خانه > خیابان > جنبش سبز > حملهی خشونتبار به دانشگاهها | |||
حملهی خشونتبار به دانشگاههامحمود دلخواستهm_delkhasteh@yahoo.co.uk«با وجود محاصرهی اقتصادی و کمبود شدید وسایل یدکی و فساد اقتصادی در ارتش در زمان شاه، که حال در زمان جنگ خود را متبلور کرده بود، در اثر دموکراتیزه کردن ساختار ارتش، اولویت بخشیدن به ابداع و ابتکار و برانگیخته شدن روح ملی، ارتش موفق شد بعد از مهار حملهی عراق و با وجود شکست در اولین عملیات تهاجمی خود در هویزه، به پیروزیهای بزرگی، از جمله در جنگ آسفالت، باز پیگیری تپههای اللهاکبر، قلههای بازی دراز، پس گرفتن قصر شیرین و سوسنگرد دست یابد تا جایی که تیمسار فلاحی رییس ستاد ارتش حدود هشت ماه بعد از شروع جنگ، اعلام کرد که بیش از 40 درصد از زمینهایی که به کنترل عراق در آمده بود، آزاد شده است.» در زمانی که رییسجمهور بنیصدر برای رسیدگی به کارهای عمرانی در خوزستان به سر میبرد، حزب جمهوری به این فکر میافتد که دانشگاهها به انقلاب فرهنگی احتیاج دارند و باید اسلامی شوند. سران قدرتطلب حزب، به کمک کسانی مثل حسن آیت برای این کار از دانشجویان تندرو مذهبی که به خدمت حزب جمهوری گرفته شده بودند کمک میگیرد.
هواداران حزب جمهوری در دانشگاهها هرچند در آن زمان در برابر دیگر گروهها و جریانهای مخالف آنها، اقلیتی بیش نبودند و در صحن دانشگاهها روزبهروز بیشتر به انزوا درمیآمدند، ولی با اتکا بر منطق خشونتگری توانستند جو سنگینی علیه اکثریت دانشجویان به وجود آورند. دانشگاهها بههرحال به تصرف حزب جمهوری و هوادارانش درآمدند و البته تا آذرماه سال ۱۳۶۱ تعطیل شدند. آقای دکتر عبدالکریم سروش نیز برای اولین بار دربارهی این توطئه در برنامهی به عبارت دیگر از بیبیسی فارسی چنین میگوید: «الان ديگر چند چيز فاش شده است. يکی اين که اين برنامه، يعنی پروژهی انقلاب فرهنگی در حزب جمهوری اسلامی برنامهريزی شد و شخص آقای آيت از کسانی بود که پشت آن بود. در نوارهايی که از او به دست آمد و منتشر شد، گفته بود که ما برنامههايی در دانشگاهها خواهيم داشت که پدر آقای بنیصدر هم نمیتواند جلو آن را بگيرد.»96 در چهارچوب این واقعیات میشود سخنان آقای هاشمی رفسنجانی دربارهی نوع و چگونگی اقدامات حزب جمهوری علیه رییسجمهور را رمزگشایی کرد: «یکی از کانونهای فساد که بدترینِ کانونها شده بود، همین دانشگاه بود که ضربه دوم را هم باز دانشجوها زدند و این مراکز فساد را هم اشغال کردند و بهعنوان «انقلاب فرهنگی» تعطیل نمودند و دوباره جریانها تداوم یافت ... پایگاه دانشگاه را از دستشان گرفته بودیم.»97 مطابق معمول، رفسنجانی موفق میشود خود آقای خمینی را وارد صحنهی اصلی تهاجم علیه دانشگاه کند.
آقای خمینی زمینه را با چند سخنرانی ایجاد میکند و در یکی از آخرین سخنرانیهای خود قبل از یورش به دانشگاهها، این مراکز آموزشی را متهم میکند که دانشجویان را غربزده کرده و به مراکز تبلیغات سازمانهای چپ تبدیل شدهاند.98 آقای خامنهای اعلام میکند که «پدرکشتگان این انقلاب در دانشگاه مقابل مردم سنگر گرفتهاند.»99 پشت سر این اتهامات طولی نمیکشد جبههی متشکل استبدادی در خط امام گامهای بعدی را بر میدارد. بنیصدر وقتی از برنامهی حمله به دانشگاه خبردار میشود فوری خود را به تهران میرساند و در تهران در جلسهی شورای انقلاب با رهبران حزب درگیر میشود: «شما برنامهی کارتان زدن رییسجمهور است. صریح حرف بزنید. دیگر اسلامی کردن دانشگاه یعنی چه؟ شما اگر قرار است دانشگاه را اسلامی کنید اول خودتان مسلمان شوید و اقلاً دروغ را ترک کنید.»100 زمانی که مطمئن میشود برنامهی سرنگونی از طریق کشتار وسیع در دانشگاه از قبل تدارک شده، از گروهها و سازمانهای سیاسی میخواهد که دانشگاه را تخلیه کنند و برای جلوگیری از زد و خورد اعلامیهای صادر کرده و در آن اعلام میکند: «... بنابراین هرگونه اجتماع و ایجاد درگیری در دانشگاهها و خارج از آن عملی ضد انقلابی تلقی میشود ... در خارج دانشگاهها اقدام به هرگونه تجمع و حمله به مراکز سازمانهای سیاسی توطئه بر ضد دولت انقلاب و تضعیف جبهه داخلی ما در برابر آمریکای سلطهگر است. هر محلی که خارج از دانشگاه تصرف شده باید فوراً تخلیه شود.»101 به کارگیری این روش مانع میشود که عملیات کشتار بزرگ که نیاز به پوشش مردمی داشت به مرحلهی اجرا در بیاید. در عین حال به علت عدم تخلیهی دانشگاه از طرف هواداران چریکهای فدایی خلق، برخوردهایی روی میدهد. رییسجمهور از مهدی فتاپور و فرخ نگهدار از رهبران چریکهای فدایی خلق دعوت میکند که در دفتر او حضور یابند تا آنها را از علت اصلی حمله به دانشگاهها مطلع کند. تاکنون آقای فرخ نگهدار دربارهی محتوای این مذاکرات سکوت کامل اختیار کردهاند ولی بنا بر سخنان آقای فتاپور، «بنی صدر خيلی آشکار و صریح صحبت کرد و گفت که اين طرحي است وسيعتر از گرفتن دفاتر. آنها قصد ندارند با تسخير دفاتر کار را پايان دهند. آنها در صدد پيشبرد برنامه وسيعتری هستند که ریيسجمهور را هدف قرار داده و از الگوهای بسيج در انقلاب فرهنگی چين ميخواهند استفاده کنند.»102 به نظر میرسد که اگر مداخلهی آقای فتاپور و دیگران نبود، نیروهایی در میان نیروهای چپ وجود داشتند که فکر میکردند چنین کشتاری به نفع جریان چپ است: «ملاقات ما بدون نتيجه و با حملات تند متقابل من و حسين روحانی خاتمه يافت. او به ايده عقبنشينی حمله کرده و سازمان را يک جريان متزلزل و بیاراده ناميد. او در برابر استدلال من که مقاومت با کشته شدن تعداد زيادی دانشجو و بدون نتيجه پايان خواهد يافت، ميگفت در انقلاب از کشته دادن نبايد هراسيد. امروز ۱۳ آبان جمهوری اسلامی است. اگر امروز چند صد دانشجو کشته شوند، اين خونريزی همانند ۱۳ آبان ۵۷ آغازگر يک جنبش اجتماعی و سرنگونی رژيم اسلامی خواهد بود.»103 در هر صورت رییسجمهور با حضور در ساختمانی کنار دانشگاه و با تخلیهی خیابانها مانع از آن میشود که گروههای مسلح حزب جمهوری بتوانند با استفاده از پوشش جمعیت دست به کشتار بزنند. بنیصدر روز بعد در حضور صدها هزار نفری که به حضور در دانشگاه دعوت شده بودند، اعلام میکند: «من به شما میگویم که در روزهایی که گذشت خواب کشتار خیابانی بیرحمانهای را دیده بودند ولی بر اثر هوشیاری دانشجویان مسلمان و همه مردم کشور ما این توطئه خنثی شد و برخورد و زد و خورد به حداقل انجامید...» و اضافه کرد: «از امروز دانشگاه باز میشود. در محیط دانشگاه نباید برخورد باشد. باید افتتاح دانشگاه را محترم بشمارند.»104 حسن آیت چندی بعد اذعان کرد که برنامهی دانشگاه در واقع برای زدن بنیصدر بود، ولی او زرنگی کرد و سوار موج شد. او در همان حال اضافه کرد که توطئه برای سرنگونی بنیصدر بسیار جدیتر به مرحلهی عمل در خواهد آمد: «... خلاصه میخواهد از خودش برنامهای داریم که بابای بنیصدر هم نمیتواند مقاومت کند...» و بعد با اطمینان پیشبینی کرد که: «مطمئن باشید که نقشه آماده است و اصلاً زیر و رو میشود. ... بعد از ۱۴ خرداد مطلقاً امتحانی خواهد شد. نه دانشگاه باز خواهد بود، دانشگاه تعطیل خواهد شد.»105 در فاصلهی کمی بعد از این پیشبینی، آقای خمینی در تاریخ ۲۲ خرداد ۱۳۵۹فرمان انقلاب فرهنگی را اعلام میدارد و دستور تشکیل ستاد فرهنگی را میدهد و ستاد آقای عبدالکریم سروش را به سمت سخنگویی خود برمیگزیند. این عمل در واقع یکی از اصلیترین تخلفات آقای خمینی از قانون اساسی بود. بنیصدر غیر قانونی بودن ستاد انقلاب فرهنگی را از طریق شمس آل احمد به اطلاع اعضای ستاد میرساند و خود شمس آل احمد نیز بعد از این پیامرسانی دیگر در جلسات ستاد شرکت نمیکند.106 ولی بسیاری از دانشجویان خط امام که فرمان را چراغ سبزی برای تصفیههای گسترده میدانستند، دست به کار شدند. در نتیجه به قول آقای ملکی اولین رییس دانشگاه تهران بعد از انقلاب بیش از دو سوم استادان و بیش از ۵۷۰۶۹دانشجو از دانشگاههای کشور اخراج شدند.107 قرارداد یا تسلیمنامهی الجزایر اصل ۱۲۵قانون اساسی تایید میکند که قراردادها، پیمانها، عهدنامهها و مقاوله نامهها بایستی به امضای رییسجمهور و یا نمایندهی قانونی او برسد. قرارداد الجزایر که به آزادی گروگانها بعد از ۴۴۴روز منجر شد بدون اطلاع رییسجمهور، توسط نخست وزیر و به دست بهزاد نبوی در الجزایر، با طرفهای آمریکایی امضا میشود. به نظر میرسد که برای فریب افکار عمومی و این که نشان بدهند که این موافقتنامه، به امضای رییسجمهور نیاز نداشته است، آن را اعلامیهی الجزایر مینامند، در حالی که در متن انگلیسی موافقت نامه از لغت agreement استفاده شده است که همان موافقت نامه است.همانگونه که از خاطرات کیومرث صابری معلوم می شود آقای نبوی از قبل متوجه شده بودند که امضای چنین قراردادی در واقع کاپیتولاسیون است و از او یک وثوقالدولهی دیگر در تاریخ خواهد ساخت.108 در هر حال، تاخیر عمدی در آزاد کردن گروگانهای آمریکایی که قرار نبود بیش از چند روز زندانی باشند، منجر به شکست کارتر و پیروزی رونالد ریگان، در انتخابات اکتبر سال ۱۹۸۰میشود و ریگانسیم وحشی با پیامدهای وسیع خشونتبارش در سطح جهان توسعه مییابد. این در حالی است که به قول آقای سیدمحمود کاشانی، سرپرست داوران ایرانی در لاهه، بعدها مسئولان وزارت خارجهی آمریکا «صریحا و کتباً اعلام کردند که این بیانیهها را ما نوشتیم و ایرانیها [آقایان رجایی و نبوی] فقط امضای خود را زیر آن گذاشتند.»109
آقای احمد سلامتیان، ضرر مالی این قرار داد را تنها سی میلیارد دلار (معادل نود میلیارد دلار، به ارزش دلار امروز) میداند.110 بنیصدر که با اصل گروگانگیری از آغاز به مخالفت برخاسته بود و به قول آقای حسن آیت آن را «ضد انسانی، ضد اخلاقی، ضد قانونی»111 میدانست، ولی از آنجا که هم امضای قرارداد را غیر قانونی میدانست و هم محتوای آن را حاوی ضررهای عظیم به کشور، علیه امضاکنندگان اعلامیه اعلام جرم کرد. این در حالی بود که هنوز نمیدانست خود شخص آقای خمینی در این معامله شرکت داشته است.112 آقای نبوی تقاضای جلسهی غیر رسمی مجلس را میکند و در آنجا میگوید که اعلام جرم بنیصدر کار را به جاهای باریک خواهد کشاند چرا که «من به امر دولت و امام عمل کردهام.»113 بنیصدر درخواست شنیدن نوار جلسهی غیرعلنی را میکند، ولی رییس مجلس، آقای هاشمی رفسنجانی، از دادن نوار به رییس جمهور خودداری میکند.114 علیرضا نوبری، رییس بانک مرکزی، از طریق روزنامهی انقلاب اسلامی شروع به افشاگری در مورد مفاد قرارداد میکند.115 سنجش افکار اثر وسیع این افشاگریها را نشان میدهد و بیش از ۹۰ درصد مردم نیز بر این نظر میشوند که قرارداد در ضرر کامل ایران به امضا رسیده است.116 آقای رفسنجانی خشم خود را از افشاگریها نشان میدهد: «...روزنامهها، مخصوصاً روزنامهی انقلاب اسلامی که به تشنج دامن می زند,انجام نمیدهند و پروندهی گروگانها,که ربطی به آنها ندارد.»117 به نظر میرسد به همین علت است که ناگهان تصمیم گرفته میشود که رییس بانک مرکزی به عنوان تنها شاهد ناخودی قرارداد، بر کنار شود و برای حذف وی لایحهای تحت عنوان عجیب «حذف فرمان همایونی» به مجلس برده میشود. نوبری از پست خود خلع میشود، غافل از اینکه پیش از این بخشی از اسناد و مدارک در مورد قرارداد را در اختیار رییسجمهور قرار داده و او مصمم است که آن را پی بگیرد. محمد جعفری بر این عقیده است از آنجا که بنیصدر قصد داشته به استناد این مدارک علیه رجایی و نبوی اعلام جرم کند و در نتیجه دولت رجایی را برکنار کند، تصمیم به کودتا علیه بنیصدر جدی شد.118 آقای بهزاد نبوی بعدها این نظر را به گونهای تایید میکند و در عین حال متذکر میشود که: «البته من نمیدانم اگر در آن روز آن اقدام صورت نمیگرفت و ماجرای بنیصدر آن طور نمیشد، الان وضعیت ما بهتر بود یا نه.»119 ولی به نظر میرسد اگر این نظر به عنوان دلیل لازم برای انجام کودتا پدیرفته شود، دلیل کافی نمیتواند باشد. شکست حملهی عراق و تقاضای صلح از طرف صدام با پذیرفتن شرایط ایران، میتوانسته شرط مکمل آن برای انجام کودتا بوده باشد. بنابراین لازم است که به اختصار به این موضوع پرداخته شود. حملهی عراق بعد از کودتای نوژه در حالی که گروگانگیری دیپلماتهای آمریکایی و در نتیجه انزوای سیاسی ایران و محاصرهی اقتصادی، شرایط بینالمللی برای حملهی عراق به ایران را فراهم آورده بود و در حالی که نیروی زمینی ایران نیز بیشتر در کردستان زمینگیر شده بود، کودتای نوژه، با همکاری آقایان بختیار، اویسی و صدام حسین،120 با هدف از بین بردن تنها نیرویی که میتوانست در برابر حملهی ارتش عراق بایستد، یعنی نیروی هوایی انجام میشود.121 انجام کودتا بهانهی لازم را به دست حزب جمهوری داد که در عمل، طرح از بین بردن ارتش و جایگزینی آن را با سپاه پاسداران به اجرا بگذارد. آقای خمینی نیز با دستور کشتار دستگیرشدگان زمینهی عملی این طرح را فراهم میآورد: «آنهایی که در این مسائل، در این مساله (کودتای نوژه) همراه بودند با این خیال فاسد کودتا، تمام اینها به حسب حکم قران حکمشان قتل است بلا استثنا. یک استثنا درش نیست، هیچکس حق ندارد که یک کسی را عفو بکند، یک کسی را مسامحه با او بکند. اینها به حکم اسلام و حکم قران فاسد و مفسد هستند و دربارهی اینها چهار حکم در قرآن هست که از همه کوچکتر کشتن است.»122و این در حالی بود که بنیصدر فرماندهان ارتش را به نزد آقای خمینی فرستاده بود تا او را از حملهی قریبالوقوع عراق آگاه کنند و آقای خمینی با اطمینان کامل میگوید کسی جرئت حمله به ایران را ندارد و به بنی صدر پیام میدهد که اینها داستان حملهی عراق را ساختهاند تا مانع تسویهها در ارتش شوند. بعد از شروع حملهی عراق، بنیصدر در نامهای خطاب به آقای خمینی مینویسد: «یک ماه پیش فرماندهان را بخدمت فرستادم اطلاعات حاصله درباره توطئه امروز را بعرض رساندند. بعد باینجانب فرمودید این اطلاعات را باور نمیفرمایید و امروز راست از آب در آمده اند.»123 هنوز معلوم نشده که آقای خمینی بر اساس چه اطلاعاتی و از چه منابعی به این نتیجهی قطعی رسیده بود که صدام جرئت حمله به ایران را ندارد، ولی بنیصدر به این نتیجه رسیده بود که برنامهی حمله به ایران در آمریکا ریخته شده است: «بانی این جنگ به نظر من آمریکاست. ادامه جنگ نیز به سود آمریکاست. این جنگ وضعیت دلار را تثبیت می کند، قیمتهای مواد خام و ساخته شده را به سود آمریکا بالا میبرد، موقعیت آمریکا را در خاور میانه تثبیت میکند.»124 در هر حال، تا زمانی که احتمال شکست خوردن از ارتش سرتاپا مجهز صدام جدی بود، رهبران حزب جمهوری مزاحمتی برای بنیصدر در جنگ فراهم نیاوردند و حتی قول حمایت نیز داده بودند. آنها نیک میدانستند که جامعه بر نقش آنها در اضمحلال ارتش آگاه است و در صورت شکست از اولین کسانی خواهند بود که باید به مردم حساب پس دهند. ولی از زمانی که امکان پیروزی ایران جدی شد، ترس از شکست ارتش، به ترس از پیروزی بنیصدر تبدیل شد و بنابراین، کارشکنیها در کار جنگ شروع شد. حزب توده، نقش اصلی در حملههای سیاسی به بنیصدر را بازی میکرد و به بیان دیگر، به حزب جمهوری که از تجربهی سیاسی زیادی برخوردار نبود، خط میداد. در اینجاست که ناگهان میبینیم بنی صدر را ناپلئون انقلاب ایران میخوانند و بعد هم او با ژنرال پینوشه مقایسه میشود که قصد کودتا دارد و شعار «ژنرال پینوشه، ایران شیلی نمیشه» بر دهان هواداران حزب جمهوری و اقمارش میافتد. بنیصدر آگاه از اثرات اینگونه اتهامها بر خمینی، استعفانامهی خود را نزد خمینی میگذارد تا هر زمان که خود صلاح میبیند، منتشر کند. همزمان، حزب جمهوری بیشترین سعی خود را به کار میبرد تا روحیهی ارتشیان را ضعیف و مانع عملیات موفق آنها در جبههها شود. تا جایی که دادگاههای انقلاب حتی کسانی مانند فکوری و فلاحی از فرماندهان کل ارتش را به دادگاه احضار میکنند. فرماندهان ارتش در زمان جنگ متهم به «ضد انقلاب» بودن و داشتن «کارنامهی سیاه» می شوند. تا جایی که تیمسار فلاحی به حجتالاسلام هادوی، دادستان انقلاب مینویسد: «تاریخ انقلاب ایران و ملت حق شناس ایران، درباره سرتیپ فلاحی بعد از او قضاوت خواهد کرد و سر انجام قضاوت نهایی در رستاخیز الهی و با رای خدا اعلام خواهد شد.»125 این کارها کافی نبود. افسران ارتش به بهانههای مختلف مورد تحقیر و توهین قرار میگرفتند. بهعنوان نمونه فرماندهی تیپ دزفول گرفتار و روانهی زندان و شکنجه شد. اثر شکنجه هنوز روی بدن او باقی است و میلنگد. فرماندهی لشکر اهواز نیز زندانی شد و چند نوبت به شدت کتک خورد. فرماندهی لشکر خراسان را توقیف کردند، به تهران آوردند و سر او را تراشیدند و پس از چهار روز زندان انفرادی گفتند آزاد است. در همان کتاب «ایستاده بر آرمان» نوشته شده است: او نزد من آمد و گریست و گفت: من یک سرتیپ ارتش هستم. با تحقیری که مرا روا کردند، چگونه میتوانم بازگردم و لشکر را فرماندهی کنم؟ در کرمانشاه سرهنگی را بدون دلیل توقیف کردند و او را به مستراحشویی واداشتند.126 در مجلس، خلبانان به عامل آمریکا خوانده میشدند. به نظر میرسد پیروزی ارتش به فرماندهی بنیصدر به کابوسی برای سران حزب تبدیل شده بود تا جایی که آقای رجایی در مسجد سپهسالار اعلام میکند که ما پیروزی را که با این ارتش حاصل شود نمیخواهیم.127سیدحسین خمینی، نوهی رهبر انقلاب، در همان روزها متن یکی از گفتوگوهای خصوصی در بیت آیتالله خمینی را افشا میکند: «من خودم با آنها بحث کردهام و خودم از آنها شنیدم که میگویند خوزستان و حتی نصف ایران هم برود بهتر این است که بنیصدر حاکم شود.» [128] با وجود محاصرهی اقتصادی و کمبود شدید وسایل یدکی و فساد اقتصادی در ارتش در زمان شاه، که حال در زمان جنگ خود را متبلور کرده بود،129 در اثر دموکراتیزه کردن ساختار ارتش، اولویت بخشیدن به ابداع و ابتکار و برانگیخته شدن روح ملی، ارتش موفق شد130 بعد از مهار حملهی عراق و با وجود شکست در اولین عملیات تهاجمی خود در هویزه، به پیروزیهای بزرگی، از جمله در جنگ آسفالت، باز پیگیری تپههای اللهاکبر، قلههای بازی دراز، پس گرفتن قصر شیرین و سوسنگرد دست یافت تا جایی که تیمسار فلاحی رییس ستاد ارتش حدود هشتماه بعد از شروع جنگ، اعلام کرد که بیش از ۴۰درصد از زمینهایی که به کنترل عراق در آمده بود، آزاد شده است.131 موافقت صدام با شرایط ایران برای صلح با مسلم شدن شکست نقشهی صدام در رویارویی با ارتش ایران، شکست نیروی هوایی این کشور در مقابله با نیروی هوایی ایران و ضعیف شدن روحیهی سربازان عراقی،132 و از بین رفتن نیروی دریایی عراق و محاصرهی دریایی بندر فاو، صدام مجبور میشود درخواست صلح کند. او این درخواست خود و دولتهای عربی طرفدارش را به ناچار از طریق دو هیئت کشورهای اسلامی و نیز هیئت کشورهای بیطرف به سرپرستی وزیر خارجهی کوبا، ایزیدورا مالمیرا،133 مطرح میکند و موافقت خود را با شرایط ایران که همان عقبنشینی از مرزها تا برد توپخانهها و نیز پرداخت غرامتی سنگین، به وسیلهی کشورهای نفتخیز خلیج فارس بود، به دولت ایران اعلام میکند،134اما حزب جمهوری، حداکثر سعی خود را میکند تا مانع صلح شود. آقای خمینی که اول پذیرفته بود صلح برقرار شود، بنا به گفتهی بنیصدر، پس از این که رهبران حزب جمهوری نزد ایشان میروند و میگویند که اگر بنیصدر صلح را برقرار کند، دیگر حتی شما هم حریف او نخواهید شد، و به این ترتیب نظر وی را عوض میکنند.135 به نظر میرسد که این اطلاع با نظر هاشمی رفسنجانی در مخالفتش با صلح و اظهار خشنودی از تغییر نظر آیتالله خمینی، همخوانی دارد: «در پیام امام در مورد جنگ و هیات میانجی هم مطالبی آمده که سیاست آقای بنیصدر را محکوم میکند. آقای بنیصدر دیروز در کارنامهاش نوشته، مایل است به جنگ خاتمه بدهد و صلح کند، ولی شعارهای راهپیمایی امروز و اظهارات امام یقیناً راه را برای ایشان بسته است»136 و حتی در بی اعتنایی کامل درخواست ملاقات هیئت میانجی کشورهای اسلامی را نمیپذیرند.137
۹۶-اینجا 97- سخنرانی آقای رفسنجانی در نماز جمعه تیر ۱۳۶۱از سایت آقای هاشمی رفسنجانی. تاریخ دسترسی به سایت اینجا: 17 مرداد 1389 ۹۸ - روزنامه کیهان ۲فوریه .۱۹۸۰ ۹۹- روزنامهی جمهوری اسلامی ۶اردیبهشت ۱۳۵۹ ۱۰۰- درس تجربه، در گفتوگو با حمید احمدی. خاطرات ابوالحسن بنی صدر اولین رییس جمهوری ایران (انتشارات انقلاب اسلامی. ۱۳۸۰) ص ۱۱۳ ۱۰۱- تقابل دو خط، محمد جعفری (فرانکفورت. انتشارات برزاوند. ۱۳۸۶) ص ۷۰-۷۱ ۱۰۲- مصاحبه آقای فتاپور با نشریهی آرش شمارهی ۱۶، اردیبهشت ۱۳۸۹. این مصاحبه در وبلاگ ایشان نیز موجود است.اینجا
۱۰۴- روزنامهی کیهان، ۲اردیبهشت ۱۳۵۹ بنابراین به نظر میرسد که هدف از دعوت مردم برای حضور در دانشگاه، نه حمله و یا بستن دانشگاهها، بلکه جلوگیری از کشتار وسیع و نیز با استفاده از چتر مردم، گشودن دانشگاهها بوده است. در واقع اکثریت مطلق آکادمیکها و رهبران سیاسی که بنیصدر را متهم به حمله به دانشگاهها کردهاند، نه تنها این اتهام را با سانسور امور واقع انجام دادهاند، بلکه هیچ توضیحی ندادهاند که اگر بنیصدر نفعی داشت که در توطئهای شرکت کند که علیه او تدارک دیده شده بود، آن نفع چه بوده است؟ یکی از نمونههای گویای این مقاومت در برابر امور واقع و عدم توانایی در توضیح انگیزهی بنیصدر، تحقیق دکتر سعید امیرارجمند در کتاب معروف عمامه در برابر تاج است. وی میپذیرد که مطابق نوار آیت، هدف از حمله به دانشگاه سرنگونی بنیصدر بوده است و در عین حال بنی صدر را ایدئولوگ انقلاب تعریف کرده که در برابر وسوسهی انقلاب فرهنگی نتوانست مقاومت کند. از آقای امیرارجمند توقع میرفت در این باره دست کم توضیح دهد که چطور میتوان عقلاً پذیرفت بنیصدری که از انقلاب فرهنگی به ضدانقلاب تعبیر میکرد به دست خود پایگاه اصلی مبارزهاش علیه حزب جمهوری، یعنی دانشگاهها، را به تعطیلی فرا بخواند؟ این عدم توانایی برای دفاع از نظرشان در مورد حادثهای بس جدی و با پیامدهای جدی تر از ضعفهای جدی تحقیق ایشان است. نمونه های دیگر را در کارهای استادانی مانند شائول بخاش و فرد هالیدی میبینیم که آنها نیز برای دفاع از نظر خود به هیچ فاکتی رجوع ندادهاند و بودن تحلیل منطقی وقایع تنها به بازگویی نظرات متناقض بازپرداختهاند. ۱۰۵- غائلهی چهاردهم اسفند ۱۳۵۹زیر نظر سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی ( تهران. انتشارات نجات، چاپ دوم. 1364) ص ۳۴۵-۳۴۶ ۱۰۶- روزنامهی کیهان ۱۹مرداد ۱۳۵۹ ۱۰۷- محمد ملکی، اندیشهی جامعه، شمارهی ۲۵، سال ۱۳۸۱ ۱۰۸- کیومرث صابری (گل آقا) در مورد آقایان رجایی و نبوی میگوید: «وقتی دو نفری از جماران باگشتند، بهزاد نبوی تا مرا دید، از ته سالن، گفت: صابری ببین! تو به عنوان یک نویسنده شاهد باش! قرار است ما کاری بکنیم که فردا بمن خواهند گفت: وثوقالدوله ایران. ولی تو شاهد باش که ما فقط به اطاعت امر امام اینکار را می کنیم...» سرمقاله روزنامه یاس نو، ۳۱دیماه ۱۳۸۲ ۱۰۹- شنود اشباه. رضا گلپور. چاپ اول ۱۳۸۱، ص ۲۹۱. آقای سید محمود کاشانی سرپرست داوران ایرانی در لاهه، برای اجرای قرارداد الجزایر می بودند، که بنا به در خواست آمریکا در سال ۱۳۶۳ از این کار بر کنار شد. ۱۱۰- مصاحبه با احمد سلامتیان ۲۵مه ۲۰۰۵ ۱۱۱- غائله چهاردم اسفند ۱۳۵۹زیر نظر سید عبدالکریم موسوی اردبیلی ( تهران. انتشارات نجات، چاپ دوم. ۱۳۶۴) ص ۳۴۸ ۱۱۲- محمد جعفری: تقابل دو خط ( انتشارات برزاوند. ۱۳۸۶) ص ۳۷۱ ۱۱۳- همان ۱۱۴- هاشمی رفسنجانی، عبور از بحران (تهران. دفتر نشر معارف انقلاب. چاپ پنجم. ۱۳۷۸) ص۱۱۰ ۱۱۶- A. H. Banisadr, My Turn to Speak (Washington: Brassey's, ۱۹۹۱), p. ۴۹ ۱۱۷- هاشمی رفسنجانی، عبور از بحران ( تهران. دفتر نشر معارف انقلاب. چاپ پنجم. ۱۳۷۸) ص ۷۳ ۱۱۸- محمد جعفری: تقابل دو خط ( انتشارات برزاوند. ۱۳۸۶) ص ۳۷۲ ۱۱۹- رفتارشناسی حکومتی امام در گفتگو با بهزاد نبوی. پنج خاطره از امام، پدرام الوندی ۱۲۰- تحقیقات محقق آمریکایی مارک گازیوروسکی، هم تاییدی بر صحت تحقیقات نویسنده است و هم اینکه گازیورسکی نشان داده است که صدام حسین حمله خود به ایران را تا به بعد ازانجام کودتای نوژه به تاخیر انداخت، تا تنها خطهای دفاعی باقی مانده در برابر ارتش عراق که اول نیروی هوایی بود و بعد لشکر زرهی دزفول توان عملیاتیشان را از دست بدهند. من در تحقیقات خود به این نتیجه رسیده بودم که هدف از کودتایی که هیچ امکان پیروزی نداشت، از بین بردن تنها مانع جدی در مقابل ارتش صدام، نیروی هوایی، بوده است و گازیورسکی نشان داده است که برندهی واقعی این کودتا صدام حسین بوده است. او میگوید که حتی اگر کودتا پیروز هم می شد، کشور وارد جنگ داخلی شدیدی میشد و ارتش صدام به ایران حمله میکرد و برنامهی تقسیم ایران به پنج کشور را به اجرا در میآورد و اگر پیروز نمیشد، ارتش صدام با نیرویی پراکنده و روحیه باخته روبه رو میبود که کار را بر ارتش عراق بس آسان میکرد و اضافه میکند که سادهلوحی بیش از حد آقای بختیار، باعث شد که فریب صدام را بخورد. در صورت شکست یا پیروزی کودتا، صدام خوزستان را ضمیمهی خاک خود می کرد و با تجزیه شدن ایران، به هدف خود میرسید. رک: ۱۲۱- نقش اصلی را در کودتاهای نظامی همیشه بر عهدهی نیروی زمینی است و نیروی هوایی یا نقش ندارد و یا نقشی حاشیهای بازی میکند. ولی در کودتای نوژه نقش اصلی بر عهدهی نیروی هوایی گذاشته شده بود. دیگر اینکه با وجود حضور متخصصان عراقی، آنقدر طرح ناشیانه اجرا شد که دستگاه اطلاعاتی رژیم که هنوز بسیار ازهم گسیخته بود، از چندین طریق از برنامه کودتا آگاه شده بود. برای اطلاعات دقیقتر در این مورد میتوانید به تحقیقی که نویسنده در این مورد انجام داده است مراجعه کنید: ۱۲۲- صحیفه نور، جلد ۱۲ص ۲۵۲ ۱۲۳- نامهها از آقای بنی صدر به آقای خمینی و دیگران. به اهتمام فیروزه بنی صدر. انتشارات انقلاب اسلامی خرداد ۱۳۸۵ص ۱۵۶ ۱۲۴- روزنامه انقلاب اسلامی. ۱۷آبان ۱۳۵۹ ۱۲۵- علی غریب. ایستاده بر آرمان. چاپ ۱۳۸۵ص ۶۰ اینجا ۱۲۶- همان ۶۲ ۱۲۷- مصاحبه با بنی صدر، ۲۲ژانویه ۲۰۰۵ ۱۲۸- انقلاب اسلامی ۲۵ اسفند ۱۳۵۹ ۱۲۹- برای نمونه، ایران در حالی که حدود هفتصد تانک چیفتین، با موتور ضعیف از انگلستان خریداری کرده بود، که هر هشتصد کیلومتر احتیاج به سرویس کامل داشت، ولی برای حرکت دادن این تانکهای هفتاد تنی، از روسیه تانکبرهایی خریده شده بود که برای حرکت دادن تانکهای سی تنی روسی ساخته شده بودند، و این از عوامل اصلی شده بود که بردن تانکها به جبهه را با مشکل جدی روبهرو کرده بود. ۱۳۰- سپاه پاسداران در آن زمان نیرویی حداکثر در حدود بیست هزار نفر در اختیار داشت و بیشتر نفرات آن از آموزشهای تکنیکی لازم و دیسیپلین نظامی بی بهره بودند. بعدها محسن رضایی و دیگران بر این واقعیت صحه گذاشتند. ۱۳۱- روزنامهی انقلاب اسلامی ۲۷اردیبهشت ۱۳۶۰ ۱۳۲- برای نمونه سرگرد بازنشسته محمد تقی گلدوست، در مصاحبه با نویسنده اشاره کرد به سخن یکی از اسرای عراقی، که به ایشان گفته بود که وقتی ارتش ایران حمله میکند، ما میدانیم که به هدف حمله خود نائل خواهد شد و وقتی ما پاتک میزنیم، می دانیم که زمین از دست رفته را پس نخواهیم گرفت ( ۱۲.۰۳.۲۰۰۴). و یا سروان رضا استوار، فرمانده گروهان تانکهای چیفتین در نبرد آسفالت، به نویسنده گفت که با دوازده تانک در برابر ۱۵۰تانک عراقی به مقاومت پرداخته بودند که در طول نبرد با تانکهای عراقی شاخ به شاخ شده و هفت تانک از دست داده بودند ولی تصمیم گرفته بود که عقب نشینی نکند که در این فاصله به فرستنده یکی از تانکهای عراقی دست یافته بودند، و یکی از سربازان عرب ایرانی واحد او ترجمه گزارش فرمانده تیپ زرهی عراقی را برای فرمانده لشکرش ترجمه کرد، که در آن، فرمانده میگفت که تانکهای ایرانی میخکوب شدهاند و نمیشود آنها را به عقب راند. (۲۳.۰۴.۲۰۰۵) ۱۳۳- در طول تحقیق سعی بر این شد که با ایشان در این مورد مصاحبهای انجام بگیرد، که اطلاع حاصل شد که متاسفانه ایشان در سال ۲۰۰۱فوت کرده اند. Isidoral Malmierca ۱۳۴- پیام بنی صدر به مردم ایران در تاریخ ۲۲. خرداد ۱۳۶۰( نامه ها از آقای بنی صدر به خمینی و دیگران. انتشارات انقلاب اسلامی.خرداد ۱۳۸۵) و نیز مصاحبه با نویسنده: ۲۴. ژانویه ۲۰۰۵. عراق با پرداخت ۲۵میلیارد دلار موافقت کرده بود و ایران در خواست ۵۰میلیارد داشت و این در حال بود که خسارت مالی جنگ در آن زمان بسیار کمتر از این مبالغ بود. ۱۳۵- مصاحبه با بنیصدر ۲۴. ژانویه ۲۰۰۵ ۱۳۶- هاشمی رفسنجانی: عبور از بحران ( تهران. دفتر نشر معارف انقلاب.چاپ پنجم. ۱۳۷۸) ص ۵۲ ۱۳۷- همان ص ۱۰۸ بخش پیشین • نبرد نخبگان بر سر قدرت یا آزادی؟
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
|
نظرهای خوانندگان
باید اسم این مقاله را گذاشت «حمله خشونت بار به دانشگاهها از دید بنی صدر»، وقتی بیشتر منابع آن کتاب ایستاده بر آرمان و خاطرات و مصاحبه های بنی صدر باشد همین میشود. نویسنده گویا منبعی معتبرتر در اختیار نداشته، بنی صدر که بیش از هر شخصیت سیاسی ایران، همیشه اشتباهات خود را پوشانده و توجیه کرده و تفکراتی گاه متحجر تر و اسلامی تر از حزب جمهوری داشته، نمیتواند نظرش اعتبار داشته باشد. همین آقای بنی صدر که مورد تایید خمینی بود، هنگام انقلاب فرهنگی به همراه جمع زیادی از چماقداران به دانشگاه تهران رفت و مصوبه شورای انقلاب را ابلاغ کرد و از آن دفاع نمود. تاریخ را اینگونه نمینویسند، رادیو زمانه هم باید به دنبال یک تاریخ نگار خوب بگردد.
-- شاهین ، Aug 28, 2010دانشمند گزامی جناب اقای دکتر دلخواسته
در بخش قبلی این نوشته ها و در جواب سوال این الاحقر، شما فرمودید که "علت این که چرا شیخ علی تهرانی موضوع ایرانی نبودن اقای فارسی را مطرح کرد، نمی دانم. در کار تحقیق، حدس و گمان را، در صورت در دسترس نبودن امور واقع یا فاکت می شود مطرح کرد، ولی به ان نمی شود استناد کرد." اجازه بدهید خدمت شما دانشمند گرامی عرض کنم که به نظر این جانب "این صحبت های شما" کاملا درست است. احسنت! به راستی که ادم در موردی که دقیقا نمی داند و بر پایه حرف های بی سند و شاهد نباید اظهار نظر بی پایه بکند، ولی وقتی که موضوعی مهم شد، باید در مورد ان موضوع تحقیق جامع کرد و نتیجه گیری بر پایه تحقیق جامع را هم باید پذیرفت.
در همان نوشته قبلی بنده عرض کرده بودم که منبع و ماخذ این ادعا که "در جریان انتخابات زمستان 1358 شیخ علی تهرانی به طرفداری از اقای بنی صدر صندلی را از زیر پای اقای فارسی کشید" دقیقا همان منبعی است که قبلا در همان نوشته شما هم به ان استناد کردید. خواستم بدانم که به نظر شما ایا ان منبع هنوز قابل استناد است یا نیست؟ یا فقط نصف ان کتاب قابل استناد است؟ در ضمن به عنوان موضوع یک بررسی تاریخی ایا برایتان جالب است که بدانید که "چرا" در رقابت های انتخابات زمستان 1358 شیخ علی تهرانی صندلی را از زیر پای اقای فارسی کشید؟ یا این که این موضوع اصلا برایتان جالب نیست و مایل نیستید مورد این "چرا" چیزی بدانید؟ البته باید عرض کنم که من وکیل وصی اقایان بهشتی، یا بنی صدر نیستم. این سوال ها را فقط با توجه به علاقه شما به موضوع انتخابات زمستان سال 1358 عرض کردم. اصلا ممکن است دفعه بعد از من بپرسید که من چرا دارم بیخودی نبش قبر می کنم؟ ما که نتیجه و عاقبت ان انتخابات سال 1358 را می دانیم! بازیگران ان داستان هم که حالا یا به طور فیزیکی یا به طور استعاره ای مرده های سیاسی شده اند. چرا باید بیخودی مرده های سیاسی را زابرا کرد؟ یا این که شما موافقید در جهت روشن شدن بعضی نکات تاریخی می شود به بررسی عملکرد مرده های سیاسی هم اقدام کرد؟
در مورد دوم که فرمودید " در کار تحقیق، حدس و گمان را، در صورت در دسترس نبودن امور واقع یا فاکت می شود مطرح کرد، ولی به ان نمی شود استناد کرد". بنده "در این مورد" هم صد در صد با شما موافق هستم. فقط یک سوال دیگر دارم: ایا این حکم شما در مورد ادعاهای بی سند و شاهد اقای بنی صدر هم صادق است یا خیر؟ دلیل این که این سوال را می پرسم این است که اشکار است که شما به اقای بنی صدر چقدر دلبستگی دارید، ولی در نوشتن این مقاله شما وکیل مدافع ایشان که نیستید، بلکه ظاهرا دارید یک تحقیق تاریخی در مورد ایشان را ارائه می دهید. اشتباه عرض می کنم؟
به طوری که شما بهتر از بنده می دانید اقای بنی صدر یک تعداد خیلی زیادی ادعا دارند در رابطه با مذاکراتی که بین ایشان با یک عده ای متوفی (مثلا اقای خمینی یا اقای بهشتی یا اقای طالقانی، ...) به صورت دو نفره و خصوصی صورت گرفته است. ولی در مورد متن و ریز این مذاکرات دو نفره خصوصی، اقای بنی صدر سند یا شاهد مستقلی ارائه نمی دهند. شاهد این صحبت های خصوصی دو نفره البته فقط خود اقای بنی صدر است. سوال این است که در مورد این ادعاها هم فقط به صرف "صحبت اقای بنی صدر در مورد خودشان از دهان ان اشخاص متوفی" می شود استناد کرد یا خیر؟ مثل این ادعای اقای بنی صدر که در یک صحبت خصوصی دو نفره بین اقای بهشتی و اقای بنی صدر، اقای بهشتی به اقای بنی صدر گفته بوده است که "یا انتخابات نمی شود یا بنی صدر رئیس جمهور نمی شود." {ماخد: مصاحبه اقای بنی صدر با اقای دکتر دلخواسته در 14 فوریه 2005} در ضمن من وکیل وصی اقای بهشتی هم نیستم. بنده فقط این سوال را هم فقط در جهت روشن شدن یک موضوع تاریخی مطرح کردم.
بدون شک اقای ابوالحسن بنی صدر اولین رئیس جمهوری اسلامی در ایران بوده اند و به دلیل هایی (که البته در این مورد بین من و شما اختلاف نظر است) در خرداد سال 1360 ایشان از این مقام منفصل شده اند. ولی به نظر این جانب ایشان هنوز که به مرحله خدایگانی، امامی، شاهنشاهی یا خلیفه ای نرسیده اند که حرف هایشان برای همه حجت باشد و قبول ادعا هایشان به سند یا شاهد نیاز نداشته باشد. خداوند سایه ایشان را از سر همه ماها کم نکند تا شاید یک روزی ایشان بتواند برای این ادعا های خودشان هم شاهدی یا سند مستقلی پیدا کند و ما را هم از ان سند های مستقل مطلع نماید. انشاالله. ولی به نظر این الاحقر و به عنوان یک استنتاج کلی "حرف های بی سند و شاهد به صورت ادعاهای بی سند و شاهد باقی خواهند ماند، تا ان روزی که شاهدی یا سند مستقل قابل قبولی برای ان ها ارائه شود."
در ضمن در این رابطه با این روش تحقیق که در هر موردی که اقای بنی صدر ادعایی کرده و ان افراد متوفی (مثل اقای خمینی یا اقای بهشتی یا اقای طالقانی) به ان ادعا ها جواب نداده اند یا ان ادعا ها را تایید یا تکذیب نکرده اند، ان ادعا های اقای بنی صدر درست است. خواستم عرض کنم که این روش تحقیق من را یاد روش تحقیق منسوب به اقای "ملانصرالدین" می اندازد که گفته بود: "ان جا که من میخ طویله الاغم را کوبیده ام وسط دنیا است. می گویید نه؟ خوب بفرمایید گز کنید!" در ضمن خواستم بپرسم بر مبنای اطلاعات شما در ان سری مذاکرات دو نفره خصوصی با ان اشخاص متوفی در مورد این موضوع که وسط دنیا بالاخره کجا است هم اظهار نظری شده است تا ان صورت ان مشکل قدیمی مرکزیت دنیا هم حل شود؟
بنده می خواهم به طور کلی خدمت شما عرض کنم که اگر شما بخواهید از ادعا های بدون شاهد یا سند مستقل به صورت فاکت (واقع) استفاده کنید، خوب این دیگر بستگی به نظر حضرت عالی دارد. ولی به گمان این جانب نحوه استفاده از ان صحبت های بدون سند و شاهد یا استفاده از روش های تحقیقی منسوب به اقای ملانصرالدین (به شرحی که گذشت) است که که کیفیت کار تحقیقی شما را مشخص خواهد کرد.
الاحقر محمد محقق
-- الاحقر محمد محقق ، Aug 28, 2010در ادامه و تایید صحبت های اقای شاهین اجازه بدهید نوشته اقای دلخواسته را ترجمه کنم. در خرداد 1359 هنوز اقای بنی صدر کارگزار اقای خمینی بود و دست هر دونفرشان توی یک کاسه. ان موقع نیروهای اسلامی طرفدار حکومت (شامل دانشجویان طرفدار قای خمینی، حزب جمهوری، و بنی صدر) در دانشگاه ها در اقلیت بودند و دانشگاه ها در اختیار دانشجویان معترض به حکومت شامل نیروهای دموکرات ملی، جریان های متعدد چپ و مجاهدین بود. اقای خمینی دستور حمله برای ایلغار (انقلاب) فرهنگی را صادر کرد و اقای بنی صدر هم طبق معمول خواست سوار این موج هم بشود. در فردای روز سرکوب دانشگاه تهران اقای بنی صدر مثل سردار فاتح سوار مینی بوس وارد دانشگاه تهران شد و رسما دستور اجرای ایلغار (انقلاب) فرهنگی را به دیوارهای گلوله خورده ابلاغ کردند. به این ترتیب دانشگاه ها برای سال ها تعطیل شدند. ولی بعد از ان که دانشگاه ها از نیروهای معترض خارج شد، و به تصرف کامل نیروهای اسلامی طرفدار حکومت درامد، نوبت به خود اقای بنی صدر رسید که باید دراز می شدند.
در عین حال در طیف وسیع نیروهای دموکرات و چپ، طرفداران حزب توده اقلیتی محدود بودند. این را نوشتم تا بعدا دوستداران اقای بنی صدر از همان حربه قدیمی اشتباه ها و کاستی های حزب توده برای کوبیدن نیروهای دموکرات و چپ ملی ایران استفاده نکنند و طبق معمول از این حربه قدیمی زنگزده زمینه را برای تطهیر و قهرمان سازی از اقای بنی صدر بوجود اورند.
در این نوشته اقای دلخواسته به نیابت از طرف اقای بنی صدر انچنان واقعیت های صورت گرفته را مغلوط می کنند که انگار تمامی ان نسل مرده و دیگری شاهدی زنده وجود ندارد. همانطور که اقای شاهین هم نوشتند، در این نوشته سند این ادعاها سرش به خاطرات و ادعاهای خود اقای بنی صدر بر می گردد.
اقای بنی صدر همیشه دانای کل بوده است و مسبب تمامی مشکلات هم کسانی بوده اند که درک این نابغه دوران را نکرده اند و در مقابل درایت ایشان سر تعظیم فرونیاورده اند. فراموش نکنیم که در زمستان سال 1357، قبل از این که اقای بنی صدر به همراه هواپیمای اقای خمینی از پاریس امدند، ایشان شخصی ناشناخته در داخل ایران بودند. شهرت ایشان در طول سال 1358 به خاطر موج سواری های ایشان و خدماتی بود که او به حکومت جدید اقای خمینی ارائه می داد.
اگر موج سواری سیاسی جز رشته های ورزشی رسمی المپیک بود، خوب اقای بنی صدر را می توان یکی از فعالان این رشته در نظر گرفت (البته ان موج سواری ها هم حمایت اقای خمینی را لازم داشت تا موتور موج سازی راه بیندازد).
-- علی ، Aug 28, 2010در مورد این اضهار نظر اقایان بنی صدر / دلخواسته در این نوشته که "نقش اصلی را در کودتاهای نظامی همیشه بر عهدهی نیروی زمینی است و نیروی هوایی یا نقش ندارد و یا نقشی حاشیهای بازی میکند." خواستم عرض کنم که ظاهرا نویسندگان این نوشته فراموش کرده اند که در کودتای پینوشه علیه النده در شیلی و همینطور کودتای عارف علیه قاسم در عراق نیروی هوایی نقش محوری داشت. این ها فقط دو نمونه هستند که قانون من دراوردی این دو تن را نقض می کند
البته ارائه قانون های کلی من دراوردی در هر موردی قبلا جز تخصص های اقای بنی صدر بوده که حالا به اقای دلخواسته هم سرایت کرده است. توجه کنید که اقای بنی صدر / دلخواسته در این مقاله نوشته است "نقش اصلی را در کودتاهای نظامی همیشه بر عهدهی نیروی زمینی است و نیروی هوایی یا نقش ندارد و یا نقشی حاشیهای بازی میکند." حالا یک نفر نیست بپرسد که از کی اقای بنی صدر متخصص امور نظامی شده است و از کی تا حالا کودتا قانونمند شده که بشود واژه "همیشه" را در مورد ان بکار برد؟ مثل همه عملیات نظامی دیگری کودتا های موفق هم بر پایه تفکر، نواوری و عنصر غافل گیری بنا می شوند.
-- بدون نام ، Aug 29, 2010اقای دلخواسته نوشته اند: "هواداران حزب جمهوری در دانشگاهها در آن زمان در برابر دیگر گروهها و جریانهای مخالف آنها، اقلیتی بیش نبودند." ولی نفرموده اند که ان دیگر گروه ها و جریان ها (که به گفته بالا در اکثریت تشکلات دانشجویی را تشکیل می داده اند) را چه گروه هایی تشکیل می دادند. چرا حزب جمهوری می خواست با داستان انقلاب فرهنگی ان ها را از دانشگاه ها بیرون کند؟ ایا ان گروه های دیگر که در ان روزها در دانشگاه در اکثریت بودند، طرفداران اقای بنی صدر بودند که حزب می خواست با تعطیل دانشگاه ها پایه های قدرت اقای بنی صدر را بزند؟ ان زمان طرفداران اقای بنی صدر تشکل دانشجویی نداشتند و ان نیروهایی که در ان روزها اکثریت تشکل های دانشگاه را تشکیل می دادند گروه طرفدار اقای بنی صدر نبودند.
اقای دلخواسته اسمان را به ریسمان می بافد تا افسانه پایگاهی مردمی و قدوسیت و درایت اقای بنی صدر را نشان بدهد. این داستان ها که ایشان می نویسند ادامه همان تفکرات من محوری اقای بنی صدر است.
-- بدون نام ، Aug 29, 2010نویسنده را نمیدانم ولی من بدون هیچ واسطه و با گوش خودم از آقای بنی صدر شنیدم که:
" اگر این گروههای سیاسی دفاترشان را در دانشگاهها تعطیل نکنند من خودم با مردم این کار را انجام خواهم داد "
البته سی سال بعد من فقط مفهوم را به خاطر دارم ولی اگر ایشان(آقای بنی صدر) موج سوار و یا چتر باز بوده برای من تفاوتی ندارد و تا ابد با همین مضمون در اذهان من و دانشجویان آن وقت باقی خواهد ماند، کسانی که با آرمانخواهی پاک و پس از رفتن سلطنت همانند دانشجویان زمان حال فقط به آزادی و سربلندی ایران فکر میکردند.
-- علی ، Aug 29, 2010حیف که آنوقتها خبر از موج سواری اسلامی نداشتیم
عجیب است که از تمام کسانی که این مقاله را خوانده اند، حتی یک نفر هم مثبت ننوشته است!
-- علی ، Aug 29, 2010سلام آقای محمد محقق
پیش از هر چیز خواستم که از شما تشکر کنم که تحقیق را با دقت بسیاری دنبال می کنید. کاش اکثریت هموطنانمان نیز با چنین دقتی اینگونه تحقیقات را دنبال می کردند. البته نبش قبر کردن! خصوص در درون فرهنگی تاریخی از مهمترین وظیفه هایی است که نسل جوان بهتر است هر چه زودتر و هر چه بیشتر، بر عهده بگیرد، زیرا که گذشته، هیچگاه در گذشته متوقف نمی ماند و تحقیق در گذشته، نه تنها غیبت در مورد رفتگان نیست و به قبرستان تعلق ندارد، بلکه چنین تحقیقاتی، جهت آینده را نیز ترسیم می کند. به بیان دیگر آینده، نتیجه گذشته است و بهمین علت است که هر استبدادی، از طریق کنترل روایت رسمی گذشته، سعی می کند که آینده خود را بیمه کند ( و هر نیروی سیاسی قدرت طلب با گذشته ای، حداقل بسیار مشکوک، نیز خواستار آن می شود که گذشته فراموش شود. نیک می داند که بدون این فراموشی، بازسازی قدرت از دست رفته مقدور نیست). هر گاه روایت یا روایتهای رسمی، بگونه ای موفق، به چالش کشیده شود، بقول شما، صندلی از زیر پای رژیم استبدادی کشیده می شود. و این از آنجاست که با چنین به چالش کشیدنی، رژیم کنترل گذشته را از دست می دهد و در نتیجه گفتمانی جدید ظهور می کند که تمامیت نظام را به چالش می کشد. هدف اصلی این تحقیق، همان خارج کردن تاریخ انقلاب از سانسور رژیم و نیروهای مخالف، ولی قدرت مدار است، تا با مطرح کردن امور واقع، آنگونه که رخ داده اند ، کنترل گذشته از دست این قدرتها خارج و در نتیجه آن، کنترل آینده در اختیار نیروهای مردمسالار، آزادیخواه و استقلال طلب، قرار گیرد.
نقل قول شما از من کامل و درست است و من گفته ام که در تحقیق به حدس و گمان نمی شود استناد کرد و البته این از بدیهیات کارهای تحقیقاتی می باشد. ولی، اگر شما را درست فهمیده باشم، شما از من می خواهید که نظر تلویحی شما را که این بنی صدر بوده که از علی تهرانی خواسته است که با مطرح کردن ایرانی نبودن آقای جلال الدین فارسی، مانع کاندیداتوری ایشان شود، حقیقت بپندارم. شما خود را در جای من قرار دهید و از خود سوال کنید که اگر هموطنی بدون آوردن کوچکترین منبع معتبر و فاکتی، نظری را مطرح کند و بعد از شما انتقاد کند که چرا آنرا باور نکردید و بکار نگرفتید، پاسخ شما چه خواهد بود؟ من خواهشم از شما این است که اگر در این مورد سند معتبر و رفرنس و فاکتی دارید، با من و خوانندگان در میان بگذارید، و آنگاه عکس العمل من را راجع به آن مطالعه و در صورت لزوم مورد انتقاد قرار دهید
- در مورد اینکه چرا از سخنان، حتی خصوصی بنی صدر، مثلا با آقای بهشتی، بعنوان رفرنس استفاده کرده و در آن شک نکرده ام، باید بگویم که:
1. نمی دانم که چرا این انتقاد را در رابطه با دیگرانی که با آنها نیز مصاحبه کرده ام، نمی کنید؟ کسانی مثل آقایان محمد جعفری، احمد سلامتیان و اریک رولو. آنها نیز گهگاهی به صحبتهای خصوصی خود اشاره کرده اند و در این تحقیق بکار گرفته شده اند
2. من مسئول اینکه مصاحبه شونده ای دروغ بگوید نیستم، ولی به عنوان یک پژوهشگر وظیفه دارم که با استفاده از روشهایی که در مورد صحت اطلاعات و نظر، بکار گرفته می شود، سعی بر این کنم که تناقضها در گفتار را بیابم و با مصاحبه شونده و خواننده در میان بگذارم. چرا؟ به این علت که هیچوقت سخن راست، سخنی متناقض نمی تواند بشود، چون امر واقع است. ولی چون دروغ، بخودی خود وجود ندارد و قصد فریب دارد، ناچار است که خود را در زیر پوششی از حقیقت پنهان کند، تا پذیرفته شود و چون با حقیقتی که خود را در زیر پوشش آن قرار داده، تناقض دارد، بنا براین وظیفه پژوهشگر، یافتن آن تناقض می شود. اگر تناقض یافته شد، این به این معنی می باشد که گوینده دروغ گفته واگر نه، درجه صحت، سخنان گوینده بالا می رود ( علت اینکه در بیشتر مواقع دروغ گو، برای پوشاندن دروغ خود مجبور می شود که دروغ بر دروغ بیافزاید، همین است که زمان دروغ محدود است، در حالیکه زمان حقیقت، بی نهایت.)
3. کار برد این روش در مورد سخنان آقای بنی صدر، و آنها را در کنار امور واقع قرار دادن، بمن می گوید، که در جه صحت سخنان ایشان بالا می باشد. چرا؟ دلایل بسیاری در اینمورد وجود دارد. از جمله:
-- محمود دلخواسته ، Aug 30, 20104. بیشتر نقل قولهای صحبتهای خصوصی ایشان با کسانی مانند آقایان خمینی و بهشتی، در زمان حیات این آقایان بود که مطرح شد. برای مثال، ایشان این سخن را که آقای بهشتی گفته بودند که: " یا انتخابات نمی شود و یا بنی صدر رئیس جمهور نمی شود." در زمان کاندیداتوری خود بیان کرده بود و آقای بهشتی حتی یکبار آنرا تکذیب نکردند. یا صحبتهایی که با آقای خمینی کرده بود. آقای خمینی حدود هشت سال وقت داشت که آنها را تکذیب کند و نکرد. نمی شود گفت که اولین رئیس جمهور قابل نبوده، تا سخنان ایشان را تکذیب کنند، که اگر اینگونه بود ، آقای خمینی و یا آقای رفسنجانی، سرنگونی او را انقلاب سوم نمی نامیدند
5. گذشت زمان، روز بروز صحت سخنان ایشان را نشان داده است. برای مثال، در جریان حمله به دانشگاه، ایشان در همان زمان سخن از این گفته بودند که با دو تن از رهبران چریکهای فدایی ملاقات و سخن از این گفته بودند که هدف از حمله، زدن رئیس جمهور است. در همین شماره می بینید که آقای فتاپور، یکی از این دو رهبر، بر روایت سی ساله بنی صدر صحه گذاشته است. البته خواننده حق دارد، برای مثال از آقای فرخ نگهدار که شخص سوم در این ملاقات بوده اند، سوال کند که چرا تا به حال در مورد این ملاقات بس تاریخی سکوت کرده اند؟ ( البته می دانیم که قربانی اینگونه سکوتها، در ظاهر، بنی صدر بود که بگونه ای سیستماتیک محکوم شده بود که به دانشگاهها حمله کرده است. ولی در واقع، قربانی اصلی، مردم ایران بودند و هستند که از دانستن امور واقع و حقایق انقلاب، محروم شدند.) ویا سخنان ایشان در مورد ملاقات با آقای خمینی و رهبران جمهوری اسلامی بعد از حوادث 14 اسفند و انتقاد شدید به آقای خمینی، که بعدها، همانگونه که در مقاله بعدی خواهید دید، بوسیله آقای رفسنجانی تایید شد. یا نقل قول ایشان از صحبت خصوصی اریک رولو با ایشان، که آقای اریک رولو، در مصاحبه با من بر درستی این نقل قول، صحه گذاشتند و یا....
6. با این وجود، خواهش من از شما و خوانندگان این است، که سخنانی که از ایشان نقل کرده ام ( و هم کل تحقیق را.) در زیر ذره بین گذاشته و در صورتی که در اینموارد، به مدارکی دسترسی دارند، با من در میان بگذارند.
- در مورد نظرات آقای بدون نام در مورد کودتاهای نظامی و اینکه در کودتاهای شیلی و عراق بر علیه قاسم، نیروی هوایی نقش کلیدی را بازی کرده است باید بگویم که حتی یک نمونه از کودتاهای نظامی که در آن نیروی زمینی نقش محوری نداشته است وجود ندارد( اگر یک نمونه از این نوع کودتاها را ذکر کنید، متشکر خواهم شد.) در مثالهای شیلی و عراق، که ذکر کردید نیز، نقش اصلی کودتا بر عهده نیروی زمینی بود و نیروی هوایی نقش حمایتی را بازی کرد. دیگر اینکه متوجه منظور تان از این انتقاد در رابطه با کودتای نوژه نمی شوم. اگر به تحقیق اینجانب در مورد کودتای نوژه و نقش محوری آقای بختیار در این کودتا،و نیز تحقیق گازیورسکی، مراجعه کنید متوجه خواهید شد که صدام برای هر چه کوتاه کردن زمان جنگ، احتیاج داشت که نیروی هوایی ایران از کار بیافتد. کودتایی که مرکز ثقل آن نیروی هوایی بود و هیچ شانس پیروزی نداشت، تنها باین علت انجام شد، تا این مانع نیز از سر راه حمله عراق برداشته شود. قتل وحشیانه آقای بختیار بدست جنایتکاران رژیم، نباید سبب سانسور امور واقع شود( بدون کودتای نوژه ونتیجتا حمله عراق، که لوازم و امکان استقرار استبداد را در اختیار حزب جمهوری و اقمارش گذاشت، بسیار سخت است تصور اینکه حزبی که کاندیدای ریاست جمهوری اش زیر 5 در صدر رای آورده بود، بتواند که استبداد صلحای آقای بهشتی را بر جامعه تحمیل بکند). حال که متاسفانه آقای بختیار در حیات نیستند، تا در مورد نقش خود در مورد این کودتا و حمله عراق توضیح دهند، این وظیفه بر گردن همکاران نزدیک ایشان می افتد، که سالها گذران زندگی را در رابطه با این حمایت بود،که می کردند.
-- محمود دلخواسته ، Aug 30, 2010در مورد کودتای های نظامی که شما قانون ان را با ذکر "همیشه" نوشتید و بعد هم بر نفطه نظرتان تاکید هم کردید. بنده انکار نمی کنم که شما احتملا متخصص کودتا هم هستید و در مورد تاریخ کودتا ها مطالعه ای جامع کرده اید که به قانونی که "همیشه" شامل می شود رسیده اید. ولی باید عرض کنم که بنده فقط دوتا کودتا را که به خاطر دارم نوشتم. کودتای عارف علیه قاسم و کودتای پینوشه علیه النده. در هر دو مورد نیروی هوایی حمله را شروع کرد و با استفاده از عنصر غافل گیری محل استفرار طرف مغلوب را کاملا بمباران کرد. به طوری که بعد از ختم عملیات از ساختمان های بمباران شده فقط اسکلت ان های دود زده ان ها مانده بود، به روایت عکس های باقیمانده. قاسم در وزارت دفاع عراق زندگی می کرد، و النده در کاخ ریاست جمهوری شیلی که هر دو دیوارهای بلند داشتند. هیچکدام از ان دو نفر برای شروع کودتا توسط نیروی هوایی امادگی نداشتند و به سادگی غافلگیر شدند و البته در ادامه کودتا هم کشته شدند. احتمالا ان دو نفر مقتول فکر می کردند که بطور کلاسیک (تا ان موقع) کودتا به وسیله واحدهای پیاده با پشتبانی زرهی یا توپخانه صورت می گیرد پس این قانون "همیشگی" است و قانون های همیشگی هم تا ابد می مانند! خوب یا بد عارف و پینوشه که کودتا چی های بهتری بودند کلاسیک فکر نمی کردند! یا بهشان گفتند که این طوری فکر نکنند. احتمالا یک عده ای از غیب به این دو نفر کودتا چی ندا دادند که که کودتا هم یک عملیات نظامی است و در روزگار اخیر هر که در عملیات نظامی اسمان را ندارد، زمین را هم ندارد!
در مورد شیلی فیلم هایش موجود است. لطفا به یوتیوب مراجعه کنید. اخرین عکس اقای النده قبل از کشته شدنش بعدا پخش شد که کلاه اهنی سرش بود و مسلسل سبک به دستش. احتمالا او فکر می کرد که می شود با مسلسل دستی علیه حمله هوایی دفاع کرد. ادم خوبی بود، ولی خوب بلد نبود مثل کودتاچی ها فکر کند.
در مورد قاسم من داستان را انطور که روزنامه های ان دوران نوشتند خوب یادم هست. کل داستان را از اول ان که هواپیما های ارتش عراق به کاخ وزارت دفاع (محل زندگی قاسم) حمله کردتد تا وقتکه یک گروهیان ارتش عراق دست در موهای جو-گندمی جنازه قاسم کرد و کله او را جلو تلویزیون گرفت. عکس هایش را در روزنامه کیهان و اطلاعات با اب و تاب چاپ کردند. خوب ان موقع روابط اقای شاه و اقای قاسم اصلا خوب نبود. این بود که این دو تا روزنامه هر کدام حداقل -10 شاید هم 20 صفحه را به این مطلب اختصاص دادند. ان وقت یک ادم فضولی هم مثل من هم همه ان داستان و عکس کودتای علیه قاسم ها را خواند تا یک روزی با اقای دلخواسته یکی - به دو کند و مچ ایشان را بگیرد.
البته من متخصص کودتا نیستم. این ها را از روی خاطراتم و مطالعات بعدیم می نویسم. من انکار نمی کنم که کودتای مشروطه به فرماندهی لیاخوف قزاق بدون شرکت نیروی هوایی صورت گرفت. و البته کودتای ناپلئون در دوران انقلاب فرانسه هم نیروی هوایی غایب بود. همنیطور کودتای بروتوس علیه سزار هم نیروی هوایی شرکت فعال نداشت. پس اگر تعداد کل کودتاهای صورت گرفت در تاریخ را حساب کنیم در این صورت صحبت اقای دلخواسته به صورت اماری درست در می اید. بدون شک در اکثریت عددی کودتاهای صورت گرفته در طول تاریخ نیروی هوایی نقش اصلی نداشت. البته ایشان نوشته اند "همیشه" ولی خوب منظورشان احتمالا "اکثریت" کودتاهای صورت گرفته در تاریخ بوده است. محاسبه اماری است. درست است اقای دلخواسته؟
روایت نگاری های اقای دلخواسته در این سری نوشته هادر کل من را یاد داستان ان اقایی می اندازد که فکر می کرد همه جا بازار مسگر ها است و صداهای صاطع شده در همهه بازار گم می شود.
-- ادم کودتا ندیده ولی در مورد کودتا چیز خوانده ، Aug 30, 2010دانشمند گرامی جناب اقای دلخواسته.
با امتنان از توجه شما به نوشته این الاحقر. فقط باید عرض کنم که من نکاتی را که باید بنویسم را "صریح" نوشته ام و گمان کنم که سوال هایم هم "روشن" است. "استنباط های تلویحی" شما البته مربوط و منوط به نظر گرامی خودتان است.
من هنوز هم امیدوارم که شاید در قسمت های باقیمانده این سری نوشته بتواند تاریخ سال های اول انقلاب ایران را روشن کند، حتی به مقداری اندکی هم که باشد. البته ورای تکرار ادعاها و گفته های قبلی خود اقای بنی صدر. صحبت های ایشان ممکن است برای نسل جوان حال که برای مدتی طولانی در خلا اطلاعاتی بوده اند؛ جالب توجه و نو باشد. ولی قبول این ادعاها برای جوانان قدیمی به همین راحتی ها صورت نمیگیرد.
واقعیت این است که همه ان هایی که شاهد عملکردهای اقای بنی صدر در دوره حاکمیت و قدرتمداریشان در طول سال های 1357 تا 1359 و همینطور روش خاص تاریخ نویسی ایشان در دوران مهاجرت مجدد به فرانسه (بعد از سال 1360) بوده اند، دار فانی را ترک نکرده اند. تا زمانی که حتی بخشی از این گروه زنده هستند، وارونه نگاری تاریخ اخیر ایران مشکل است.
محمد مححقق
-- محمد محقق ، Aug 30, 2010در خصوص مقاله آقاي دلخواسته نكاتي را به عنوان يكي از افرادي كه الان در دهه 50 عمرم و از آن زمان تا كنون مسائل را با دقت تعقيب مي كنم خدمت ايشان و منتقدين عرض كنم. پیش از هرچیز باید از این کار آقای دلخواسته تقدیر کنم که برخلاف بسیاری از مقاله نویسان رسانه ای به نقد و نظرها، هرچند کم اهمیت و آشفته گو و گاه توهین امیز، اهمیت می دهد و تلاش دارد به شیوه ای مدنی و مترقیانه گفتگو را ادامه دهد. شما این روش را مقایسه کنید با روش کسانی که هرچند هر روزه مقاله ای می نویسند ولی جز در برابر افراد خاصی که برایشان مهم نشان می دهند حاضر نیستند یک کامنت را نیز جواب دهند. بگذریم
حقیقتش صحبتهای کسانی مثل محمد محقق که به طرز ادبیات دوران ماقبل مدرن خود را "الاحقر" نیز می خواند از نمونه های قابل مطالعه و خواندنی است. آدم حس خاصی از خواندن نوشته او پیدا می کند. از آشفتگی و درهم برهمی اش که بگذریم معلوم نیست به چه هدفی و برای چی دارد به آقای دلخواسته نقد می نویسد. با خواندن این نوع کامنتهای "خاص" که هرجا اسم آقای بنی صدر می آید تعدادشان هم افزایش می آید، خواننده ای مثل من که گاع ساعتها در روز وب لاگها را مرور می کند فقط گیچ می شود که نکند ارتش سایبری امام زمان در حال جنگ نرم با آقای دلخواسته است.
برای مثال بر آقای دلخواسته ایراد گرفته اند که چرا آقای بنی صدر همه اش از متوفیان فقط شاهد می آورد و از کسانی که می توانند پاسخ دهند کمتر سخن می گوید.
خدمت ایشان عرض كنم كه آقاي خميني بعد از فرار بني صدر به پاريس اولا هيچگاه اجازه نمي داد از اين قبيل سخنان در ايران منتشر شود تا بخواهد پاسخ دهد. پاسخ ندادن، بهترين راه براي مسكوت گذاشتن سخناني بود كه در آن ايام هيچگاه به ايران نمي رسيد. فکر می کنید در ایامی که حتی فاکس نیز در دسترس همگان نبود شنیدن مدعیات آقای بنی صدر برای عموم آسان بود؟ در آن شرایط آقاي بني صدر اگر هزار بار حرفهاي عجيب و غريب هم به او نسبت مي داد، او هرگز (به خصوص در آن شرايط كه شرايط امروز براي نشر اخبار و طلاعات مطلقا نبود و ادعاها و تحليل ها در همان بيرون مرز مي ماند و در داخل هم اگر مي آمد به جز چند ده نفر مطلع نمي شدند و لذا براي خميني كه تنها به عوام فريبي متكي بود، آگاهي چند نفر اصلا ارزش نداشت) پاسخ نمي گفت. ثانيا همين الان مگر هزار و يك حرف به آقاي خامنه اي نسبت نمي دهند كه مثلا او بوده كه در مجلس دستور داده به نفع احمدي نژاد راي بدهند و دهها و صدها تحليل و خبر ديگر كه به او منتسب مي كنند، اما شأن مطلقه و قدسي ولايت اينجور نيست كه به حرفها و نسبت ها پاسخ بگويند. بنابراين قيد اين که بخواهید از خمینی سند را برای تایید یا رد این سخنان بیاورید بزنيد كه اصلا چنين کاری با توجه به زمینه ای که توضیح دادم معنادار نیست. اما من يك سند دارم كه البته براي خودم تجربي است و ديگران هم مي توانند اين را تجربه بكنند. تجربه من اين است كه بني صدر به لحاظ اخلاقي يكي از با پرنسيپ ترين آدم ها و شخصيت هاي سياسي است كه تا كنون ديده ام. هرکسی از نزديك با زندگي او آشنا شده باشد حرف من را تصديق خواهيد كرد. سالها در تهديد فقر زندگي كرد و هرگز روي استقلال و آزادي ايران با احدي وارد معامله نشد.
اين بر عهده محققين مستقل و آزادانديش است كه تحقيقي در اين باب انجام دهند. نه هواداران وي. خيلي خوب بود يك تحقيق مستقل از زندگي خصوصي آقاي بني صدر و ميزان ايستادگي وي بر اصول اخلاقي و آزادي صورت بگيرد. دراين صورت به نظر من راه حل خوبی برای کشف صدق و کذب بسياري از نقل قول هاي وي پیدا خواهد شد.
درباره انقلاب فرهنگي تا همين حد عرض كنم كه اگر سخنان فتاپور صحيح باشد، ديگر دنبال سند رفتن بي فايده است. زيرا بني صدر از پيش از حمله به دانشگاه با گروههاي اپوزسيون رابطه برقرار كرد و آنها را از حمله آگاه كرد و بنا به اين روايت بني صدر (به لحاظ حقوقي و دفاع از آزاديها) نه تنها جانب حكومت نبود بلكه جانب نيروهاي اپوزسيون بود. اين ادعا بيش از هر چيز از كتاب اولين رئيس جمهور كه توسط آقاي مظفر و انتشارات كوير منتشر شد به روشني ثابت مي شود. اين كتاب مصاحبه نامزدهاي اولين رياست جمهوري است. و مصاحبه با بني صدر بسيار طولاني و بخش مهمي از اين كتاب است. اين كتاب در دوره خاتمي منتشر شد. يعني آقاي مظفر مصاحبه ها را بعد از تقريبا بيست سال منتشر كرد. در اين كتاب وقتي بحث درباره حزب دموكرات كردستان به ميان مي آيد. بني مي گويد كه حقوق آنها و حقوق مردم كرد (منبع فعلا در اختيارم نيست كه نقل قول مستقيم داشته باشم، اگر كسي دارد نقل كند) بايد تامين شود. و بعد مسئله اسلحه گذاشتن آنها بر زمين به ميان مي آيد كه بني صدر مي گويد نمي شود كه آزاديها را از آنها سلب كنيم، حقوشان را سلب كنيم و بعد بهشان بگوييم اسلحتان را بر زمين بگذاريد، يك مرتبه به آنها بگوييد برويد بميريد (نقل به مضمون). مرحوم شرفكندي هم نقل مي كند كه قاسملو به من گفته بود كه بني صدر به وي گفته است كه اسلحه را بر زمين نگذاريد. شما يك نمونه در تاريخ رياست جمهوري و حكومت داري بياوريد كه رئيس حكومتش اينچنين از گروههاي اپوزسيون مسلح دفاع كرده باشد. من حتم دارم كه اگر دوستان با اين سخنان هم راي باشند، قانع خواهند شد كه نقش بني صدر در انقلاب فرهنگي و حمله به دانشگاه نه در نقش دفاع از حكومت بلكه دفاع از حقوق گروه هاي سياسي بود. البته اين مسئله هم كه آن وضعيت در دانشگاها توسط گروههاي سياسي بايد خاتمه پيدا مي كرد (چه آنكه نه تنها در سود گسترش آزاديها نبود،صرفا بلكه در جو تعصب آميز و كور آن ايام، پاشيدن بذر توليد بنيادگرايي و خشونت گرايي در اقشار سنتي جامعه و اقشار سنتي حكومت بود)، نياز به تحقيق دارد. از اين نظر شايد درخواست بني صدر براي تخليه دانشگاه قابل درك باشد.
-- فرهاد ، Aug 30, 2010درست تمام کسانی که در انزمان به اقی بنی صدر رای داده اند هنوز فوت نکرده اند و خصوصا بعد از سی سال استقامت هنوز بر رای خود پایدارند. حال ممکن است برخی را خوش نیاید. اصولا همه ایستادیگ بروی یک خط را نمیتوانند بپذیرند. زیرا کار هر کس نیست و عقیده و دل میخواهد.
-- بدون نام ، Aug 30, 2010با سلام
کامنت زیر را چند روز پیش با تغییراتی دوباره می فرستم. انتشار آن از چند جهت اهمیت دارد. فکر می کنم که شاید حق با هموطنی باشد که احتمال داده بود که ارتش سایبری، در قسمت کامنت هم عمل می کند. با تشکر
هموطن عزیز آقای محقق. این تحقیق، یکی از معدودترین تحقیقاتی است که روایتهای رسمی را که پیش از سی سال محافل آکادمیک و سیاسی را در کنترل خود داشته اند، در پرتو عرضه اطلاعات سانسور شده، به چالش کشیده است. سخنها و باورهای شما، بیش از سی سال است که فضا را در اختیار داشته اند. بنا بر این سخن ناگفته ای از این منظر وجود ندارد و این انصاف نیست که گونه ای وانمود کنید که سکوتی تحمیل شده و حقی ضایع شده است.
-- محمود دلخواسته ، Sep 1, 2010این یک کار تحقیقاتی می باشد با ضعفها و نقاط قوتش و انشاالله که بوسیله محققان دیگر به زیر ذره بین گذاشته شود و در این کوشش کسانی از نسل من، ولی از دیدگاهی دیگر، در پیروزی گل بر گلوله شرکت کرده اند، در تظاهرات عید فطر از قیطریه به جنوب شهر سرازیر شده اند، از کشتارهایی مانند 17 شهریور جان سالم بدر برده اند، در شادی سقوط استبداد سلطنتی در خیابانها رقصیده اند، آزادیها را بعد از انقلاب را زیسته اند و شاهد در هم کوبیدن تدریجی آنها بوده اند و خونین شدن خیابانها را از تظاهرات سی خرداد به بعد دیده اند و شبهای وحشت از دستگیری بعد از کودتای خرداد شصت را سالها را تجربه کرده اند، نقش اول را در نقد این تحقیق به گردن بگیرند.
مخلص
دلخواسته