جامعه فرهنگی ما جای خود را به تخریب و کینه و ناسزاگوئی داده است. هراس نویسنده از دوباره رسیدن به قدرت یک رئیس جمهور قبلی کاملا آشکار است. گوئی گروهی، دسته ای، حزبی، فردی، اورا مانع بر رسیدن به قدرت خود می بیند وسعی در تخریب او را دارد. نویسنده محترم آگاه باشد که هم اکنون کسانی بر مسند قدرت نشسته اند که در تخریب و ناسزاگوئی و... استاد و شهره شهرند، بنابراین با این ابزار هرگز نمی توان برجای آنان نشست.
هدف نویسنده چیست، چه ابهامی را میخواهد واضح کند، چه سانسوری را خواسته است بشکند، بگوید بنیصدر و دوستانش ۳۰ سال است مبارزه را رها نکردهند، مینویسند و میگویند تا سانسورها بشکند،بگوید او و یارانش باور به مردم و توانایی آنها دارند، بگوید شعار آنها همیشه این بوده "تنها راه مبارزه جنبش همگانی است", آیا خواسته کمک کند تا انقلاب بزرگ ایران حاصل مبارزه ایرانیان تبدیل به یک توطئه خارج نشود؟, بگوید آزاد منشانی بودند که انقلاب را ممکن کردند و آنان هیچ ربطی با کودتاچیان سال ۶۰ ندارند هر چند خمینی در انقلاب رهبری انقلاب را به عهده گرفت اما او هنگام گروگانگیری تغییر موضع داد، زمانیکه گروگانگیری را بالاتر از انقلاب ایران دانست و ضدّ انقلاب شد و تا نوشیدن جام زهر از خیانت کوتاهی نکرد. شما کتاب خیانت به امید را خوانده اید چند بار در آنجا بنیصدر از خود انتقاد میکند و میپزیرد اشتباه کرده! نه نخوانده اید، اگر اهل مطالعه بودید با زبان فریب بیگانه میشدید. در مورد شخصی که میگوید بنیصدر ۳۰ سال است میخواهد جبهه بسازد و نتوانسته! اول آقای محترم(کورش امضا کردهاند) میثاق شورای ملی مقاومت را نوشت و ۳ اصل مطرح کرد، آزادی، استقلال، عدم برتری خواهی، مجاهدین متاسفانه در این تجربه به آن میثاق پشت کردند و با عراق در موقعه جنگ نزدیک شدند و اصل استقلال را رها کردند، آزادی را در داخل سازمان و بیرون آن زیر پا گذاشتند. ۳۰ سال است این ۳ اصل، اصول محوری برای ما بوده و دعوت به جبهه از آنها که در پندار، کردار و گفتار به این اصول باور دارند کرده و میکنیم ، بله هنوز ممکن نشده، و باید سعی کرد تا ممکن شود.شاد باشید. حمید
-- حمید ، Oct 31, 2010با سلام و آرزوی تندرستی و بهروزی برای شما،نویسنده مقاله علیرغم سعی خود بر اینکه گویا دیگران وقایع را آنطور که میخواهند مینویسند ولی ایشان واقع نگاری میکنند سعی نکرده کمی مطالعه کند تا درست بنویسد. خوانندگان دیگری قصد پنهان ایشان در نگارش را یاد آور شده اند .اما در این جا لازم است به دو واقعه تاریخی که یکی به شورای انقلاب مربوط است و دیگری به سخنرانی های آقای بنی صدر در اوایل انقلاب و هم چنین دو عکسی را که در مقام مقایسه در مقاله آورده اند نظری بیاندازیم. نمیدانم آقای سپهری در آن دوران چند سال داشتند و یا آیا در ایران بودند یا خیر . هنگامی که آقای طالقانی ریاست شورای انقلاب را داشت در غیاب ایشان بهشتی اداره جلسات را عهده دار بود. پس از فوت مرحوم طالقانی همین روند ادامه یافت و در واقع شورای انقلاب بدون رئیس بود . پس از انتخاب شدن آقای بنی صدر به ریاست جمهوری بنا بر پیشنهاد اعضاء، ریاست شورا نیز بر عهده او قرار گرفت(عبور از بحران، خاطرات رفسنجانی،نامه خطاب به آقای خمینی 25/11/59). بنا بر این بخشی از مقاله شما بر خبری نادرست بنا شده است و لذا نمیتواند اعتبار داشته باشدو اما در باره اینکه آقای بنی صدر در سخنرانی ها نیرو های دموکرات را استالینیست خطاب میکرد، ممکن است لطف فرموده این نیروها را نام ببرید ؟ تا آنجا که من به خاطر دارم(آن زمان دانشجو و در ایران بودم) مورد خطاب ایشان نیرو هایی بودند که دیکتاتوری پرولتاریا در دستور کارشان بود برای نیل به این هدف هر وسیله (جنگ مسلحانه و حتی تصفیه و ترور درون گروهی) توجیه داشت، امروز بسیاری از اعضای این گروه ها روش آنروز خود را نقد میکنند و غیر دموکراتیک میخوانند. اما در باره دو عکس و مقایسه آنها، نویسنده با استفاده از منطق صوری و مقایسه آقای بنی صدر با هویدا ، قصد تخریب آقای بنی صدر را دارد اما میدانیم که آقای خمینی سال 58 رهبر انقلاب ضد سلطنتی ودر اوج محبوبیت بود .با نگاهی به مطبوعات آن روز ها میبینیم حتی نیروهای غیر اسلامی برای دیدار و ملاقات با او با هم رقابت میکردند(گرچه او روی خوش نشان نمیداد) و آقای بنی صدر با اکثریت آرا مردم به ریاست جمهوری انتخاب شده بود پس نه خمینی شاه بود و نه بنی صدر هویدا. قصد آقای سپری از روایتی از یک عکس ، سی سال بعد ،با در نظر نگرفتن فضای موجود ی که عکس گرفته شده باز نویسی درست تاریخ است یا تخریب؟اما مخالفت آقای بنی صدر با روش های غیر دموکراتیک نه پس از خرداد شصت که از همان اوایل مشهود است این مخالفت ها در ریاست جمهوری ایشان و سخنرانی ها مختلف او در مخالفت با استبداد و روش های چماقداری است. خوشبختانه امروز به یمن اینتر نت دسترسی به این نوع اطلاعات مشکل نیست و اگر مرض و غرضی در کار نباشد و قصد تحقیق باشد با کمی حوصله به خرج دادن به راحتی به میتوان به آنها دسترسی یافت. در مورد ولایت جمهور مردم هم به گمان من این روزها سواد مردم به حدی رسیده است که تشخیص بدهند منظور از جمهور ،عامه مردم است فارق از هر عقیده و سلیقه و مرامی.آخوند خراسانی و دو تن دیگر از مراجع در مخالفت با استبداد محمد علیشاه در طی تلگرافی خطاب به او نوشتند که در زمان غیبت ولایت با جمهور مردم است.و آقای خمینی هم در نوفل لو شاتو در پاسخ به سئوال خبرنگاران در مقام مخالفت با استبدا ،گفت ولایت با جمهور مردم است. در مباحث مربوط به مردمسالاری( دموکراسی) که بین صاحبنظران در غرب انجام گرفت با توجه به این امر که رهبری (ولایت) افراد قابل انتقال نیست و از سوی دیگر شرکت عمومی در اداره امور کشوری ممکن نیست، قاعده دولت منتخب مردم از اصول مردمسالاری شد و دولت منتخب به نمایندگی از عامه(جمهور) مردم زمام امور را در دست گرفت بدین ترتیب ملت(nation ) مفهوم مستقلی از شهروند یافت اما در عمل در بسیار ی از کشور ها هر دولت که اعمال حاکمیت کرد ولو استبدادی نماینده ملت شناخته شد بدین ترتیب است که حتی نظام های دیکتاتوری ( چه با کودتا به قدرت رسیده باشند و چه با انتخابات تقلبی) رسمیت یافته و قابل توجیه شدند.ولایت جمهور مردم سلب مشرو عیت از چنین نظام هایی است.. امروزه در کشورهای بسیاری( از جمله در برزیل به اجرا در آمد)بحث دموکراسی مشارکتی( پارتیسیپاتیو) مطرح است تا عامه مردم(جمهور ) نقش مستقیم وبیشتری در اداره و کنترل قدرت داشته باشند حال اگر آقای بنی صدر میگویند باید به ولایت فقیه( حاکمیت فرد) نه گفت و به ولایت جمهور مردم(حاکمیت عامه مردم) گفت آری ، نمیدانم چرا برای آقای سپهری درک این معنا ثقیل است. آقای سپهری ظاهرا به خود زحمت نداده اند تا تمامی که هیچ، حتی بخشی از نوشته های آقای بنی صدر در باره مردمسالاری را ( چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن) مطالعه کنند تا منظور ایشان را بفهمند . شاد و سر بلند باشید
-- جمال ، Oct 31, 2010ایشان تصور فرموده 40ملیون جمعیت ایران خدای نکرده فوت کردند اگر دیکته بنی صدر است که اجا شده پس اینکه اقای هاشمی درنماز جمهه 1ملیون که از تلویزیون هم پخش شد کفت ما دو اسلام داریم یکی بنی صدر یکی فیضیه چه بود ان برادر عزیزی که در کامنت گفته کسی که میخواهد تخریب کند ازخود شروع میکند متوجه نیستند که کتاب عقل ارادی وقرین 60جلد کتاب از ایشان وجود دارد که ما خواندیم وایشان ومانندهای شان امکان ندارد که به ان نگاهی بکنند.
-- بدون نام ، Oct 31, 2010ایشان تصور فرموده 40ملیون جمعیت ایران خدای نکرده فوت کردند اگر دیکته بنی صدر است که اجا شده پس اینکه اقای هاشمی درنماز جمهه 1ملیون که از تلویزیون هم پخش شد کفت ما دو اسلام داریم یکی بنی صدر یکی فیضیه چه بود ان برادر عزیزی که در کامنت گفته کسی که میخواهد تخریب کند ازخود شروع میکند متوجه نیستند که کتاب عقل ارادی وقرین 60جلد کتاب از ایشان وجود دارد که ما خواندیم وایشان ومانندهای شان امکان ندارد که به ان نگاهی بکنند.
-- کوروش ، Oct 31, 2010من سوالی دارم منصفاته درتاریخ ایران درصورت جلسه مجلس اول ثبت است استیضاح رییس جمهور برای چیست هم اکنون بعد از 30سال در سایتها مراجعه کنید موجود است. تنها کسانی که با شجاعت با ولایت فقیه مخالف بودند اول ایشان بعد طالتقانی هنوز دلیل خیانت ایشان ایناست که بادادگاهای انقلاب.کمیته ها.سپاه پاسداران مخالف بوده خوب توجه بفرمایید 30سال پیش که بهشما کاری ندارم که احتمالا نفس بکشی حتی بزرگانی چون طالقانی را مردم خوب میدانند چه بسر فرزندانش اوردند.حالا شما روی ندانستن مردم چقدر حساب باز کردید که اینطور می گویید.گیرم که فرض محال مردم که از انها جهت این تمثیل پوزش می خواهم.چون من به شجاعت شما نیستم فرق شما که از این حکومت انتقاد می کنید چیست.واین همان است که خودتان فرمودید اول انقلاب ایشان به مخالفان میکفتند روشهای استالینیستی.
-- کوروش ، Oct 31, 2010
-- محمود دلخواسته ، Oct 31, 2010با سلام
آقای سپهر، قرار شد که بدون مدرک سخن نگویید و قضاوت نگویید. ولی دوباره می گویید که بنی صدر با حکم آقای خمینی عضو شورای انقلاب شد. منهم می توانم بگویم که شما با حکم فرماندهان ارتش سایبری این سخنان را می گویید و هر کس دیگر هر حرف دیگری که میلش می کشد می تواند بزند. کار تاریخی، کاری تحقیقی می باشد و بدون مراجعه به مدارک و مستندات دست به کاری تاریخی زدن، هیچ نیست جز قصه نویسی. دوباره می خواهم که یا در اینمورد سند و رفرنس ارائه دهید و یا مانند کاری که من در رابطه با اشتباه خود کردم، معذرت خواهی کنید.
- می توانید بگویید که تشکیل شورای انقلاب بر خلاف چه قانونی بود و چه اصلی از این قانون مانع می شد که آقای خمینی چنین شورایی را تشکیل ندهد؟ پاسخ روشن این است که بر خلاف هیچ قانونی، چون هنوز هیچ قانونی تصویب نشده بود. آقای خمینی از حق دموکراتیک خود و در جریان انقلابی که بگونه ای منسجم دهها میلیون نفر او را رهبر انقلاب اعلام کرده بودند، مشروعیتی برای آقای خمینی در سطح ملی و بین المللی ایجاد کرده بود که برای جلوگیری از خلاء سیاسی، حق داشت که به چنین کاری دست بزند. در آنزمان هنوز آقای خمینی در قل مردم جا داشت و هنوز شخصیت و اندیشه های خشن و قدرت طلبانه ایشان بر اکثریت مطلق مردم و نخبه گان، معلوم نبود
- دوباره می گویید که آقای خمینی حکمهای فراقانونی می داد و دو باره هیچ سندی ارائه نمی کنید. آقای خمینی بعد ها بسیاری احکام غیر قانونی داد و بیش از دویست و سی بار قانونی اساسی را که خود به او رای داده بود، نقض کرد، ولی این هیچ ارتباطی به موارد مورد ارائه شما ندارد. آقای خمینی هیچ حکمی نه به بنی صدر و نه به سایر اعضا برای عضو شدن نداد و اینکه شما به هیچ سندی رجوع نمی کنید، نشان از این دارد که می دانید که چنین احکامی وجود نداشته اند. حال سوال اینست که چرا این دروغ را تکرار و تکرار را مکرر می کنید؟
- بنی صدر در زمان قبل از انتخاب خود به ریاست جمهوری تنها دو بار تلویزیون در اختیارش قرار داه شد. یکی بحث معروف او با بابک زهرایی بود و دیگر سخنرانی ایشان در تلویزیون در مخالفت با اجباری کردن حجاب، که بعدها در کیمیای تبلیغات سلطنت طلبها تبدیل شد به اینکه بنی صدر گفته موی زن اشعه جنسی تبدیل می کند و داشتن حجاب واجب است. آیا مورد دیگری را شما سراغ دارید که می گویید که رادیو و تلویزیون در اختیار ایشان قرار گرفت؟ حتما می دانید که در نزمان قطب زاده به به بنی صدر به عنوان رقیب می نگریست و مانع می شد که سخنرانیهای ایشان که در هر مدرسه و دبیرستان و مسجد و سالن انجام می شد، از تلویزیون منتشر شود. حتی بحث دوم با بابک زهرایی را نیز در دانشگاه و در حضور هفتاد هزار نفر انجام شد، از تلویزیون منتشر نکرد
-- محمود دلخواسته ، Oct 31, 2010- بنی صدر در زمان قبل از انتخاب خود به ریاست جمهوری تنها دو بار تلویزیون در اختیارش قرار داه شد. یکی بحث معروف او با بابک زهرایی بود و دیگر سخنرانی ایشان در تلویزیون در مخالفت با اجباری کردن حجاب، که بعدها در کیمیای تبلیغات سلطنت طلبها تبدیل شد به اینکه بنی صدر گفته موی زن اشعه جنسی تبدیل می کند و داشتن حجاب واجب است. آیا مورد دیگری را شما سراغ دارید که می گویید که رادیو و تلویزیون در اختیار ایشان قرار گرفت؟ حتما می دانید که در نزمان قطب زاده به به بنی صدر به عنوان رقیب می نگریست و مانع می شد که سخنرانیهای ایشان که در هر مدرسه و دبیرستان و مسجد و سالن انجام می شد، از تلویزیون منتشر شود. حتی بحث دوم با بابک زهرایی را نیز در دانشگاه و در حضور هفتاد هزار نفر انجام شد، از تلویزیون منتشر نکرد
- سخن شما درست است و بنی صدر ایدئولوژی احزاب حزب توده و فدائیان خلق را از نوع استالینست می دانست. خوب شما بگویید که کجای این سخن غلط بود؟ آیا در آ نزمان رهبران این احزاب خود را با افتخار استالینست نمی دانستند، تا جایی که سبیل استالینی گذاشتن در میان هوادارانشان مد شده بود؟ آیا بسیاری از همین رهبران، بعدها دوران استالینیست بودن خود را به نقد نکشیدند ( برای نمونه مراجعه کنید به کتاب بر بالهای آرزو - نقی حمیدیان- عضو شورای مرکزی سازمان فداییان خلق.). دوباره سوال می کنم: آیا بنی صدر با استالینست خو اندن این سازمانها، واقعیت را بیان کرده و یا اینگونه که شما می انگارید، تهمت زده است؟
- می گویید که حکومت اسلامی بنی صدر مانند دیکته نوشته نشده ای بود. از زیبایی ادبی این سخن که بگذریم، دو باره نشان از ان دارد که شما بر خلاف ادعایتان با اندیشه های بنی صدر آشنا نیستید. کتاب بیانیه جمهوری اسلامی بنی صدر، در تضاد مستقیم با نظریه ولایت فقیه نوشته شده بود و اندیشه های راهنمای آن آزادی ( در سطح فرد و جامعه) و استقلال ( در سطح فرد و جامعه) می باشد. اگر می خواهید اثری از تاثیر این نوع اندیشه سخن بگویید باید به پیش نویس قانون اساسی مراجعه کنید که در آن هیچ اثری از ولایت فقیه نبود و در کل، قانونی دموکراتیک می بود. بنی صدر از همان اول مخالفتش را با ولایت فقیه اعلام کرده بود. به تحقیق من دوباره مراجعه کنید و در آن خواهید دید که در مجلس کودتای خرداد شصت یکی از اصلی ترین توجیهات برای برکناری بنی صدر این بوده است که به نه دلیل در مجلس خبرگان با قانون اساسی مخالفت کرده بوده است
- اینکه می گویید که بنی صدر از عبارت " ولایت جمهور مردم" استفاده می کند بدون آنکه توضیح دهد منظور چیست، باز نشان می دهد که آشنیی بسیار سطحی با افکار بنی صدر دارید. تو ضیح اینکه اولا بنی صدر هم از عنوان مردم سالاری بسیار استفاده می کند و هم عبارت حاکمیت مردم. ولی از آنجا که در این عبارات اقتدار و قدرت می بیند که از موانع دموکراسی می باشند، عنوان ولایت مردم را بکار می برد که بر اساس آن مردم حاکمیت خود را از طریق دوستی و نه سرکوب اعمال می کنند. نظام مورد نظر ایشان هم جمهوری می باشد. شعار استقلال آزادی جمهوری جمهوری، اولین بار از طریق همکاران ایشان داده شد که در ایران تبدیل شد به جمهوری ایرانی. که البته معنی خاصی ندارد. به این معنی که ما سیستمی به نام جمهوری ایرانی، آمریکایی و یا مریخی نداریم. بلکه نظام جمهوری داریم که در آن مشروعیت و قانونیت تنها از طریق آراء مردم است که اعمال می شود. البته مردمسالاری مشارکتی که مردم مستقیما خود در باره سرنوشت خود تصمیم می گیرند و نه از طریق انتخاب نمایندگان، نظام ایده آل بنی صدر می باشد که پله اول آن جمهوری پارلمانی می باشد
- بزودی نقد مقاله شما را ادامه خواهم داد. جامعه کم کم باید مطمئن شود که کسانی هستند که از جمله وظایف خود برای استقرار نظامی مردمسالار، را این میدانند که دروغ و تحریف که به قصد فریب مردم انجام می شود، را آشکار کنند، تا قدرت طلبان و بی اخلاقهای بعدی، متوجه بشوند که نمی توانند که هر تهمتی را که می خواهند بزنند و هر تحریفی را که واجب می دانند، انجام دهند و کسانی نباشند که به قول معروف مچ آنها را بگیرند
هدف نویسنده چیست، چه ابهامی را میخواهد واضح کند، چه سانسوری را خواسته است بشکند، بگوید بنیصدر و دوستانش ۳۰ سال است مبارزه را رها نکردهند، مینویسند و میگویند تا سانسورها بشکند،بگوید او و یارانش باور به مردم و توانایی آنها دارند، بگوید شعار آنها همیشه این بوده "تنها راه مبارزه جنبش همگانی است"، آیا خواسته کمک کند تا انقلاب بزرگ ایران حاصل مبارزه ایرانیان تبدیل به یک توطئه خارج نشود، بگوید آزاد منشانی بودند که انقلاب را ممکن کردند و آنان هیچ ربطی با کودتاچیان سال ۶۰ ندارند هر چند خمینی در انقلاب رهبری انقلاب را به عهده گرفت اما او هنگام گروگانگیری تغییر موضع داد، زمانیکه گروگانگیری را بالاتر از انقلاب ایران دانست و ضدّ انقلاب شد و تا نوشیدن جام زهر از خیانت کوتاهی نکرد. شما کتاب خیانت به امید را خوانده اید چند بار در آنجا بنیصدر از خود انتقاد میکند و میپزیرد اشتباه کرده! نه نخوانده اید، اگر اهل مطالعه بودید با زبان فریب بیگانه میشدید. در مورد شخصی که میگوید بنیصدر ۳۰ سال است میخواهد جبهه بسازد و نتوانسته! اول آقای محترم(کورش امضا کردهاند) میثاق شورای ملی مقاومت را نوشت و ۳ اصل مطرح کرد، آزادی، استقلال، عدم برتری خواهی، مجاهدین متاسفانه در این تجربه به آن میثاق پشت کردند و با عراق در موقعه جنگ نزدیک شدند و اصل استقلال را رها کردند، آزادی را در داخل سازمان و بیرون آن زیر پا گذاشتند. ۳۰ سال است این ۳ اصل، اصول محوری برای ما بوده و دعوت به جبهه از آنها که در پندار، کردار و گفتار به این اصول باور دارند کرده و میکنیم ، بله هنوز ممکن نشده، و باید سعی کرد تا ممکن شود.شاد باشید. حمید
-- حمید ، Oct 31, 2010اقای دلخواسته:
قبل از ان که افرادی را که نگرشی های متفاوت ارائه می دهد را به رگبار ناسزا ببندید، اندکی تامل کنید. توصیه می کنم که در نوشته هایتان متانت داشته باشید. شما ماشاالله هنوز جوان هستید و انشاالله ذهنتان هنوز انقدر منعطف و پویا است که بتواند خود را با توجه به اسناد و مدارک جدید تحول دهد. شما به تازگی دکترای خود را گرفته اید و هنوز یک عالمه کار تحقیقی در پیش دارید. ناسزا گفتن به دیگران به این دلیل که ممکن است با نظرهای یک نفر همنوا نباشد در شان یک محقق جوان نیست. در ضمن اگر من یا هر کس دیگر فرضا حرف ناروایی در مورد اقای بنی صدر زد، اجازه بدهید که خود اقای بنی صدر شخصا روایت خود را ارائه بدهند. شما پیشکار ایشان که نیستید.
-- س سپهری ، Nov 1, 2010آقا چرا این همه وقت را صرف برخوردبه بنی صدر کردهای که دیگر هیچ جایی در سیاست ایران ندارد. اگر میخواهی سیاسی بنویسی برو دنبال یک چیز تازه ....آگر همان فرایندی را که در عنوان مطلبت نام بردهای ادامه میدادی و به بنی صدر تنها در همان چارچوب و زمینه می پرداختی، به گمانم خیلی بهتر بود.
-- پایار ، Nov 1, 2010به نظر بنده آقای بنی صدر دیگر در میدان سیاست ایران مهرهای نیستند و نخواهند بود. این رو از سواد و سابقه که دارن میگم.
-- Mehrzad ، Nov 1, 2010تا با زار توجیه کردن گرم است؛ دوستان عزیز لطف فرموده دست بوسی ایشان را هم که در عکس دیده میشود توجیه فرماید.
-- کاوه ، Nov 1, 2010در برزیل در در دوم دوست لولا برزیلی انتخاب شد با ۵۵ درصد رفیقش ۴۵ درصد
-- in kheslat chap rousi ast ، Nov 1, 2010خوشبحا ل احمدی نژاد شد . لولا او را بغل کرد و قرارداد گوشت میلیاردی و قرادادهای دیگر گرفت با قیمت انحصاری . این رفیقش هم به زودی میره اونجا مثل مورالس و چاوز و اورتگا اما با روسری . فقط بغل نمیتونه بکنه .
حالا چپ های روسی ایران که هنوز برای لنین و استالین و کاسترو سر و دست میشکنند ( با نقاب سکولار ) بدون توجه به اینکه این خانم لیبرال است و سازشکار تر از تمام خرده بورژواها در ایران و مخالفش هم یک چریک توبه کرده بوده و همه آنها با امریکا ساخت و پاخت کرده و روابط نزدیک اقتصادی وابسته از نوع چین و روسیه و ویتنام دارند و اصلا چپ نیستند هورا میکشند . اما اگر کسی در دولت ایران یا در اپوزیسیون اسم رابطه با امریکا و مذاکره با امریکا را بیاورد اینها فریاد خیانت سر میدهند . آنچه برای آمریکای جنوبی و چین و روسیه و ویتنام خوب است برای ایران حرام است ! از شهریور ۱۳۲۰ تا کنون اینها مصدق ، شاه ، بازرگان ، بنی صدر ، خاتمی ، کروبی ، نوری ، لیبرال ها ، ملیون ، ملی مذهبی ها ، مشروطه خواهان ، سلطنت طلبان و روشنفکران مستقل را کوبیده اند چرا انها با امریکا رابطه دارند یا میخواهند رابطه داشته باشند یا اصلا دشمن نیستند . تمام فلسفه چپ در ایران بر ۲ اصل استوار است :
۱) دشمنی و خصومت کور با امریکا و دموکراسی لیبرال .
۲)دشمنی و خصومت کور با هر نوع گرایش مذهبی ولو ان دسته که با وارد شدن مذهب به سیاست مخالف بوده اند .
اما همینها با سازش و معامله های پنهانی چپ های خودی ، خط امامی و مذهبی های خط امامی و اصول گرای ضد امریکا ( موسوی ، خوئینی ها ، بهزاد نبوی ، رهنورد ، حتا لاریجانی و توکلی و نادران ) و مذهب عقب مانده آنها مشکلی ندارند !
آقای سپهری
متاسفانه تا الان وارد بخش کامنتها نشدید تا پاسخ به این سوال دهید که چرا بدون رفرنس و سند این نظرات و اتهامات را وارد کردید. دو بار هم به شما پیشنهاد کردم که حالا که اتهامات را بدون مدرک وارد کرده اید ( به بیان دیگر افترا زده اید.) از خوانندگان معذرت بخواهید
دیگر اینکه لازم است توضیح دهید که عنوان مقاله شما چه ربطی به محتوای مقاله داشت؟ محتوای مقاله هیچ نیست جز تهمت و افترا به بنی صدر ( انتقاد نیست، چرا که انتقاد از طریق نقد اندیشه و عمل انجام می شود. در حالیکه شما بدون هیچ مدرکی به افترا دست زده اید.) بنا بر این وظیفه اخلاقی و کاری شما این می بود که تیتری را انتخاب کنید که بیانگر محتوا باشد. برای مثال می توانستید از این عناوین استفاده کنید:
- فرصت طلبی بنی صدر
- بنی صدر و استبداد اندیشه
- چماقداری به نام بنی صدر
- چاپلوسی به نام بنی صدر
- خود محوری به نام بنی صدر
اگر از این گونه عناوین استفاده می کردید، هم حرمت خواننده را رعایت کرده بودید و هم عنوانی مناسب تا خواننده با دیدن تیتر بداند که محتوای مقاله در چه موردی می باشد
آخر اینکه بعد از انتشار تحقیق تحت عنوان تبار شناسی کودتای خرداد شصت، تا کنون دو کار در اینمورد انجام شده است. کار اول تحقیقی می باشد در چهارده مقاله از آقای گنجی و حال نوشته شما. تاسف از اینست که هر دو کار بیشتر از طریق جعل، تحریف و سانسور سعی کرده اند که این تحقیق را به چالش بکشند. کار آقای گنجی از طریق سه مقاله تحقیقی ( یک نوشته از آقای محمد جعفری و دو نوشته از نویسنده.) به نقد کشیده شد و تحریفات و سانسورها و دروغهای اصلی ایشان در معرض دید قرار داده شد. و حال کار شما که همانگونه که در بخش کامنتها نشان داده شد، مانند ایوانی که بر آب بنا شده و لازم نمی بیبینم که مقاله جداگانه ای در اینمورد نوشته شود.
در عین تاسف، این دو کار از طرف آقای گنجی و شما، مایه رضایت نیز می باشد و علت اینکه نشان می دهد که تحقیق اینجانب از لحاظ دقت، گسترده گی بکار گیری منابع و نیز روشهای علمی کار، بگونه ای انجام شده که امکان به چالش کشیدن آن، حداقل از طرف این دو نفر، ممکن نبود و بهمین علت بی اخلاقی را پیشه کردند. بنا بر این امیدوارم که اهل علم که هم روش علمی تحقیق را می دانند و هم از اخلاق علمی بر خوردارند، در رابطه با کودتای خرداد شصت، به کار مشغول شوند، تا نسل جوان بهتر ببیند که چگونه شد که اینگونه شد
در ضمن، کسانیکه مایلند که تحقیقی در مورد کودتای خرداد شصت را در اختیار داشته باشند می توانند که با سایتهای زیر مراجعه کنند
مخلص
دلخواسته
جنبش سبز و اندیشه راهنمای آن
http://zamaaneh.com/Khiyaban/2010/06/post_64.html
تبار شناسی کودتای خرداد شصت_ بخش اول
http://zamaaneh.com/Khiyaban/2010/06/post_78.html
-- محمود دلخواسته ، Nov 1, 2010تبار شناسی کودتای شصت – بخش دوم
http://zamaaneh.com/Khiyaban/2010/07/post_83.html
تبار شناسی کودتای شصت – بخش سوم
http://zamaaneh.com/Khiyaban/2010/07/post_87.html
تبار شناسی کودتای خرداد شصت – بخش چهارم
http://zamaaneh.com/Khiyaban/2010/07/post_81.html#comments
تبار شناسی انقلاب- بخش پنجم
http://zamaaneh.com/Khiyaban/2010/08/post_100.html
تبار شناسی انقلاب_ بخش ششم
http://zamaaneh.com/Khiyaban/2010/08/post_110.html#comments
تبار شناسی کودتای خرداد شصت- بخش هفتم
http://zamaaneh.com/Khiyaban/2010/09/post_120.html
تبار شناسی کودتای خرداد شصت- بخش هشتم- آخر
http://enghelabe-eslami.com/component/content/article/8-maghalat/4158-2010-10-10-20-58-40.html
اقای دلخواسته:
بررسی تاریخ اخیر ایران منطقه انحصاری فرد یا گروه ویژه و خاصی نیست. مسلما در اینده گروه های بسیار متفاوت دیگری هم همین موضوع تاریخ اخیر ایران را مجددا و مجددا بررسی خواهند کرد و هر یک از ان ها با توجه به دیدگاه هایشان از منابع در اختیارشان خواهند کرد. شما اجازه بدهید، ان ها در مورد نوشته های شما و البته یادداشت های بنده خودشان قضاوت تاریخی خواهند کرد. برای مثال می دانید در ایران و خارج از ایرن تا به حال چند بررسی تاریخی از داستان مشروطه شده است؟ خوب هر نفر همان داستان را از زاویه ذهنی خاص خودش بررسی کرده است. این طوری نیست که یک نفر بیاید بگوید چون من تاریخ مشروطه را بررسی کردم این منطقه انحصاری و استحفاظی من است. هر کس دیگری که خواست در این مورد بررسی کند باید بیاید از من اجازه بگیرد و و بعد هم حتما باید به نتیجه هایی مثل من برسد وگرنه حتما ان کار جعل و تحریف است.
همان طور که قبلا هم عرض کردم اگر وقت کردید یک مقداری در مورد تکوین "مکتب اصولی" بخوانید. راه دوری نمی رود. در ضمن اگر فرصتی دست داد کتاب "تاریخ چیست؟" اقای ادوارد کار (E. H. Carr) را هم نگاهی بیندازید. این کتابی است بسیار مجمل در کمتر از 200 صفحه در قطع جیبی که که گمان کنم شاید بتواند به شما کمک کند. این کتاب در بسیاری از دانشگاه ها کتاب درسی سال اول رشته تاریخ است.
در ضمن این سری نوشته ادامه پیدا خواهد کرد. بعضی از نکاتی که هنوز برای شما روشن نیست را در بخش بعدی بیشتر خواهم شکافت. تا انشاالله شما هم روشن شوید. این نوشته ها حاصل تحقیق است و من با توجه به مدارک جدید ذهنیت خودم را تطبیق خواهم داد. من که مثل بعضی ها نیستم که بخواهم فرقه (sect) سیاسی بسازم و بروم تویش بنشینم و بخواهم مرید جمع کنم و ان مرید ها هم مرتب یک سری واژه من ساخته را تکرار کنند.
قبل از ان که افرادی را که نگرشی های متفاوت ارائه می دهد را به رگبار ناسزا ببندید، اندکی تامل کنید. توصیه می کنم که در نوشته هایتان متانت داشته باشید. شما ماشاالله هنوز جوان هستید و انشاالله ذهنتان هنوز انقدر منعطف و پویا است که بتواند خود را با توجه به اسناد و مدارک جدید تحول دهد. شما به تازگی دکترای خود را گرفته اید و هنوز یک عالمه کار تحقیقی در پیش دارید. ناسزا گفتن به دیگران به این دلیل که ممکن است با نظرهای یک نفر همنوا نباشد در شان یک محقق جوان نیست.
در ضمن اگر من یا هر کس دیگر فرضا حرف ناروایی در مورد اقای بنی صدر زد، اجازه بدهید که خود اقای بنی صدر شخصا روایت خود را ارائه بدهند. شما پیشکار ایشان که نیستید. یا که هستید؟
-- س سپهری ، Nov 2, 2010آقایی به نام مهر زاد گفته است : آقای بنی صدر دیگر در میدان سیاست ایران مهرهای نیستند و نخواهند بود. تاسف من بیش از آنکه از تحقیر بنی صدر باشد از نادانی ویا غرض ورزی امثال ایشان است. هموطن گرامی نقش بنی صدر چه در حوزه فعالیت روزمره سیاسی و چه در حوزه اندیشه و بنیانهای سیاسی همتا ندارد .ایشان مبارزی سیاسی برای تحقق آزادی است و نه قدرت .پیشنهاد میکنم اگر اهل اندیشه و جویای حقیقت هستید در مورد فعالیتهای ایشان در سی سال اخیر مطالعه کنید،اگر دشمنی کور با ایشان شما را راضی میکند پس به همین روال ادامه دهید .
-- احمد ، Nov 2, 2010آقای سپهری لطفا حاشیه نروید. من سوال کردم که سند و رفرنس شما در این باره که می گویید که اعضای شورای انقلاب با حکم رسمی و حق شرعی آقای خمینی منصوب شدند، کجاست؟ از این سوال ساده تر می شود کرد؟ اگر چنین رفرنسی ندارید، لطفا به خوانندگان صادق باشید و بگویید که اشتباه کرده اید. باور کنید اشتباه خود را پذیرفتن کاری قابل احترام است. برای خود و خوانندگان احترام قائل باشید
-- محمود دلخواسته ، Nov 3, 2010مخلص
دلخواسته